آغاز «چهل و یکمین» سال حیات سیاسی، اجتماعی «آرمان مستضعفین» همراه با آغاز «نهمین» سال حیات سیاسی و اجتماعی «نشر مستضعفین»، ارگان عقیدتی – سیاسی «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» را گرامی می‌داریم.

نگاهی واکاوانه به «دیدگاه‌های نظری و عملی» چهل سال «آرمان مستضعفین» و هشت سال «نشر مستضعفین» - قسمت دوم

 

برای فهم این عدم مرزبندی عرصه‌های استراتژی و تاکتیکی راه او کافی است تا جزوه «حسن و محبوبه» که تعیین کننده تمامی شاخص‌های استراتژی و تاکتیکی و پارادایم کیس حرکت شریعتی می‌باشند، مورد مطالعه مجدد قرار دهیم. فراموش نکنیم که گفته و نوشته «حسن و محبوبه» او:

اولاً در سال‌های بعد از آزادی از زندان و کودتای اپورتونیستی درون تشکیلات مجاهدین خلق صورت گرفته است.

ثانیاً شریعتی با علم به جایگاه این دو نفر در عرصه کودتای اپورتونیستی درون تشکیلات مجاهدین خلق توسط تقریر داستان حسن و محبوبه، می‌خواست علاوه بر نقد کودتای درون تشکیلاتی مجاهدین خلق، با برخورد جریان راست مذهبی و سنتی نسبت به کودتای فوق مرزبندی سیاسی – عقیدتی بکند.

ثالثاً قصه حسن محبوبه شریعتی یک داستان رمانتیک و تراژیک و عاطفی ساده نیست که شریعتی توسط آن قصد تجلیل و تمجید از دو شاگرد سابق خود داشته باشد، بلکه برعکس آنچنانکه از مقدمه قصه برمی‌آید، شریعتی می‌کوشد تا در مقدمه این قصه با تحلیل شرایط اجتماعی و صف‌بندی‌های سیاسی و تاریخی و طبقاتی جامعه آن روز ایران، در شکل سمبلیک به تبیین استراتژی و تاکتیک کوتاه‌مدت و درازمدت محوری حرکت خود بپردازد.

رابعاً قصه حسن و محبوبه تنها گفته و نوشته‌ای از شریعتی است که از آغاز تا پایان در راستای تبیین استراتژی و تاکتیک‌محوری حرکت آرمانی او می‌باشد.

خامسا قصه حسن و محبوبه شریعتی در تنهائی‌های استخوان‌سوز شرایط بعد از زندان و قبل از هجرت او و بعد از بن‌بست مطلق استراتژی چریک‌گرائی مدرن دهه 40 و 50 جامعه ایران (که به صورت یک گفتمان مسلط درآمده بود) یعنی سال 55 و قبل از بهار 56 مطرح شده است.

سادساً از آنجائیکه به صورت تحمیلی در دوران 500 شبانه روز تنهائی او در بند شش کمیته مشترک ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، مدتی احمد رضا کریمی (تواب سازمان مجاهدین خلق) با او هم اتاق بوده است، لذا شریعتی به تمامی ماجرای کودتای درونی تشکیلات مجاهدین خلق و وضعیت حسن و محبوبه توسط احمد رضا کریمی اطلاع پیدا کرده بود. در نتیجه، شریعتی با اطلاع به عمق و گستردگی فاجعه کودتای درون تشکیلاتی مجاهدین خلق، به تقریر قصه حسن و محبوبه می‌پردازد.

ثامناً شریعتی در مقدمه قصه حسن و محبوبه پیوند سه جناح «زر و زور و تزویر» را به صورت مشخص و کنکریت در جامعه آن روز ایران و در شرایط بن‌بست مطلق استراتژی چریک‌گرائی و ناکارآمدی این استراتژی در جامعه ایران به صورت سمبلیک تحلیل و تبیین و تشریح می‌نماید.

علی ایحال با عنایت به موارد فوق، پر واضح است که هدف ما در اینجا از طرح این موضوع‌ها، در شرایط تندپیچ تاریخی امروز جامعه ایران، آیه یاس خواندن برای طرفداران جریان شریعتی نیست، چراکه بر این امر واقفیم که در شرایط حساس تاریخی امروز ایران، «با اینکه مذهب گریزی به عنوان شیوه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی درآمده است» و «با اینکه صوفی‌گری در لباس لیبرالیسم مذهبی، شیوه مبارزه فرصت‌طلبان نان به نرخ روزخور، در حمله به شریعتی شده است» و «با اینکه جریان چپ غیر مذهبی، بخصوص از بعد از فروپاشی سوسیالیست دولتی در جهان، در کمای بحران تئوریک عام و خاص و مشخص به سر می‌برند» و «با اینکه جریان‌های چپ مذهبی در بحران استراتژی از چریک‌گرائی تا تحزب‌گرائی به سر می‌برند» و «با اینکه جنبش به اصطلاح اصلاحات زرد حکومتی که از خرداد 76 در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی ظهور پیدا کرده است، در جامعه امروز ایران به بن بست مطلق رسیده‌اند» و در لوای شعار «آشتی ملی» تلاش می‌کنند تا دوباره به جایگاه سیاسی دهه 60 حکومتی خود باز گردند، «با همه این احوال دوباره استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین شریعتی» و «رویکرد دموکراسی سوسیالیستی شریعتی در راستای مبارزه دو مؤلفه‌ای عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه با شعار نان و آزادی»، همچنین «رویکرد مبارزه طبقاتی شریعتی به تاریخ» و «رویکرد شریعتی به جایگاه انسان در تبیین تاریخ» (به عنوان علم شدن وجود و هستی) و «رویکرد شریعتی به جایگاه آزادی در چارچوب عدالت» و «رویکرد شریعتی به جایگاه سرمایه‌داری و مناسبات امپریالیستی حاکم بر جهان امروز بشر، به عنوان دشمن عمده و اصلی همه خلق‌ها» و «رویکرد شریعتی به تقدم مبارزه با استحمار کهنه و نو در جامعه امروز ایران، در راستای بازسازی عملی و نظری اسلام و مسلمین» و «رویکرد شریعتی به پروژه نجات اسلام قبل از مسلمین ایران، در چارچوب مبارزه با اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی حاکم» و «رویکرد شریعتی در راستای پیوند بین جنبش عدالت‌طلبانه، برای پاسخ به بن‌بست‌های تئوریک عام و خاص و مشخصی چپ غیر مذهبی و برای پاسخ به بحران استراتژی امروز جامعه ایران و برای پاسخ به بحران معنای روشنفکر امروز جامعه ایران و برای پاسخ به چه می‌خواهیم حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران، در مبارزه با چه نمی‌خواهیم‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی» و «رویکرد شریعتی به حکومت روحانیت و حکومت مذهبی و حکومت ولایتی، به عنوان مستبدترین و توتالیترترین حکومت‌های تاریخ بشر» و «رویکرد شریعتی به مذهب به عنوان بزرگ‌ترین نیروی اجتماعی در جامعه ایران» و «رویکرد شریعتی به مبارزه هم زمان برای نان و آزادی» و «رویکرد شریعتی به پیوند سه مؤلفه عبادت، کار و مبارزه اجتماعی و سیاسی و در چارچوب عرفان و برابری و آزادی در فرد» و «رویکرد شریعتی به پیوند سه مؤلفه آگاهی و آزادی و برابری، در چارچوب کتاب ترازو و آهن در جامعه» دوباره به عنوان گفتمان مسلط امروز جامعه ایران درآمده است.

بنابراین، برای فهم دلایل و علل ذهنی و عینی و عامل و انگیزه تکوین حرکت آرمان مستضعفین از سال 55 الی الان (یعنی 41 سال)، در داخل و خارج کشور، می‌بایست:

اولاً در نظر داشته باشیم که در سال 55 مؤسسین آرمان مستضعفین در شرایطی مصمم شدن تا حرکت شریعتی را از چرخه:

1 - توده بی‌شکل،

2 - حرکت خودبخودی،

3 - رهبری فردی،

4 - تئوری غیر مدون،

5 - استراتژی چند مؤلفه‌ای،

6 - حرکت‌های پراکنده محفلی، وارد چرخه:

الف - استراتژی تک مؤلفه‌ای اقدام عملی تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین.

ب - تئوری مدون عام و خاص و مشخص.

ج - حرکت جمعی تشکیلاتی عمودی و افقی در راستای جایگزین کردن رهبری جمعی، به جای رهبری فردی قبلی.

د - جایگزین کردن حرکت تشکیلاتی و منظم به جای حرکت توده‌وار و بی‌شکل و خودبخودی گذشته.

ه - مبارزه تحزب‌گرایانه علمی و مدرن، بجای مبارزه محفلی و خودبخودی قبلی بکنند.

ثانیاً باید عنایت داشته باشیم که در شرایطی مؤسسین آرمان مستضعفین در سال 55 تصمیم به تأسیس حرکت آرمان مستضعفین گرفتن که استراتژی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی، اعم از چریک‌گرائی مدرن و تحزب‌گرائی لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی که از شهریور 20 تا سال 55 به عنوان گفتمان و دیسکورس مسلط جامعه ایران بود، به بن‌بست مطلق رسیده بودند و این «دستاورد برای جامعه ایران به همراه آورده بودند که استراتژی پیشاهنگی، چه در مؤلفه چریک‌گرائی مدرن شهری و روستائی آن و چه در مؤلفه حزب طراز نوین لنینیستی آن و چه در مؤلفه ارتش خلقی مائوئیستی در جامعه ایران دارای فونکسیون نمی‌باشند، چراکه جامعه ایران نه جوامع کشورهای آمریکای لاتین است و نه جوامع کشورهای آسیای جنوب شرقی و نه جوامع بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوری سابق و فدراسیون روسیه می‌باشد». یعنی «جامعه ایران، جامعه ایران است، با تمام خودویژگی‌های تاریخی و سنتی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی

لذا به همین دلیل بود که مؤسسین آرمان مستضعفین در سال 55 و 56 به این دستاورد گران‌سنگ استراتژی دست پیدا کردند که تنها استراتژی که می‌تواند جامعه ایران و اردوگاه بزرگ جنبش‌های متعدد و متکثر مستضعفین ایران را در گردونه حرکت تحول‌خواهانه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی قرار دهد، «استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین، توسط جنبش پیشگامان (نه پیشاهنگ و نه پیشرو) مستضعفین ایران می‌باشد». همان استراتژی که 39 سال است که با حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بر تمامی نهادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و سنتی و مذهبی مردم ایران نشان داده است که تنها استراتژی می‌باشد که می‌تواند جامعه ایران و اردوگاه بزرگ جنبش‌های مستضعفین ایران، وارد چرخه حرکت تحول‌خواهانه تاریخی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بکند.

ثالثاً در شرایطی مؤسسین آرمان مستضعفین اقدام به تأسیس و بنیان‌گذاری نظری و عملی آرمان مستضعفین کردند که حرکت شریعتی هر چند به صورت نظری در حال فتح سنگرهای ذهنی اندیشمندان و نظریه‌پردازان و صاحبان فکر و آگاهی در داخل و منطقه و جهان بود، اما به لحاظ عملی در بن‌بست کامل قرار داشت، آنچنانکه حتی برای خود شریعتی هم مسلم شده بود که دیگر او بسان گذشته و دوران ارشاد در نیمه دوم دهه چهل نمی‌تواند «کوچک‌ترین گام عملی در راستای حرکت اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین بردارد». هر چند که شریعتی در نامه‌های نیمه دوم سال 51 خود به مرحوم همایون و مرحوم میناچی (یعنی پس از بسته شدن حسینیه ارشاد و مخفی شدن شریعتی)، جهت روحیه دادن به آنها و هواداران راه او، سخن از حزب شدن حسینیه ارشاد و ساختمان ارشاد و باز شدن درِ حسینیه ارشاد، در دورترین روستاهای ایران مطرح می‌کرد، همه این حرف‌ها و نوشته علاوه بر اینکه باعث حساس شدن بیشتر ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی گردید، در واقعیت امر، جز حرکت ذهنی و نظری و سوبژکتیو شریعتی (که از بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد، توسط ساواک شاه سرعتی سونامی‌وار به خود گرفته بود)، به صورت عملی کوچکترین و کمترین مصداق خارجی نداشت.

لذا در این رابطه بود که با بسته شدن حسینیه ارشاد توسط ساواک شاه، حتی همان حداقل حرکت عملی شریعتی در حسینیه ارشاد که صورتی محفلی داشت، تعطیل گردید و با دستگیری شریعتی در بهار سال 52 دیگر «حرکت شریعتی تنها به صورت یک سونامی صرف نظری که در کتاب‌ها و جزوه‌ها و نوارهای سخنرانی او مادیت می‌یافت، درآمده بود». آنچنانکه تیراژ مکرر کتاب‌های شریعتی در کشور 30 میلیون نفری ایران، بارها و بارها به صورت میلیونی چاپ می‌شد و پخش می‌گردید که برای فهم عظمت این داوری کافی است که بدانیم که در جامعه 80 میلیون نفری امروز جامعه ایران، بیشترین تیراژ کتاب‌های روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی، حتی در چاپ اول بیش از 5000 جلد نمی‌باشد.

یادمان باشد که «همین سونامی حرکت نظری شریعتی، بخصوص از بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد بود که باعث شد تا حرکت سونامی غیر سازمان یافته توده‌های مردم ایران در سال 57 تکوین پیدا کند». آنچنانکه بدون تردید می‌توان داوری کرد که اگر سونامی حرکت نظری شریعتی به عنوان عامل ذهنی حرکت توده‌های جامعه ایران در سال 57 نبود، سردمداران موج سوار از راه رسیده و بر اریکه قدرت رژیم مطلقه فقاهتی تکیه زده در چارچوب همان فرهنگ دهه 40 خود، یعنی آنچنانکه شیخ فضل نوری می‌گفت، «کلمه آزادی را، با عنوان کلمه منحوس آزادی یاد می‌کردند» و اقتصاد را آنچنانکه خمینی می‌گفت، «از آن خران می‌دانستند» و زندانیان سیاسی آنچنان خمینی می‌گفت، «حیونات درنده می‌خواندند» و حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مردم ایران را «هدیه شده از جانب ولایت ولی امر می‌دانستند» و برای انسان و انسانیت کوچکترین حقوقی قائل نمی‌بودند.

لذا تمامی آنچه این رژیم در لباس قبول مدرنیته به عنوان برگ انجیری جهت پوشانیدن استبداد مطلقه فقاهتی خود در طول 39 سال گذشته به کار گرفته است، همه در راستای به بار نشستن حرکت نظری شریعتی می‌باشد. آنچنانکه در این رابطه مرحوم حسینعلی منتظری بارها و بارها می‌گفت «تا قبل از ظهور شریعتی و شروع حرکت ارشاد شریعتی، روحانیت جز طرح مسائل فقهی رساله‌های مراجع، حرفی برای گفتن نداشت

بنابراین برای فهم و داوری در باب جایگاه اندیشه شریعتی به عنوان عامل ذهنی، پروسه تکوین انقلاب ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 به جای اینکه به صورت اکلکتیویته و جزئی‌نگری و ظاهربینی، به تحلیل انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بپردازیم و تنها از زاویه رهبری موج سوار و از راه رسیده انقلاب ضد استبدادی 57 و اسلام ولایتی و فقاهتی، آن انقلاب بزرگ ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را تحلیل کنیم و سپس داوری کنیم که «رهبری ولایتی و فقاهتی آن انقلاب ضد استبدادی 57 سنتز اندیشه شریعتی و مولود رویکرد تز امت و امامت شریعتی بوده است، سورنا از دهان گشادش نواختن می‌باشد». چرا که سابقه نظری رژیم مطلقه فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام فقاهتی حاکم نسب می‌برد به تز «ولایت فقیه» خمینی که برای اولین بار (در تاریخ هزار ساله عمر اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی شیعه و سنی)، او «تز اسلام حکومتی» خود را تحت عنوان «تز ولایت فقیه، با اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی شیعه متصل کرد» و به صورت یک نظریه فقهی – کلامی – سیاسی، مطرح کرد.

یادمان باشد که خمینی نظریه ولایت فقیه خود را در سال 46 در نجف مطرح کرد، یعنی چهار سال بعد از سرکوب قهرآمیز قیام 15 خرداد 42 توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، به عبارت دیگر خمینی در شرایطی اقدام به نظریه‌پردازی در باب اسلام حکومتی، در چارچوب تز ولایت فقیه کرد که دیگر از بعد سرکوب قیام 15 خرداد 42 نسبت به مشارکت در قدرت، با دربار پهلوی (حتی در حد بروجردی دهه 20 و 30) هم قطع امید کرده بود. چرا که دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم، جهت انتقال مرجعیت فقاهتی از حوزه‌های فقهی داخل ایران، به حوزه فقهی نجف (پس از فوت بروجردی) حتی حاضر نشد تا تسلیت فوت برجرودی، به مراجع حوزه‌های فقهی داخل کشور اعلام کند. لذا در این رابطه بود که پهلوی دوم تسلیت خودش را در رابطه با فوت بروجردی به سید محسن حکیم مرجع حوزه فقهی نجف اعلام کرد.

ادامه دارد