سلسله درس‌هائی از نهج‌البلاغه – قسمت ششم

انسان در نهج‌البلاغه یا رویکرد علی به انسان

کدامین انسان؟ انسان تطبیقی؟ یا انسان انطباقی؟ یا انسان دگماتیسم؟

 

4 - چهارمین اصل پداگوژیکی امام علی در پرورش کادرهای همه جانبه در کانتکس سه مؤلفه «منش» و «روش» و «نگرش» آموزش و پرورش موضوع شجاعت می‌باشد چراکه آنچنانکه شجاعت در عمل مستلزم کسب شجاعت در نظر و تئوری می‌باشد خود این شجاعت نظری محصول آموزش و پرورش شجاعت در «بینش» و «منش» و «کنش» می‌باشد بطوریکه هرگز ما نمی‌توانیم بدون «شجاعت در منش» صاحب «شجاعت در بینش» بشویم آنچنانکه بدون «شجاعت در بینش» ما نمی‌توانیم صاحب «شجاعت در کنش» بشویم.

البته از نظر امام علی آنچه که می‌تواند باعث «شجاعت هم در عرصه منش و هم در کنش و بینش بشود» مرگ آگاهی همراه با مرگ اندیشی و مرگ طلبی است آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری در این رابطه می‌گوید:

نشان مردم مومن با تو گویم / که چون مرگش رسد خندان بمیرد

و مولوی در این رابطه در دفتر سوم چاپ نیکلسون - بیت 3479 به بعد این چنین مطرح می‌کند:

آنک مردن پیش چشمش تهلکه است / امر لاتلقوا بگیرد او بدست

و آنک مردن پیش او شد فتح باب / سارعوا آید مر او را در خطاب

الحذر ای مرگ بینان بارعوا / العجل ای حشر بینان سارعوا

الصلا ای لطف بینان افرحوا / البلا ای قهر بینان اتر حوا

هر که یوسف دید جان کردش فدی / هر که گرگش دید برگشت از هدی

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست / پیش دشمن دشمن بر دوست دوست

پیش ترک آئینه را خوش رنگیست / پیش زنگی آئینه هم زنگیست

آنکه می‌ترسی زمرگ اندر فرار / آن زخود ترسانی ای جان هوشدار

روی زشت توست نی رخسار مرگ / جان تو همچون درخت و مرگ برگ

از تو رستست ار نکوست آر بدست / ناخوش و خوش هر ضمیرت از خودست

گر بخاری خسته‌ائی خود کشته‌ائی / ور حریر و قز دری خود رشته‌ائی

بنابراین امام علی جهت آموزش شجاعت در «بینش» و «منش» و «کنش» در فرد معتقد به مرگ آگاهی و مرگ اندیشی و مرگ طلبی در فرد می‌باشد یعنی تا زمانی که فرد نتواند بر پایه تبیین از وجود و جامعه و تاریخ و انسان به مرگ آگاهی و مرگ اندیشی و مرگ طلبی دست پیدا کند، نمی‌تواند به «شجاعت در بینش» و «شجاعت در منش» و «شجاعت در کنش» دست پیدا کند و لذا در همین رابطه است که در نامه 62 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح - ص 452 - س 1 خطاب به مردم مصر می‌فرماید:

«إِنِّی وَ اَللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ اَلْأَرْضِ کل‌ها مَا بَالَیْتُ وَ لاَ اِسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلاَلِهِمُ اَلَّذِی هُمْ فِیهِ وَ اَلْهُدَی اَلَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی... - سوگند به خدا من اگر به تنهائی با همه آنان (مخالفین) ملاقات کنم در حالی که همه سطح زمین را پر کنند نه باکی دارم و نه وحشتی به خود راه می‌دهم چراکه من به گمراهی آنان که در آن غوطه ورند و به هدایتی که من بر مبنای آن حرکت می‌کنم کاملا آگاه و بینا هستم و با یقین از جانب پروردگارم همراهم.»

باز در همین رابطه در خطبه 55 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح - ص 91 - س 6 می‌فرماید:

«فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی اَلْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ اَلْمَوْتُ إِلَیَّ...- سوگند به خدا هیچ باکی از آن ندارم که من به سوی مرگ بروم و یا مرگ به سراغ من بیاید.»

همچنین در خطبه 5 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح - ص 52 - س 6 می‌فرماید:

«وَ اَللَّهِ لاَبْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ اَلطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ...- سوگند به خدا انس فرزند ابوطالب با مرگ بیش از انس کودک شیر خوار به پستان مادرش است.»

و در آخرین کلامش پس از ضربت خوردن و پیش از شهادتش در کلام شماره 23 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح - ص 379 - س 12 می‌فرماید:

«وَ اَللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَ اَلْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ وَ لاَ طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ وَ مَا کُنْتُ إِلاَّ کَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ... - سوگند به خدا هیچ چیزی از مرگ بر سرم نتاخته است که من از آن کراهت داشته باشم و آن را ناشناخته و منکر تلقی کنم موضع من در برابر مرگ مانند کسی بود که نزدیک به مقصدش بود و به آن رسید و جوینده‌ائی بود که مطلوب خود را یافت.»

بنابراین از نگاه امام علی و علامه محمد اقبال و مولوی شجاعت در عمل برای کادر همه جانبه امکان پذیر نمی‌باشد مگر زمانی که کادر بتواند در کانتکس پروسس باطنی و خودسازی درونی رابطه خود را با پدیده مرگ مشخص کند و تا زمانی که کادر همه جانبه نتواند در چارچوب «پراتیک منشی» موضوع مرگ را برای خود حل نماید، امکان ندارد او بتواند به آبشخور شجاعت دست پیدا کند و شاید این موضوع سخت‌ترین مرحله پروسه کادرسازی باشد چراکه تمامی ضربه‌هائی که جریان‌های سیاسی در عرصه پروسس مبارزه با دشمنان خدا و خلق خورده‌اند به خصوص در مرحله دستگیری و زیر شکنجه‌های دیکتاتورها از این زاویه بوده است. به این دلیل که رژیم‌های پلیسی – نظامی به درستی طبق روانشناسی انسان‌ها فهم کرده‌اند که تنها فاکتوری که می‌تواند انقلابیون را در عرصه مبارزه به تسلیم وادارد به چالش کشیدن حیات دنیائی انقلابیون توسط پدیده مرگ و اعدام است و این رژیم‌های پلیسی – نظامی دریافته‌اند تنها فاکتوری که در زندان‌های قرون وسطائی آن‌ها و در زیر شکنجه‌های ضد انسانی آن‌ها می‌تواند انقلابیون را وادار به تسلیم بکند قرار دادن انقلابیون در برابر پدیده مرگ و اعدام است زیرا آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در مقاله «محمد در بستر مرگ» می‌گوید: «تنها سلول انفرادی و پدیده مرگ است که باعث می‌گردد تا انسان‌ها تمامی حجاب‌های مصنوعی خود را فرو بریزند و عریان بی هیچ پوششی در برابر خود واقعی و حقیقی خویش قرار بگیرند طبیعی است که هولناک‌ترین صحنه حیات هر فرد قرار گرفتن در برابر خود عریان شده خویش است.»

ای تو در پیکار خود را باخته / دیگران را تو زخود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بیستی / که منم این و الله آن تو نیستی

یک زمان تنها بمانی تو زخلق / در غم و اندیشه مانی تا به حلق

این تو کی باشی که تو آن واحدی / که خوش و سرمست و زیبا آمدی

مرغ خویشی صید خویشی دام خویش / صدر خویشی فرش خویشی بام خویش

گر تو آدم زاده‌ای چون او نشین / جمله ذریات را در خود ببین

چیست اندر خم که اندر بحر نیست / چیست اندر خانه کاندر شهر نیست

مولوی – مثنوی – دفتر چهارم – ص 229 - س 8

در زمین مردمان خانه مکن / کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه؟ تن خاکی تو / کز برای او ست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی / جوهر خود را نبینی فربهی

مشک را بر تن مزن بر دل بمال / مشک چه بود؟ نام پاک ذوالجلال

گر میان مشک تن را جا شود / روز مردن گند او پیدا شود

آن منافق مشک بر تن می‌نهد / روح را در قعر گلخن می‌نهد

بر زبان نام حق و در جان او / گندها از فکر بی ایمان او

مثنوی دفتر دوم – ابیات 263 – 269

اینجا است که مشاهده کردیم که چگونه در طول سال‌های 60 تا 67 در زندان‌های قرون وسطائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وقتی که تعدادی انقلابیون و مبارزین در برابر پدیده مرگ قرار می‌گرفتند مانند:

مشت‌های آسمانکوب قوی واشدند گونه گون رسوا شدند

یا نهان سیلی زنان یا آشکار کاسه دست گدائی‌ها شدند

در مزارآباد شهر بی تپش‌های دارها بر چیده خون‌ها شسته‌اند

جای خشم و کین عصیان توده‌ها

پشکبن‌های پلیدی رسته‌اند

(البته هرگز در این رابطه نباید در برابر آن همه مقاومت‌های استخوان‌سوز مبارزینی که در طول سال‌های 60 تا 67 در شکنجه گاه‌های قرون وسطائی رژیم مطلقه فقاهتی که حتی بدون معرفی کردن هویت و مشخصات خود حسرت یک آخ بر دل این رو سیاهان تاریخ گذشتند و مردند سر تسلیم فرود نیاوریم و بر همه آن‌ها درود جاودانه نثار نکنیم) سخن ما در اینجا در باب آن افراد و اشخاصی است که تا زمانی که تا قبل از دستگیری با آن همه ادعاهای گوش‌خراش و آسمان‌خراش خود که گوش فلک را کر می‌کرد همینکه پای در شکنجه گاه‌های رژیم مطلقه فقاهتی می‌گذاشتند و شبه مرگ و شکنجه در برابر خود می‌دیدند، به یکباره مانند برف آب می‌شدند و با تسلیم شدن در اشکال تواب و بریده و پاسیف و منفعل تمامی ادعاها و گذشته‌های طلائی خود را رایگان در پای رژیم مطلقه فقاهتی می‌ریختند و برای حفاظت از چهار روز حیات این دنیا در زندان‌های رژیم مطلقه فقاهتی تن به هر رسوائی می‌دادند تنها به این قیمت که شاید بتوانند چند روز دیگر به حیات سیاه خود در این دنیا ادامه بدهند.

آنچنانکه وحید افراخته در زندان شاه پس از دستگیری، زمانی که خودش را در برابر شبه مرگ احساس کرد به یکباره تمامی گذشته را هدیه جنایتکاران رژیم توتالی‌تر پهلوی کرد و تمامی اطلاعات تشکیلاتی خود را یکجا تقدیم آن جنایتکاران ضد خدا و خلق نمود و آنچنان ضربه‌ائی به تشکیلات مجاهدین خلق و اپورتونیست‌ها وارد کرد که به قول منوچهری بازجوی ساواک شاه بیش از صد ساواک و وزارت اطلاعات توانست بر آن تشکیلات ضربه وارد کند و خوراک ده سال برای رژیم ضد خلقی و توتالتیر پهلوی فراهم بکند.

بنابراین برای اینکه نیروی انقلابی و کادر همه جانبه در چارچوب سه مؤلفه «بینش» و «منش» و «کنش» بتواند به شجاعت در عرصه عمل و نظر دست پیدا کند باید قبل از هر چیز توسط پروسس باطنی یا خودسازی انقلابی بتواند موضوع مرگ را برای خود حل بکند و بر مرگ مسلط بشود و آنچنانکه هوشی مینه می‌گفت «قوی‌تر از مرگ بشود تا اگر مانند برنجزار چه هوا او را درو بکنند او بتواند با ساقه‌ائی نیرومندتر باز تولید و رشد بکند» که صد البته نهج‌البلاغه علی و منش و شخصیت امام علی بزرگ‌ترین و شاید تنها آبشخوری است که ما برای دستیابی به این مهم می‌توانیم بر آن تکیه کنیم، چراکه پیامبر اسلام در دوران 13 ساله مکی خود جهت کادرسازی می‌کوشید توسط تکیه بر تبیین و تشریح قیامت که بیش از هر پیامبری بر آن تکیه می‌کرد موضوع مرگ را برای کادرهای همه جانبه خود حل نماید و در این رابطه پیامبر اسلام توانست موفقیت صد در صدی کسب نماید، به طوری که رمز پیروزی پیامبر اسلام در طول دوران ده ساله مدنی‌اش در گرو شجاعت آن کادرهای همه جانبه‌ائی بود که در دوران 13 ساله مکی توسط تبیین و تشریح قیامت توانست مرگ آموزی و مرگ اندیشی و مرگ طلبی ملکه آن‌ها بکند و در چارچوب این محصول بود که شجاعت مانند یک سونامی در سپاه پیامبر اسلام و در کادرهای همه جانبه و دست‌پرورده او ظاهر شدند.

آنچنانکه در داستان حمزه سیدالشهداء دیدیم که چنان این کادرهای دست‌پرورده پیامبر اسلام تشنه دیدار مرگ بودند که حتی حاضر نبودند از پشت بر خود زره بپوشانند و همین مرگ طلبی و مرگ اندیشی و مرگ آگاهی آن‌ها بود که باعث شد تا شجاعت بی بدیل در عرصه عمل و نظر نصیب خود بکنند آنچنانکه می‌توان به صراحت اذعان کرد که کلید واژه موفقیت پیامبر اسلام در همین شجاعت بی بدیل نظری و عملی دست‌پروردگانش نهفته بود که صد البته پارادایم کیس این شجاعت خود پیامبر اسلام بود که بیش از همه در عرصه پروسس 15 ساله حرائی قبل از بعثت خود توانست موضوع مرگ را توسط تجربه‌های باطنی برای خود حل نما ید (بطوریکه خود امام علی در باب او می‌فرمود «در جنگ‌ها وقتی اوضاع بر ما دشوار می‌شد ما به پیامبر اسلام پناه می‌بردیم»)چراکه پیامبر اسلام در عرصه تجربه‌های باطنی خود به این حقیقت بزرگ در هستی دست پیدا کرد که «مرگ و مردن فنا نیست بلکه بقای جاودان است.»

همین تجربه انسان‌ساز و دوران‌ساز و تاریخ‌ساز و جامعه‌ساز پیامبر اسلام در فاز 15 ساله حرائی بود که همه چیز را زیر و زبر کرد و آنچنان این تجربه برای پیامبر اسلام گهربار و ارزش آفرین بود که در طول 13 سال دوران کادرسازی مکی پیامبر اسلام بیش از اصل توحید با طرح قیامت تبیینی و تشریحی و تبلیغی به طرح این موضوع پرداخت و بیش از همه پیامبران ابراهیمی بر موضوع قیامت و مرگ تکیه می‌کرد که صد البته او به درستی دریافته بود که رمز پرورش کادرهای همه جانبه در گرو شجاعت در عمل و نظر می‌باشد و شجاعت در عمل و نظر حاصل نمی‌شود جز در چارچوب تحقق مرگ آگاهی و مرگ اندیشی و مرگ طلبی در وجدان کادرهای پیشتاز و پیشگام.

بنابراین در این رابطه است که تا زمانی که ما نتوانیم موضوع مرگ مانند علامه اقبال لاهوری و شریعتی و در راس آن‌ها امام علی برای خود و پیشگام حل بکنیم، نمی‌توانیم به کادرسازی و پیشگام مستضعفین سازی دست پیدا کنیم چراکه مشخصه اولیه پیشگام مستضعفین شجاعت در عمل و نظر است و این مهم حاصل نمی‌شود مگر زمانی که بتوانیم موضوع مرگ را برای کادرهای خود حل بکنیم و باز این مهم حاصل پذیر نیست مگر زمانی که ما توسط قرآن و نهج‌البلاغه و اندیشه اقبال لاهوری مرگ آگاهی و مرگ اندیشی و مرگ طلبی را در دیسکورس پیشگامان بدل به عقیده و ایمان و ملکه نفسانی بکنیم که صد البته این مهم تنها با پراتیک کردن با قرآن و نهج‌البلاغه امکان پذیر می‌باشد نه با مطالعه آکادمیک و روشنفکرانه قرآن و نهج‌البلاغه که تنها می‌تواند یک عالم به قرآن و نهج‌البلاغه بسازد نه یک پیشگام مستضعفین.

آنچنانکه دیدیم که پارادایم کیس کادرسازی پیامبر اسلام امام علی بود، پارادایم کیس کادرسازی مکتب امام علی و نهج‌البلاغه امام حسین در کربلا بود که رمز شجاعت این دو پارادایم کیس در همین اصل مرگ باوری و مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و مرگ طلبی نهفته بود. چنانکه دیدیم امام حسین در تعریف این راز نهفته در نمایشگاه بزرگ عاشورا فرمود: «خط الموت علی ولد ادم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف - مرگ برای من مانند گردن بند زیبائی است که بر گردن دختر جوان قرار گرفته می‌باشد.» و باز در این رابطه فرمود: «انی لا اری الموت الا سعاده و لا الحیوه مع الضالمین الا برما - من مرگ را جز سعادت نمی‌دانم و حیات با ستمگران را موجب ملامت می‌بینم» چرا زیرا شجاعت امام علی و شجاعت حسین در سایه شجاعت پیامبر اسلام همه معلول حل شدن موضوع مرگ برای آن‌ها بود که برای فهم این مهم تنها کافی است در یک رابطه قیاسی شهادت امام حسین را با شهادت حضرت عیسی بن مریم مقایسه کنیم زیرا (آنچنانکه در انجیل متی آمده است) عیسای مسیح در بالای صلیب در آن زمانی که مرگ را رویاروی خود دید فریاد برآورد که «وای خدایا چرا مرا رها کرده‌ائی» اما حسین بن علی در آخرین لحظه‌ائی که در بعد از ظهر عاشورای 61 خود را در برابر مرگ دید، فریاد برآورد که «الهی رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبودسواک یا غیاث المستغیثین»

بنابراین اگر قبول داریم که بزرگ‌ترین عامل بحران سال‌های 59 و 60 آرمان مستضعفین کمبود کادرهای همه جانبه بود و اگر قبول داریم که عامل بن بست حرکت 5 ساله ارشاد شریعتی از بعد از غیبت شریعتی همین فقدان کادر همه جانبه جهت به سیلان درآوردن حرکت ارشاد بود و اگر قبول داریم که ریشه بحران در پروسه بیش از چهل ساله بعد از بسته شدن ارشاد تا امروز حرکت پیروان شریعتی در کمبود این کادرهای همه جانبه نهفته است و اگر قبول داریم که تا زمانی که ما نتوانیم به کادرهای همه جانبه دست پیدا کنیم امکان اعتلای حرکت سازمان‌گرایانه جریان‌های پیرو شریعتی وجود ندارد و اگر قبول داریم که بزرگ‌ترین خطری که امروز در غیبت کادرهای همه جانبه حرکت شریعتی را تهدید می‌کند همین آکادمیک زدگی اندیشه شریعتی است، باید موضوع کادرسازی در راس وظایف پیشگام مستضعفین در این زمان قرار گیرد و این مهم در این زمان به انجام نمی‌رسد جز با تکوین شجاعت نظری و عملی در اندیشه پیشگام توسط پرورش همگام «منشی» و «بینشی» و «کنشی».

به همین دلیل باید به این حقیقت ایمان پیدا کنیم که این مهم تنها با پراتیک کردن با قرآن و نهج‌البلاغه تنها در این زمان امکان پذیر می‌باشد و لذا در این رابطه است که نشر مستضعفین تلاش می‌کند تا توسط پراتیک با قرآن و نهج‌البلاغه در تمامی شماره‌های آن از آغاز تا کنون به این مهم دست پیدا کند، چراکه از نظر نشر مستضعفین این مهم تنها توسط پراتیک با قرآن و نهج‌البلاغه امکان پذیر می‌باشد و پیشگامان شجاع تنها در این مزرعه قابل روئیدن هستند نه در جای دیگر.

علی ایحاله هدف ما از طرح سلسله درس‌های قرآن شناسی و شناخت نهج‌البلاغه در نشر مستضعفین برداشتن گامی در راستای کادرسازی و پیشگام سازی مستضعفین می‌باشد تا توسط این مکانیزم بتوانیم شجاعت هم در نظر و هم در عمل به عنوان یک محصول برای پیشگام مستضعفین به ارمغان بیاوریم و صد البته انجام این مهم در گرو آن است که ما با عینک آکادمیک به این مقالات نگاه نکنیم بلکه بالعکس در عرصه این سلسله درس‌ها با قرآن و نهج‌البلاغه پراتیک نمائیم.

 

ادامه دارد