مبانی تئوریک و معرفتی

«استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه یا تحزب‌گرایانه جنبشی» - قسمت اول

نیاز هر جامعه‌ای به تکوین و وجود «پیشگام» در فرایندهای مختلف تاریخی، یعنی از زمانیکه تاریخ بشر با تکوین قدرت در اشکال مختلف سه گانه آن اعم از «زر و زور و تزویر» عینیت پیدا کرد، در دو رابطه قابل تعریف و تبیین می‌باشد:

1 - سرپل بین توده‌ها و واقعیت‌های موجود آفاقی جهت خودآگاه کردن توده‌ها، توسط انتقال آگاهی‌های طبقاتی و سیاسی و اجتماعی از عرصه‌های آفاقی جامعه به بسترهای انفسی جامعه.

2 - نقد قدرت سه گانه حاکم، اعم از «زر و زور و تزویر.»

البته بین دو مؤلفه «وظایف پیشگام» یعنی خودآگاهی بخشی توده‌ها و نقد قدرت‌های سه گانه «زر و زور و تزویر»، دیوار چین وجود ندارد، چراکه در رابطه با پراکسیس آفاقی و انفسی حرکت پیشگام، هر دو مؤلفه فوق در پیوند با یکدیگر معنی و تعریف می‌شوند.

به این ترتیب که «پیشگام، در چارچوب نقد مستمر عملی و نظری، قدرت‌های سه گانه حاکم بر جامعه، در کادر طبقه حاکمه و هیئت حاکمه است که می‌تواند، علاوه بر سرپل انتقال آگاهی‌های سیاسی و طبقاتی و اجتماعی آفاقی، جهت تحول فرهنگی توده‌ها، شدن رسالت خود در رابطه با شورانیدن عقول توده‌ها در ادامه راه انبیاء ابراهیمی، جهت قیام به قسط عملیاتی نماید»؛ به عبارت دیگر «تحول فرهنگی جامعه و توده‌ها» توسط پیشگام، در عرصه انتقال آکادمیک فرهنگی و آگاهی مجرد و ذهنی صورت نمی‌گیرد، بلکه بالعکس، تحول فرهنگی توده‌ها، توسط پیشگام، تنها توسط انتقال آگاهی در عرصه یک پراکسیس عینی و واقعی و ابژکتیو، طبقاتی و سیاسی و اجتماعی ممکن می‌باشد.

برای مثال اگر پیشگام جامعه امروز ایران، بخواهد در راستای استحاله سنت‌های مذهبی و اجتماعی و تاریخی مردم ایران، اقدام به تحول فرهنگی در جامعه امروز ایران بکند، باید نخست توانائی آن را داشته باشند تا توسط ساز و کارها و مکانیزم‌های مختلف، آگاهی‌های طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی معلول تضادهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی، جامعه ایران را، به متن جامعه و توده‌های ایران، جهت تبدیل آنها به خودآگاهی برای شورانیدن عقول و احساس و ادراک توده‌های ایرانی (که لازمه قیام عدالت‌طلبانه می‌باشد) منتقل نماید.

بنابراین، اصل اولی که پیشگامان جامعه ایران باید به عنوان پیش فرض بر آن باور داشته باشند، اینکه هرگز توسط انتقال مجرد و مکانیکی و ذهنی و آکادمیک، آگاهی‌های طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی، از آفاق به انفس توده‌های ایران، نمی‌توان به تحول فرهنگی و استحاله سنت‌های مذهبی و اجتماعی و طبقاتی و تاریخی دست پیدا کرد. بلکه بالعکس، تنها با ادراک این آگاهی‌ها، توسط جامعه ایران است که امکان تحول فرهنگی در جامعه ایران ممکن می‌شود؛ به عبارت دیگر باور ذهنی و مجرد و مکانیکی توده‌های ایرانی نمی‌تواند، بسترساز تحول فرهنگی در جامعه ایران بشود، بلکه تنها احساس و ادراک تضادهای سیاسی و طبقاتی و تاریخی و اجتماعی است که می‌تواند عامل تحول آفرین فرهنگی در جامعه ایران بشود؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که تا زمانیکه آگاهی‌های معلول تضادهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی در یک جامعه از طریق زندگی عینی و مادی مردم، از فرایند آفاقی وارد فرایند انفسی آنها نشود، این آگاهی‌ها نمی‌توانند بدل به خودآگاهی بشوند و تا زمانیکه آگاهی‌های طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی در متن توده‌ها بدل به خودآگاهی نشوند، هرگز نفس آگاهی‌ها و انتقال مجرد آنها نمی‌تواند تحول آفرین فرهنگی در میان جامعه و مردم بشوند.

علیهذا تا زمانیکه که تضادهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی توسط گروه‌های مختلف اجتماعی ادراک و احساس نشوند، پدیده خودآگاهی در جامعه و در آن گروه‌های اجتماعی تکوین پیدا نمی‌کنند؛ زیرا «مبانی تکوین خودآگاهی در گروه‌های مختلف اجتماعی، بر سه مؤلفه:

1 - باور یا آگاهی به آن تضادها.

2 – احساس آن تضادها در عرصه زندگی خود.

3 - اراده و انتخاب واکنش و حرکت و مبارزه»، استوار می‌باشد.

یعنی همیشه حرکت و تحول گروه‌های مختلف اجتماعی، توسط اراده تکوین یافته از ادراک و احساس و باور تضادهای موجود اجتماعی و سیاسی و طبقاتی ممکن می‌شوند. فراموش نکنیم که هرگز در «تکوین خودآگاهی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی، بین دو مؤلفه باور یا آگاهی به تضادهای فوق و احساس و ادراک آن آگاهی‌ها، فاصله مکانی و زمانی وجود ندارد». چراکه تنها با ادراک و احساس تضادها است که باور به آن تضادها حاصل می‌شوند؛ و با ادراک و احساس و باور این تضادها است که «خودآگاهی به عنوان عامل حرکت و انتخاب در چارچوب اراده در گروه‌های مختلف اجتماعی تکوین پیدا می‌کنند.» یعنی تا زمانیکه طبقه زحمتکش یا طبقه کارگر در یک جامعه، «نتواند به احساس و ادراک تضادهای طبقاتی و سیاسی موجود در آن جامعه دست پیدا کند، هرگز خودآگاهی طبقاتی در طبقه زحمتکش یا طبقه کارگر حاصل نمی‌شود

در نتیجه هر چند هم که پیشگامان آن جامعه تلاش نظری وافری جهت ایجاد باور به آن تضادها در جامعه و طبقه زحمتکش آن جامعه بکنند، «هرگز باور نظری صرف نمی‌تواند، در آن جامعه و آن طبقه زحمتکش، ایجاد خودآگاهی بکند»؛ زیرا آنچه که در جامعه و طبقه زحمتکش ایجاد خودآگاهی می‌کند «فقط احساس و ادراک تضادها است، نه باور صرف ذهنی به آن تضادها». به همین دلیل مردافکن‌ترین کار پیشگامان مستضعفین در هر جامعه‌ای استحاله باورها ذهنی به احساس و ادراک عینی و واقعی می‌باشد.

در نتیجه در این رابطه است که پیشگامان مستضعفین در هر جامعه‌ای «مجبورند تا باورهای نظری از طریق زندگی عینی و مادی و واقعی گروه‌های مختلف اجتماعی و طبقه زحمتکش به آنها آموزش دهند، نه در عرصه آکادمی و متن و کلاس و درس و آموزش و مشق و غیره»، فراموش نکنیم که «توده‌ها و طبقه زحمتکش، تنها در عرصه زندگیشان است که می‌توانند تضادهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی را احساس و ادراک کنند» نه توسط متن و کتاب و نوشته و ذهن، (و این موضوع فوت کوزه‌گری پیشگامان مستضعفین در هر جامعه می‌باشد) چرا که فاجعه آنجاست که «پیشگامان مستضعفین یک جامعه، چنین بیاندیشند که تنها توسط کار نظری و ایجاد باور فکری می‌توانند، در گروه‌های اجتماعی و طبقه زحمتکش شهر و روستا خودآگاهی ایجاد بکنند

به همین دلیل و در این رابطه است که «پیشگامان مستضعفین در هر جامعه‌ای و در جامعه ایران، باید پیوسته خود را در برابر این سؤال استراتژیک قرار دهند که چگونه و با چه ساز و کارها و مکانیزم‌هائی، می‌توانیم باور ذهنی جامعه به تضادهای موجود طبقاتی و سیاسی را بدل به خودآگاهی احساسی و خودآگاهی ادراکی بکنند؟»؛ و همین موضوع است که باعث می‌شود تا مبارزه پیشگامان مستضعفین درازمدت بشود و آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی گفت «پیشگامان مستضعفین را مجبور می‌کند تا چند نسل برای دستیابی به آن تحول فرهنگی کار کنند». چراکه تا زمانیکه باورهای نظری تعلیم داده شده توسط پیشگامان مستضعفین، «بدل به خودآگاهی احساسی و خودآگاهی ادراکی نشود، اگر هزار سال هم کار فکری و نظری صرف بکنیم، یک مثقال حرکت دینامیک از جامعه بر نخواهد خواست

هر چند که تضادهای موجود طبقاتی و اجتماعی مانند قرن‌های دوره برده‌داری به اوج نهائی رشد خود هم رسیده باشد، ولی آنچنانکه دیدیم در طول هزاران سال دوران برده‌داری به جز یک سلسله مبارزات پراکنده و عکس‌العملی، کوچک‌ترین حرکت هدف‌داری ایجاد نشد؛ و صد البته کلیدواژه رمز موفقیت معلم کبیرمان شریعتی در همین فوت کوزه‌گری او نهفته بود، چراکه اگر «موتور حرکت گروه‌های اجتماعی و جنبش‌های سه گانه از نگاه شریعتی در کلمه خودآگاهی تعریف کنیم و این حقیقت را بپذیریم که در اندیشه و دیسکورس شریعتی پر تکرارترین واژه کلمه خودآگاهی می‌باشد» و آنچنانکه شریعتی برای اولین بار در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» (در دانشگاه آریامهر سابق یا دانشگاه شریف واقفی فعلی در سال 50) اعلام کرد، «خودآگاهی مورد نظر او، با آگاهی تفاوت دارد»؛ زیرا از نظر او «خودآگاهی تنها از طریق انتقال تضادهای طبقاتی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی از متن جامعه به احساس و ادراک توده‌ها حاصل می‌شود

لذا در همین رابطه است که شریعتی در این کنفرانس تلاش می‌کند تا بین ستارخان بی‌سواد و پروفسور هشترودی تفاوت قائل شود و آنچنانکه ستارخان را به عنوان پارادایم کیس روشنفکری و پیشگامی تعریف می‌کند، پروفسور هشترودی را به عنوان پارادایم کیس انتلکتوئل معرفی می‌نماید. بطوریکه می‌توان گفت، در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» هدف عمده شریعتی بر این امر قرار دارد «تا بین عقلانیت ابزاری و عقلانیت نقادی» تمایز قائل شود، یعنی آنچنانکه «عقلانیت ابزاری را بسترساز تکوین انتلکتوئل می‌داند، لازمه دستیابی به پیشگام یا روشنفکر، عقلانیت نقادی قدرت سه مؤلفه‌ای حاکم زر و زور و تزویر می‌باشد

به همین دلیل است که یکی از آفت‌های بزرگ جنبش چریکی در دهه 40 و 50 (که الی زماننا هذا جریان‌های معتقد به ارتش خلقی و حزب طراز نوین پیشاهنگ لنینیستی بر طبل آن می‌کوبند) همین موضوع «جداسازی حرکت گروه‌های مختلف جامعه با موتور خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی و تاریخی می‌باشد» که این جداسازی مکانیکی بین خودآگاهی و حرکت گروه‌های جامعه و در رأس آنها طبقه زحمتکش باعث گردید که برای دهه‌ها از بعد از دو جنگ بین‌الملل اول و دوم، «توسط تئوری‌های امثال حزب طراز نوین طبقه کارگر لنین یا تئوری جایگزینی ارتش خلقی مائو یا تئوری به حرکت درآوردن موتور بزرگ توسط موتور کوچک رژی دبره» و غیره، پیشگامان جامعه بشری را گرفتار این باور غلط بکنند که فکر کنند، «می‌توانند خودِ حرکت را به صورت مکانیکی از پیشگام به گروه‌های مختلف جامعه شهر و روستا تزریق نمایند.»

پر واضح است که این باور اوج فاجعه بود؛ و لذا در این رابطه بود که «بزرگ‌ترین کاری که شریعتی در عرصه استراتژی در جامعه ایران (در شرایطی که چتر دیسکورس چریک‌گرائی بر جامعه ایران خیمه زده بود) کرد، این بود که اعلام کرد که حرکت، برای گروه‌های اجتماعی در عرصه جنبش‌های سه گانه دموکراتیک و سوسیالیستی و اجتماعی، مانند یک کالا نیست که بتوان آنچنانکه طرفداران حزب طراز نوین لنین و ارتش خلقی مائو و چریک‌گرائی رژی دبره فکر می‌کنند، از پیشاهنگ و چریک و ارتش خلقی به گروه‌های مختلف جامعه به صورت مکانیکی تزریق کرد

لذا در این رابطه بود که شریعتی در عرصه استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه خود اعلام کرد که «حرکت گروه‌های مختلف یک جامعه باید به صورت دینامیکی از درون خود این گروه‌ها جوشش بکند»، نه آنچنانکه طرفداران استراتژی چریکی و ارتش خلقی و حزب طراز نوین لنین معتقدند، «به صورت مکانیکی از پیشاهنگ یا موتور کوچک یا چریک یا ارتش خلقی بخواهیم به جامعه منتقل بکنیم

علیهذا، در این رابطه بود که شریعتی «در عرصه استراتژی ایجاد حرکت به صورت دینامیکی نه مکانیکی، به کشف کلیدواژه خودآگاهی در مؤلفه‌های مختلف طبقاتی و سیاسی و اجتماعی آن رسید»؛ و بر پایه کلیدواژه «خودآگاهی» بود که او علاوه بر اینکه معتقد به مبارزه درازمدت جهت تحول فرهنگی در جامعه ایران به جای مبارزه کوتاه‌مدت چریکی و ارتش خلقی و حزب پیشاهنگ طراز نوین لنینیستی گردید، «توانست کشف حقیقت که از نگاه او همان دستیابی به خودآگاهی سه مؤلفه‌ای طبقاتی و اجتماعی و سیاسی می‌باشد، در خدمت حرکت تحول‌خواهانه دینامیکی گروه‌های مختلف اجتماعی یا جنبش‌های سه گانه دموکراتیک و سوسیالیستی و اجتماعی درآورد

بدین ترتیب بود که او معتقد گردید که «رسالت پیشگام مستضعفین یا روشنفکر، تنها کشف حقیقت یا دستیابی به خودآگاهی سه مؤلفه‌ای نیست، بلکه مهمتر از آن انتقال این خودآگاهی از مرحله آفاقی به مرحله انفسی گروه‌های مختلف اجتماعی می‌باشد

ادامه دارد