سلسله درسهائی از نهج البلاغه
چالش «اسلام قرآنی» با «اسلام روایتی» از نگاه امام علی – قسمت دوم
در رابطه با این «بازسازی کل اصول اساسی اسلام است» که اقبال در فصل ششم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، اسلام روایتی را به چالش میکشد و پیدایش اسلام روایتی به عنوان یک عامل تضعیف کننده اسلام قرآنی در شیعه و تسنن معرفی مینماید.
«احادیث چه در قدیم و چه در زمانهای جدید، مورد بحث فراوان قرار گرفته است. در میان نقادان جدید، استاد گولدزیهر، به راهنمائی قوانین نقد تاریخی جدید، آنها را در معرض نقد قرار داده و به این نتیجه رسیده است که احادیث، روی هم رفته قابل اعتماد نیستند...برای هدفی که اکنون در پیش داریم، باید میان حدیثی که اهمیت قضائی و فقهی محض دارند، با احادیثی که چنین نیستند فرق بگذاریم. در مورد احادیث دسته اول، سؤال مهمی پیش میآید و آن اینکه این دسته از احادیث تا چه اندازه مشتمل بر آداب و رسوم پیش از اسلام عربستان است که در بعضی از حالات پیغمبر اسلام آنها را دست نخورده باقی گذاشته، و در بعضی از حالات دیگر آنها را تغییر داده است. کشف این مطلب دشوار است. چه نویسندگان قدیم ما همیشه به آداب و رسوم پیش از اسلام اشاره نکردهاند؛ و نیز کشف این مطلب ممکن نیست که آیا در موردی آن آداب و رسوم که پیغمبر (ص) به صورت صریح یا تلویحی در آنها تغییری نداده، غرض کلیت استعمال آنها بوده است یا نه شاه ولی دهلوی (متکلم و مفسر بزرگ قرن هیجدهم هند) تحقیقی در این باره دارد که مطلب را روشن میکند، و من در اینجا روح نظر او را بیان میکنم. روش آموزش پیغمبرانه، به عقیده شاه ولی الله دهلوی، عبارت از این است که به صورت کلی در شریعتی که به وسیله پیغمبری وضع میشود، توجه خاصی به عادات و آداب و خصوصیات مردمی که آن پیغمبر بر آنان مبعوث شده است، دیده میشود. ولی پیغمبری که برای آوردن اصول کلی و جهانگیر فرستاده شده، نه میتواند اصول گوناگون برای ملتهای گوناگون وضع کند، و نه میتواند مردمان را واگذارد که خود برای خود قواعد رفتار و کردار وضع کنند. روش وی آن است که قوم خاصی را تربیت کند و تعلیم دهد و آن قوم را همچون هستهای برای بنای یک شریعت کلی قرار دهد. با این عمل، وی اصولی را که شالوده زندگی اجتماعی را تشکیل میدهند برجسته میسازد و آنها را، با در نظر گرفتن رسم و عادت خاص قومی که بلافاصله در برابر وی قرار دارند، در حالات خاص مورد استعمال قرار میدهد. احکام فقهی که از این راه فراهم میشوند (مثلاً حدود شرعی که در مقابل جرائم معین میشوند)، از لحاظی مخصوص آن قوم است و چون مراعات آنها به خودی خود هدفی نیست، نباید منحصراً همانها را عیناً در نسلهای آینده مورد عمل قرار دهند. شاید از همین لحاظ بوده است که ابوحنیفه، با بصیرت کاملی که نسبت به کلیت تعلیمات اسلامی داشت، عملاً از اینگونه احادیث پیامبر استفاده نمیکرد. این حقیقت که وی اصل «استحسان» را به کار میبرد که مستلزم تفحص دقیق و کامل در اوضاع و احوال فعلی و در نظر گرفتن آنها در تفکر فقهی و دادن فتوی است، روشن میسازد که در نتیجه چه انگیزههائی وی به وضع فقهی خاص خویش رسیده بوده است. بعضی گفتهاند که ابوحنیفه از آن جهت از تمسک به حدیث پیامبر خودداری میکرد که در زمان وی مجموعه مدونی از احادیث وجود نداشت. اولاً باید دانست که این ادعا درست نیست، چه مجموعه حدیث عبدالملک و زهری در زمانی تدوین شده که کمتر از سی سال پیش از مرگ ابوحنیفه نبوده است؛ و دیگر اینکه اگر هم فرض کنیم که این مجموعههای حدیث به ابوحنیفه نرسیده بوده است در صورتی که وی داشتن چنین مدرکی را ضروری میدانسته، میتوانسته است مانند مالک و ابن حنبل که پس از وی برای خود مجموعه حدیثی فراهم آورده بودند، وی نیز چنین کند. روی هم رفته، وضعی که ابوحنیفه در برابر اعتبار فقهی حدیث داشته است، به نظر من کاملاً درست بوده است و اگر آزادیگری جدید همچنان صلاح بداند که از استفاده از حدیث دست بردارد، کاری جز این نکرده است که از یکی از بزرگترین نمایندگان فقه در جهان تسنن پیروی کرده است. ولی انکار این امر هم ممکن نیست که علمای حدیث، با اصراری که به توجه دادن مردم به حالات خاص عینی داشته و در مقابل تفکر فقهی مجرد از آن به دفاع برخاستهاند خدمت بزرگی به فقه اسلامی کردهاند؛ و با پژوهش بیشتری که عاقلانه در باره احادیث صورت بگیرد و با همان روحی که پیغمبر اسلام وحی خود را تفسیر میکرده است عمل شود، هنوز امکان آن هست که کمک بزرگی به فهم ارزش حیاتی اصول حقوقی و فقهی مندرج در قرآن بشود. تنها فهم ارزش حیاتی آنها است که ما را، در کوششی که برای تفسیر مجدد اصول اساسی اسلام میکنیم، مجهزتر خواهد کرد» (کتاب بازسازی فکر دینی – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 195 – س 3).
ماحصل آنچه که از سخنان امام علی و اقبال، در باب اسلام روایتی میتوان جمع بندی کرد اینکه:
1 - اینکه طبق گفته اقبال ابوحنیفه یکی از بزرگترین نمایندگان فقه در جهان تسنن، معتقد بوده است که «بیش از 17 حدیث قابل اعتماد از پیامبر وجود ندارد.»
2 - در کل نهج البلاغه، «امام علی بیش از 11 حدیث از پیامبر نقل نکرده است.»
3 - «فهم مستقل قرآن» اصلی بوده است که از همان دوران پیامبر اسلام مورد توجه مشارالیه بوده است. به عبارت دیگر آنچنانکه علامه محمدحسین طباطبائی در مقدمه تفسیر المیزان خود میگوید: «اگر واقعاً قرآن نور است و ادعای منیر بودن او درست باشد، باید قبل از همه، این قرآن، «نور برای فهم خودش باشد» وگرنه، اگر فهم خودش در تاریکی و ظلمت باشد و بخواهیم توسط روایات و احادیث آن را فهم نمائیم، «ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش.»
4 - علت تکیه نکردن پیامبر اسلام و امام علی بر احادیث و روایات خود این بوده است که «آنها دلواپس، عدم فهم مستقل قرآن توسط مسلمانان بعد از خود بودهاند» در نتیجه ما نباید از روایات و احادیث پیامبر و ائمه، رقیبی برای قرآن بسازیم.
5 - بی نیازی و مخالفت با اسلام روایتی لازمه دستیابی «به اصل فهم مستقل قرآن و تفسیر قرآن با قرآن است.»
6 - اخباریون که از زمان صفویه در راستای اسلام صفوی و تشیع صفوی تکوین پیدا کردند با شعار «تحرف قرآن و مطلق کردن جایگاه اسلام روایتی» به صورت عریان و تمام قد به جنگ اسلام قرآن آمدند. آنچنانکه طبق گفته حمید عنایت در کتاب اسلام سیاسی، «انها جهت تثبیت رویکرد روایتی خود به اسلام، دو محور در ادعاهای خود قرار دادند، یکی اینکه قرآن تحریف شده است، دیگر اینکه سب و لعن به سه خلیفه راشدین، جز پروژه خود قرار دادند.»
7 - به موازات رشد اسلام روایتی، «اسلام قرآنی پیامبر اسلام و امام علی، به محاق رفت.»
8 - اسلام فقاهتی که از قرن چهارم الی یومنا هذا، به عنوان سدی در برابر اسلام قرآنی پیامبر و امام علی قرار گرفته است، «مولود اسلام روایتی میباشد». بطوریکه طبق گفته جوادی آملی، حتی یک حکم از احکام فقهی موجود در رسالههای عملیه مراجع وجود ندارد که آنها مستقل از روایات به صورت مستقیم از قرآن استنباط کرده باشند و طبق گفته علامه طباطبائی یک طلبه در حوزههای فقاهتی، میتواند بدون آنکه لای قرآن باز کند از مقدمات، سطح گرفته تا مرجعیت بالا رود. به عبارت دیگر، تمامی احکام فقهی اسلام فقاهتی شیعه و سنی، مولود اسلام روایتی میباشند تا آنجا که طبق گفته جوادی آملی، اگر تمام قرآنها هم از بین برود، ذرهای خطر برای فقه حوزههای فقاهتی ایجاد نمیشود. چراکه تمامی فقه حوزههای فقاهتی مولود و برداشت شده از روایات میباشد نه از آیات قرآن.
9 - با عنایت به اینکه اسلام روایتی و اسلام فقاهتی به لحاظ زیرساختی یک اسلام غیر تاریخی یا دگماتیستی میباشد، همین دگماتیستی یا غیر تاریخی بودن اسلام روایتی و اسلام فقاهتی باعث گردید تا از همان آغاز تکوین اسلام روایتی و اسلام فقاهتی یا اسلام دگماتیستی بین طرفداران اسلام روایتی و فقاهتی یا دگماتیستی، با طرفداران «اسلام قرآنی» تضاد و کشاکش همه جانبهای بوجود بیاید. لذا طرح شعار تحریف قرآن توسط اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام دگماتیستی از قرن سوم هجری، تنها در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل میباشد. فراموش نکنیم که شیخ کلینی در سال 260 هجری در «اصول کافی» که یکی از کتب اربعه زیربنائی اسلام روایتی شیعه میباشد، رسماً از قول امام صادق اعلام کرد که تعداد آیات قرآن در آغاز، هفده هزار آیه بوده است، ولی بعداً به سبب تحریف، تعداد آیات قرآن به حدود 6000 آیه رسیده است، یعنی طبق روایت شیخ کلینی در اصول کافی، نزدیک به دو سوم آیات قرآن حذف شده است. قابل توجه است که این روایت شیخ کلینی که هم اکنون در «اصول کافی» هم موجود میباشد، بعد ا در قرن دهم هجری در زمان صفویه و تشکیل شیعه صفوی، عیناً در کتاب بحارالانوار 110 جلدی ملا محمد باقر مجلسی منتقل شد؛ و از آن زمان بود که با تکوین اخباریون (توسط امین استرآبادی) توسط اخباریون کلاً پنبه قرآن زده شد و اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام دگماتیستی، توانست مانند یک سرطان به جان «اسلام تاریخی قرآن بیافتد»، از آن به بعد خواندن قرآن در حوزههای فقاهتی تنها صورت فردی پیدا کرد، آنهم برای «کسب ثواب آخرت، نه برای استخراج احکام فقهی از قرآن». قابل ذکر است که «مکتب تفکیک» که امروز زیر نظر محمدرضا حکیمی در حال گسترش میباشد، معتقد به همین «اصل بودن اسلام روایتی است که بازتولید همان اسلام روایتی اخباریون میباشد.»
10 - گوهر اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی «ماهیت تاریخی داشتن اسلام تطبیقی است». به عبارت دیگر مرز تعیین کننده بین اسلام دگماتیسم و اسلام انطباقی از یک سو، با اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی، از سوی دیگر در همین جوهر و ماهیت تاریخی اسلام، در رویکرد تطبیقی اقبال و شریعتی نهفته است؛ و در چارچوب این رویکرد تطبیقی و تاریخی است که اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی، «به صورت یک پروسس در عرصه تاریخ مطرح میشود». بطوریکه موتور و دینامیزم این پروسس در رویکرد اقبال و شریعتی همان اصل «اجتهاد» میباشد، که توسط «اجتهاد در اصول» و «اجتهاد در اصول فقه» و «اجتهاد در فروعات دینی و فقهی»، در عرصه پروژه مستمر بازسازی اسلام تاریخی و پروسسی و تطبیقی میبایست ساری و جاری گردد.
باری، در همین رابطه است که هم اقبال و هم شریعتی موضوع «اجتهاد در اصول» قبل از «اجتهاد در فروع» در عرصه پروژه بازسازی اسلام تطبیقی خود جاری و ساری کردند، بطوریکه اقبال توسط «اجتهاد کلامی در خداشناسی» و شریعتی توسط «اجتهاد کلامی در توحیدشناسی» خود در اسلامشناسی ارشاد، پروژه بازسازی اسلام تطبیقی خود را استارت زدند. تا آنجا که بدون فهم «جایگاه خدا» در منظومه معرفتی اقبال و بدون فهم «جایگاه توحید» در منظومه معرفتی شریعتی، امکان فهم اسلامشناسی اقبال و شریعتی اصلاً و ابداً وجود ندارد.
نتیجتاً، هم اقبال و هم شریعتی در عرصه پروژه بازسازی اسلام تطبیقی یا اسلام پروسسی یا اسلام تاریخی خود، «توسط موتور اجتهاد در اصول و فروع (به جای اجتهاد در فقه و فروعات فقهی)، اجتهاد از کلام شروع کردند و توسط اجتهاد در کلام مسلمانان، آنها «اجتهاد در اعتقادات و اجتهاد در اخلاق و فلسفه و خداشناسی و انسانشناسی و وحیشناسی و طبیعتشناسی قرآن و مسلمانان، در اولویت اول حرکت بازسازی اسلام تطبیقی خود قرار دادند»؛ و بدین ترتیب آنها در طلیعه حرکت نظری خود، مبارزه و مخالفت نظری با اسلام روایتی را در سر لوحه حرکت خود قرار دادند تا آنجا که هم اقبال و هم شریعتی، «مبارزه با اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام دگماتیستی، مقدم بر مبارزه با اسلام صوفیانه و اسلام فیلسوفانه یونانی ارسطوئی و افلاطونی قرار دادند»، چراکه هم اقبال و هم شریعتی به این مهم واقف بودند که تا زمانیکه نتوانند توسط حرکت نظری و قرآنی ریشه اسلام روایتی را براندازند، امکان مقابله با اسلام صوفیانه و اسلام فیلسوفانه یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی در جامعه مسلمانان نیست.
در نتیجه به این دلیل بود که اصلیترین صف مخالفین حرکت اقبال و شریعتی طرفداران اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی بودند، بطوریکه در رابطه با حرکت شریعتی در جامعه خودمان به عینه دیدیم که طرفداران اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام صوفیانه و اسلام فیلسوفانه یونانیزده به صورت یکپارچه از میلانی و مکارم گرفته تا مطهری و طباطبائی و حسین حاجی فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - و داریوش شایگان و سید احمد فردید، در حمله و تکفیر شریعتی جبههای واحد تشکیل دادند؛ و هنوز که چهل سال از رحلت شریعتی میگذرد، این جبهه شوم و سیاه نفرین شده، حتی بر خاک و استخوانهای شریعتی هم رحم نمیکنند.
11 - پروژه «ختم نبوت پیامبر اسلام» که برای اولین بار در تاریخ مسلمین، توسط حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری، مورد بازتفسیر معرفتی و کلامی و فلسفی و تاریخی قرار گرفت، این پروژه، بیش از همه، در راستای مبارزه با اسلام دگماتیسم و اسلام روایتی و اسلام فقاهتی، دارای فونکسیون شد، چراکه اقبال، در عرصه تبیین فلسفی و کلامی پروژه «ختم نبوت پیامبر اسلام»:
ادامه دارد