پاسخ به سؤال‌های رسیده – سؤال پانزدهم

 «دموکراسی – سوسیالیستی» چیست؟ - قسمت اول

 

آیا «دموکراسی سوسیالیستی» یک مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی می‌باشد؟

تفاوت مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» با مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «سوسیال – دموکراسی» برنشتاین (که از بعد از جنگ اول بین‌الملل با نقد «سوسیالیسم کلاسیک کارل مارکس» در مغرب زمین تکوین پیدا کرد) کدام است؟

تفاوت مدل اجتماعی – اقتصادی – سیاسی «دموکراسی – سوسیالیستی» با مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «سوسیالیسم کلاسیک» (که کارل مارکس در نقد برنامه گوتا و مانیفست اعلام کرده است) کدام است؟

تفاوت مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» با مدل سیاسی «لیبرال – دموکراسی» چیست؟

آیا در مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» گذار از سرمایه‌داری به‌عنوان یک ضرورت است یا یک رویکرد اخلاقی است؟

آیا در مدل اقتصادی – اجتماعی – سیاسی «دموکراسی – سوسیالیستی» گذار از سرمایه‌داری به‌صورت «دینامیزم درونی» صورت می‌گیرد یا از طریق «دینامیزم برونی» توسط دولت و قدرت حاکم و از بالا تحقق پیدا می‌کند؟

آیا در مدل اقتصادی – اجتماعی – سیاسی «دموکراسی – سوسیالیستی» مبارزه طبقاتی در عرصه «دینامیزم درونی» به‌صورت یک مبنای پایدار می‌باشد یا روبنائی و فرعی؟

آیا در مدل اجتماعی – اقتصادی – سیاسی «دموکراسی – سوسیالیستی» مبارزه طبقاتی دارای جایگاه تاریخی و اجتماعی است یا اینکه امری موضعی می‌باشد که تنها در بعضی از مناسبات تولیدی مثل سرمایه‌داری تکوین پیدا می‌کند؟

آیا اصلاً در مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» سرمایه‌داری به‌صورت همه جانبه و زیربنائی نقد اقتصادی – سیاسی می‌شود یا اینکه فقط نقد اخلاقی می‌گردد؟

آیا در مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» گذار سیاسی قدرت از نمایندگان طبقه حاکم به سوسیالیسم از طریق گذار رفرمیستی مدیریت شده توسط دولت و حاکمیت و احزاب سیاسی به قدرت رسیده به انجام می‌رسد یا از طریق جامعه مدنی جنبشی و شوراهای سراسری تکوین یافته از پائین؟

اگر در مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم باید توسط اکثریت عظیم نیروی کار اردوگاه بزرگ مستضعفین صورت بگیرد (نه به‌وسیله اقلیت حزب پیشاهنگ یا حزب طراز نوین و ارتش خلقی و سازمان چریکی به قدرت رسیده) با چه رویکردی می‌توان این اکثریت عظیم نیروی کار اردوگاه بزرگ مستضعفین به حرکت درآورد و به سازماندهی و تشکل آنها دست پیدا کرد؟

اگر معتقدید که مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» توسط اکثریت عظیم توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین مادیت و عینیت پیدا می‌کند و رمز پیروزی جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین جهت برپائی «دموکراسی – سوسیالیستی» در سازماندهی و تشکل و جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر خلقی تکوین یافته از پائین نهفته است، از آنجائیکه برای دستیابی به تشکل و سازماندهی و جامعه مدنی جنبشی و شوراهای سراسری تکوین یافته از پائین نیاز به دموکراسی و کاهش هزینه مبارزه برای توده‌ها می‌باشد، این دموکراسی بسترساز تکوین جامعه مدنی جنبشی و شوراهای سراسری تکوین یافته از پائین اکثریت عظیم اردوگاه بزرگ مستضعفین چگونه حاصل می‌شود؟

اگر معتقدید که گذار از سرمایه‌داری به «دموکراسی – سوسیالیستی» تنها توسط اکثریت عظیم توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین با اهرم‌های جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی تکوین یافته از پائین حاصل می‌شود، آیا این گذار با این مکانیزم «صورت تدریجی دارد یا صورت دفعی و انقلابی؟»

آیا مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» یک مدل آلترناتیوی برای نظام سرمایه‌داری (و مخالف با حاکمیت طبقه بهره‌کش بورژوازی به‌عنوان دشمن اصلی جامعه و نیروی‌های کار اردوگاه بزرگ مستضعفین) می‌باشد یا اینکه مانند «سوسیال – دموکراسی» مغرب زمین برنشتاینی و «لیبرال – دموکراسی» جان لاک و مونتسکیو و روسو و کانت تا کینز حامی نظام سرمایه‌داری و طرفدار اصلاحات طبقه بورژوازی جهت بهره‌کشی بیشتر از نیروهای کار اردوگاه بزرگ مستضعفین می‌باشد؟

اگر در مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» به‌صورت تحت لفظی دموکراسی را به «آزادی» و سوسیالیستی را به «برابری» ترجمه کنیم:

اولاً– چه رابطه‌ای بین «آزادی و برابری» وجود دارد؟

ثانیاً آیا بدون «برابری سوسیالیستی» در یک جامعه «نابرابر طبقاتی»، آزادی فردی به مفهوم لیبرالیستی آن و «آزادی اجتماعی» به مفهوم دموکراسی آن امکان‌پذیر می‌باشد؟

ثالثاً اگر «آزادی» به مفهوم لیبرالیستی آن (نه به مفهوم دموکراسی و اجتماعی آن) به معنای «آزادی فردی» معنی کنیم اگر این «آزادی فردی لیبرالیستی» برای همه افراد یک جامعه بخواهیم، آیا بدون «برابری سوسیالیستی» در یک جامعه ما می‌توانیم «آزادی فردی لیبرالیستی» برای همه افراد آن جامعه بخواهیم؟

رابعاً برعکس آن اگر «برابری یا عدالت» در یک جامعه به آزادی همه افراد آن جامعه منتهی نشود (یعنی سوسیالیسم یا برابری در آن جامعه فقط محدود به عرصه اقتصادی گردد) آیا این برابری صوری و مکانیکی باعث بازتولید سوسیالیست دولتی فرو پاشیده قرن بیستم نمی‌گردد؟

آیا در مدل اجتماعی – سیاسی – اقتصادی «دموکراسی – سوسیالیستی» اگر لیبرالیسم را به «آزادی فردی» در یک «جامعه نابرابر» که «افراد برابر» وجود ندارند معنی کنیم، آیا می‌توانیم «دموکراسی» را به «آزادی فردی» برای همه افراد برابر در یک جامعه سوسیالیستی تعریف نمائیم؟

چرا جان لاک پدر لیبرالیسم می‌گوید: «در تحلیل نهائی وظیفه لیبرالیسم دفاع از مالکیت خصوصی است؟»

چرا کانت بزرگ‌ترین فیلسوف لیبرالیسم در تبیین فلسفی لیبرالیسم می‌گوید: «انسان‌ها حیواناتی هستند که نیازمند به ارباب می‌باشند؟»

چرا در تبیین نظری مبانی لیبرالیسم نمی‌توانیم لیبرالیسم را به معنای «آزادی سیاسی برای همه افراد جامعه معنی کنیم؟»

چرا «دموکراسی – سوسیالیستی» را می‌توانیم به معنای «آزادی سیاسی برای همه افراد جامعه معنی نمائیم؟»

اگر لیبرالیسم را به معنای «تساوی همه افراد جامعه در برابر قانون معنی نمائیم» در شرایطی که قوانین موجود در جوامع لیبرالیستی توسط مدافعین یا نمایندگان طبقه حاکم تنظیم و تدوین می‌گردند، آیا تساوی در برابر چنین قوانینی می‌تواند افراد یک جامعه را به آزادی و برابری برساند؟

چرا از بعد از بحران جهان سرمایه‌داری در سال‌های 28 تا 32 اتاق فکر و نظریه‌پردازان جهان سرمایه‌داری و کینز کوشیدند تا با تقویت نقش دولت بورژوازی و محدود کردن رقابت آزاد لیبرالیستی آدام اسمیت به مبارزه با بحران دوره‌ای فراگیر سال‌های 28 تا 32 جهان سرمایه‌داری بپردازند؟

چرا برنشتاین از بعد از جنگ اول جهانی کوشید توسط «سوسیال – دموکراسی» با نقد سوسیالیسم کلاسیک کارل مارکس به حمایت از اقتصاد بحران‌زده سرمایه‌داری جهانی بپردازد؟

تلاش بی‌وقفه اتاق فکر و نظریه‌پردازان جهان سرمایه‌داری از بعد از دو جنگ بین‌الملل و بحران‌های دوره‌ای جهان سرمایه‌داری جهت انسانی کردن چهره خشن لیبرالیست قرن 17 و 18 تحت عنوان‌های «سوسیال – دموکراسی» و «لیبرال – سوسیالیستی» و «لیبرال – دموکراسی» و غیره برای چه بوده است؟

اگر «آزادی فردی» سنگ زیربنای لیبرالیسم بدانیم، آیا در جامعه سرمایه‌داری رقابتی نئولیبرالیستی و سرمایه‌داری کینزی دولتی، امکان آزادی فردی برای همه افراد جامعه وجود دارد؟

اگر در چارچوب منظومه معرفتی نظریه‌پردازان لیبرالیستی از آدام اسمیت تا ریکاردو و کینز و از کانت تا پوپر و از جان لاک تا مونتسکیو و روسو «دینامیزم جامعه بشری» را (در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری رقابتی و سرمایه‌داری انحصاری) بر «نابرابری اقتصادی و طبقاتی» تعریف کنیم، آیا می‌توانیم توسط این دیسکورس برای چنین جوامعی «آزادی فردی لیبرالیستی» قائل باشیم؟

آیا مطابق مدل اجتماعی – سیاسی «سوسیال – دموکراسی» برنشتاینی «آزادی بدون برابری و برابری بدون آزادی» ممکن می‌باشد؟

اگر عامل اصلی بحران و فروپاشی سوسیالیست دولتی قرن بیستم «خندق بین برابری و آزادی» تبیین نمائیم، آیا می‌توانیم بحران دوره‌ای جهان سرمایه‌داری در چارچوب «خندق بین آزادی و برابری» تبیین نمائیم؟

چه تفاوتی بین «دموکراسی – سوسیالیستی» اقبال با «دموکراسی – سوسیالیستی» شریعتی وجود دارد؟

مبانی نظری «دموکراسی – سوسیالیستی» شریعتی کدام است؟ مبانی نظری «دموکراسی – سوسیالیستی» اقبال کدام است؟

تفاوت «دموکراسی – سوسیالیستی تاریخی» شریعتی با «دموکراسی – سوسیالیستی فراتاریخی و معنوی» اقبال کدام است؟

«آزادی و دموکراسی» چگونه می‌تواند در جوامع مختلف بشری بسترساز دستیابی جامعه به سوسیالیست و برابری بشود؟

آیا «آزادی فردی برای همه افراد جامعه» جز از طریق «دموکراسی – سوسیالیستی» ممکن می‌باشد؟

چرا «دموکراسی – سوسیالیستی» برای تبیین مبانی نظری خود از نقد همه جانبه سرمایه‌داری آغاز می‌کند؟

چرا باید «دموکراسی – سوسیالیستی» را اجتماعی کردن مؤلفه‌های سه گانه قدرت اعم از «قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی» تعریف کنیم؟

چرا «بدون تولید و توزیع اجتماعی» امکان تحقق «دموکراسی – سوسیالیستی» توسط اجتماعی کردن سه مؤلفه «قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی» وجود ندارد؟

آیا در «جامعه سرمایه‌داری» که فرصت‌ها و امکانات برای همه برابر نیست این اصل جان استیوارت میل که می‌گوید: «در جامعه سرمایه‌داری اصالت با سود است و وقتی افراد به دنبال منافع فردی خود می‌روند ناخودآگاه منافع جمعی جامعه تأمین می‌گردد» صحت دارد؟

ادامه دارد