مدل‌های سه گانه استراتژی 150 ساله تحول در جامعه ایران – قسمت سوم

مدل فرهنگ‌گرا / مدل قدرت‌گرا / مدل فقه‌گرا

بنابراین تا زمانی که ما به آسیب‌شناسی دقیق سه جریان فرهنگ‌گرا و قدرت‌گرا و فقه‌گرا 150 سال گذشته جامعه ایران نپردازیم قطعا هر گونه حرکتی در این چارچوب دوباره گرفتار همین آفات خواهد شد و بدین ترتیب باری به مقصد نخواهد رسید و هر بار این امر باعث می‌شود تا به محض اینکه پا از چاله بیرون بگذاریم گرفتار چاهی دیگر بشویم. همان قصه‌ائی که از بهمن 57 با حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی تحت شعار «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه اضافه» خمینی حاصل شده است لذا در این رابطه است که در آسیب‌شناسی حرکت قدرت گرای سیدجمال باید دلیل شکست سیدجمال و انحراف حرکت او توسط محمد عبده تا سیدقطب را تبیین کنیم.

ج - اشتباه اول سیدجمال و جریان قدرت‌گرا در این بود که همه جوامع مسلمین را داخل یک کاسه کردند و در راه ایجاد حکومت واحد مسلمین مانند عباسیان و عثمانیان که از نظر آن‌ها تنها راه نجات از ذلت مسلمین می‌باشد به جای اینکه معتقد به جامعه‌های مسلمین شوند، معتقد به جامعه مسلمین شدند و همین اشتباه فاحش سیدجمال بود که باعث گردید تا خودوپژگی‌های کنکریت جامعه‌های مسلمین در فرهنگ‌های و جغرافیا و تاریخ متفاوت نادیده گرفته شود.

به همین دلیل سیدجمال ورای از جامعه و مردم و توده‌ها و در نظر نقش تاریخ ساز این‌ها، می‌کوشید تا با تکیه بر سلاطین جبار به جای توده‌ها استراتژی قدرت گرایانه خود را پیش ببرد و در این رابطه هیچگونه نقشی برای تاریخ سازی و تحول آفرینی توده‌ها قائل نباشد و فقط برای او اصحاب قدرت سیاسی و مذهبی تاریخ ساز بودند نه مردم و توده‌های جوامع مختلف کشورهای مسلمان. بی شک هر چند سیدجمال در پایان عمر به این آفت مهلک خود آگاهی یافت ولی به علت اینکه این آگاهی او معلول عکس‌العمل شکست در پاسخ صاحبان قدرت به او بود نه اینکه سیدجمال توانسته باشد توسط بازشناسی و آسیب‌شناسی حرکت خود به آن دست پیدا کند.

در نتیجه این گرایش به توده‌ها در پایان عمر سیدجمال جنبه عکس‌العملی جهت یارگیری بود نه معلول آفت‌شناسی، به همین دلیل این بیماری مهلک از بعد از سیدجمال در شاگردان او از محمد عبده تا سیدقطب ادامه پیدا کرده است و باعث شده تا امروز اسلام قدرت‌گرا در شکل حکومتی آن از شیعه تا سنی که جهان را به آتش کشیده‌اند، همگی مولود همان اسلام قدرت‌گرای سیدجمال تا سیدقطب باشد.

د - اشتباه دوم سیدجمال این بود که برعکس اقبال و شریعتی قدرت به جای اینکه در آگاهی و معرفت و شناخت جامعه و توده‌ها ببیند، قدرت را در سلاح و لشکر و سپاه و توپ و تانک می‌دید و این مساله معلول تبیین غلط سیدجمال از مدرنیته اروپا بود چراکه سیدجمال به جای اینکه مانند اقبال و شریعتی از زاویه تبیین عقلانی و معرفتی و تاریخی به تبیین مدرنیته غرب بپردازد مانند مهدی بازرگان از زاویه عقلانیت ابزاری به تبیین مدرنیته پرداخت، به همین دلیل مانند بازرگان به جای اینکه بر تغییر اپیستمولوژی و پروتستانیسم اروپا تکیه کند بر علوم طبیعی و تکنولوژی محصول مدرنیته غرب تکیه می‌کرد، این امر باعث شد تا آنچنانکه در حرکت مهدی بازرگان دیدیم او با همین علوم طبیعی کسب کرده از مدرنیته در کتاب «مطهرات» حتی فقه دگماتیسم اسلام فقاهتی را هم تبیین علمی سیانسی بکند تا چه رسد به برخوردهای ضد شریعتی و ضد مارکسیستی و ضد سوسیالیستی و به خصوص حمایت او از لیبرال سرمایه‌داری و در پایان عمر حمایت او از اسلام آخرتی و فردگرا و جامعه گریز و تسلیم او به پذیرش حکم صدارت از دست خمینی که همگی مولود همان نگاه انطباقی و ابزاری بازرگان به مدرنیته بود.

در سیدجمال این نگاه ابزاری به مدرنیته باعث گردید تا اصلا سیدجمال به بازسازی تفکر دینی مانند اقبال و شریعتی فکر نکند و اصلا برای او برعکس اقبال و شریعتی مانند خمینی تبیین عزت مسلمین در ارتش و اسلحه و قدرت نظامی خلاصه بشود نه بر معرفت اندیشی و خودآگاهی و اپیستمولوژی.

5 - مدل فقه‌گرا: آنچنانکه قبلا هم به اشاره مطرح کردیم از بعد از شکست ایران در دوران قاجار در جنگ‌های روسیه به موازات مطرح شدن موضوع عقب ماندگی جامعه ایران در میان نیروهای روشنفکر سکولار و جریان قدرت‌گرای سیدجمال، این موضوع در بین روحانیون ایرانی حوزه‌های فقاهتی شیعه در نجف و ایران هم مطرح شد چراکه آن‌ها (در برابر شعار متشرعین حوزه که تحت رهبری شیخ فضل الله نوری معتقد به فقه لایتغیر در حوزه عبادات و معاملات و احکام به عنوان راهنمای بشر از گهواره تا گور بودند) که در راس آن‌ها نائینی و خراسانی قرار داشتند، به این حقیقت دست پیدا کرده بودند که شعار «حسبنا فقه سنتی حوزه» در برابر سیل مدرنیته که از غرب وزیدن گرفته است و تمامی سرمایه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، سنتی و تاریخی مسلمین را به چالش گرفته است.

این فقه سنتی حوزه توان کندن مسیل برای عبور و نجات از آن سیل بنیان کن را ندارد، لذا به جای اینکه برای نجات مسلمین و جامعه ایران مانند اقبال و شریعتی اقدام به اصلاحات دینی در چارچوب بازسازی فکر دینی یا اصلاح اندیشه دینی یا اصلاح معرفت‌شناسی دینی که همگی در چارچوب بازسازی و بازشناسی علم کلام قرآنی و اسلامی قابل تبیین می‌باشند، بکنند یک راست با محدود کردن و تعریف کردن همه اسلام در کانتکس فقه و فقاهت - که کمتر از 5% آیات قرآن شامل می‌شود - یک راست مانند خمینی و مطهری و منتظری و کدیور و غیره به طرف فقه حوزه رفتن و تمامی درمان جامعه ایران و مسلمین را در بازگشت به این فقه سنتی یافتند که از نظر آن‌ها از گهواره تا گور برای جامعه بشر دارای برنامه و تکلیف می‌باشد.

لذا در این رابطه بود که مدل فقه‌گرا تحت رهبری نائینی در آن زمان کوشیدند تا با اصلاح فقه حوزه برای سیل مدرنیته در جامعه مسلمین مسیل ایجاد کنند و باز بر این پایه بود که آن‌ها با تقسیم فقه به مولفه‌های عبادات و معاملات بخش معاملات فقه را خارج از نص دین عرفی کردند و آن را در اختیار نمایندگان مردم قرار دادند (که به علت محصور کردن این بخش عرفی فقه در چارچوب رای نهائی گروهی از روحانیون تحت عنوان‌های مختلف از جمله شورای نگهبان و در نهایت به علت اینکه خروجی نهائی این رویکرد به فقه، به فقه حکومتی خمینی می‌رسد که از نظر او همه فقه و اسلام برای حکومت تبیین می‌شود «الاسلام هو الحکومت» - خمینی - کتاب بیع).

لذا این امر مبین آن است که بالاخره خروجی نهائی مدل فقه‌گرا هم همان خروجی نهائی مدل قدرت‌گرا می‌باشد چراکه هر دو در نهایت به اسلام حکومتی یا اسلام قدرت رسیدند یعنی آنچنانکه مدل قدرت‌گرا از بعد از سیدجمال پس از شکست استراتژی «این العساکر الجرار» و «این السلاطین الجبار» او توسط شاگردان او و در راس آن‌ها محمد عبده این استراتژی از عرصه شاخه سیاسی قدرت، به عرصه شاخه مذهبی قدرت یعنی روحانیت و حوزه‌ها انتقال پیدا کرد. از آنجائیکه موضوع حیات هزار ساله حوزه‌های روحانیت شیعه و سنی به صورت مطلق فقه و فقاهت بوده است که به قول بازرگان مانند یک سرطان به جان کل اسلام افتاد و در طول بیش از هزار سال حیات حوزه‌های شیعه و سنی علاوه بر اینکه خروار و خروار کتاب فقهی نوشته شده است و حجم کتاب‌های فقهی نوشته شده در طول بیش از هزار سال حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی ده‌ها برابر بیش از جمع کتاب‌های کلامی، فلسفی، روایتی، اخلاقی، علم الرجال، تاریخ، تفسیر و غیره می‌باشد، که در تاریخ اسلام نوشته شده است.

به همین دلیل بسیاری در کنار تمدن فلسفی یونان قدیم و تمدن علمی مغرب زمین فعلی کلا تمدن اسلامی را یک تمدن فقهی و فقاهتی تعریف می‌کنند علی ایحاله این انتقال استراتژی مدل قدرت توسط عبده از شاخه سیاسی قدرت به حوزه‌های فقاهتی باعث گردید تا شرایط جهت تولد اسلام حکومتی یا فقه حکومتی توسط سیدقطب یا اخوان المسلمین فراهم گردد. به این ترتیب بود که دیدیم حرکت از عبده به اخوان المسلمین و سیدقطب رسید و امروز از اخوان المسلمین به القاعده و داعش و غیره رسیده است. انچنانکه در مدل فقه‌گرا هر چند در آغاز این حرکت از اصلاحات فقهی نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» شروع شد که با تفکیک فقه نصی و فقه غیر نصی و یا تفکیک فقه قرآنی و فقه غیر قرآنی، فقه غیر قرآنی را عرفی کرد، اما در ادامه این حرکت مدل فقه‌گرا وقتی که به محمدباقر صدر و بالاخره به خمینی که رسید تحت عنوان ولایت فقیه این مدل فقه‌گرا سر از همان مدل فقه حکومتی در می‌آورد که دلیل آن هم این است که آنچنانکه امام محمد غزالی می‌گوید «فقه علم قدرت و ابزار حقوقی حکومت و قدرت می‌باشد.»

البته هر چند غزالی برای فرار از این امر اقدام به تفکیک فقه به دو مؤلفه فقه دنیائی و فقه آخرتی می‌کند و تنها به قدرت‌گرائی فقه دنیائی معتقد بود نه فقه آخرتی، به هر حال این تقسیم بندی غزالی دارای ارزش معرفت‌شناسی و عملکردی نمی‌باشد چراکه فقه در هر شکل و صورت آن در نهایت به علت اینکه در عرصه معاملات دارای مضمون حقوقی می‌باشد قطعا در خدمت قدرت قرار می‌گیرد و لذا در این رابطه است که هر چند نظریه فقه حکومتی خمینی در میان روحانیت حوزه در اقلیت قرار داشت، ولی از بعد از به قدرت رسیدن او در طول 36 سال گذشته این نظریه توانسته است به صورت مستقیم یا تحمیلی تقریبا خود را بر حوزه‌های فقاهتی از صورت اقلیت به صورت اکثریت مطلق درآورد.

البته نباید فراموش کنیم که برای اسلام حکومتی هیچ آشیانه‌ائی امن‌تر از فقه و فقاهت نمی‌باشد لذا به ضرس قاطع می‌توان اعلام کرد که هر نظریه که در اندیشه دینی مسلمانان به کسب قدرت و حکومت معتقد باشد راهی جز این نخواهد داشت که سر انجامش به آشیانه اسلام فقاهتی ختم بشود و در همین رابطه است که آنچنانکه در طول عمر 36 ساله رژیم مطلقه فقاهتی مشاهده کردیم تمامی اسلام‌های دیگر اعم از اسلام روایتی، اسلام زیارتی، اسلام شفاعتی، اسلام مداحی‌گری و غیره همه در خدمت اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی خواهد بود نه بالعکس.

6 - آسیب‌شناسی مدل فقه‌گرا:

الف - اشتباه اول اصلاح طلبان فقه‌گرا این است که این‌ها بدون اصلاحات کلامی می‌خواهند اصلاحات فقاهتی خود را در چارچوب خود فقه انجام بدهند که خود این امر باعث می‌شود تا اصلاحات در خدمت بسترسازی جهت تولد فقه حکومتی بشود، بنابراین تا زمانی که آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری و شاه ولی الله دهلوی معتقد هستند اصلاحات فقهی از کانال اصلاحات کلامی عبور نکند هر گونه اصلاح فقهی در کانتکس خود فقه، بسترساز تولد فقه حکومتی می‌شود.

ب - اشتباه دوم مدل فقه‌گرا اینکه برعکس اقبال این‌ها می‌خواهند در چارچوب اجتهاد در فقه و فروعات فقهی به اصلاح فقه فقاهت بپردازند که این امر غیر ممکن می‌باشد چرا که علامه محمد اقبال لاهوری به ما یاد داده است که هر گونه اجتهاد در فقه و فقاهت باید در کانتکس «اجتهاد در اصول در عرصه علم کلام» انجام گیرد.

ج - اشتباه سوم مدل فقه‌گرا اینکه این‌ها همیشه کوشیده‌اند تا علاوه بر اینکه کل اسلام را و کل دین را و حتی مولفه‌های اعتقادات و اخلاق دین را که بیش از 95% آیات قرآن می‌باشد محدود و محصور به فقه بکنند و در آن چارچوب آن‌ها را تعریف کنند، به همین دلیل از آنجائیکه این مدل از کانال اصلاحات فقهی می‌خواهد به تعریف اصلاحات دینی و اصلاحات اعتقادی و اصلاحات اخلاقی و غیره بپردازد، به بن بست خواهند رسید.

والسلام