«جنبش دانشجوئی ایران» در کدامین جایگاه استراتژی قرار دارد؟

«پیشرو؟» یا «پیشگام؟» یا «پیشاهنگ؟» - قسمت سوم

جنبش دانشجوئی ایران از فردای کودتا 28 مرداد 32 بر علیه دکتر محمد مصدق، به علت غیبت در روز 28 مرداد، خود را مقصر می‌دانست و در عرصه پرداخت کفاره این گناه بود که بی‌درنگ با بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس کوشیدند تا «توسط نوشدارو بعد از مرگ سهراب، کفاره گناه خود را در روز 16 آذر 32 با سه قطره در پای نیکسون، در حمایت از مصدق پرداخت نماید، احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا و مهدی شریعت رضوی سه قطره خونی بودند که در روز 16 آذر، در پای نیکسون، توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی ریخته شد.

پر پیداست که خودویژگی‌های فکری و شخصیتی و تیپولوژی این سه قطره خون ریخته شده در پای نیکسون توسط دربار کودتائی پهلوی، خود نماینده بسی پیام‌ها است. چراکه هر کدام از این سه قطره خون، نماینده جناحی از جنبش دانشجو ایران در شرایط ماقبل کودتا و در دوران پیشاهنگی جنبش دانشجوئی ایران بودند؛ یعنی از حزب توده تا سازمان جوانان جبهه ملی در این سه قطره خون نماینده‌ای وجود دارد؛ و به همین دلیل است که به وضوح می‌توانیم داوری کنیم که 16 آذر 32 روز عذرخواهی جنبش دانشجوئی در برابر دکتر محمد مصدق بود. فراموش نکنیم که درست در همین روز بود که محاکمه دکتر محمد مصدق در دادگاه نظامی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی دوم در حال انجام بود.

علی هذا، برای عذرخواهی جنبش دانشجوئی ایران درباب غیبت روز 28 مرداد 32 چه فرصتی مناسب‌تر از این بود. به همین دلیل است که داوری نهائی ما در باب روز 16 آذر 32 بر این امر قرار دارد که جنبش دانشجوئی ایران در برابر کودتای 28 مرداد 32 خود را گنهکار می‌دانست و قیام 16 آذر 32 دانشجویان ایران، کفاره احساس گناه این جنبش بود. لذا در این رابطه است که در برابر سه قطره خون 16 آذر 32 باید بگوئیم:

«وَالسَّلامُ عَلَی یوْمَ وُلِدتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا» (سوره مریم – آیه 33).

باری، جنبش دانشجوئی ایران در روز 16 آذر 32 به این مرحله از داوری رسیده بود که اگر یک دهم همین حضور فیزیکی جنبش دانشجوئی در روز 16 آذر 32 در روز 28 مرداد در شهر تهران در برابر چند تا اوباش و لومپن و نوچه‌هایشان می‌بودند، بدون اغراق کودتای 28 مرداد شکست می‌خورد. به هر حال همه این امور باعث گردید تا 16 آذر 32 برای جنبش دانشجوئی ایران، «سرفصل کتابی نو، در راهی نو بشود» و همچنین در این رابطه بود که 16 آذر 32 و 16 آذر 63 سال بعد از 32 الی یومنا هذا، برای جنبش دانشجوئی ایران اعلام حضور تاریخی می‌باشد تا این جنبش در این روز، از یکطرف به تجدید پیمان با مصدق کبیر بپردازند و از طرف دیگر میثاق گذشته خود را با جنبش‌های دموکراتیک و اجتماعی و کارگری ایران تجدید نمایند.

لذا در همین رابطه بود که در 16 آذر سال 95 جنبش دانشجوئی ایران کوشیدند تا تمام قد در صحنه حاضر شوند و شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه ایران را به چالش و نقد بکشند. با عنایت به اینکه در شرایط فعلی تعداد دانشجویان ایرانی بیش از چهار میلیون و پانصد هزار نفر می‌باشند، طبیعتاً جنبش دانشجوئی ایران در این شرایط نماینده 5/4 میلیون خانوار ایرانی می‌باشند؛ و از آنجائیکه این 5/4 میلیون نفر دانشجوی فعلی دانشگاه‌های ایران، از میان گروه‌های مختلف اجتماعی و مردم شهر و روستاهای ایران برخواسته‌اند، در نتیجه خواستگاه‌های اجتماعی این 5/4 میلیون نفر دانشجوی فعلی متفاوت می‌باشند. همین امر باعث گردیده است تا جایگاه جنبش دانشجوئی ایران به عنوان لکوموتیو جنبش اجتماعی ایران، همچنان محفوظ بماند، تا آنجا که در این رابطه می‌توان اینچنین داوری کرد که «تا زمانیکه جنبش دانشجوئی ایران فرایند رکود خود را پشت سر نگذارد، امکان اعتلای جنبش اجتماعی ایران وجود ندارد

بی‌شک به مجرد به رکود رفتن جنبش دانشجوئی ایران، قطعاً در پی آن جنبش اجتماعی ایران گرفتار رکود خواهد شد؛ و به همین دلیل در جریان جنبش سبز، در کودتای انتخاباتی سال 88 ابتدا جنبش دانشجوئی به حمایت از مهدی کروبی و در ادامه آن به حمایت از میرحسین موسوی وارد فرایند مبارزه دموکراسی‌خواهانه گردید و از بعد از اینکه به علت فقدان برنامه و توان سازماندهی جنبش سبز و عدم حمایت جنبش کارگری از جنبش سبز، جنبش سبز دچار شکست و سرکوب شد، از آنجائیکه جنبش دانشجوئی ایران، (آنچنانکه در جریان قیام تیر 78 هم شاهد بودیم) از پتانسیل سازمان‌گرایانه و مدیریتی لازم جهت هدایت جنبش اجتماعی 88 برخوردار نبود، همین امر باعث گردید تا در غیاب جنبش سبز، به خصوص از بعد از حادثه عاشورای 88 «جنبش دانشجوئی ایران نتواند مستقل از جنبش سبز و در غیاب رهبران جنبش سبز به هدایت‌گری مبارزه دموکراسی‌خواهانه جنبش اجتماعی ایران بپردازد.»

لذا جنبش دانشجوئی ایران از بعد از سرکوب خونین عاشورای 88 حزب پادگانی خامنه‌ای، روندی رو به عقب و رو به رکود پیش گرفت تا آنجا که تا خرداد 92 طولانی‌ترین رکود جنبش دانشجوئی ایران ادامه پیدا کرد. همین رکود جنبش دانشجوئی از بعد از عاشورای 88 باعث گردید تا جنبش اجتماعی ایران هم فرایند رو به عقب به سمت رکود در پیش بگیرد، به هر حال آنانیکه اندیشه اعتلای دوباره جنبش اجتماعی ایران در سر می‌پرورانند، باید به این حقیقت عنایت داشته باشند که «کلید طلائی و رمز روشن شدن لکوموتیو جنبش اجتماعی ایران، در اعتلای جنبش دانشجوئی ایران نهفته است

جا دارد در اینجا به طرح یک نکته کلیدی دیگر هم بپردازیم و آن اینکه «پیوند بین دو جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی در ایران، آنچنانکه فوقا به طرح آن پرداختیم، نمی‌توان به جوامع دیگر مثل جوامع اروپا تعمیم داد. چرا که علت پیوند بین دو جنبش دانشجوئی و اجتماعی در ایران، خودویژگی‌های ساختاری جنبش دانشجوئی ایران می‌باشد که این خودویژگی‌ها عبارتند از:

1 - کثرت کمی دانشجویان در ایران.

2 - خواستگاه‌های متفاوت و متنوع دانشجویان در ایران که از شهر تا روستا و از طبقات حاشیه‌نشین شهری گرفته تا زحمتکشان روستا و طبقه کارگر و طیف خرده بورژوازی تا طبقه مرفه شامل می‌شوند

حجم چهار و نیم میلیون نفر دانشجو در یک کشور 80 میلیون نفری (اگر میانگین تعداد افراد خانواده ایرانی 5 نفر محاسبه نمائیم، نزدیک به 16 میلیون خانواده در ایران وجود دارد که از این 16 میلیون خانواده ایرانی چهار و نیم میلیون یعنی بیش از یک چهارم جمعیت کشور در همین زمان در جنبش دانشجوئی ایران نمایندگی دارند) با خواستگاه متفاوت دانشجویان، باعث می‌گردد تا این حجم کمی دانشجوئی بسترساز پیوند بین جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی ایران بشوند.

البته ذکر این موضوع در اینجا ضرورت دارد که مقایسه جمعیتی فوق، فقط مختص به دانشجویان فعلی دانشگاه‌های ایران است نه بیشتر از آن، چراکه اگر بخواهیم به جای دانشجویان فعلی، آمار تحصیل‌کرده‌های ایرانی بگذاریم، کافی است که بدانیم از دهه 70 یعنی دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی الی زماننا هذا، کشور ایران سالانه بیش از یک و نیم میلیون نفر فارغ التحصیل دانشگاهی داشته است؛ که اگر از این 5/1 میلیون نفر فارغ‌التحصیل سالانه، 500 هزار نفر به خارج از کشور رفته باشند، بی‌شک از نیمه دهه 70 سالانه نزدیک به یک میلیون نفر تحصیل‌کرده دانشگاهی، وارد بازار کار بدون کار داخلی شده‌اند.

همین امر باعث گردیده است تا طبق گفته خبرگزاری ایسنا در دوم خرداد 94: «هم اکنون بیش از 15 میلیون نفر فارغ‌التحصیل بیکار در جامعه ایران وجود دارد». با نگاهی هر چند اجمالی به این آمار، اوج بحران و فاجعه در جامعه ایران را روشن می‌سازد، چرا که همین لشکر پانزده میلیون نفری فارغ‌التحصیلان بیکار باعث گردیده است تا سرپل انتقال بحران از دایره اقتصادی رکودزده رژیم مطلقه فقاهتی به دایره‌های بحران‌زده اجتماعی بشوند.

به عبارت دیگر، امروزه ریشه تمامی بحران‌های اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی از رشد نجومی طلاق‌ها گرفته تا عدم امکان ازدواج و تشکیل خانواده و فسادهای جنسی و جنایت‌های فراگیر روزمره، در همین لشکر پانزده میلیون تحصیل‌کرده‌های بیکار نهفته است. قابل ذکر است که طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی، تعداد این لشکر 15 میلیون نفری تحصیل‌کرده‌های بیکار در کمتر از چهار سال آینده، به بیش از بیست میلیون نفر خواهد رسید؛ و بی‌شک در این رابطه است که معضل لشکر 20 میلیون نفری بیکاران در چهار ساله آینده، به عنوان بزرگ‌ترین بحران رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد. بطوریکه دیدیم در سال گذشته در سفر علی ربیعی به فرانسه، او در دیدار با نخست وزیر و وزیر کار فرانسه در محل وزارت کار فرانسه با اشاره به جمعیت نجومی فارغ‌التحصیلان بیکار ایران گفت: «به زودی 5/4 میلیون نفر فارغ‌التحصیل جدید بیکار وارد بازار کار بدون کار ایران می‌شوند، لذا فرانسه می‌تواند از این موقعیت بیشترین بهره بری را ببرد» (خبر گزاری ایرنا - 22 اسفند ماه سال 94).

باز در این رابطه بود که ربیعی وزیر کار دولت یازدهم چند روز پیش از آغاز کار دولت روحانی، شاغل دانستن افراد تحصیل کرده ایرانی با یک ساعت کار در هفته از جانب دولت احمدی‌نژاد را دروغ بزرگ نامید. در صورتی که امروز با مقابله دولت شیخ حسن روحانی با این لشکر پانزده میلیونی، اخیراً معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال علی ربیعی اعلام کرد که «یک ساعت کار در هفته استاندارد جهانی است و نمی‌توانیم آن را تغییر بدهیم» (خبرگزاری مهر - 30 خرداد 95) و این در شرایطی است که طبق گفته معاون خانه صنعت و تجارت ایران: «در جامعه امروز ایران با روزی 8 ساعت کار (در یک روز) نمی‌توان درآمد لازم جهت تأمین حداقل معیشت و هزینه زندگی روزانه را تأمین کرد» (ایسنا -5  آیبن سال 95).

علیهذا در این رابطه بود که مشاهده کردیم که در بیانیه فراگیر دانشجویان کشور که به مناسبت 16 آذر سال 95 منتشر گردید، اکثریت بندهای این بیانیه از جوهر اقتصادی برخوردار بود. برای نمونه: در این بیانیه مطر ح شده است که:

1 - بیکاری، استثمار و عدم امنیت شغلی، امروز در جامعه ایران بیداد می‌کند.

2 - بهداشت و درمان و مسکن در جامعه امروز ایران بدل به کالاهای گران شده است.

3 - عدالت و آزادی در جامعه امروز ایران توامان به محاق رفته است.

4 - تبعیض بنیادین جامعه اعم از تبعیض طبقاتی و تبعیض جنسیتی به دانشگاه‌های ایران پا نهاده‌اند.

5 - بومی گزینی، گزینش جنسیتی، هدایت تحصیلی و پولی‌سازی آموزش عمومی که طبق قانون اساسی باید برای تمام آحاد ملت به رایگان در دسترس همه باشد، در دانشگاه‌های کشور به صورت یک نُرم در آمده است.

6 - پدیده گسترش مدارس غیر انتفاعی، مؤسسات آموزشی، کلاس‌های خصوصی، به نابرابری رقابت تحصیلی در ایران دامن زده است و بسترساز آن شده است تا پایه‌های تبعیض در مدارس و دانشگاه‌های ایران استوارتر گردد.

7 – کالائی‌سازی آموزشی، سبب شده است که نه تنها فرزندان طبقات فرودست حین تحصیل در دانشگاه‌ها تحت فشار هزینه‌های سنگین آموزشی باشند، بلکه به تدریج از ورود به دانشگاه محروم شوند.

8 - سنوات تحصیلی، هزینه‌های روزافزون خوابگاه و تغذیه و شهریه‌های گزاف و واگذاری فضاها و امکانات دانشگاهی به نهاد و سازمان‌های بیرون از دانشگاه، واداشتن دانشجویان به کار اجباری و سوء استفاده علمی از آنان، فشارهای امنیتی و حراستی، کاردها به استخوان دانشجویان رسانده است.

9 - قانون سنوات، دست دانشگاه‌ها را برای اخذ هزینه‌های گزاف در خصوص ترم‌های تحصیلی سنواتی و واحدهای افتاده، باز گذاشته است.

10 - تصویب قوانینی از قبیل قانون سنوات، از قضا فشار را دقیقاً به همان خانواده‌هائی وارد می‌کند که همزمان تحت فشار قوانین حداقل دستمزد قرار دارند. این چرخه حاصلی جز تشدید محرومیت و فقر برای تولیدکنندگان واقعی ثروت جامعه ایران ندارد.

11 - دانشگاه جائی که عموماً می‌پندارند مرکز علم آموزی، حقیقت‌جوئی و نیز ضامن رفاه و آزادی جامعه، سال‌ها است که بدل به بازاری برای دلالان و جاعلان علمی شده است.

12 - رشد و گسترش پردیس‌های بین‌المللی، افزایش شمار دانشجویان پولی، اعمال سهمیه‌های مختلف از جمله سهمیه‌هائی برای فرزندان اعضای هیئت علمی، نهادهای امنیتی و موارد خاص در کنار کاستن سال به سال از تعداد دانشجویان روزانه و کاهش خدمات رایگان آموزشی برای کلیه دانشجویان، علاوه بر مشکل‌های مختلف، تبعیض آموزشی به سود طبقات بالا دست، لاجرم به زیان فرودستان ضربه زده است.

13 - صندوق رفاه دانشجویان بر خلاف عنوانش، کارکردی جز بدهکاری دانشجویان به نظام بانکی کشور نداشته است.

14 - بودجه‌ای که باید صرف رفاه و معیشت کلیه دانشجویان کشور بشود، به وام‌های اشتغال و کارآفرینی استحاله شده است و فقط در اختیار اقلیتی از دانشجویان نورچشمی قرار می‌گیرد.

15 - تبعیض جنسیتی در قالب سهمیه‌بندی جنسیتی رشته‌های دانشگاهی و کنترل و فشار مضاعف در حوزه‌های آزادی‌های فردی و پوشش دختران دانشجو، حجاب اجباری در خوابگاه‌ها، محدودیت‌های بیشتر در رفت و آمد و ساعت‌های ورود و خروج به خوابگاه‌های دختران، برخوردهای سلیقه‌ای حراست با دختران دانشجو نمود یافته است.

16 - تنها با تشکل‌یابی فراگیر شوراهای صنفی می‌توان در برابر برنامه و قوانین دانشجوستیز ایستاد.

17 - در کنار نهاد شورای صنفی، تلاش برای استقلال دانشگاه‌ها از قدرت و سرمایه و نیز تقویت نگاه انتقادی مستقل از قدرت و زدودن از ایدئولوژی حاکم تنها دریچه امید برای بیرون شدن از وضعیت اسفناک فعلی است.

18 - در عین حال اعتراضات صنفی دانشجوئی بایستی به مبارزات بر حق کارگران، معلمان، زنان و تمام محذوفان و مطرودان اجتماع بپیوندد.

19 - کلیت ساختار و برنامه‌های کلان اقتصاد سیاسی کشور که تجاری‌سازی آموزشی نیز بخشی از آن است، به نقد بکشند.

20 - بدون همراهی جنبش کارگران و معلمان و زنان با جنبش دانشجوئی، مقاومت در برابر این سیل بنیان برانداز که هستی دانشجو، کارگر و معلم و زنان و تمام فرودستان جامعه ایران را تهدید می‌کند غیر ممکن می‌نماید.

ادامه دارد