«قرآن» در آئینه «نهج‌البلاغه» - قسمت ششم

 

ج – در کلام فوق، امام علی در معرفی «پروسه مسخ دگماتیسم حکومتی، ابتدا از مسخ قرآن شروع می‌کند» و می‌فرماید: «...فِیهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ... - از قرآن جز ظاهر و شکل زیبای آن چیزی نمی‌ماند». سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه: چرا امام علی در کلام فوق خود در عرصه تبیین آفات رویکرد اسلام دگماتیست از مسخ قرآن شروع می‌کند؟ و می‌فرماید: «اسلام حکومتی توسط تجلیل و تشویق از ظاهر و شکل قرآن، محتوای قرآن که در راستای شورانیدن عقول توده‌ها می‌باشد قربانی می‌نماید». برای پاسخ به این سؤال آنچنانکه در ابتدای این درس، از سلسله دروس نهج‌البلاغه مطرح کردیم، «تمامی انحرافات در فهم اسلام در نهایت برگشت پیدا می‌کند به نوع رویکرد ما «در راستای به حرف درآوردن قرآن»، چراکه آنچنانکه امام علی در خطبه شماره 158 نهج‌البلاغه صبحی الصالح فرمود: («...ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ... - قرآن را به سخن درآورید، زیرا قرآن فی نفسه صامت است» و در همین رابطه است که آنچنانکه مطرح کردیم، به سه طریق یا با سه رویکرد می‌توانیم قرآن را به حرف زدن وادار سازیم:

طریق اول که از امام علی شروع کردیم و در قرن بیستم به علامه محمد اقبال لاهوری و سپس شریعتی رسیدیم، تحت عنوان رویکرد تطبیقی جهت به حرف درآوردن قرآن تعریف نمودیم؛ و مطابق آن گفتیم که «در رویکرد تطبیقی، جهت به حرف درآوردن قرآن صامت، تکیه بر فرمول پیوند ابدیت و تغییر می‌باشد» که این فرمول برای اولین بار توسط محمد اقبال لاهوری در فصل ششم کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام – ص 169 - س 2 به این صورت مطرح گردیده است:

«اسلام وفاداری نسبت به خدا را خواستار است، نه وفاداری نسبت به حکومت استبدادی را؛ و چون خدا بنیان روحانی هر زندگی است، پس وفا داری به خدا عملاً وفا داری به طبیعت وجودی خود آدمی است. اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد، باید در زندگی خود مقوله‌های ابدیت و تغییر را با هم سازگار کند

و در چارچوب این فرمول است که طرفداران رویکرد تطبیقی جهت به حرف درآوردن قرآن صامت، تمام آیات قرآن را به دو دسته تقسیم می‌کنند:

دسته اول «آیاتی از قرآن هستند که در راستای تبیین توحید الهی و توحید وجودی و توحید انسانی و توحید اجتماعی و توحید تاریخی می‌باشند. این آیات به عنوان ابدیت یا ذاتیات، قرآن می‌باشند

دسته دو م «آیات فقهی و حقوقی قرآن هستند که به علت زمان‌مند و مکان‌مند و تاریخ‌مند بودن آنها، جزء متغیرات قرآن می‌باشند» که طبق گفته شاه ولی الله دهلوی مفسر و متکلم و نظریه‌پرداز بزرگ مسلمان قرن هیجدهم هند، «این آیات متغییر یا عرضیات قرآن برای آن بر پیامبر اسلام نازل شده است تا پیامبر اسلام در جامعه بدوی اعراب قرن هفتم میلادی اقدام به جامعه‌سازی بکند تا مسلمانان در قرن‌های بعد، یعنی در دوران ختم نبوت و قطع وحی نبوی بتوانند در چارچوب رویکرد جامعه‌سازانه پیامبر اسلام، خود توسط تحلیل مشخص از شرایط کنکریت جامعه خود، اقدام به جامعه سازی بکنند

علیهذا به این ترتیب است که «در رویکرد تطبیقی جهت به حرف درآوردن قرآن باید به صورت دو مؤلفه‌ای با آیات قرآن برخورد شود؛ یعنی پس از تفکیک آیات ثابت یا ذاتیات قرآن در چارچوب آیات مربوط به توحید الهی و توحید انسانی و توحید اجتماعی و توحید هستی و توحید تاریخی، آیات متغییر یا عرضیات قرآن را معنی و تفسیر و تأویل و تعبیر بکنیم»، اما در «رویکرد دگماتیستی جهت به حرف درآوردن قرآن صامت، طرفداران این رویکرد تفاوتی بین آیات قرآن قائل نیستند، زیرا تمامی آیات را ثابت ولایتغیر و ذاتیات می‌دانند و اصل ابدیت را به تمام آیات قرآن تعمیم می‌دهند

«مطابق رویکرد دگماتیستی جهت به حرف درآوردن قرآن، تمام آیات قرآن فرازمانی و فراتاریخی و فرامکانی، می‌باشند؛ و هرگز قرآن دارای دینامیسم درونی نمی‌باشد؛ و اصل اجتهاد در اصول و فروع کلامی و فقهی و نظری و عملی، رویکرد تطبیقی که به عنوان موتور دینامیسم درونی قرآن و اسلام می‌باشد، در رویکرد دگماتیستی محدود و محصور به فروعات فقهی، آن هم تنها توسط فقهای حوزه‌های فقاهتی می‌شود؛ و در این رویکرد غیر از فقیهان حوزه‌های فقاهتی، کسی یا کسانی حق اجتهاد حتی در محدوده تعیین شده توسط آنها هم ندارند

در رویکرد سوم  که «رویکرد انطباقی جهت به حرف درآوردن قرآن صامت می‌باشد، طرفداران رویکرد انطباقی از همان اواخر قرن اول هجری معتقد بودند که باید از طریق تکیه بر معرف بشری و برون دینی، قرآن را به حرف زدن وادار سازیم». نخستین گروهی که در میان مسلمانان از اواخر قرن اول هجری به صورت جمعی و گروهی به رویکرد انطباقی، آن هم نه در عرصه محدود فقهی بلکه در چارچوب کلامی روی آوردند، دو نحله کلامی اشاعره و معتزله بودند که در چارچوب معرفت فلسفه یونانی معتقد به تفسیر و تأویل و به حرف درآوردن قرآن شدند. لذا در این رابطه علامه محمد اقبال لاهوری در فصل اول کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام ص 7 – س 16 می‌گوید:

«نهضت اشاعره تنها مدافعان سنت دینی با سلاح منطق یونانی بودند. معتزلیان که به دین تنها همچون مجموعه‌ای از معتقدات می‌نگریستند و از آن جنبه دین که واقعیتی حیاتی است غافل و جاهل بودند، هیچ توجهی به روش‌های غیر تصوری نزدیک شدن به حقیقت نداشتند و دین را تنها دستگاهی از تصورات منطقی می‌دانستند که به اتخاذ وضعی منفی می‌انجامد، از درک این مطلب عاجز ماندند که در زمینه معرفت – علمی یا دینی – استقلال کامل از تجربه عینی امکان ناپذیر است

بنابراین «در رویکرد انطباقی جهت به حرف درآوردن قرآن صامت، تکیه عمده بر معرفت بشری اعم از معرفت فلسفی یا معرفت علمی یا معرفت عرفانی یا معرفت کلامی می‌شود و در پرتو آن معرفت بشری به تفسیر یا تأویل یا تعبیر قرآن جهت به حرف درآوردن آن می‌پردازند». در نتیجه، بدین ترتیب است که در کلام فوق (حکمت 369 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح) امام علی در تبیین «پروسه مسخ رویکرد دگماتیستی» می‌فرماید: «دگماتیست حکومتی در آینده، پروسه مسخ خود را از مسخ فهم قرآن شروع می‌کند»، «...زَمَانٌ لَا یبْقَی فِیهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ....»

فراموش نکنیم که در دوران 23 ساله حیات نبوی مکی و مدنی پیامبر اسلام، به علت اینکه برعکس تورات و انجیل، قرآن در شکل تاریخی در عرصه پروسس جامعه‌سازانه و انسان‌سازانه پیامبر اسلام به صورت کنکریت و مشخص نازل می‌شد، دیگر در آن زمان «قرآن صامت نبود» بلکه بالعکس، «به صورت زنده و ناطق، هدایت‌گر و راهنمای عمل مسلمانان بود». به عبارت دیگر، قرآن از زمانی صامت شد که پیامبر اسلام در سال 11 هجری وفات فرمودند و با وفات پیامبر اسلام، وحی نبوی برای همیشه بر بشریت قطع شد و دوران ختم نبوت آغاز گردید. لذا در این رابطه است که می‌توانیم، مکانیزم رابطه قرآن با مخاطبینش به دو فرایند:

1 - قرآن ناطق.

2 - قرآن صامت، تقسیم کنیم.

به این ترتیب که «فرایند قرآن ناطق» تنها محدود به دوران 23 ساله حیات نبوی پیامبر اسلام می‌شود، در صورتی که «فرایند قرآن صامت» مربوط به دوران ختم نبوت است که با وفات پیامبر اسلام در سال 11 هجری، این فرایند استارت خورد.

باری، نباید تعجب کنیم که چرا امام علی در سال 36 هجری می‌فرماید «انا القرآن ناطق» اما پیامبر اسلام هرگز نفرموده است که «من قرآن ناطق هستم»، چراکه در زمان پیامبر اسلام، هر چند «آبشخور تکوین قرآن سرچشمه‌های وجودی معراج یافته و اسرا یافته پیامبر اسلام بود» ولی با همه این احوال، «خود قرآن صورت زنده و ناطق داشت»؛ اما برعکس در زمان امام علی، یعنی در سال 36 که 25 سال بود که پیامبر اسلام وفات کرده بودند، «قرآن فرایند صامت خود را در چارچوب دوران ختم نبوت طی می‌کرد». لذا امام علی وظیفه خود می‌دانست تا «آن قرآن صامت را به حرف درآورد.»

بدین ترتیب بود که «امام علی خود را قرآن ناطق می‌نامید»؛ و آنچنان در این مقام مؤمن به خویش بود که حتی در جریان توطئه عمروعاص و معاویه در جنگ صفین که قرآن‌ها را بر سرنیزه کرده بودند، دستور داد تا آن قرآن را به زیر بکشند و لگدمال کنند؛ و جالب اینجا است که امام علی، جمله «انا القرآن ناطق» خود را در همان جنگ صفین و در برابر قرآن صامت بر سرنیزه‌های عمروعاص و معاویه مطرح می‌کند.

لذا در کلام امام علی در تبیین پروسس مسخ رویکرد دگماتیستی، فرایند اول این مسخ را در مسخ قرآن تعریف می‌شود؛ و در ادامه مسخ قرآن است که امام علی در کلام فوق (حکمت 369 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح) موضوع «مسخ اسلام» توسط دگماتیست حکومتی مطرح می‌کند. «...وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ... - از اسلام جز اسمش چیزی باقی نخواهد ماند»، جالب است که امام علی در اینجا در تعریف شکل مسخ دگماتیستی حکومتی، نسبت به قرآن و اسلام، «بر رویکرد پوزیتویستی یا قشری‌گری دگماتیستی حکومتی تکیه می‌نماید»، چراکه آنچنانکه در توصیف مسخ قرآن توسط دگماتیست حکومتی فرمود، با تجلیل و تذهیب ظاهر قرآن دگماتیست حکومتی، باطن قرآن را که در راستای شورانیدن عقول توده‌ها می‌باشد، ذبح می‌کند. آنچنانکه 38 سال است که شاهدیم که رژیم مطلقه فقاهتی به اشکال مختلف می‌کوشد تا قرآن‌های نفیس با چاپ‌های پر هزینه تکثیر نماید و توسط تجلیل از ظاهر قرآن و تبلیغ در قرائت و حفظ آیات قرآن، محتوای قرآن که در راستای شورانیدن عقول توده‌ها می‌باشد، ذبح می‌نماید.

باری، به همین دلیل است که در کلام فوق امام علی معتقد است که، «مسخ قرآن توسط دگماتیست حکومتی، خود عامل مسخ اسلام می‌شود»؛ و در جامعه‌ای که «هدف قرآن در پای شکل قرآن ذبح می‌گردد، مضمون اسلام مولود قرآن، قربانی شکل اسلام خواهد شد». آنچنانکه در 38 سال گذشته شاهدیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بیش از همه تاریخ اسلام به صورت شکلی از اسلام شکلی و فقاهتی و زیارتی و روایتی و ولایتی حمایت کرده است، اما بیش از تمامی رژیم‌های گذشته تاریخ ایران، مؤمنین به اسلام قرآن توسط تیغ و داغ و درفش سرکوب قربانی کرده است.

علی ایحاله، بدین ترتیب است که در کلام فوق (حکمت 369 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح) امام علی پس از طرح «مسخ قرآن و مسخ اسلام توسط دگماتیست حکومتی» به «مسخ مساجد توسط دگماتیسم حکومتی می‌پردازد». «...اسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ یوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَی... – در آن زمان مساجد به لحاظ ساختمانی و ظاهر توسعه همه جانبه پیدا خواهند کرد، در صورتی که این مساجد به لحاظ مضمون و محتوا ویرانه می‌باشند.»

سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینکه چرا امام علی پس از طرح «مسخ قرآن» و «مسخ اسلام» توسط دگماتیست حکومتی، «مسخ مساجد» توسط دگماتیست حکومتی مطرح می‌کند؟ آیا بهتر نبود امام علی به جای طرح «مسخ مساجد» در مرحله سوم، از طرح «مسخ فرهنگی و یا سنتی و غیره» مسلمانان صحبت می‌کرد؟

در پاسخ به این سؤال باید به «آفت ظهور اسلام زیارتی توسط مسخ اسلام قرآنی تکیه کنیم»، چراکه امام علی در عبارات فوق می‌خواهد با طرح «مسخ مساجد توسط دگماتیست حکومتی»، به طرح آفت اسلام زیارتی یا اسلام قبرپرستی یا اسلام مداح‌پرور و غیره بپردازد؛ زیرا تنها با ظهور اسلام زیارتی است که ظاهر مساجد آباد می‌شوند، زیارتگاه‌ها رونق پیدا می‌کنند میلیون‌ها نفر در اربعین امام حسین توسط صرف بیت‌المال مردم به زیارت می‌روند و ضریح‌های طلائی توسط بیت‌المال مردم نگون‌بخت ایران ساخته می‌شود و تمامی منابر و مقابر و مساجد و مداحان و هیئت‌های سنتی مذهبی در خدمت حکومت قدرت درمی‌آیند، از ظاهر قرآن تجلیل می‌شود، به اندازه تمام تاریخ گذشته مردم ایران در این دوران توسط بیت‌المال مسلمین مساجد و حسینیه‌های دولتی ساخته می‌شود، تمام حج و زیارت و نماز جمعه و جماعت صورت حکومتی و دستوری پیدا می‌کنند، اما از هدف اصلی قرآن و اسلام و مساجد که شورانیدن عقول توده‌ها می‌باشد، دیگر خبری نیست؛ و مساجد سکوت و کور می‌مانند و تازه آن زمانی هم که حرکتی در این مساجد صورت بگیرد، شکل خودانگیخته و خودجوش ندارند، بلکه بالعکس به صورت دستوری و حکومتی شکل می‌گیرند.

لذا از اعتکاف ماه رجب در مساجد گرفته تا نمازهای جمعه و جماعت همه صورت حکومتی و بخشنامه‌ای با هزینه‌های بیت‌المال مردم صورت می‌گیرد؛ و در شرایطی که مردم محروم ایران جهت ادامه تحصیل فرزندان خود در صف‌های فروش کلیه و اعضای بدن خود هستند، هزاران هزار میلیارد تومان توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صرف طلای زیارتگاه‌ها و صرف هزینه میلیون‌ها زوار می‌شود که در اربعین حسین پیاده به کربلا می‌روند.

در نتیجه در این رابطه است که در کلام فوق (حکمت 369 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح) امام علی پس از طرح «مسخ موارد سه گانه فوق توسط دگماتیست حکومتی»، به جمعبندی در این رابطه می‌پردازد و می‌فرماید: «...سُکانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیهِمْ تَأْوِی الْخَطِیئَةُ یرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِیهَا وَ یسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَیهَا... - ساکنان و آبادکنندگان آن مساجد بدترین مردم زمین هستند، چراکه عامل فتنه و آشوب در جامعه خودشان می‌باشند و مردم را به فتنه آشوب می‌کشانند و بالاخره خودشان در این فتنه آشوب غرق خواهند شد.»

پایان