«برجام»، در مرحله پساتوافق و پساتحریم، تئوری تنازع؟ یا تئوری بقا؟ (سرمقاله)
اگر بپذیریم که، در شرایطی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حاضر به عقب نشینی از پروژه هستهای خود شده است که، «سقوط شاخصهای کلان اقتصاد» سرمایهداری وابسته ایران، همراه با «رشد اقتصاد منفی» و استمرار «رکود» و جمعیت پر شمار «بیکاران» و «نرخ تورم» بالا و ناچیزی «انباشت سرمایه» و بار سنگین «هزینه چهار جنگ نیابتی» سوریه و عراق و یمن و لبنان و «کسری بودجه» بیش از 50% و افزایش نامعقول «حجم نقدینگی» و رشد فزاینده «سرمایه نامولد و قاچاق» و تعطیلی یا افت جدی بخش عمده «واحدهای تولیدی» و سقوط «شاخصهای بازار بورس» و «نظام بانکی» کشور و ناتوانی رژیم در جذب «سرمایه گذاری خارجی» و نابودی پر شتاب ظرفیتهای «زیست محیطی» کشور
و سونامی «فسادهای چند لایهای جناحهای درونی حاکمیت» و کاهش «درآمد نفت» از مبلغ 119 میلیارد دلار سال 90 به 25 میلیارد دلار سال 93 و «رکود تورمی» بی سابقه تاریخ ایران و «رشد منفی تولید ناخالص ملی» به منهای 7% و تورم بالای 40% و بیکاری بالای 24% - که طبق اعلام مرکز آمار ایران نرخ بیکاری جوانان ایران بالای 7/25 % میباشد - و افزایش جمعیت روزمره «معتادان» به بیش از 4 میلیون نفر معتاد رسمی و حرفهای و فرار مغزها همراه با افزایش جمعیت «مهاجرین» به بیش از 7 میلیون نفر و کاهش «دستمزد کارگران» ایران به کمتر از یک سوم «خط فقر» و «خط بقاء» - اعلام شده توسط مرکز آمار و بانک مرکزی، که مطابق آن «هزینه معیشت» یک خانوار 4 نفره سه میلیون و دویست هزار تومان اعلام شده است - در صورتی که حداقل مزد کارگران در سال 94 طبق آخرین مصوبه شورایعالی کار، 712 هزار تومان میباشد، که این مبلغ تنها هزینه 10 روز اول هر ماه زندگی 35 میلیون «خانوار کارگری» ایران را تامین میکند، همراه با قراردادی بودن بیش از 93% کارگران ایران که خود معرف عدم «امنیت شغلی» آنها میباشد، و «بحران بیکاری» که همزمان با سونامی ورود 5 میلیون نفر «نیروی تحصیل کرده تازه نفس به بازار کار» این بحران به اوج خود رسیده است.
«رشد نقدینگی» 80% که باعث شده است تا «حجم نقدینگی» به مبلغ 850 هزار میلیارد تومان در شرایط فعلی برسد و کاهش روزمره و ساعتمره «ارزش پول ملی» توسط افزایش پایه پولی و طبقاتی شدن آموزش و پرورش تحت عنوان خصوصی سازی نهادهای آموزشی کشور، که باعث شده تا 13 میلیون نفر دانشآموز کشور توسط «آموزش و پرورش طبقاتی شده» به همراه بیش از یک میلیون نفر معلم گرفتار تهدید جدی _ اعم از ذهنی و عینی بشوند - و افزایش بی در و پیکر واردات که منهای بیش از 60% واردات قاچاق، طبق آمار رسمی خود رژیم سالانه واردات رسمی ثبت شده در گمرکهای کشور به بیش از 80 میلیارد دلار رسیده است.
همه و همه، باعث شده است تا رژیم مطلقه فقاهتی و جامعه ایران همزمان گرفتار بحران سیاسی، بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران اداری، بحران مالی، بحران پولی، بحران محیط زیست، بحران اعتیاد، بحران طلاق، بحران بیکاری، بحران رکود، بحران بازار بورس، بحران اختلاس و فسادهای چند لایهای و غیره بشوند و همین بحرانهای همه جانبه و فراگیر باعث شده تا رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت حزب پادگانی خامنهای، مجبور شود تا «عطای پروژه هستهای را به لقایش ببخشند». حال با عنایت به همه این موارد، در مرحله پساتوافق و پساتحریم، سوالهائی که در این رابطه برای مردم ایران بی پاسخ مانده است اینکه:
چرا صدها میلیارد دلار از سرمایههای نفتی این مردم نگون بخت در طول 20 سال گذشته هزینه پروژهای شد، که آخرش با یک «نرمش قهرمانانه» پودر شد و به هوا رفت!؟
چرا در شرایطی که اقتصاد سرمایهداری وابسته ایران نیازمند حتی به یک دلار سرمایه گذاری داخلی و خارجی میباشد، صدها میلیارد دلار از سرمایههای نسلهای آینده این کشور با چراغ خاموش و با هماهنگی همه جناحهای داخلی نظام اعم از جناح جنگ سالار، راست سنتی، راست افراطی، کارگزاران، اصلاح طلبان و غیره در طول 20 سال گذشته خرج پروژهای شد، که حتی اگر در بین راه هم، «مرده به دنیا نمیآمد» حاصلی جز فقر و نکبت و بحران و بن بست امروز کره شمالی برای ملت نگون بخت ایران به ارمغان نمیآورد!؟
چرا جناحهای رنگارنگ درونی نظام توتالیتر فقاهتی حاکم در طول 20 سال گذشته که همگی به نحوی در تکوین این پروژه خانمانسوز دست داشتند، تا زمانی که «جام زهر توسط مقام عظمای ولایت آماده نوشیدن نشد»، نه تنها در رابطه با این پروژه سرمایه سوز و اقتصاد برانداز مردم نگون بخت ایران نقدی بر حاکمیت نداشتند بلکه همه آنها یکصدا با پوشیدن لباس مصدق و امیرکبیر، لباس ملی بر تن این مولود حرم زاده کرده بودند!؟
چرا در شرایطی که «خانوار ایرانی» برای تهیه هزینه، ادامه تحصیل فرزندش در صف «فروش کلیههای خویش» ایستاده بودند و رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت حزب پادگانی خامنهای و الیگارشی سپاه در طول 20 سال گذشته صدها میلیارد دلار از سرمایههای این مردم فلاکت زده را در راه دستیابی به سلاح استراتژیک جهت تضمین آینده حکومتش در برابر تجاوزات خارجی خرج این پروژه «حرام زاده و نامشروع و سرمایه سوز» هستهای کرده است!؟
و با اینکه، تمامی جناحهای داخلی رژیم از راست و چپ، افراطی و تفریطی، معمم و مکلا، بنیادگرا و اصلاحطلب، سبز و سفید و سیاه و غیره آگاه به این فاجعه بودند، حتی در عرصه رقابت کاندیداتوری اصلاحطلبان در خرداد 76 و 80 و 88 و 92 سخنی از این فاجعه با مردم در میان نگذاشتند!؟
چرا حتی امروز که دوران پساتوافق و پساتحریم آغاز شده است و تمامی جناحهای رنگارنگ سیاه و سفید و سبز و غیره انگشت اتهام در تکوین این پروژه سیاه خانمان برانداز تاریخ ایران را به سمت یکدیگر نشانه میگیرند هنوز از طرف هیچکدام از این جناحهای رنگارنگ و به ظاهر مخالف هم یک خبررسانی و گزارشی در باب چرائی و چگونگی تکوین و انجام ادامه این بزرگترین فاجعه اقتصاد ایران منتشر نشده است!؟
با اینکه همه این جناحهای درونی از آغاز تا امروز آگاه به این فاجعه بودهاند، اما مصلحت حکومت و قدرت، اجازه افشای حقیقت به آنها نمیدهد!؟
در فاجعهای که هزینه آن برای ملت مظلوم ایران حتی بیش از هزینه 8 سال جنگ بین رژیم مطلقه فقاهتی و حزب بعث عراق و صدام حسین تمام شده است و آخر الامران، برای مردم ایران مانند جنگ 8 ساله، (از این «کوه، فقط موش زائیده شده است») و جز «جامهای زهر نوشانوش» نصیبی و دستاوردی (برای مردمی که بیش از 70% آنها زیر خط فقر زندگی میکنند و طبق گفته قالیباف شهردار تهران در همین پایتخت بیش از ده هزار خانواده وجود دارد که حتی نان خالی جهت خوردن ندارند) نداشته است و رنج استخوان سوزی که مردم ایران در طول 20 سال گذشته، توسط تحریمها و تهدیدها و غیره بابت این بلند پروازیهای رژیم مطلقه فقاهتی کشیدهاند بیش از رنج حمله مغول به ایران بوده است.
امروز در مرحله پساتوافق و پساتحریم آنچنان چتر جهل و تبلیغ «غاسق واقب» بر جامعه ایران سنگینی میکند که تمامی آمرین و مجریان و صحنه گردانان این پروژه سیاه و شوم، لباس فتح و ظفر بر تن کردهاند و باز هم مانند اتابک اعظم مشروطیت آنچنانکه در عرصه جنایت از خود قهرمان ملی ساخته بودند، در صحنه محکمه و دادگاه مردم، باز هم همین چهرههای قهرمان «مرحله جنایت»، فاتح و قهرمان «مرحله دادگاه و محکمه» شدهاند!
چرا درست در زمانی که خیمه شب بازیهای جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی جهت پیروزی در انتخابات اسفند آینده مجلس دهم و خبرگان رهبری به جنگ گرکها در مجلس نهم بر سر برجام رسیده بود، در کمتر از 20 دقیقه توافق برجام با صلوات همه این جناحها به تصویب رسید؟ و تمام مدعیان حمایت از جنگ سالاران رژیم، «ماستهای خود را کیسه کردند»!؟
چرا جناح جنگ سالار و الیگارشی سپاه که متولی این پروژه فلاکت بار تاریخ ایران در طول 20 سال گذشته از آغاز تا امروز بوده است، در آغاز شروع مرحله پساتوافق و پساتحریم جهت پوشیده نگه داشتن تسلیم و عقب نشینی خود کوشیدند، تا با پرتاب موشکها، عقب نشینی پیاده خود را در صدای غرش توپخانه مخفی نگه دارند!؟
چرا در طول 20 سال گذشته، آنانی که میبایست مردم ایران را توسط خبررسانی از فاجعهی فوق آگاه کنند، بدون کمترین حرکت آگاهیبخش در این رابطه، کوشیدند توسط تبلیغ اسلام صوفیانه مولوی و عرفان بودائی سهراب سپهری مردم ایران را به خواب رفتن تشویق نمایند؟
چرا آنانی که متولی اولیه تکوین این پروژه سیاه بودهاند امروز در برابر توده مردم ایران لباس طلبکار به تن کردهاند و در صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت در درون حاکمیت میکوشند حتی در مرحله پساتوافق و پساتحریم و فاتحه ختم این پروژه اقتصاد سوز مانند زمان تکوین آن «خود را قهرمان ملی» معرفی کنند!؟
چرا جناح جنگ سالار رژیم مطلقه فقاهتی در سایه حزب پادگانی خامنهای و الیگارشی سپاه تلاش میکنند تا در مرحله پساتوافق و پساتحریم با گسترش چتر اختناق و سرکوب بر جامعه ایران و جنبشهای اجتماعی ایران شرایط جهت استخدام فضای پساتوافق و پساتحریم به سود خود فراهم کنند!؟
چرا در عرصه خیمه شب بازی تقسیم باز تقسیم قدرت در انتخابات اسفند ماه 94 هر کدام از جناحهای رنگارنگ رژیم مطلقه فقاهتی میکوشند تا از «نمد افتاده برجام» در مرحله پساتوافق و پساتحریم برای خود کلاهی بدوزند!؟
چرا در مرحله پساتوافق و پساتحریم، حزب پادگانی خامنهای که از آغاز تا انجام ماراتن برجام با چراغ خاموش مدیریت میکرده است، میکوشد تا با معرفی کردن دولت دست ساخته و مهندسی کرده یازدهم خود، به عنوان معمار برجام و تشدید لفظی تبلیغات ضد آمریکائی و پیوند نظامی با روسیه در منطقه، خود را به عنوان اپوزیسیون برجام معرفی نماید!؟
چرا رژیم مطلقه فقاهتی توسط تبلیغات شبانه و روزی خود آنچنان فضای داد و ستد خود را با 1+5 در مرحله انجام توافق و پس از توافق عمده میکند، تا کسی از خود در باب گذشته 20 ساله این پروژه سوالی نکند؟
آیا سرمایهداری جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در عرصه توافق برجام و مرحله پساتوافق و پساتحریم به منافع مردم فکر میکند، یا به تامین و تضمین سود بیشتر سرمایههای خود!؟
کدامین جناح از جریانهای درون قدرت رژیم مطلقه فقاهتی میتوانند در مرحله پساتوافق و پساتحریم حداکثر بهرهبرداری جهت کسب «سود بیشتر سیاسی و اقتصادی» را از برجام بکنند!؟
آیا در مرحله پساتوافق و پساتحریم به موازات تشدید تضاد بین جناحهای درونی حاکمیت جهت تقسیم باز تقسیم قدرت و ریزش این تضادها از بالا به پائین به خصوص در مرحله مبارزه انتخاباتی اسفند ماه 94، پیشگام میتواند شرایط پس از توافق و پساتحریم در خدمت خودآگاهی و سازمانگری جنبشهای اجتماعی درآورد!؟
آیا در مرحله پساتوافق و پساتحریم به جز خودآگاه سازی جنبشهای اجتماعی توسط انتقال تضاد بالائیهای قدرت در عرصه تقسیم باز تقسیم، راهی دیگر برای حرکت رو به جلو پیشگام وجود دارد؟
چرا جناح جنگ سالار درونی رژیم مطلقه تحت مدیریت حزب پادگانی خامنهای و الیگارشی سپاه تلاش میکنند تا با مطلق کردن تضادهای خود با رژیمهای ارتجاعی منطقه خاورمیانه از آب گل آلود پساتوافق و پساتحریم برای خود ماهی تهیه کنند!؟
از بعد از شکست پروژه هستهای رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان عامل تضمین کننده آینده این حکومت، در مرحله پساتوافق و پساتحریم این رژیم بر کدامین «پروژه آلترناتیوی» جهت تضمین آینده حکومت خود تکیه خواهد کرد؟
آیا آنچنانکه وانمود میکنند، این رژیم برای تضمین آینده حکومت خود تنها به پروژه موشکی بسنده میکند!؟
آیا با توجه به ماهیت ضد حقوق بشری و ضد دموکراتیک رژیم مطلقه فقاهتی، پروژه موشکی - که وام گرفته از کره شمالی و تحت مدیریت آنها میباشد -، میتواند آینده این رژیم توتالیتر را بیمه و گارانتی بکند!؟
اگر با حاکمیت سیاسی، امنیتی، نظامی، انتظامی و اقتصادی جناح جنگ سالار تحت هژمونی حزب پادگانی خامنهای و الیگارشی سپاه در مرحله پساتوافق و پساتحریم فضای اختناق و سرکوب بر جامعه ایران گستردهتر میگردد، وظیفه تاکتیکی و استراتژیکی پیشگام در چنین شرایطی چه خواهد بود؟
تا چه حد فشار جامعه بینالمللی در مرحله پساتوافق و پساتحریم بر رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه حقوق دموکراتیک و حقوق بشر میتواند خامنهای و جناح جنگ سالار و حزب پادگانی او را وادار به عقبنشینی سازد؟
آیا - آنچنانکه جناح روحانی و هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبان و بخشی از جناح جنبش سبز فکر میکنند - در مرحله پساتوافق و پساتحریم میتوانند تحت فشار داخلی و خارجی خامنهای را جهت شکست حصر سران جنبش سبز وادار به عقب نشینی کنند!؟
آیا «رکود تورمی» حاکم بر سرمایهداری وابسته ایران در مرحله پساتوافق و پساتحریم آنچنانکه جناح روحانی و هاشمی رفسنجانی مدعی آن هستند، میتواند توسط ورود سرمایههای خارجی درمان کنند!؟
آیا امکان افزایش درآمد نفتی رژیم مطلقه فقاهتی در مرحله پساتوافق و پساتحریم وجود دارد؟
آیا با توجه به هزینه نجومی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه جنگهای نیابتی منطقه و رقابت نظامی و حاکمیت جنگ سالاران بر سیاست و اقتصاد کشور در مرحله پساتوافق و پساتحریم امکان سرازیر شدن سرمایه به قطبهای تولیدی ایران جهت شکست رکود تورمی وجود دارد!؟
آیا فقر جانکاه و بیکاری خانمانسوز مردم ایران در مرحله پساتوافق به علت رشد روزافزون هزینههای جاری رژیم مطلقه فقاهتی و حاکمیت فساد اقتصادی و مالی چند لایه جناحهای قدرت و حاکمیت رانت قدرت و رانت اطلاعات بر اقتصاد و سیاست ایران، بهبود پیدا میکند!؟
آیا در فضای انتخاباتی از پیش مهندسی شده اسفندماه (توسط حزب پادگانی خامنهای و الیگارشی سپاه) - آنچنانکه هاشمی رفسنجانی و روحانی و محمد خاتمی فکر میکنند - توافق برجام میتواند در خدمت پیروزی این جناح و تسویه جناح راستگرای افراطی و سنتی درآید!؟
آیا آنچنانکه جناح اصلاحطلب و کارگزاران و بخشی از جناح سبز فکر میکنند، برجام در مرحله پساتوافق و پساتحریم میتواند در خدمت بازسازی آرایش جناحهای قدرت در حاکمیت درآید!؟
آیا با ورود جنبش دانشجویان در مرحله پساتوافق و پساتحریم به خصوص در فضای انتخاباتی مجلس دهم و خبرگان رهبری اسفند ماه 94 امکان اعتلای جنبشهای اجتماعی مانند تیر 78 و خرداد 88 وجود دارد!؟
آیا در صورت اعتلای جنبشهای اجتماعی در فضای پساتوافق و پساتحریم توسط ورود جنبش دانشجوئی به صحنه، دوباره مانند تابستان 78 و 88 ممکن است که «جنبش دانشجوئی ایران»، توسط ضعف در سازماندهی و مدیریت و واگذار کردن رهبری این جنبشها به نیروهای برونی، جنبشهای اجتماعی را به رکود بکشانند؟
چرا بزرگترین خطری که حزب پادگانی خامنهای و الیگارشی سپاه در مرحله پساتواق برای خود تعریف میکنند، اعتلای جنبشهای اجتماعی و شکست حصر سران جنبش سبز است!؟
در مرحله پساتوافق و پساتحریم شبکههای اجتماعی اعم از فیس بوک و اینستاگرام و تویتر و تلگرام و وایبر و غیره چه نقشی میتوانند در عرصه اعتلای جنبشهای اجتماعی بازی کنند؟
چرا حزب پادگانی خامنهای نخستین خاکریز مورد حمله خویش در مرحله پساتوافق و پساتحریم، برخورد مهندسی شده با این شبکههای اجتماعی قرار دادهاند!؟
در مرحله پساتوافق و پساتحریم کدامیک از شاخههای جنبشهای اجتماعی شرایط بیشتر جهت اعتلا دارند؟ «جنبش آزادیخواهانه» یا «جنبش عدالتخواهانه»، وظیفه ما در این رابطه چه میباشد!؟
والسلام