تحلیل اوضاع جاری ایران، منطقه و جهان (سرمقاله)
از بعد از شکست داعش و آزادسازی موصل (مرکز خلافت داعش) در منطقه و تحریمهای جدید جناح میلیتاریستی و جمهوریخواهان یا دولت پوپولیست ستیزهگر ترامپ (نماینده جناح میلیتاریستی امپریالیسم آمریکا) بر علیه روسیه، کره شمالی و ایران در عرصه بینالمللی و فراز و فرودهای جنگ جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی (از بعد از انتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت تا 14 مرداد 96 روز تحلیف شیخ حسن روحانی) باعث ظهور شرایط جدیدی در عرصه بینالمللی و منطقه و داخل کشور شده است؛ که پیشگامان مستضعفین ایران نمیتوانند در این زمان از کنار آنها بیتفاوت عبور کنند. بنابراین تصمیم گرفتیم که در سرمقاله این شماره از نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) به این مهم بپردازیم.
طبق سنوات گذشته، تحلیل اوضاع جاری سه مؤلفهای (ایران، منطقه و جهان) خودمان را از ایران آغاز میکنیم که از بعد از انتخابات دولت دوازدهم (در 29 اردیبهشت 96) الی الان، جنگ بین جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی (در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین این جناحها) در ادامه آتشفشانیهای گذشته خود (دوران رقابت انتخاباتی دولت دوازدهم) شعلهورتر گشته است و موقتاً به صورت «تضاد اصلی جامعه ایران درآمده است» و تمامی تضادهای دیگر داخل کشور (از تضاد «کار و سرمایه» گرفته تا تضاد «خلق و امپریالیسم» و تضاد «خلق و ارتجاع حاکم») تحت الشعاع خود قرار داده است، پر پیداست، از آنجائیکه جوهر و ماهیت رژیم مطلقه فقاهتی (در 39 سال گذشته عمر خود) از آغاز ظهور و تکوین آن الی زماننا هذا بر پایه و چارچوب مبانی دموکراتیک در عرصه سیاسی و اقتصادی و معرفتی و اجتماعی قرار نداشته است، تکیه بر ترم «جمهوری» در کنار ترم «اسلامی» (نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش، طبق دستور خمینی در انتخابات 12 فروردین 58) نه تنها در راستای دموکراتیزه کردن نظام سیاسی استوار بر ولایت مطلقه فقاهتی و نظام اقتصادی استوار بر مناسبات سرمایهداری و نظام معرفتی استوار بر مذهب فقاهتی و سنت کلاسیسم نبوده است (چرا که مشروعیت مقام عظمای ولی فقیهی که در رأس هرم این نظام قرار دارد و بیش از 80% قدرت سیاسی و نظامی و انتظامی و تقنینی و قضائی و اداری و اجرائی و تبلیغاتی و اجتماعی و مذهبی و معرفتی کشور در دست او میباشد و در برابر هیچ نهادی هم، مسئول و پاسخگو نیست و حداکثر منتخب همان نهادی است که قبل از انتخاب خودش، افراد آن نهاد توسط شورای نگهبان دست ساز خود انتخاب شدهاند، از طریق آسمان و امام زمان تعیین میگردد، نه توسط نهادهای دموکراتیک و جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین یا صندوقهای آراء آزاد مردم ایران) بلکه برعکس، برگ انجیری بوده است تا توسط آن، این رژیم دسپاتیزم و توتالیتر بتواند در عرصه بینالمللی در چارچوب صندوقهای رأی مهندسی شده «به مشروعیت آسمانی و امام زمانی خود رنگ و لعاب مردمی بدهند.»
لذا به همین دلیل بود که خمینی پیوسته میگفت، اگر «همه مردم بگویند، آری اما اسلام (مقصود از اسلام در اینجا خودش بود) بگوید نه، نه اسلام درست است، نه آری مردم.» البته فونکسیون دیگری که ترم «جمهوری» در کنار ترم «اسلامی» عنوان رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در 39 سال گذشته برای این رژیم به همراه داشته است، (منهای مرهمی صوری و ضد انگیزهای بر زخم هزاران ساله جامعه استبدادزده و فقهزده و تصوفزده ایرانی) اهرم تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حاکمیت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت (بین جناحهای درونی حکومت) بوده است. در نتیجه از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران (در 39 سال گذشته عمر خود) یک رژیم توتالیتر و دسپاتیزم بوده است و دارای جوهر دموکراتیک نه در ساختار و نه در پروسس تکوین و نه در اعمال قدرت نمیباشد، همین امر باعث گردیده است که (در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) مجموعه نظام مطلقه فقاهتی به صورت یک مجموعه تضادمند بشود و جنگ جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم درونی حکومت بین خود) امری طبیعی و عادی و روتین باشد. به همین دلیل (در طول 39 سال گذشته عمر این رژیم) تنها عاملی که توانسته است برای کوتاهمدت تضادهای درونی نظام را کاهش دهد (و آب بر روی آتش بریزد) موضوع باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت بوده است.
علی هذا، به همین دلیل صندوقهای مهندسی شده و صوری رأیهای مردم ایران (در طول 39 سال گذشته عمر این رژیم) دارای سه فونکسیون:
1 - در عرصه بینالمللی «برگ انجیری» جهت روپوش به صورت دستکشهای مخملی بر پنجه بوکسهای آهنین رژیم مطلقه فقاهتی.
2 - در عرصه داخلی جامعه ایران به صورت حرکت «تمویهای و ضد انگیزهای جهت نهادن مرهمی صوری بر زخم هزاران ساله جامعه استبدادزده و فقهزده و تصوفزده ایران.»
3 - در عرصه درونی حکومت به صورت اهرمی و ابزاری در خدمت تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت بوده است.
بر این مطلب بیافزائیم که در آرایش این سه مؤلفه فونکسیون صندوقهای مهندسی شده رأیها (در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران) مؤلفه سوم (که در خدمت تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حاکمیت میباشد) در اولویت قرار داشته است. یادمان باشد مکانیزم مهندسی کردن صندوقهای رأی (در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) دو فرایند مختلف داشته است:
1 - مهندسی کردن غیر مستقیم،
2 - مهندسی کردن مستقیم، که در فرایند دهه 60 (به علت قدرت کاریزمای خمینی و جایگاه مرجعیت او در حوزههای فقاهتی و پایگاه اجتماعیاش در جامعه ایران) این مهندسی کردن صندوقهای رأیهای تکلیفی (نه رأیهای حقی) صورتی غیر مستقیم داشته است، اما در 30 سال عمر ولایت مطلقه خامنهای (به علت جایگاه غیر کاریزمای او و جایگاه غیر مرجعیت حوزههای فقاهتیاش و فقدان پایگاه اجتماعیاش و فقدان سابقه مبارزاتی او با دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی) این مهندسی کردن صندوقهای رأیهای تکلیفی (نه رأیهای حقی) صورتی مستقیم و نهادینه شده داشته است.
باری، از آنجائیکه از دوم خرداد سال 76 الی یومنا هذا، با ظهور جناح سرکوب دهه 60 خمینی در لباس به اصطلاح «جنبش اصلاحات» و در ادامه آن جنبش، جنبش سبز و جنبش بنفش یا اعتدالی (خود رژیم مطلقه فقاهتی) مدعی پروسه «اصلاحات» از درون توسط خود جریانهای درونی حکومت (زرد) و در چارچوب «حفظ نظام مطلقه فقاهتی» و «قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی» و «طلائی کردن دوران ده ساله حاکمیت خمینی» به صورت گام به گام و از طریق صندوقهای رأی شدند. جنگ جناحهای درونی حاکمیت از صورت سیاسی قبلی، چهره سیاسی – تئوریک جدید پیدا کرد؛ که این استحاله تمویهای و حکومتی باعث پیچدهتر شدن جنگ تقسیم قدرت (در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت) بین جناحهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی گردید؛ و از آنجائیکه این استحاله محصول «مدیریت راستگرایانه حزب پادگانی خامنهای» بود، به همین دلیل برعکس دهه 60 خمینی که تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت مطلقه فقاهتی، «صورت دستوری و تکلیفی و فتوائی و تزریق شده از جانب مقام عظمای ولایت داشت»، در دوران خامنهای پروسه تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت به جای صورت دستوری و تکلیفی و فتوائی زمان خمینی، صورت پروژهای پیدا کرد و از آنجائیکه برعکس خمینی (که از جناح غیر بازاری روحانیون و میرحسین موسوی یا همین جناح به اصطلاح اصلاحطلبان امروز، اعم از سبز و سفید و بنفش، دفاع استراتژیک و همه جانبه میکرد) حزب پادگانی خامنهای از بدو جایگزینی خمینی (مانند دهه 60 خود خامنهای) به حمایت استراتژیک از جناح روحانیت یا راست هزار تکه پرداخت، لذا همین امر باعث گردید تا با تولد، شش جریان راست درون حکومتی از دل جناح هزار تکه راست در دوران خامنهای (با عنوانهای: 1 - راست پادگانی یا سپاه و بسیج و ثارالله و انصارالله و حزب الله و لباس شخصیها و انجمنهای اسلامی و غیره، 2 - راست بازاری یا جریان مؤتلفه، 3 - راست سنتی یا روحانیت سنتی، وابسته به حکومت، حوزههای فقاهتی، 4 - راست داعشی یا جریان وابسته به مصباح یزدی، تحت عنوان جبهه پایداری، 5 - راست پوپولیسم یا جریان وابسته به محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشائی، 6 - راست پراگماتیست یا جریان اولیه اکبر هاشمی رفسنجانی و جریان امروز علی لاریجانی و اکبر و لایتی) «جنگ جناحهای درونی قدرت صورت طبقاتی به خود بگیرد و دوران ده ساله کاست حکومتی زمان خمینی به پایان برسد»؛ و هر کدام از دو جناح درونی حکومت، در زمان خامنهای جهت جمعآوری آراء بیشتر و پر کردن صندوقهای رأی (منهای ماشین اتوماتیک رأیسازی خود حکومت) برای بالا بردن قدرت چانه زنی جناح خود (در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت) بخشی از گروههای اجتماعی جامعه ایران را (از حاشیهنشینان شهری تا بورژوازی بزرگ سپاه و بورژوازی بازار و طیف اقشار خرده بورژوازی شهری) یدک بکشند. از اینجا بود که «جنگ جناحهای درونی حکومت بر سر تقسیم قدرت بین خود (در دوران خامنهای) منهای آن جوهر سیاسی و تئوریک قبلی، ماهیت طبقاتی نیز به خود بگیرد؛ که خود این امر باز بر پیچیدگی جنگ جناحهای درونی حکومت بر سر تقسیم قدرت بین خود، به شدت افزایش داد»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که به جایگاه 18 میلیون نفر حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران در «ظهور هیولای پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر دولت نهم و دهم محمود احمدینژاد عنایت پیدا کنیم.»
علی ایحال، حزب پادگانی خامنهای از دوم خرداد 76 الی الان جهت ممانعت از «آلترناتیو سیاسی شدن» این جنبشهای رنگارنگ مدعی به اصطلاح «اصلاحات از درون» در برابر کلیت رژیم مطلقه فقاهتی خود (آنچنانکه به وضوح در جریان جنبش سبز در سال 88 شاهدان بودیم) از طریق مهندسی کردن انتخابات توسط:
1 - تکیه استراتژیک بر شش مؤلفه راست سازماندهی شده،
2 - فیلترینگ شورای نگهبان،
3 - ماشین تمام اتوماتیک رأیسازی حکومت، جناح مخالف را آچمز نماید.
باری، آنچنانکه مستحضر هستید عقبنشینی حزب پادگانی خامنهای در انتخابات دولت یازدهم در خرداد ماه 94 از این استراتژی سابق خود، به علت بن بست پروژه انرژی هستهای و شکست این پروژه و به زانو درآمدن رژیم مطلقه فقاهتی توسط تحریمهای جهانی بود که باعث گردید تا خامنهای تحت عنوان «نرمش قهرمانانه»، دومین جام زهر عمر 39 ساله رژیم مطلقه را سر بکشد و عطای پروژه انرژی هستهای (را که تا آن زمان بیش از 300 میلیارد دلار به صورت مستقیم از سرمایههای مردم نگونبخت ایران در خود بلعیده بود) به لقائش بخشد، لذا به همین دلیل بود که نیاز حزب پادگانی خامنهای به شیخ حسن روحانی از زمستان سال 93 در راستای استمرار نشستهای نمایندگان خامنهای، تحت هژمونی اکبر ولایتی با نمایندگان اوباما در کشور عمان به عنوان یک امر تعیین کننده حیلتی (برای حفظ موجودیت لرزان رژیم مطلقه فقاهتی) مطرح گردید؛ که این مهم در انتخابات مهندسی شده دولت یازدهم در خرداد 94 با پیروزی مهندسی شده شیخ حسن روحانی برای حزب پادگانی خامنهای حاصل گردید.
لذا به همین دلیل بود که شیخ حسن روحانی در نخستین سخنرانی بعد از اعلام پیروزیاش اعلام کرد: «پیروزی من در انتخابات دولت یازدهم مرهون دو امر بود، 1 - درایت رهبری، 2- عنایت امام زمان» و برعکس انتخابات دولت دوازدهم، اصلاً سخنی از مردم نگفت؛ اما نیاز استراتژیک خامنهای به شیخ حسن روحانی (کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی که تنها 13 سال از عمر خود را در شورای امنیت ملی این رژیم طی کرده بود) دولت مستعجل بود، چرا که تاریخ مصرف شیخ حسن روحانی (در خصوص پیشبرد اهداف حزب پادگانی خامنهای از بعد از گرایش شیخ حسن روحانی به جریان به اصطلاح «اصلاحات» و تلاش او جهت شکستن حصر سران جنبش سبز تحت عنوان شعار آشتی ملی و فوت هاشمی رفسنجانی و تلاش شیخ حسن روحانی جهت پر کردن خلاء هاشمی رفسنجانی) تمام شد؛ و لذا در این رابطه بود که از نیمه دوم سال 95 حزب پادگانی خامنهای در راستای آلترناتیوسازی برای شیخ حسن روحانی در انتخابات دولت دوازدهم (در 29 اردیبهشت 96) دست به کار شد؛ و در این رابطه بود که حزب پادگانی خامنهای،
اولاً با تأسیس حزب دستساز «جمنا» کوشید به جناح راست هزار تکه به صورت موقت وحدت شکلی بخشد.
ثانیاً با معرفی کردن رئیسی توسط سرپل 50 عضو خبرگان رهبری، علاوه بر بسترسازی جهت معرفی جانشین بعدی خود، شرایط جهت همگرائی بین جریانهای ششگانه راست حاکمیت در عرصه معرفی کاندیدای واحد در انتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت 96 فراهم سازد.
ثالثاً تمامی امکانات تبلیغاتی خود (از سپاه و بسیج و صد او سیما گرفته تا نمازهای جمعه و جماعت و منابر و غیره) در حمایت از کاندیداتوری رئیسی در انتخابات دولت دوازدهم به کار گرفت.
رابعاً توسط مهندسی کردن این انتخابات از طریق شورای نگهبان کوشید تا با حذف دیگر رقیبان درونی قدرت، مثل جریان احمدینژاد و جریان اصلاحطلب وابسته به سیدمحمد خاتمی و غیره، فضای انتخاباتی به صورت دو قطبی بین روحانی و رئیسی درآورد، چراکه برای حزب پادگانی خامنهای امکان حذف مستقیم حسن روحانی (مانند اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات دولت یازدهم و محمود احمدینژاد در انتخابات دولت دوازدهم) وجود نداشت.
خامسا با ورود مستقیم خود (خامنهای) به عرصه انتخابات (از اول فروردین ماه 96 در سخنرانی مشهد) با به نقد کشیدن دولت روحانی، او کوشید بین خود و سیاستهای حسن روحانی که در رأس آنها برجام قرار داشت، دیوار چین بکشد و در برابر دولت یازدهم (برعکس دولت نهم و دهم که در نماز جمعه 29 خرداد 88 حتی حاضر شد اکبر هاشمی رفسنجانی را در پای محمود احمدینژاد ذبح نماید و رویکرد محمود احمدینژاد به رویکرد خودش نزدیکتر اعلام کرد تا رویکرد اکبر هاشمی رفسنجانی) لباس اپوزیسیون بر تن کند؛ که خروجی نهائی امر آن شد تا استراتژی حذفی حزب پادگانی خامنهای در جریان انتخابات دولت دوازدهم نتیجه عکس بدهد، چراکه شیخ حسن روحانی (برعکس اکبر هاشمی رفسنجانی) وقتی که در برابر سونامی حذفی هجمه مستقیم حزب پادگانی خامنهای قرار گرفت، شمشیر را از رو بست و با زیر سؤال بردن کل رژیم مطلقه فقاهتی در طول 39 سال گذشته، کوشید که مانند «اتابک اعظم مشروطیت، از چهره جنایتکارانه گذشته خود در برابر مردم ایران، چهره اصلاحطلب بسازد.»
لذا به همین دلیل بود که او منهای اینکه رسماً خود را نماینده جریان به اصطلاح اصلاحطلب معرفی کرد و منهای اینکه رسماً وعده شکست حصر سران جنبش سبز به مردم ایران داد و منهای اینکه خود را قهرمان برجام معرفی کرد و منهای اینکه از طریق ماشین دولت شروع به پمپاژ کمکهای پوپولیستی به 18 میلیون نفر حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران کرد، از همه مهمتر اینکه «او در مبارزه کاندیداتوری با جناح رقیب، خودش را آلترناتیو نظام و خامنهای مطرح کرد، نه آلترناتیو رئیسی و قالیباف و جناح راست درون حاکمیت». لذا به همین دلیل بود که شیخ حسن روحانی کل جنایات دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی را به زیر سؤال برد. فراموش نکنیم که کوچکترین نقد به جنایات دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی به مثابه زیر سؤال بردن خود خمینی میباشد. همان کاری که حتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی تا این زمان حاضر به انجام آن نشدهاند.
بنابراین در این رابطه بود که به یکباره خامنهای در برابر این طوفان غیر قابل کنترل شیخ حسن روحانی، خود را آچمز شده دید، در نتیجه برعکس برخورد با هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی و مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی، خامنهای کوشید تا در برابر شیخ حسن روحانی، با دنده عقب حرکت کند. آنچنانکه دیدیم که در حکم تنفیذ او با عنوان دانشمند محترم از او یاد کرد، همان عنوانی که حتی حاضر نشد برای اکبر هاشمی رفسنجانی یا سیدمحمد خاتمی به کار ببرد. علی هذا، همین استراتژی تهاجمی «همه یا هیچ» شیخ حسن روحانی در زمان تبلیغات کاندیداتوری دولت دوازدهم توسط به زیر سؤال کشیدن کل نظام در 39 سال گذشته، عامل موفقیت او در انتخابات دولت دوازدهم گردید. ولی پیروزی حسن روحانی و شکست جناح رقیب در انتخابات دولت دوازدهم، ماجرائی نبود که مانند گذشته با تقسیم قدرت پایان پیدا کند، چراکه شکست انتخابات دولت دوازدهم برای جناح رقیب:
اولاً شکست جانشین رهبری بعد از خامنهای بود.
ثانیاً شکست پروژه نظامی در جنگهای نیابتی در منطقه تحت هژمونی راست پادگانی یا سپاه (به علت انتقامگیری حسن روحانی) بود.
ثالثاً جناح رقیب به خوبی میدانست که این شکست شروع ریزش دومینوئی کرسیهای قدرت از شوراها و شهرداریها گرفته تا مجلس یازدهم آینده و بالاخره مجلس خبرگان رهبری ششم خواهد بود.
رابعاً حزب پادگانی خامنهای به خوبی میدانستند که این شکست فراهم شدن بستر جهت اصلی شدن شعار شکست حصر سران جنبش سبز، برای حواریون و طرفداران استراتژی تغییر نظام از درون حکومت میشود.
خامسا جناح رقیب به خوبی میدانستند که این شکست توازن قوا را به نفع جناح مقابل یا به اصطلاح اصلاحطلبان از همه رنگ بر هم خواهد زد. فراموش نکنیم که همراه با شکست جناح رقیب در انتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت 96 حزب پادگانی خامنهای و جناح شش مؤلفهای راست هم پیمان با حزب پادگانی خامنهای، کرسیهای مهم شوراهای کلانشهرهای ایران و بالطبع شهرداریهای این کلان شهرها را هم (از جمله شورا و شهردار تهران را) از دست دادند؛ که فونکسیون آن در تغییر توازن قوا بین جناحهای درونی حاکمیت به نفع جناح رقیب اگر بیشتر از شکست دولت دوازدهم نباشد، قطعاً کمتر نخواهد بود.
بنابراین، به این دلیل بود که برعکس همه انتخابات قبلی، رژیم مطلقه فقاهتی که از بعد از انتخابات برای مدتی «گاز گرفتن اسبهای درشکه در سر بالائیهای قدرت کمتر میشد»، از بعد از 29 اردیبهشت 96 جنگ درونی جناحهای حکومت با همان شدت و حدت ادامه پیدا کرده است. آنچنانکه هر دو جناح تلاش میکنند تا از آب گل آلود بعد از انتخابات بر علیه رقیب ماهی بگیرند. ماحصل موضعگیریهای هر دو جناح در مرحله پساانتخابات دولت دوازدهم در 29 اردیبهشت 96 الی زماننا هذا عبارتند از:
1 – موضعگیری خامنهای در 17 خرداد 96 در خصوص حکم «آتش به اختیار» به نیروهای پیاده نظام خود که بسترساز حمله مستقیم حتی به خود شیخ حسن روحانی در راهپیمائی روز قدس و شاعر پیش از نماز عید فطر تهران گردید؛ و در این رابطه آنچنان «آش شور شد که سر و صدای آشپز هم در نماز روز عید فطر تهران درآمد» و در خطبه نماز عید فطر خامنهای از شعار «آتش به اختیار» خود عقبنشینی کرد و برای آن تفسیر فرهنگی نمود.
2 – موضعگیری روحانیت راست سنتی مثل علم الهدی (پدر زن رئیسی) در مشهد و موحدی کرمانی در تهران در خصوص حلال و حرام کردن رأیهای 29 اردیبهشت و فتوای حلال بودن رأیهای رئیسی.
3 - برخورد شیخ حسن روحانی با سپاه یا راست پادگانی و «جداسازی دولت با تفنگ، از دولت بیتفنگ» و تشریح سلطه اولتراقدرت سپاه بر همه ارگانهای نظامی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مملکت و به چالش کشیدن این قدرت.
4 – موضعگیری عریان حسن روحانی با موشکپرانی سپاه به دیرالزور سوریه (در انتقامگیری از حمله داعش به مجلس و قبر خمینی) که راست پادگانی و همراه با آن تمامی جریانهای راست وابسته به حزب پادگانی خامنهای تلاش میکردند تا شکست حزب پادگانی خامنهای و راست شش مؤلفهای وابسته به این حزب پادگانی، توسط موشکپرانی فوق جبران نمایند؛ اما شیخ حسن روحانی جهت مقابله با این ترفند راست پادگانی و حزب پادگانی خامنهای تلاش کرد تا:
اولاً تصمیم موشکپرانی فوق را به شورای امنیت ملی رژیم که خودش رئیس آن میباشد، منتسب نماید.
ثانیاً ساخت آن را به وزارت دفاع و ارتش نسبت بدهد.
ثالثاً تأمین هزینه آن هم به دولت یازدهم نسبت دهد.
5 - طرح دوباره شعار شکست حصر سران جنبش سبز و شعار آشتی ملی از طرف شیخ حسن روحانی و معاون اول او اسحاق جهانگیری که به شدت از طرف صادق لاریجانی قاضی القضات خامنهای به چالش گرفته شد و علناً صادق لاریجانی خطاب به شیخ حسن روحانی گفت: «که شما چه کاره هستید که میخواهید حصر را بشکنید» و در این رابطه تهدید کرد که «اگر توسط شورای امنیت ملی هم حصر را بشکنید، توسط قوه قضائیه آنها را به محاکمه و حبس میکشانیم.»
6 - موضوع به چالش کشیدن «شبکههای اجتماعی» که در راس آنها شبکه تلگرام است که بیش از 42 میلیون کاربر ایرانی دارد، البته از طرف حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به این حزب پادگانی، عامل شکست آنها در انتخابات اردیبهشت 96 و اسفند 94 همین شبکههای اجتماعی میباشد. لذا از بعد از انتخابات دولت دوازدهم، حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به آن، جهت امنیتی کردن و کنترل آنها، تلاش همه جانبهای برای انتقال سرورهای آن به ایران میکنند که البته با مخالفت جناح شیخ حسن روحانی روبرو شدهاند، آنچنانکه در این رابطه حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به آن، جهت عقبنشینی خزنده از این پروژه انتقال سرورها، اعلام کردند که خود تلگرام از انتقال سرورها به ایران مخالفت کرده است. تغییر واعظی وزیر فناوری و اطلاعات در دولت دوازدهم به این علت میباشد. قابل ذکر است که حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به آن در دولت نهم و دهم، توسط پروژه پر هزینه شبکه ملی با صرف هزاران میلیارد تومان از سرمایههای مردم نگونبخت ایران، تلاش کردند تا در چارچوب مدیریت اطلاعات سپاه و اطلاعات بیت رهبری به مبارزه با شبکههای اجتماعی بپردازند؛ که البته آن پروژه هم تا کنون نتوانسته است در این رابطه به بار بنشیند.
7 - طرح دوباره جداسازی «مشروعیت آسمانی ولایت مطلقه فقاهتی از انتخابی بودن آن توسط مردم» که شیخ حسن روحانی در رابطه با ضرورت انتخابی بودن مقام عظمای ولایت فقاهتی در ایران توسط مردم در کادر تفسیر کلام امام علی در خطبههای 216 و 92 نهج البلاغه و تبیین این که «امام علی قبول خلافت را به انتخاب مردم نسبت میدهد، نه مشروعیت آسمانی ولایت یا امامت» از این ضرورت، به عنوان یک چماق بر علیه خامنهای جهت به تسلیم وادار کردن او دفاع کرد. البته با ورود مدیریت شده ناصر مکارم شیرازی به عنوان حامی مقام عظمای ولایت فقیه خامنهای، به این مشاجره شیخ حسن روحانی با خامنهای، او مانند مصباح یزدی مشروعیت ولایت و امامت تعیین شده ازلی و ابدی از طریق آسمان اعلام کرد و رأی مردم در تعیین مقام عظمای ولایت خامنهای بیفایده دانست؛ و خطاب به شیخ حسن روحانی اعلام کرد که بهتر است در کنار دو خطبه فوق نهج البلاغه، خطبه سوم نهج البلاغه هم که همان خطبه شقشقیه نیز میباشد، بخواند.
8 - حمایت حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به این حزب، از جنایات دهه 60 و بخصوص نسلکشی سیاسی تابستان 67 که با فتوای مستقیم خمینی صورت گرفت. لذا در این رابطه بود که خامنهای در مراسم 14 خرداد 96 بر سر قبر خمینی اعلام کرد که «هشیار باشید تا در خصوص ماجراهای دهه 60 جای شهید را با جلاد عوض نکنید». یادمان باشد که خامنهای و 50 نفر خبرگان رهبری و در ادامه آن جمنا و جریانهای راست وابسته به حزب پادگانی خامنهای، در جریان کاندیداتوری انتخابات دولت دوازدهم، منهای فاکتور تعیین جانشینی برای خامنهای، از آن جهت از رئیسی حمایت کردند که در منظر جهانی و داخلی (بخصوص از بعد از پخش سخنان حسینعلی منتظری در تابستان سال گذشته در خصوص نسلکشی سیاسی تابستان 67)، رئیسی به عنوان نماد جنایتهای دهه 60 و بخصوص نماد نسلکشی سیاسی تابستان 67 رژیم مطلقه فقاهتی معرفی شده بود. لذا حزب پادگانی خامنهای و حواریون او، با معرفی و حمایت از رئیسی در جریان انتخابات دولت دوازدهم، میخواستند علاوه بر تقدیس جنایات دهه 60 خمینی توسط عَلم کردن دوباره رئیسی، به اردوگاه اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی در خارج از کشور غیر مستقیم تفهیم نمایند که امکان بازگشت دوباره جنایاتهای دهه 60 برای رژیم مطلقه فقاهتی آماده میباشد.
پر واضح است که علت اصلی شکست حزب پادگانی خامنهای و حواریون او در جریان انتخابات دولت دوازدهم، منهای شبکههای اجتماعی، همین انتخاب و حمایت همه جانبه از رئیسی بود، چرا که این امر باعث گردید تا علاوه بر اینکه همه جریانهای معتقد به «استراتژی اصلاح رژیم مطلقه فقاهتی از درون نظام و توسط خود نظام مطلقه فقاهتی» یعنی از میرحسین موسوی و مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی و اعوان و انصارشان گرفته تا جنبش دانشجوئی و جنبش زنان و بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور، در انتخابات دولت دوازدهم یک دست به حمایت از روحانی برخیزند؛ و علاوه بر اینکه باعث گردید تا «42 میلیون کاربر شبکههای اجتماعی در داخل کشور بر علیه انتخاب رئیسی وارد دیالوگ مستقیم بشوند»، عاملی بود که خود شیخ حسن روحانی نوک پیکان تبلیغات انتخاباتی خودش را بر علیه رئیسی، به خشونت دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی کشانید؛ و در این رابطه هر چند هدف شیخ حسن روحانی مانند سلف خود اکبر هاشمی رفسنجانی «فردی کردن مقصر جنایتهای دهه 60 و دور کردن دامن خمینی از آن جنایات بود»، اما در عمل هر چند در کوتاهمدت این افشاگری جنایات دهه 60 به سود روحانی تمام شد؛ و دلیل آن زمینه ذهنی عمومی قبلی مردم ایران بود که از بعد از انتشار نوار جلسه حسینعلی منتظری با هیئت مرگ در تابستان 67 حاصل شده بود. البته در درازمدت افشاگریهای شیخ حسن روحانی در خصوص جنایات دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی (حتی در میان جریانهای مختلف داخلی خود رژیم مطلقه فقاهتی) تأثیر منفی خواهد داشت. چرا که:
الف - بدون تردید افشای جنایات دهه 60 که در تاریخ گذشته ایران بیمثال و بیبدیل میباشد، در مرحله اول خود خمینی را به عنوان عامل و امر اصلی آن جنایات به زیر سؤال میبرد؛ که بدون شک به زیر سؤال رفتن خمینی به مثابه به زیر سؤال رفتن کل رژیم مطلقه فقاهتی میباشد. آنچنانکه در 39 گذشته شاهد بودهایم، تمامی جریانهای داخلی نظام مطلقه فقاهتی حتی جنبش سبز در سال 88 تلاش میکردند تا «مدینه فاضله خود را دوران دهه 60 خمینی اعلام کنند»، نگاهی اجمالی به بیانیههای میرحسین موسوی از بعد از کودتای انتخاباتی خرداد 88 میتواند گواه این داوری ما باشد. بنابراین از آنجائیکه تمامی جریانهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی «استمرار حیات سیاسی خود را در گرو حفظ رژیم مطلقه فقاهتی میدانند»، در این رابطه هرگز حاضر نمیشوند تا توسط زیر سؤال رفتن خمینی در رابطه با جنایات دهه 60 کل رژیم مطلقه فقاهتی را به زیر سؤال ببرند.
ب - نظر به اینکه سردمداران جریان به اصطلاح اصلاحطلب و اعتدالطلب در رنگهای مختلف آن از سبز و سفید گرفته تا بنفش در دهه 60 بیش از جریانهای راست وابسته به حزب پادگانی خامنهای، در جنایات دهه 60 دخالت داشتهاند؛ و اصلاً قوه قضائیه و وزارت اطلاعات و نهادهای سرکوب در دهه 60 و دوران خمینی شش دانگ توسط همین سردمداران رنگارنگ به اصطلاح اصلاحطلب و اعتدالگرا و سبز و بنفش و سفید مدیریت میشده است، به همین دلیل حرکت افشاگرایانه شیخ حسن روحانی مورد حمایت درازمدت حتی جریانهای رنگارنگ به اصطلاح اصلاحطلب و اعتدالگرا و سبز و بنفش و سفید هم قرار نخواهد گرفت، چراکه اصلاً طبق منشور نانوشته بین تمامی جریانهای درونی حاکمیت، حفظ نظام مطلقه فقاهتی تنها در چارچوب تقدیس خمینی ممکن میباشد.
ج - فراموش نکنیم که بیش از همه، این خامنهای بود که از افشاگری جنایت دهه 60 شیخ حسن روحانی بر آشفته گردید، چرا که معتقد است که جنایات بیمثال رژیم مطلقه فقاهتی در دهه 60 مانند قیری است که به عبای و ردای همه آنها خواهد چسبید؛ و علاوه بر اینکه افشای جنایات دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی، باعث به زیر سؤال رفتن کلیت رژیم و قانون اساسی و مقام عظمای ولایت در هر شرایط تاریخی میشود، خود نیز تبیین کننده ماهیت و جوهر رژیم مطلقه فقاهتی در 39 سال گذشته میباشد. لذا به همین دلیل اولین عکسالعمل نسبت به افشاگریهای جنایات دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی، از جانب خود خامنهای آغاز شد. موضعگیری او در مراسم 14 خرداد بر سر قبر خمینی در خصوص اینکه «جای شهید با جلاد تغییر ندهید» و سخنرانی 17 خرداد او که گفت: «گاهی دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست، دچار اختلال و تعطیلی میشوند، در این وضعیت باید افسران جنگ نرم با شناخت وظیفه خود، به صورت آتش به اختیار تصمیمگیری نمایند»، همه در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل سیاسی میباشند.
البته حزب پادگانی خامنهای در این رابطه تلاش کردند تا با حمایت از هویت و شخصیت رئیسی و علم الهدی پدر زنش که امام جمعه مشهد میباشد، حتی بعد از انتخابات دولت دوازدهم و اعلام پیروزی شیخ حسن روحانی توسط شورای نگهبان رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که شش دانگ در اختیار حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به آن میباشد، به تضعیف دولت روحانی تا مرز کودتا و آلترناتیوی راست پادگانی پیش بروند؛ که البته شیخ حسن روحانی برعکس اکبر هاشمی رفسنجانی، تسلیم این تهدیدهای راست پادگانی نشد و مستقیم با سپاه وارد چالش جدی شد؛ و با «تقسیمبندی دولت با تفنگ و دولت بیتفنگ» این جنگ را به عرصه اجتماعی کشانید؛ اما از آنجائیکه در همین زمان شعار «رژیم چنج» ترامپ در دستور کار نهادهای میلیتاریستی امپریالیسم آمریکا قرار گرفت و در ادامه آن، آن دسته از جریانهای سیاسی ایرانی خارج از کشور که به جای اعتقاد به «دینامیزم درونی» جهت تغییر رژیم مطلقه فقاهتی، معتقد به «دینامیزم برونی» از جمله حمله نظامی آمریکا مثل عراق و لیبی به ایران میباشند (امثال مجاهدین خلق و سلطنتطلبان و جریانهای تجزیهطلب اقلیتهای قومی از کرد تا بلوچ) فعالیت گستردهای توسط وارد شدن به شکافهای بینالمللی و بازی با تضادها و معرفی جریان خود به عنوان تنها آلترناتیو سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی، جهت تحریک جناح جمهوریخواهان (که به قول چامسکی خطرناکترین سازمان جهانی بشر میباشند)، از سر گرفتند.
همین امر باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی و در رأس آنها حزب پادگانی خامنهای و جریانهای راست وابسته به آن، به یکباره احساس خطر بکنند که فونکسیون این احساس خطر حزب پادگانی خامنهای و حواریونش، پائین کشیدن فتیله جنگ جناحهای درونی قدرت گردید. به همین دلیل تمامی جریانهای داخلی رژیم مطلقه فقاهتی از راست پادگانی تا جناح اعتدالی شیخ حسن روحانی جهت مقابله با صفآرائی جناح میلیتاریست امپریالیسم آمریکا تحت هژمونی پوپولیسم ستیزهگر ترامپ و جریانهای سیاسی ایرانی معتقد به تغییر نظام از بیرون تحت هژمونی مجاهدین خلق تلاش کردند تا به موازات پائین کشیدن فتیله تضادهای درونی خود، از مراسم تحلیف دولت دوازدهم یک مقابله به مثل سیاسی انجام دهند. بنابراین در این رابطه بود که کمیتهای تحت هژمونی علی لاریجانی و حسن روحانی و جواد ظریف تشکیل گردید و از تمامی کشورهای جهان جهت مشارکت در مراسم تحلیف حسن روحانی در 14 مرداد 96 دعوت به عمل آوردند؛ و راست پادگانی هم جهت تأمین امنیت این مراسم بعداً به این جریان پیوست؛ و خامنهای هم در سخنرانی که در مراسم تنفیذ حکم حسن روحانی کرد، جهت حمایت از این پروژه نمایشی، خطاب به روحانی اعلام کرد که میتوانید با تمام جهان رابطه همکاری متقابل داشته باشید.
علی ایحال، هر چند مدعوین هم به لحاظ پُست مدیریتی در کشور خود و هم به لحاظ کمی در حد انتظار رژیم مطلقه فقاهتی شرکت نکردند و منهای سران اندک کشورهای همسایه مثل ارمنستان و افغانستان و چند کشور آفریقائی بالاترین مقام نیمه تشریفاتی غربی که در این مراسم شرکت کرد، خانم موگرینی مسئول خارجی اتحادیه اروپا بود که به علت عکسهای سلفی نمایندگان مجلس بعد از مراسم با او، اوج پوچی و دربدری سردمداران نظام از برپائی این مراسم با آن همه هزینههای سرسامآور از جیب مردم نگونبخت ایران در عرصه جهانی به نمایش گذاشته شد؛ اما سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی، از رو نرفتند، لذا کوشیدند از این مراسم:
اولاً در برابر شعار «رژیم چنج» ترامپ و جمهوریخواهان آمریکا اعلام موجودیت کنند.
ثانیاً پاسخی به پروژه به انزوای سیاسی کشاندن رژیم مطلقه فقاهتی که توسط عربستان سعودی و ترامپ، در مسافرت ترامپ به عربستان همراه با انعقاد قرارداد 110 میلیارد دلاری اسلحه با عربستان سعودی و جلسه سران 50 کشور منطقه در جده پایهریزی شده بود، بدهند.
ثالثاً به جناح میلیتاریست امپریالیسم آمریکا که توسط پروژه «رژیم چنج» ترامپ، به دنبال سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی هستند، نشان دهند که آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی در بیرون از رژیم نمیباشد، بلکه در درون خود رژیم است.
رابعاً به تمامی جریانهای داخلی نظام مطلقه فقاهتی نشان دهند که اگر کشتی رژیم مطلقه فقاهتی سوراخ بشود همه آنها غرق میشوند.
خامسا به مخالفین برون مرزی خود نشان دهند که تضادهای جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی تا مرز به خطر افتادن موجودیت کل نظام مطلقه فقاهتی وجود دارد؛ و از مرحلهای که کلیت نظام مطلقه فقاهتی به خطر بیافتد، همه این جریانهای رنگارنگ درون نظام مطلقه فقاهتی با هم شریک هستند؛ و فرقی و اختلافی بین بنفش و سبز و سفید و سیاه نیست.
سادساً رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان پاتک در برابر مقابله ترامپ و جمهوریخواهان و جناح میلیتاریست امپریالیسم آمریکا، «نسبت به نفی برجام و اعمال تحریمهای جدید» نشان دهد که در چارچوب پروژه برجام، «به دنبال ایجاد شکاف بین آمریکا و اروپا است» تا توسط نفوذ در این شکاف بتواند حمایت اروپا جهت شکستن انزوای جهانی خود به دست بیاورد. باری، اینکه آیا رژیم مطلقه فقاهتی واقعاً توانست از این مراسم به اهداف فوق خود دست پیدا کند، جواب ما منفی است. دلیل آن هم این است که:
1 - حمایت کشورهای دعوت شده به این مراسم، هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی صورت حاشیهای داشت.
2 - افول تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی، صورت موقتی و صوری دارد، چراکه به موازات معرفی کابینه جدید روحانی به مجلس، دوباره این تضادها چه در عرصه دولت و چه در عرصه شهرداریها و شوراهای کلان شهرهای ایران رشد خواهد کرد.
3 - تفرقه جریانهای شیعه داخل عراق و در رأس آنها سفر مقتدا صدر (که مخالف حضور رژیم مطلقه فقاهتی در عراق میباشد) به عربستان سعودی و انشعاب حکیم از مجلس اعلای عراق و تلاش حزب دموکرات بارزانی کردستان عراق جهت تجزیه توسط همه پرسی در مهر ماه نشان دهنده این حقیقت است که رژیم مطلقه فقاهتی نمیتواند در مرحله پساشکست داعش در عراق، جهت نجات خود از انزوای سیاسی در منطقه و جهان، از آب گل آلود موجود در منطقه، ماهی بگیرد.
4 - محکوم کردن و موضعگیری منفی آلمان و فرانسه و انگلیس از پرتاب موشک ماهواره بر سیمرغ رژیم مطلقه فقاهتی در همین زمان که تحریمهای جدید امپریالیسم آمریکا بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی در حال اعمال میباشند، حائز اهمیت فراوانی برای فهم شکست استراتژی حرکت در شکاف رژیم مطلقه فقاهتی میباشد.
5 - حمایت شیخ حسن روحانی از موشکپرانی راست پادگانی از دیرالزور گرفته تا سیمرغ جهت جلب حمایت حزب پادگانی خامنهای از دولت دوازدهم و آشتی با راست پادگانی در این زمان، خود معرف بیثباتی سیاست داخلی حسن روحانی میباشد.
علی هذا، به این ترتیب است که در شرایط فعلی که جناح میلیتاریست امپریالیسم آمریکا تلاش میکنند تا دامنه جنگهای نیابتی به داخل ایران بکشانند و پروژه کوچک کردن ایران بزرگ اسرائیل را مادیت بخشند و شرایط برای تحقق شعار «رژیم چنج» ترامپ فراهم کنند، بیشک شکست استراتژی موشکپرانی این رژیم همراه با بحران این رژیم در جنگها نیابتی منطقه و بحران سیاسی داخلی رژیم مطلقه فقاهتی و بازتولید تضادهای داخلی این رژیم همراه با بحرانهای ساختاری و اقتصادی و بیکاری و محیط زیست و مالی و پولی و اجتماعی ایران در این شرایط، موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش جدی کشیده است.
اما در خصوص شرایط بینالمللی، مهمترین عامل بحرانزای بینالمللی در این زمان، «تلاش امپریالیسم آمریکا در عرصه بینالمللی جهت کسب دوباره هژمونی از دست رفتهاش میباشد». قابل ذکر است که از بعد از جنگ بینالملل دوم که امپریالیسم آمریکا توانست بر بام ویرانههای دو جنگ بینالملل اول و دوم، هژمونی جهانی را در دست بگیرد، معیارهای برتری آمریکا در آن شرایط جهت کسب هژمونی بر جهان عبارتند بودند از:
1 - برتری «نظامی آمریکا» توسط در دست شدن انحصاری سلاحهای اتمی.
2 - برتری «سیاسی آمریکا» توسط نقش تعیین این امپریالیسم در خاتمه دادن به جنگ دوم بینالملل.
3 - برتری «اقتصادی آمریکا» به علت در دست داشتن 55% کل تولید ناخالص کره زمین در زمان پایان جنگ بینالملل دوم.
4 - برتری «اتوریتهائی و هژمونیک آمریکا» بر نهادهای بینالمللی، از شورای امنیت سازمان ملل گرفته تا صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی.
5 - برتری «ارزی و پول ملی» یا دلار به عنوان ارز بینالمللی.
6 - برتری «ایدئولوژی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم»، اما اگرچه در طول بیش از نیم قرن بعد از جنگ بینالملل دوم امپریالیسم آمریکا توانست به خصوص از بعد از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی در دهه آخر قرن بیستم، این هژمونی جهانی خود را حفظ نماید، از بعد از بحران اقتصادی 2006 سرمایهداری جهانی که سر سلسله جنبان آن اقتصاد داخلی خود امپریالیسم آمریکا بود و در کمترین زمان مانند بازی دومینو تمام جهان سرمایهداری را تحت تأثیر خود قرار داد و از بعد از شکست تهاجم امپریالیسم آمریکا به کشورهای افغانستان و عراق و لیبی در آستانه قرن بیست و یکم و از بعد از ظهور اقتصادهای بزرگی چون چین و هند و برزیل و آرژانتین و از بعد از ظهور دوباره روسیه تحت مدیریت پوتین در عرصه نظامی و به خصوص از بعد از اشغال کریمه و شکست و ناکارآمدی استراتژی امپریالیسم آمریکا در سوریه و جنگهای نیابتی منطقه، این همه باعث گردیده است تا از دهه دوم قرن بیست یکم، هژمونی امپریالیسم آمریکا چه در عرصه قدرت نظامی و قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و چه در عرصههای سلطه بر نهادهای بینالمللی و سلطه دلار به عنوان ارز برتر و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی برتر به چالش کشیده شود؛ و در نتیجه این شکست هژمونی امپریالیسم آمریکا است که بستر جهت ظهور پوپولیسم ستیزهگر ترامپیسم آماده شده است، چراکه عامل اصلی برتری ترامپ بر هیلاری کلینتون در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا همین شعار «بازگشت به دوران هژمونی امپریالیسم آمریکا» توسط ترامپ بود؛ و لذا در این رابطه است که ترامپیسم و جناح میلیتاریست و جمهوریخواهان حامی او تلاش میکنند تا هژمونی گذشته امپریالیسم آمریکا را بازتولید نمایند. بنابراین بحران امروز بینالمللی معلول و مولود این سیاست پوپولیسم ستیزهگر ترامپیسم با حمایت جناح میلیتاریست و جمهوریخواهان، در راستای بازتولید دوباره هژمونی امپریالیسم آمریکا میباشد.
فراموش نکنیم که در شرایط فعلی برعکس شرایط بعد از جنگ بینالملل دوم که 55% کل تولید ناخالص کره زمین در ید آمریکا بود، حجم اقتصاد آمریکا به کمتر از 22% رسیده است. همچنین برعکس شرایط نظامی بعد از جنگ بینالملل دوم که به علت قدرت انحصاری سلاحهای اتمی آمریکا، این کشور برتری بلامنازع نظامی نسبت به دیگر کشورهای جهان داشت، امروزه منهای متعدد شدن کشورهای دارای سلاح اتمی، تنها روسیه به لحاظ کلاهکهای اتمی دارای آنچنان قدرتی است که میتواند توسط آنها کره زمین را نابود کند؛ و در عرصه نهادهای بینالمللی که در راس آنها شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد، امروزه با قرار گرفتن چین در کنار روسیه آنچنان شرایط به ضرر آمریکا تغییر کرده است که فقط در خصوص سوریه تا کنون سه بار طرح آمریکا توسط چین و روسیه وتو شده است؛ و در عرصه تجارت جهانی و بانک جهانی هم به علت اینکه از سال 2020 اقتصاد چین به عنوان اقتصاد اول جهان خواهد شد، در نتیجه این دو نهاد بینالمللی حتی به لحاظ مکانی هم، در حال انتقال مکان مرکزی خود به کشور چین هستند؛ و در خصوص جایگاه دلار هم امروزه ارزهای بینالمللی متعددی مثل یورو ظهور کرده است که در حال رقابت با دلار آمریکا میباشند. باری، این همه باعث گردیده است که در شرایط فعلی ترامپیسم و جناح میلیتاریست و جمهوریخواهان آمریکا برای باز گردند دوران سیادت آمریکا:
اولاً برعکس گذشته و برعکس دوران نئوکانها، دیگر در عرصه نظامی به «اشغال مستقیم» رو نیاورند، چراکه در سنوات گذشته منهای شکست تمامی تهاجمات امپریالیسم آمریکا به کشورهای پیرامونی هزینههای نجومی این تهاجمات، سنگینترین بار بر دوش مالیات دهندگان آمریکا گذاشته است و به جای آن بر جنگهای نیابتی تکیه کنند؛ زیرا در جنگهای نیابتی هزینههای جنگ به عهده کشورهای جنگ کننده میباشد.
ثانیاً برعکس دوران بعد از جنگ دوم جهانی که تکیه امپریالیسم آمریکا جهت غارت منابع فسیلی و بازار فروش کالاهای خود بر منطقه «خاورمیانه» بود، در شرایط جدید، تکیه استراتژی آمریکا بر منطقه آسیای جنوب شرقی میباشد که محور اقتصاد و تجارت جهانی است.
ثالثاً آنچنانکه که ترامپ در جلسه سران منطقه در جده عربستان سعودی مطرح کرد، «دیگر برای آمریکا موضوع حقوق بشر در اولویت قرار ندارد» بلکه این «تأمین منافع اقتصادی آمریکا است» که در نوک پیکان اهداف خارجی آمریکا میباشد. فروش 110 میلیارد دلار اسلحه به عربستان و 12 میلیارد دلار اسلحه به قطر در اولین سفر خارجیاش به عربستان دلالت بر این امر میکند.
رابعاً تکیه بر ناتو جهت مهار نظامی روسیه، همراه با تحریمهای اقتصادی اخیر بر علیه این کشور و کاهش قیمت نفت، همه در راستای تضعیف روسیه به عنوان قدرت نظامی آلترناتیو میباشد.
خامسا تکیه بر استراتژی متلاشی کردن اتحادیه اروپا بخصوص از بعد از جدائی انگلستان از این اتحادیه، با حمایت از جریانهای فاشیستی و نئوفاشیستی در کشورهای اروپائی همه در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
سادساً فشار همه جانبه سیاسی و اقتصادی و نظامی بر علیه چین بخصوص در دوران ترامپ در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
سابعاً سیاست مداخلهجویانه در کشورهای پیرامونی غیر وابسته به امپریالیسم آمریکا از کوبا و ونزوئلا و بلیوی گرفته تا کره شمالی و غیره همه در این رابطه قابل تفسیر است.
ثامناً حمایت همه جانبه از رژیم اشغالگر و نژادپرست و تروریسم و کودککُش اسرائیل و تلاش جهت تثبیت هژمونی این رژیم بر منطقه خاورمیانه در چارچوب استراتژی ناتو عربی در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
اما در خصوص شرایط جدید منطقه خاورمیانه، مهمترین عواملی که باعث پیدایش این شرایط جدید شده است، عبارتند از:
الف – شکست داعش در عراق و آزادسازی موصل.
ب – تلاش حزب دموکرات بارزانی جهت جدائی از عراق توسط همهپرسی در مهر ماه که با حمایت اسرائیل و عربستان سعودی همراه میباشد.
ج – پیروزیهای میدانی ارتش سوریه و حامیان روسی و رژیم مطلقه فقاهتی بشار اسد و عقبنشینی آمریکا و حامبان اروپائیاش از خواسته قبلیشان که برکناری اسد از قدرت بود.
د – تضاد دو کشور ارتجاعی عربستان سعودی و قطر.
ه – سمتگیری رجب طیب اردوغان و حزب عدالت توسعه ترکیه به طرف روسیه.
و – تشدید فشارهای همه جانبه جدید بر خلق فلسطین توسط رژیم اشغالگر و متجاوز و نژادپرست و تروریست اسرائیل.
ز - تلاش همزمان امپریالیسم آمریکا و عربستان سعودی جهت کشانیدن جنگهای نیابتی به داخل خاک ایران.
ح - حمایت امپریالیسم آمریکا و عربستان سعودی از جریانهای سیاسی ایرانی طرفدار مداخله خارجی برای سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی مثل مجاهدین خلق یا جریانهای تجزیهطلب اقلیتهای قومی ایران.
ط - تشتت و فرقهگرائی در میان شیعیان عراق، از گرایش مقتدا صدر جریان شیعه مخالف ایران در عراق گرفته تا جدا شدن حکیم از جریان مجلس اعلای عراق، به خصوص از بعد از تکوین و رشد قدرت حشد الشعبی در عراق توسط سپاه پاسداران ایران.
علی ایحال، این عوامل باعث گردیده است تا در شرایط جدید اوضاع منطقه خاورمیانه دچار تغییر و تحولات جدیدی بشود که برای تبیین سیاسی این اوضاع جدید در منطقه خاورمیانه، ابتدا باید به آرایش و صفبندی تضادها بپردازیم و در رابطه با این آرایش و صفبندی تضادها است که در نوک پیکان هرم این تضادها در منطقه خاورمیانه، تضاد دو اردوگاه سرمایهداری، یعنی «اردوگاه سرمایهداری تدافعی» به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و «اردوگاه سرمایهداری تهاجمی» تحت هژمونی چین و روسیه قرار میگیرد، چراکه اگر جنگ داخلی سوریه را به عنوان آمپرسنج کل تضادهای منطقه در نظر بگیریم، بیشک تعیین کنندهترین عامل در جنگ داخلی سوریه، «تضاد دو اردوگاه سرمایهداری جهانی میباشد». البته آنچنانکه در شرق آسیا و اوکراین مؤلفه «اردوگاه سرمایهداری تهاجمی» تحت هژمونی چین و روسیه نسبت به «اردوگاه سرمایهداری تدافعی» برتری دارند، در سوریه هم «اردوگاه سرمایهداری تهاجمی» تحت هژمونی چین و روسیه نسبت به «اردوگاه تدافعی سرمایهداری» تحت هژمونی آمریکا از موضع برتری برخوردار میباشند.
در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا «اردوگاه سرمایهداری تدافعی» تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا دیگر از شعار قبلی خود که خواستار سرنگونی بشار اسد بودند، عقبنشینی کنند. پیروزیهای میدانی ارتش سوریه در شرایط فعلی با حمایت «اردوگاه تهاجمی سرمایهداری» تحت هژمونی روسیه و چین و حمایت رژیم مطلقه فقاهتی مولود همین برتری میباشد. سفر ترامپ به عربستان و قرارداد 110 میلیاردی دلاری اسلحه با عربستان سعودی و قرارداد 12 میلیارد دلاری اسلحه با قطر، همچنین قرارداد روسیه جهت تحویل s400 به ارتش ترکیه باز در این رابطه قابل تفسیر میباشد. حمایت جناح میلیتاریست هار امپریالیسم آمریکا از جریانهای داخلی تجزیهطلب ایران و از جریان طرفدار سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی از طریق تجاوز نظامی خارجی در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
در مرحله دوم از هرم تضادها در منطقه خاورمیانه، تضاد بین خلقهای منطقه که در رأس آنها خلق فلسطین قرار دارد، با رژیم اشغالگر و نژادپرست و تروریست و متجاوز اسرائیل میباشد؛ که این تضاد در دو شکل: 1 - مستقیم و 2 - نمایندگی، در منطقه خاورمیانه جاری میباشند. صورت مستقیم این تضادها، سرکوب عریان خلق فلسطین، از فلسطینیهای داخل اسرائیل گرفته تا فلسطینیهای غرب رود اردن و نوار غزه میباشد؛ که اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی در زندان رژیم اشغالگر و نژاد پرست و تروریست اسرائیل و مخالفت با نمازگزاران مسجد القصی و بمباران مناطق غزه میباشند؛ و اما صورت نمایندگی این تضاد برمیگردد به صفبندی رژیم متجاوز و اشغالگر اسرائیل در تضادهای منطقه جهت تثبیت هژمونی این رژیم در منطقه خاورمیانه. لذا در این رابطه است که میتوانیم به تفسیر «استراتژی ناتو عربی» در مخالفت با رژیم مطلقه فقاهتی ایران و حمایت رژیم اشغالگر اسرائیل از حزب دموکرات کردستان بارزانی جهت تجزیه عراق و حمایت رژیم اشغالگر اسرائیل از تجزیهطلبان داخل ایران، بپردازیم.
در مرحله سوم از هرم تضادهای خاورمیانه، تضاد بین حکومتهای ارتجاعی کشورهای منطقه در لوای دو اردوگاه «فرقهگرایانه مذهبی شیعه و سنی» که رهبری اردوگاه فرقهگرایانه سنی در دست سردمداران عربستان سعودی قرار دارد و رهبری اردوگاه فرقهگرایانه شیعه در دست سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی ایران است. تضاد بین قطر و اردوگاه عربستان و امارات و بحرین و مصر در این رابطه قابل تفسیر میباشد. تضاد بین ترکیه و رژیم مطلقه فقاهتی باز در این رابطه قابل تفسیر میباشد. صفبندی خارجی جنگ یمن که از طرف عربستان و کشورهای مرتجع عربی و اردوگاه سرمایهداری تدافعی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا قرار دارد و از طرف دیگر رژیم مطلقه فقاهتی و حزب الله لبنان و عراق و غیره میباشند، باز در این رابطه قابل تفسیر میباشد. همچنین تفرقه در جریانهای شیعه داخل عراق باز در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
باری، اپوزیسیون خارج از کشور رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط فعلی دارای شرایط بحرانزائی میباشند که عامل اصلی بحران اپوزیسیون خارج از کشور «بحران استراتژی است». آنچه باید در خصوص «بحران استراتژی اپوزیسیون خارج از کشور» مطرح کنیم، اینکه در یک جمعبندی کلی اگر موضع تمامی نیرویهای اپوزیسیون خارج از کشور، اعم از «اپوزیسیون راست» که در رأس آنها سلطنتطلبان قرار دارند و «اپوزیسیون میانه» که در رأس آنها نیروهای اصلاحطلب قرار دارند و «اپوزیسیون رادیکال» که در رأس آنها نیروهای اصلاحگر (نه اصلاحطلب) قرار دارند را در رابطه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، «نیروهای تغییرخواه» تعریف نمائیم، استراتژی مورد اعتقاد این نیروها به سه قسمت تقسیم میگردد:
قسمت اول آن دسته از نیروهای خارج از کشور هستند که معتقد به تغییر رژیم مطلقه فقاهتی از طریق «دینامیزم خارجی» توسط حمله نظامی «اردوگاه سرمایهداری تدافعی» به رهبری امپریالیسم آمریکا میباشند. این دسته از اپوزیسیون که به صورت طیفی از جریانهای مختلف راست و رادیکال میباشند از سلطنتطلبان تا مجاهدین خلق تا نیروهای تجزیهطلب اقلیتهای قومی تشکیل میدهند. لذا هر کدام از این جریانهای مختلف «معتقد به استراتژی تغییر رژیم مطلقه فقاهتی از طریق دینامیزم برونی» تلاش میکنند تا در نگاه اردوگاه سرمایهداری تدافعی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا و جناح میلیتاریست هار آن، «خود را به عنوان آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی معرفی نمایند». جنگ نمایش این جریانها در خارج از کشور در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
دسته دوم از اپوزیسیون خارج از کشور آن طیفی از اپوزیسیون هستند که جهت «تغییر رژیم مطلقه فقاهتی، معتقد به تغییر این رژیم از درون خود نظام و به وسیله جریانهای درونی خود نظام میباشند». فراموش نکنیم که این دسته از بعد از تکوین جریان به اصطلاح «اصلاحات» درون رژیم مطلقه فقاهتی در دوم خرداد 67 شکل گرفتهاند و همراه با تنوع جریان اصلاحطلبان حکومتی که معتقد به تغییر رژیم مطلقه فقاهتی از درون حکومت هستند و در داخل کشور طیفی رنگارنگ از به اصطلاح جنبش اصلاحات سیدمحمد خاتمی تا جنبش سبز میرحسین موسوی و جریان اعتدالگرای هاشمی رفسنجانی – شیخ حسن روحانی تشکیل میدهند که به موازات آن همین پروسه در اپوزیسیون خارج از کشور شکل گرفته است؛ که با تاسی از این طیف داخل کشور معتقدند که برای تغییر رژیم مطلقه فقاهتی، باید این تغییر از بالا و از درون خود رژیم و توسط خود جریانهای داخل رژیم مطلقه فقاهتی، به انجام برسانیم.
دسته سوم از اپوزیسیون خارج کشور، جریانهای هستند که جهت تغییر رژیم مطلقه فقاهتی بر «استراتژی دینامیزم درونی» یا «تغییر از پائین، توسط جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، تکیه میکنند». این جریانها برعکس دو دسته اول و دوم نه معتقد به جنگ و اشغال نظامی و تجزیه ایران هستند و نه امیدی به تغییر رژیم مطلقه فقاهتی توسط جریانهای داخلی این حکومت دارند. بلکه برعکس معتقدند که تنها از طریق خود مردم ایران و خود «جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، باید از پائین این تحول صورت بگیرد.»
پایان