گسل‌های فعال و غیر فعال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی (سرمقاله)

هر چند، بیش از 37 سال از عمر رژیم مطلقه فقاهتی می‌گذرد و در طول این مدت رژیم مطلقه فقاهتی، گسل‌های فعال و غیر فعال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی متفاوتی داشته است،با همه این احوال، با یک نگاه کلی به این گسل‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، داخلی و بین‌المللی و منطقه‌ای در 37 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی در می‌یابیم که منهای تفاوت در نوع و ماهیت و جوهر این گسل‌ها، آرایش این گسل‌ها هم در شرایط مختلف تاریخی و اجتماعی عمر رژیم مطلقه فقاهتی، صورتی متغیر داشته است.

به این ترتیب که مثلا در سال‌های 57 و 58 یعنی بلافاصله بعد از انقلاب ضد استبدادی مردم ایران در سال 57، به علت اینکه سردمداران از راه رسیده و بر خر مراد قدرت سوار شده، از همان آغاز فتح قدرت سیاسی به جای اینکه پس از سقوط رژیم کودتائی و توتالی‌تر پهلوی در راستای انتقال قدرت به مردم و حل تضادها و مشکلات و بحران‌های جامعه ایران دست به کار شوند، قبل از هر چیز زین‌های خود را رکاب کردند و چهار اسبه کوشیدند تا از آب گل آلود شرایط خودویژه انقلابی آن فرایند تاریخی استفاده نموده و به تثبیت و استقرار رژیم ناشناخته خود بپردازند.

 

لذا همین امر باعث گردید تا مردم نگونبخت ایران تا چشم باز کردند دریافتند که بدون آنکه حتی روشنفکران جامعه ایران کوچک‌ترین اطلاعاتی از برنامه و هدف و مکانیزم سردمداران از راه رسیده فقاهتی داشته باشند، این میراث خواران از راه رسیده، با دستان خود همین مردم نگونبخت ایران، توسط صندوق‌های رای تکلیفی و دستوری، یک هیولای توتالی‌تر و دسپات فقاهتی ساختند که نه تنها در تاریخ گذشته مردم ایران مشابهی نداشته است، حتی در تاریخ بشر هم بی‌مثال و بی‌نمونه می‌باشد. در نتیجه این امر باعث گردید تا بلافاصله پس از سرنگونی حکومت کودتائی و توتالیتر پهلوی، تضادهای رژیم فقاهتی تازه به دوران رسیده، به صورت درون خلقی با گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه ایران، اعم از اقلیت‌های قومی کرد و بلوچ و ترکمن یا جنبش دانشجوئی و جنبش زنان ایران و جنبش کارگران و غیره شعله‌ور گردد و همین تضادها به صورت گسل‌های فعال و غیر فعال رژیم مطلقه فقاهتی درآید.

علی ایحال، از همان اسفند 57 یعنی کمتر از یکماه بعد از انقلاب 57، گسل‌های اقلیت‌های قومی اعم از خلق کرد و خلق بلوچ و خلق عرب و خلق ترکمن و غیره که «خواستار استیفای حقوق تاریخی و دموکراتیک و انسانی خود بودند» فعال شدند و برای بیش از یکسال - یعنی تا پایان سال 58 - این گسل‌های قومی در نوک پیکان دیگر گسل‌های فعال و غیر فعال رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفتند. هر چند که رژیم مطلقه فقاهتی کوشید تا توسط پروژه حکومتی اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 و عمده کردن صوری تضاد با امپریالیسم، تضاد با اقلیت‌های قومی ایران را تحت الشعاع خود قرار دهد، با همه این احوال، اگرچه پروژه حکومتی اشغال سفارت آمریکا توانست در رابطه با سرگردانی نیروهای پیشگام جنبش سیاسی ایران تاثیر گذار باشد و در عرصه تضادهای درونی حکومت باعث انزوا و تصفیه جناح لیبرالیسم رژیم بشود، اما این پروژه در عرصه تضاد اقلیت‌های قومی با رژیم مطلقه فقاهتی تاثیر چندانی نداشت، در نتیجه همچنان تا پایان سال 58 این تضادها در نوک پیکان گسل‌های فعال رژیم مطلقه فقاهتی باقی ماند.

اما از بهار سال 59 با شروع کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی - تحت عنوان انقلاب فرهنگی - از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی، در چارچوب این پروژه تلاش می‌کرد تا پرونده جنبش دانشجوئی ایران را برای همیشه ببندد و توسط سرکوب سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و تعطیلی دانشگاه‌ها، می‌کوشید تا صورتحساب جنبش دانشجوئی ایران را (که به عنوان یک خطر استراتژیک برای موجودیت حکومت خود تعریف می‌کرد) برای همیشه پاک نماید، لذا تا پایان شهریور ماه 59 (که جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام از سر گرفته شد) «تضاد عمده رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب کودتای فرهنگی، تضاد با جنبش دانشجوئی ایران بود و گسل جنبش دانشجوئی در نوک پیکان گسل‌های فعال رژیم مطلقه فقاهتی قرار داشت.» هر چند که این گسل تا سال 63 که دانشگاه‌ها به صورت مهندسی شده و فیلترینگ بازگشائی شد، پیوسته فعال بوده است و از تیرماه 78 پس از یک دوران رکود، دوباره گسل جنبش دانشجوئی ایران فعال گردید و در نوک پیکان گسل‌های رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفت.

با همه این احوال، از آغاز مهر 59 به علت شروع جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام حسین، که در راستای شعار صدور انقلاب رژیم مطلقه فقاهتی فعال گردید، گسل تضاد منطقه‌ای رژیم، تا خرداد 60 برای مدت 9 ماه در نوک پیکان گسل‌های فعال رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفت. بطوریکه در این مدت 9 ماهه، دیگر تضادها و دیگر گسل‌های این رژیم، تحت‌الشعاع گسل منطقه‌ای رژیم قرار داشتند. اما 9 ماه بعد، یعنی از 30 خرداد سال 60 به علت فعال شدن گسل جنبش سیاسی ایران تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق و خط مشی چریکی و ارتش خلقی این سازمان، گسل تضاد رژیم مطلقه فقاهتی با جنبش سیاسی ایران، که به صورت آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی به صحنه آمده بود، فعال و عمده شد. در نتیجه از 30 خرداد سال 60 لغایت خرداد 68 (یعنی فوت خمینی) - مدت 8 سال -، گسل جنبش سیاسی ایران، تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق، در نوک پیکان دیگر گسل‌های فعال رژیم مطلقه فقاهتی قرار داشت. بطوریکه برای مثال، هر چند در این فرایند 8 ساله، تضاد درونی رژیم مطلقه فقاهتی با کودتا بر علیه جناح بنی صدر و تسویه حساب با این جناح صورت فعالی داشت، ولی به علت اینکه گسل رژیم مطلقه فقاهتی با جنبش سیاسی و در راس آن‌ها سازمان مجاهدین خلق عمده بود، لذا دیگر گسل‌های این رژیم، در این فرایند، مثل تضاد با حزب خلق مسلمان شریعتمداری، یا تسویه حساب رژیم مطلقه فقاهتی با گروهای مارکسیستی و تضاد با کشورهای منطقه، در چارچوب جنگ این رژیم با حزب بعث عراق و صدام حسین و گسل بین‌المللی این رژیم که از بعد پروژه حکومتی اشغال سفارت آمریکا فعال شده بود و با گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکائی توسط رژیم مطلقه فقاهتی، در حال فعالیت بود و گسل اقلیت‌های قومی، که از اسفند ماه 57 در کردستان فعال شده بود، همه در این فرایند 8 ساله، در چارچوب گسل عمده رژیم مطلقه فقاهتی با جنبش سیاسی ایران تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق، قابل تعریف بودند. هر چند رژیم مطلقه فقاهتی در خرداد سال 61 توسط سلسله حملات نظامی خود که بسترساز باز پس گیری خرمشهر گردید، تلاش می‌کرد تا با عمده کردن گسل منطقه‌ای خود، در چارچوب جنگ با رژیم بعث عراق، گسل فعال جنبش سیاسی و مجاهدین خلق را، به محاق بکشاند.

ولی بی‌شک این گسل تا پایان عمر خمینی و نسل کشی تابستان 67 زندانی‌های سیاسی، به عنوان گسل فعال و عمده رژیم باقی ماند، تا آنجا که حتی تسویه حساب خمینی با منتظری هم در سال 67 در چارچوب همین گسل تعریف می‌شود نه به صورت مستقل از بعد از فوت خمینی و پایان جنگ این رژیم با صدام حسین و حزب بعث عراق. رفته رفته دو گسل غیر فعال رژیم مطلقه فقاهتی، که یکی گسل شکاف‌های جناح‌های درونی قدرت در عرصه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت درونی می‌باشد و دیگر گسل جنبش دانشجوئی، که در چارچوب کودتای فرهنگی سال 59 به بعد و سرکوب تمام عیار نرم‌افزاری و سخت‌افزاری رژیم مطلقه فقاهتی به محاق و رکود کشیده شده بود، فعال گشتند؛ و در عرصه پروسه فعال شدن این دو گسل بود، که رفته رفته از انتخابات خرداد 76 گسل تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت، نقش عمده و فعالی پیدا کرد.

هر چند در برهه تیرماه 78 با فعال شدن گسل جنبش دانشجوئی و پیوند این جنبش با جنبش اجتماعی، شرایط برای عمده شدن گسل جنبش دانشجوئی ایران برای بار دوم فراهم گردید، اما سرکوب تمام عیار جنبش دانشجوئی در تیرماه 78 توسط حزب پادگانی خامنه‌ای و حمایت جناح‌های درونی رژیم - که در راس آن‌ها سید محمد خاتمی قرار داشت -، این سرکوب باعث گردید تا دوباره گسل جنبش دانشجوئی تحت‌الشعاع گسل تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی قرار گیرد بطوریکه از خرداد 88 گسل تضادهای سیاسی درون رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه کودتای انتخاباتی، حزب پادگانی خامنه‌ای توانست برای مدت بیش از 7 سال، یعنی از سال 88 الی زماننا هذا -، به عنوان گسل عمده رژیم مطلقه فقاهتی باقی بماند.

به همین دلیل در مدت 7 سال گذشته، تمامی گسل‌های رژیم مطلقه فقاهتی اعم از گسل بین‌المللی و گسل منطقه‌ای و گسل جنبش‌های چهارگانه کارگری و اجتماعی و دموکراتیک و سیاسی در این چارچوب تعریف می‌شوند. هر چند رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای از بعد از کودتای انتخاباتی خرداد 88 و قیام جنبش اجتماعی در سال 88 کوشید تا توسط پروژه هسته‌ای، گسل بین‌المللی را فعال نماید تا توسط فعال و عمده کردن گسل بین‌المللی، گسل تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی را به محاق بکشاند، اما از آنجائیکه، حزب پادگانی خامنه‌ای از قبل توانائی محاسبه هزینه و فایده این پروژه و این گسل را نداشت، در نتیجه به موازات گسترده شدن تحریم‌های بین‌المللی، توسط پروژه هسته‌ای، به خصوص از زمانیکه این تحریم‌ها شامل بانک مرکزی و فروش نفت هم شد، رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای دریافتند که دیگر توان پرداخت هزینه فعال شدن این گسل جهت به محاق کشیدن گسل تضادهای درونی رژیم در فرایند بعد از خرداد 88 را ندارند. البته پیوند فعال شدن این گسل با گسترش جنگ‌های نیابتی رژیم مطلقه فقاهتی در سوریه و عراق و یمن و لبنان نباید از نظر دور بداریم.

در نتیجه این همه باعث گردید تا حزب پادگانی خامنه‌ای توسط نرمش قهرمانانه، عطای فعال شدن گسل بین‌المللی توسط پروژه هسته‌ای را، (جهت به محاق کشانیدن گسل تضادهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی را) به لقائش ببخشد؛ و از اینجا بود که «پروژه برجام» با نفی دولت کودتائی دهم و انتخاب مهندسی دولت یازدهم، توسط حزب پادگانی خامنه‌ای، از سال 92 کلید خورد و دولت یازدهم توسط انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای و حمایت شش دانگ خامنه‌ای، «به عنوان قهرمان برجام، توانست گسل بین‌المللی فعال شده دوران دولت کودتائی دهم را، آرام نماید.» ولی آرام شدن گسل بین‌المللی، خود به خود باعث گردید تا گسل تضادهای درونی حکومت در عرصه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت دوباره فعال و عمده بشود که انتخابات دو قلوی اسفند ماه 94 نموداری از فعال شدن دوباره گسل تضادهای درونی حکومت می‌باشد.

البته اکنون با تقسیم مهندسی شده قدرت در دو مجلس خبرگان پنجم رهبری و مجلس دهم شورا توسط خامنه‌ای، بین دو جناح به اصطلاح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب به صورت صوری و مقطعی این گسل دمی فروکش کرده است، اما نباید فراموش کنیم که «این فروکش شدن تضادها، صورتی مقطعی دارد.» چرا که جناح‌های درونی رژیم جهت تقسیم قدرت در انتخابات دولت دوازدهم در خرداد 96 خیز برداشته‌اند و همین جنگ تقسیم باز تقسیم قدرت در درون جناح‌های رژیم در این فرایند است که باعث شده است تا جناح بندی‌های درونی نظام به صورت جبهه بندی دو گانه «برجام» و «نابرجام» مادیت پیدا کند، چرا که جناح پنج گانه به اصطلاح اصول‌گرا، (منهای جناح بوروکرات یا اصول‌گرایان معتدل تحت هژمونی علی لاریجانی و ولایتی) اعم از اصول‌گرایان سنتی تحت رهبری روحانیت سنتی و موحدی کرمانی و احمد جنتی و محمد یزدی و جناح اصول‌گرایان افراطی، تحت هژمونی جبهه پایداری و مصباح یزدی و جناح اصول‌گرایان پادگانی یا میلیتاریستی تحت هژمونی اولترا قدرت سپاه و بسیج و جناح اصول‌گرایان کلاسیک و بازاری، تحت هژمونی حزب مؤتلفه در این فرایند، جهت مقابله کردن با جناح مقابل خود، تحت عنوان اصلاح‌طلبان و اعتدالیون، تلاش می‌کنند تا توسط شکست پروژه برجام همراه با فعال کردن گسل بین‌المللی و گسل منطقه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی، شرایط جهت تثبیت هژمونی خود فراهم کنند.

برعکس جناح به اصطلاح اصلاح‌طلب و اعتدالی که همه برگ برنده خود را در عرصه این شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت در سبد برجام و فروکش شدن گسل بین‌المللی و منطقه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی ریخته‌اند، لذا این جناح می‌کوشد تا توسط پروژه برجام علاوه بر افول گسل بین‌المللی، بحران‌های اقتصادی اعم از رکود و تورم و بیکاری و بحران اجتماعی خود را توسط برجام حل نمایند.

در همین رابطه است که با فعال شدن گسل تضادهای درونی حکومت در این فرایند، جنگ جناح‌های درونی رژیم به صورت صف بندی «برجام» و «نابرجام» درآمده است. طبیعی است که به موازات پیشرفت پروژه برجام، جناح اصلاح‌طلب و اعتدالی می‌توانند به عنوان یک اس، از برجام استفاده کنند و به موازات شکست برجام، طیف اصول‌گرایان و در راس آن‌ها اصول‌گرایان پادگانی، می‌توانند توسط فعال شدن گسل بین‌المللی و گسل منطقه‌ای، شرایط برای تثبیت هژمونی خود - حتی بعد از خامنه‌ای – را فراهم کنند.

لذا در این رابطه است که می‌توانیم بگوئیم که عوامل شکست و بن بست، پروژه بر جام در این فرایند عبارت است از:

1 - فعال شدن گسل منطقه‌ای حکومت در عرصه جنگ‌های نیابتی و برتری حزب پادگانی و جناح اصول‌گرایان پادگانی در این رابطه.

2 - تکیه بر شعار صدور انقلاب مانند دهه اول انقلاب جهت دخالت در کشورهای دیگر.

3 - تکیه بر توسعه پروژه موشکی و تولید موشک‌های بالستیک.

4 - پیروزی جمهوریخواهان یا کنسروالیست‌های آمریکا در انتخابات آینده رئیس جمهوری.

5 - عمده کردن تضاد بین رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم ارتجاعی عربستان.

6 - بین‌المللی کردن جنگ سوریه توسط جلب همه جانبه روسیه و چین.

7 - فراگیر کردن بحران اقتصادی دولت یازدهم در عرصه رکود و تورم و بیکاری.

والسلام

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری