پاسخ به سؤالهای رسیده، سؤال یازدهم
«انقلاب چیست؟»، «اصلاحات کدام است؟» و چه تعریفی از «رفرم» دارید؟ - قسمت سوم
شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که «تودههای امروز جامعه بزرگ ایران، بیش از آنکه بتوانند از طریق خواندن یا توسط انتقال آگاهی به خودآگاهی برسند، از طریق دیدن و شنیدن میتوانند به این مهم دست پیدا کنند»، البته این موضوع در رابطه با «خودآگاهی فردی، توسط خودآگاهیسازی عمودی تودهها به وسیله پیشگام ممکن میشود. در صورتی که در رابطه با خودآگاهیسازی اجتماعی یا خودآگاهیسازی افقی که رمز خود پیدا کردن اجتماعی تودهها میباشد، پیشگام باید تنها بر عرصه زندگی اجتماعی و اقتصادی خود تودهها تکیه نماید»، چرا که تنها مدرسهای که توسط آن تودهها میتوانند، در بستر آن خود را به صورت اجتماعی پیدا کنند، فقط و فقط و فقط زندگی اقتصادی و اجتماعی آنها است و از طریق این زندگی اقتصادی و اجتماعی آنها است که جنبشهای جامعه مدنیساز تکوین یافته از پائین حاصل میشود.
بنابراین در این چارچوب پیشگام مستضعفین ایران باید عنایت داشته باشد که برای خودآگاهسازی اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران یا خودآگاهیسازی افقی، «مدرسه هر کدام از این گروههای اجتماعی، عرصه زندگی اجتماعی و اقتصادی خود همان گروه اجتماعی میباشد». لذا پیشگام باید تلاش کند تا در فرایند افقی حرکت خود، تودهها را و جنبشهای مختلف جامعه ایران را در همان زندگی روزمره اجتماعی و اقتصادی خودشان سازمانگری نماید. به عبارت دیگر، «تودهها تنها توسط مبارزه حقوقمحور زندگی عادی و روزمره خود میتوانند به خودآگاهی طبقاتی برسند» و خود را به صورت اجتماعی پیدا کنند.
بنابراین اگر پیشگام میخواهد تودهها را در عرصه زندگی روزمره اجتماعی و اقتصادی آنها را به مرحله «خود پیدا کردن اجتماعی» برسانند، میبایست توسط «حرکت افقی» بسترهای اعتلای مبارزه صنفی – صنفی یا صنفی – سیاسی یا سیاسی –صنفی یا سیاسی – سیاسی آنها توسط افزایش مطالبات آنها فراهم نمایند. فراموش نکنیم که تودهها در عرصه مبارزه زندگی روزمره اجتماعی، اقتصادی خود در چارچوب «دیالکتیک گسستگی و پیوستگی حرکت میکنند» یعنی برای مثال اگر پیشگام مستضعفین ایران میخواهد کارگران یک کارخانه که در عرصه مبارزه صنفی خود در چارچوب خواستههای کارگاهی و بومی خود محصور و محدود میباشند، وارد عرصه مبارزه اتحادیهای مستقل یا سندیکائی مستقل بکند، باید عنایت داشته باشد که ابتدا توسط «شرایط پیوستگی سندیکائی و اتحادیهای مستقل، برای کارگران آن کارخانه فراهم نماید» تا کارگران بتوانند از «فرایند پیوستگی مبارزه محدود و مصور کارگاهی خود فاصله بگیرند.»
پر پیداست که این «دیالکتیک گسستگی و پیوستگی» در تمامی فرایندهای زندگی اجتماعی – اقتصادی تودهها قابل تطبیق میباشد؛ یعنی به موازات اینکه مثلاً طبقه کارگر ایران در راستای مطالبات روزمره خود اعم از افزایش دستمزد یا شمولیت طرح طبقهبندی مشاغل یا امنیت شغلی به این مهم باور پیدا میکنند که تنها توسط مبارزه مستقل فراگیر اتحادیهای و سندیکائی میتوانند به این مطالبات و خواستههای خود دست پیدا کنند، «آنها در چارچوب این دیالکتیک گسستگی و پیوستگی، علاوه بر اینکه به ارتقا مبارزاتی از فرایند صنفی – کارگاهی وارد فرایند صنفی – سیاسی سندیکائی یا اتحادیهای میشوند، میتوانند با فاصله گرفتن و گسستگی از آن مبارزه صنفی – کارگاهی و پیوستگی با مبارزه فراگیر صنفی – اتحادیهای به فرایند خود پیدا کردن اجتماعی دست پیدا کنند.»
علیهذا، در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «تودهها در دو رابطه عمودی و افقی میتوانند، به خود پیدا کردن فردی و اجتماعی دست پیدا کنند». «خود پیدا کردن فردی» تودهها، مولود حرکت آگاهیبخش پیشگام به صورت شنیدنی و دیدنی در عرصههای صدا و سیما و اسلاید و فیلم و سخنرانی و متینگ و فضای مجازی در اشکال مختلف ترویجی و تبلیغی و تهییجی میباشد، اما «خود پیدا کردن اجتماعی» تودهها تنها در عرصه مبارزه روزمره اجتماعی –ا قتصادی آنها ممکن میباشد.
در نتیجه تا زمانیکه تودهها وارد فرایند «خود پیدا کردن اجتماعی» نشوند، بسترهای دلیلی (نه علتی) انقلاب فراهم نمیشود و به همین دلیل است که در عرصه کالبد شکافی کردن هر انقلابی باید به این امر توجه داشته باشیم که هر چند عوامل علتی انقلاب صورتی جبری و غیر ارادی دارند، عوامل دلیلی هر انقلابی میتواند صورتی مهندسی شده یا کارگزاری شده داشته باشند. بر این مطلب بیافزائیم که در چارچوب آسیبشناسی جنبشها و در رأس آن آسیبشناسی جنبش کارگران ایران، پس از آرایش آسیبهای طبقه کارگر ایران وقتی به این حقیقت رسیدیم که مشکل کلیدی جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران از آغاز تکوین و ظهور در جامعه ایران الی یومنا هذا، «عدم تشکل مستقل طبقاتی میباشد» از بعد از این آسیبشناسی، برای مقابله با این مشکل کلیدی طبقه کارگر ایران، باید به این باور برسیم که «تنها توسط خود پیداکردن اجتماعی طبقه کارگران ایران است که ما میتوانیم کارگران ایران را وارد فرایند سازمانگرایانه مستقل طبقاتی بکنیم»؛ یعنی تا زمانیکه طبقه کارگر ایران وارد فرایند خود پیداکردن اجتماعی نشوند و به خودآگاهی اجتماعی و طبقاتی خود باور پیدا نکنند، نمیتوانند وارد فرایند سازمانگری تشکل مستقل طبقاتی بشوند.
4 - «انقلاب یک فرایند است، نه یک فراورده». نگاهی هر چند اجمالی به این مشخصه انقلاب به ما میآموزد که اگر انقلاب با «رویکرد فرایندی» کالبدی شکافی کنیم، با کالبد شکافی انقلاب توسط «رویکرد فراوردهای» متفاوت میباشد. چراکه «در رویکرد فرایندی انقلاب، خودِ انقلاب یک پروسس است که در بستر زمان، دائماً در حال بازتولید شدن میباشد»، لذا «در رویکرد فرایندی به انقلاب، انقلاب یک حادثهای نیست که در زمان گذشته اتفاق افتاده باشد» و وظیفه ما تنها آن باشد که در سالروز آن انقلاب، به تجلیل یا تقبیح آن حادثه و اتفاق افتاده در گذشته بپردازیم، بلکه برعکس در رویکرد فرایندی به انقلاب، انقلاب همان حرکت تحولخواهانه اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی میباشد که در مقاطعی از این حرکت تحولخواهانه، از آنجائیکه حرکت فوق به پیروزیهای کیفی میرسد (همین امر باعث میگردد تا در نامگذاری این پروسس، نام مقطعی از حرکت تحولخواهانه را که انقلاب میباشد) و حرکت صورتی فراگیر و زیرساختی دارد، به همه پروسس و حرکت تحولخواهانه، عنوان انقلاب تعمیم بدهیم؛ یعنی در رویکرد فرایندی علاوه بر اینکه کل حرکت تحولخواهانه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی صورت فراگیر و زیرساختی دارد و جزء انقلاب میباشند و باید به صورت انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی و انقلاب اقتصادی و انقلاب سیاسی تعریف بکنیم، «همه این فرایندهای مختلف پروسس انقلاب، در پیوند دیالکتیکی با یکدیگر قرار میگیرند»، نه اینکه انقلاب به عنوان محملی سیاسی در دست موجسواران بر انقلاب، برای تسویه حسابهای سیاسی خود با جریانهای دیگر بشوند.
مثل آنچه که در سالهای 58 و 59 در خصوص انقلاب ضد استبدادی مردم ایران شاهد بودیم. به این ترتیب که از بعد از اینکه انقلاب سیاسی ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم ایران، توسط موجسواران از راه رسیده، گرفتار بن بست و شکست شد و از بعد از اینکه انقلاب 57 مردم ایران شکست خورد، از آنجائیکه سردمداران فقاهتی از راه رسیده، دیگر توان و پتانسیل استمرار انقلاب به عنوان یک پروسس نداشتند و نمیتوانستند در ادامه انقلاب سیاسی بهمن 57 به سوی آینده رو به جلو، ریلگذاری کنند، انقلاب بهمن 57 را از صورت «انقلاب پروسسی و فرایندی، بدل به انقلاب حادثهای و فراوردهای کردند»، تا با اعلام پایان انقلاب، بسترها جهت نهادینه کردن قانونی و حقوقی ولایت مطلقه و نیمه خدائی خود بر گرده تودههای زحمتکش ایرانی فراهم کنند. چراکه سردمداران فقاهتی موجسوار از راه رسیده نه تئوری داشتند و نه برنامه و نه کادرهای همه جانبه پیش برنده و نه اصلاً از رویکرد انقلاب به عنوان یک پروسس یا فرایند، آگاهی داشتند، لذا از همان زمانیکه به قول شیخ مرتضی مطهری، با چهار تا راهپیمائی توانستند انقلاب سیاسی مردم ایران را مصادره کنند، تمام تلاش خودشان را در خدمت نهادینه کردن ولایتی و فقاهتی قدرت سیاسی به دست آورده، کردند؛ و نهادینه کردن ولایتی و فقاهتی قدرت سیاسی جایگزین استمرار فرایندهای انقلاب اقتصادی و انقلاب اجتماعی جامعه ایران نمودند.
در نتیجه در این رابطه بود که سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی از اسفندماه 57 با استحاله تضاد سیاسی گذشته مردم ایران با بورژوازی دربار و طبقه حاکم و هیئت سیاسی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، به تضاد قومیتهای منطقهای که در رأس آنها خلق کرد قرار داشتند، تلاش کردند تا بسترها جهت نهادینه کردن قدرت ولایتی و فقاهتی خود فراهم نمایند؛ و همین انحراف فاجعهآمیز در پروسس انقلاب بهمن ماه 57 مردم ایران بود که باعث گردید تا در 38 سال گذشته، یعنی از اسفند 57 الی زماننا هذا، تضادهای رژیم مطلقه فقاهتی با جناحها و جریانها و جنبشهای مخالف قدرت خود چه در داخل خود رژیم و چه در کشور ایران و چه در سطح منطقه و بالاخره بینالمللی، جایگزین صفبندی طبقاتی و اجتماعی جامعه ایران گردد؛ و همین استحاله تضادها، باعث انحراف خانمانسوزی گردید که در 38 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی به جای اینکه سرمایههای انسانی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی این ملت بزرگ، هزینه استمرار انقلاب ضد استبدادی 57 بشود، همه در خدمت کشت و کشتار و سرکوب و سرنیزه و تیغ و داغ و درفش و جنگهای حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی با جنبشهای اقلیتهای قومی و جنبشهای جامعه ایران اعم از جنبش کارگری و جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان و غیره درآید؛ و در عرصه منطقه در راستای تثبیت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی بر هلال شیعه منطقه، از خلیج فارس تا مدیترانه، در خدمت جنگهای خانمانسوز نیابتی و غیر نیابتی از جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم صدام حسین در عراق گرفته تا جنگهای نیابتی در سوریه و عراق و لبنان و غزه و یمن و بحرین و غیره درآید و در عرصه بیناللملی جهت تحمیل حاکمیت منطقهای خود، با جایگزین کردن «دشمنی با آمریکا به جای مبارزه با امپریالیسم که از خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 شروع گردید و تا امروز که وارد نبرد با ترامپیسم گردیده است» منهای هزینه بیش از هزار میلیارد دلار و میلیونها کشته و زخمی و آواره و ویرانی که کمترین آثار آن جنگ استخوانسوز، پس از 30 سال از پایان آن جنگ اقتصادسوز، به چالش کشیدن محیط زیست 11 استان کشور توسط حرکت ریزگردها از سرزمینها و باتلاق و نخلستانهای سوخته عراق و خوزستان میباشد، بطوریکه امروز در ثروتمندترین استان کشور، یعنی استان خوزستان به وسیله این ریزگردها، نه تنها تمامی زیرساختهای اقتصادی به چالش گرفته شده است، حتی امکان نفس کشیدن برای مردم مظلوم و نگونبخت خوزستان (که در عرصه جنگ در نیمه دوم سال 59 در زمان آوارهگی در بیابانها، فخرالدین حجازی نماینده اول مردم تهران در مجلس پشت تریبون مجلس از نیروی هوائی ایران میخواست تا آوارههای مظلوم خوزستان را از هوا بمباران کنند) وجود ندارد. همان جنگ خانمانسوزی که از خرداد سال 61 بعد از فتح خرمشهر و عقبنشینی رژیم توتالیتر صدام حسین از سرزمینهای اشغال شده ایران، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 6 سال بعد از فتح خرمشهر، تلاش میکرد تا با شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» و شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» به خیال خام خود قدرت سیاسی خود را بر عراق و بر هلال شیعه منطقه تثبیت نماید.
البته در تابستان 67 وقتی که نتوانستند از نمد جنگ با صدام حسین برای خود کلاهی بدوزند، پس از خوردن جام زهر، به جان زندانیان سیاسی ایرانی افتادند و با دو خط فتوا «راه قدس را از کربلای اوین و گوهردشت و دیگر زندانهای سیاسی ایران مظلوم عبور دادند». البته این ناکامی رژیم مطلقه فقاهتی در عراق (توسط جنگ 8 ساله خود با رژیم صدام حسین) بعداً در سال 2003 با تهاجم جهان سرمایه تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا، به کام نشست. چراکه امپریالیسم آمریکا پس از تجاوز و اشغال کشور عراق و سرنگون کردن صدام حسین و حزب بعث عراق، کشور عراق را دو دستی تحویل رژیم مطلقه فقاهتی داد تا رژیم مطلقه فقاهتی در راستای تثبیت هژمونی خود بر هلال شیعه منطقه از خلیج فارس تا دریای مدیترانه آنچه را که در خواب هم تصور آن نمیکرد، در بیداری توسط تهاجم نظامی جهان سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا صاحبان بشود و باز در ادامه آن ناکامی جنگ ایرانسوز 8 ساله بود که رژیم مطلقه فقاهتی، پروژه انرژی هستهای در طول 22 سال با صرف بیش از 500 میلیارد دلار از سرمایه مردم نگونبخت ایران، جهت برهم زدن توازن قدرتهای استراتژیک در منطقه خاورمیانه به نفع خود و تضمین آینده قدرت حکومت خود در برابر تجاوزات جهان سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم، به کار گرفت؛ و از نیمه دوم سال 91 پس از اینکه رژیم مطلقه فقاهتی خود را گرفتار باتلاق تحریم جهان سرمایهداری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا دید و موجودیت قدرت خود را در عرصه این باتلاق تحریم اقتصادی جهان سرمایهداری در خطر استراتژیک دید، تحت شعار «نرمش قهرمانانه»، دومین جام زهر خود را سر کشید و با پروژه مهندسی شده انتخابات دولت یازدهم، توسط حزب پادگانی خامنهای در خرداد 92 توسط جایگزین کردن حسن روحانی (کهنه کارترین مهره امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی در 38 سال گذشته) به جای محمود احمدی نژاد نماینده راست پادگانی و راست داعشی رژیم مطلقه فقاهتی که تاریخ مصرفی آن به پایان رسیده بود و دیگر شعار او که میگفت: «قطعنامههای شورای امنیت کاغذ پارهای بیش نیست» (و هزینه بیش از 300 میلیارد دلار حاصل فروش نفت او در خدمت راست پادگانی در این پروژه به پایان رسیده بود) از سکه افتاده بود و تحریمهای اقتصادی جهان سرمایهداری (که بزرگترین پروژه تحریمی تاریخ امپریالیستی جهان سرمایهداری بود)، بخصوص تحریم بانک مرکزی و فروش نفت، رژیم مطلقه فقاهتی را به زانو درآورده بود، حزب پادگانی خامنهای توسط تن دادن به «پروژه برجام» علاوه بر اینکه چشمههای تولیدی این پروژه خانمانسوز 22 ساله که با سرمایه بیش از 500 میلیارد دلار از سرمایه مردم نگونبخت ایران شکل گرفته بود با بتون پر کرد، برای مدت 30 سال ذلت بارتر از قرارداد ترکمنچای، تمامی فعالیت این پروژه اقتصادسوز، تحت تسلیم نظارت شبانه روزی جهان سرمایهداری و امپریالیسم آمریکا، سترون و عقیم کرد.
ادامه دارد