سلسله درس‌هائی در باب پروسه تکوین اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی

شریعتی در آینه اقبال – قسمت اول

 فرایندهای سه گانه پروسه بازسازی اسلام:

1 - شاه ولی الله دهلوی

2 - اقبال لاهوری

3 - شریعتی  

الف – بازسازی (یا ریکانستراکشن) اسلام، بسترساز تکوین اسلام تطبیقی:

اگر نخستین منادی پروسه بازسازی اسلام آنچنانکه اقبال لاهوری «در فصل من بشری – آزادی و جاودانی آن – کتاب بازسازی - ص 109 - س 20» می‌گوید شاه ولی الله دهلوی در قرن هیجدهم میلادی (با اجتهاد در اصل موضوعیت فقه در نظام حقوقی اسلام تطبیقی) بدانیم، بی شک علامه محمد اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی دو متفکر بزرگ جهان اسلام هستند که در ادامه راه شاه ولی الله دهلوی توانستند در قرن بیستم با اجتهاد در اصل نبوت و تجربه وحی نبوی پیامبر اسلام (توسط اقبال) و اصل توحید (توسط شریعتی) فرایندهای دوم و سوم پروسه بازسازی اسلام را به انجام برسانند.

«فرایندهای بازسازی اسلام» در مرحله اقبال که در کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» با «اجتهاد در اصل نبوت» توسط تجربی دانستن وحی نبوی انجام گرفت، و در مرحله شریعتی با «اجتهاد در اصل توحید» در چارچوب درس اول و دوم «اسلام شناسی ارشاد» در بهمن ماه سال 50 ادامه پیدا کرد، باعث گردید تا اقبال و شریعتی دویست سال بعد از شاه ولی الله دهلوی در قرن بیستم به فرایند پروسه بازسازی اسلام تطبیقی شاه ولی الله دهلوی قوام فلسفی بخشند؛ و به همین دلیل هرگز در چارچوب رنسانس و رفرماسیون نظری اسلام تطبیقی که از قرن هیجدهم توسط شاه ولی الله دهلوی متکلم و مفسر و متفکر بزرگ جهان اسلام از هند آغاز شد و تا شریعتی ادامه پیدا کرد، نباید این سه فرایند پروسه بازسازی اسلام تطبیقی را به صورت سه پروژه جدا از هم تبیین و تحلیل نمائیم. چراکه «پروژه» دانستن رنسانس و رفرماسیون نظری شاه ولی الله دهلوی و علامه محمد اقبال و شریعتی باعث می‌گردد تا این رنسانس و رفرماسیون و ریکانستراکشن نظری دویست ساله تاریخ اسلام که هنوز هم ادامه دارد، به صورت جدای از هم و مکانیکی مورد مطالعه قرار دهیم که خروجی نهائی این رویکرد، عدم فهم پیوند تنگاتنگ سه فرایند مختلف پروسه بازسازی اسلام به صورت یک امر واحد می‌باشد.

لذا در این رابطه است که نخستین اصل بدیهی جهت فهم رنسانس یا رفرماسیون یا ریکانستراکشن نظری پروسه بازسازی اسلام تطبیقی از شاه ولی الله دهلوی تا اقبال و بعدا شریعتی پروسه‌ای دانستن (نه پروژه‌ای) این رنسانس نظری است؛ و قطعا با فهم مکانیکی توسط پروژه‌ای دانستن این رنسانس و رفرماسیون نظری، ما هرگز نمی‌توانیم به رابطه دیالکتیکی نظری که بین این سه فرایند پروسه واحد تکوین اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی در عصر حاضر وجود دارد پی ببریم.

منظور از «اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی» از نگاه شاه ولی الله دهلوی و اقبال و شریعتی آنچنانکه اقبال در فصل «من بشری - کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام - ص 109 - س 18» می‌گوید «بنابراین وظیفه‌ای که مسلمانان این زمان در پیش دارند، بسیار سنگین است باید بی آنکه کاملا رشته ارتباط خود را با گذشته قطع کنند، از نو در کل دستگاه اسلام بازخوانی و بیندیشند» یعنی نه تنها در چارچوب اجتهاد در فروعات باید قدرت تطبیق با زمان کرد، بلکه مهم‌تر از «اجتهاد در فروعات اجتهاد در اصول» است، که آنچنانکه شاه ولی الله و اقبال و شریعتی نشان دادند تنها راه بازخوانی تطبیقی اسلام در عصر حاضر می‌باشد، چراکه بزرگ‌ترین حرفی که در تاریخ اسلام اقبال در کتاب بازسازی زد و ما در برابر آن بیش از صد سال است که چشمان خود را بسته‌ایم این بود که «برای بازسازی اسلام یا دستیابی به اسلام تطبیقی باید از اجتهاد از اصول شروع کنیم نه از اجتهاد در فروعات» آن هم نه از اجتهاد در فروعات فقهی، از نظر اقبال محدود و محصور کردن اصل اجتهاد در چارچوب فروعات فقهی جفا کردن به اسلام است.

«اکنون وقت مناسب آن است که اصول اساسی اسلام مورد تجدید نظر واقع شود» (بازسازی فکر دینی در اسلام - فصل معرفت و تجربه دینی - ص 12 - س 1) و به همین دلیل بازسازی اسلام یا دستیابی به اسلام تطبیقی از نظر اقبال یک پروسه فرایندی است (که این پروسه فرایندی آنچنانکه اقبال می‌گوید در عصر جدید از شاه ولی الله دهلوی از قرن هیجدهم و از هند آغاز شد) و در فرایند دوم و سوم آن بود که این پروسه نه پروژه به اقبال و شریعتی در قرن بیستم رسید و صد البته برای «استمرار حیات تاریخی و اجتماعی» این پروسه فرایندی، باید پیوسته در زمان استمرار پیدا کند. زیرا هر چند شاه ولی الله دهلوی مفسر و متکلم و متفکر بزرگ قرن هیجدهم جهان اسلام در هند بنا به گفته خود علامه محمد اقبال لاهوری باید بنیانگذار اسلام تطبیقی و معمار اولیه اسلام بازسازی شده در عصر مدرن یا جدید بدانیم، بی شک تنها اقبال و شریعتی در قرن بیستم می‌توانیم ادامه دهنده راه شاه ولی الله دهلوی در فرایندهای بعدی اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی باشند.

بنابراین در این رابطه است که پروسه اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی که از قرن هیجدهم توسط شاه ولی الله دهلوی آغاز شده است تا این زمان از سه فرایند و سه تند پیچ عبور کرده است که فرایند اول فرایند شاه ولی دهلوی می‌باشد زیرا «شاه ولی دهلوی معتقد بود که بازسازی اسلام یا دستیابی به اسلام تطبیقی یا بازخوانی اسلام در عصر جدید باید در مرحله اول تکلیف خودش را با اسلام فقاهتی روشن کند و تا زمانی که چتر اسلام دگماتیسم فقاهتی بر سر اسلام اولیه پیامبر سایه افکنده باشد امکان دستیابی به اسلام بازسازی شده و تطبیقی وجود ندارد» لذا در این رابطه بود که شاه ولی الله دهلوی توسط اجتهاد در آیات فقاهتی قرآن (که مجموعا کمتر از 5% کل آیات قرآن می‌باشد) «منهای آن بخشی که مربوط به عبادات هستند» مختص به زمان پیامبر دانست و اعلام کرد که منهای بخش آیات عبادات (که شامل نماز و روزه و حج و... می‌شوند) بقیه آیات فقهی قرآن باید در اسلام بازسازی شده و تطبیقی در این زمان تنها به صورت یک متدولوژی به آن نگریسته شود نه «دستور عملی جهت اجرا در هر زمانی با شرایط مختلف تاریخی و فرهنگی و اجتماعی.»

یعنی اینکه ببینیم پیامبر اسلام چگونه در رابطه با خودویژگی‌های تاریخی و جغرافیائی و فرهنگی جامعه خودش توانسته است در قرن هفتم میلادی نظام حقوقی که همین آیات فقهی قرآن «غیر از عبادات» می‌باشند تدوین نماید، از نظر شاه ولی الله دهلوی در چارچوب اسلام تطبیقی یا اسلام بازسازی شده - برعکس اسلام دگماتیسم فقاهتی - ما نباید نظام حقوقی مدینه النبی پیامبر اسلام را که همین آیات فقاهتی غیر عبادات می‌باشد در این زمان طابق النعل بالنعل بر تن جامعه امروز خود بکنیم، بلکه بالعکس آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی می‌گوید ما برای دستیابی به نظام حقوقی تطبیقی اسلام در این زمان باید ابتدا زمان و تاریخ و جغرافیای جامعه‌ای را که در آن قرار داریم فهم نمائیم، و پس از فهم سه مؤلفه زمان و تاریخ و جغرافیای جامعه خودمان، به مدینه النبی پیامبر اسلام در قرن هفتم برگردیم و همین سه مؤلفه مدینه النبی پیامبر اسلام یعنی عصر و زمان و دوران قرن هفتم میلادی به علاوه جغرافیای عربستان و به علاوه شرایط تاریخی و فرهنگی جامعه قبیلگی یثرب و مکه فهم کنیم و بعد با عنایت به آیات فقهی «غیر از عبادات» - که در اصطلاح فقهی به آن «معاملات» گفته می‌شود - بیاموزیم که چگونه پیامبر اسلام توانسته است در آن شرایط «توحید مورد ادعای خود» را، در لوای همین آیات فقهی «غیر از عبادات» به صورت یک نظام حقوقی در بیاورد.

بنابراین از نظر شاه ولی الله دهلوی برای فهم نظام حقوقی تطبیقی اسلام - که همین آیات فقهی (منهای آیات عبادات) قرآن می‌باشند - ما باید ابتدا برگردیم به شناخت جامعه خودمان توسط آن سه مؤلفه، و تنها در چارچوب متدولوژی پیامبر اسلام است که می‌توانیم نظام حقوقی تطبیقی خود را (نه نظام حقوقی دگماتیسم فقاهتی یا نظام حقوقی انطباقی سیانتیسمی) به صورت دموکراتیک کشف و تدوین کنیم.

به این ترتیب بود که شاه ولی الله دهلوی به عنوان بنیانگذار اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی در قرن هیجدهم میلادی فرایند اول پروسه بازسازی (یا ریکانستراکشن) اسلام را از اجتهاد در باب موضوع آیات فقاهتی قرآن شروع کرد، البته در این رابطه باید توجه داشته باشیم که اجتهاد در باب موضوع فقهی که شاه ولی الله آغازگر آن در پروسه اسلام بازسازی شده می‌باشد با اجتهاد فقهی که شیخ مرتضی مطهری در رساله ختم نبوت خود می‌گوید از فرش تا عرش با هم متفاوت می‌باشد چراکه ادعای شیخ مرتضی مطهری در خصوص اجتهاد در فقه به عنوان کلید واژه علت ختم نبوت پیامبر اسلام در این رابطه می‌باشد که فقه حوزه‌های فقاهتی برای بشریت از بدو تولد تا مرگ و از آغاز تاریخ بشریت تا پایان تاریخ برنامه مدون از پیش تعیین شده دارد و لذا مجتهد فقیه حوزه‌های فقاهتی توسط عصای «اجتهاد محدود و محصور در فقه» می‌تواند این فقه تمام و کامل حوزه‌های فقاهتی را به روز کند.

حرف شاه ولی الله دهلوی در رابطه با اجتهاد در باب موضوع آیات فقهی قرآن غیر از این است، چراکه شاه ولی الله دهلوی (البته قابل ذکر است که لقب شاه به ولی الله دهلوی به علت آن است که شاه ولی الله از مشایخ عرفا و تصوف عصر خود نیز بوده است به همین دلیل لقب شاه دارای مضمون عرفانی و صوفیانه می‌باشد نه آنچنانکه امروز مصطلح است دارای مضمون حکومتی و سیاسی) کل موضوع فقه و اسلام فقاهتی را به زیر سوال می‌برد، مورد چکش کاری قرار می‌دهد نه مانند شیخ مرتضی مطهری محتوای فقه و فقاهت، به عبارت دیگر اجتهاد در فقه شاه ولی الله دهلوی یک اجتهاد محیطی - فقهی است، در صورتی که اجتهاد در فقهی که شیخ مرتضی مطهری مدعی آن است و از نظر شیخ مرتضی مطهری بسترساز ختم نبوت پیامبر اسلام می‌باشد، یک اجتهاد محاطی – فقهی می‌باشد.

به همین دلیل اجتهاد فقهی شاه ولی الله دهلوی یک اجتهاد در اصول می‌باشد که در کانتکس اصل نبوت و علم کلام قابل تبیین و تشریح و نقد و تعریف می‌باشد در صورتی که اجتهاد در فقهی که شیخ مرتضی مطهری مدعی آن است یک اجتهاد در فروع فقهی می‌باشد. به عبارت دیگر شیخ مرتضی مطهری ختم نبوت پیامبر اسلام را در عرصه فقه و فقاهت تبیین می‌نماید در صورتی که شاه ولی الله دهلوی ختم نبوت پیامبر اسلام را و موضوع اجتهاد در چارچوب کلامی (نه فقهی آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری مدعی آن است) تبیین می‌نماید.

ب - فرایند اول پروسه بازسازی اسلام:

آنچنانکه قبلا مطرح کردیم:

اولا رنسانس یا رفرماسیون یا ریکانستراکشن نظری که از قرن هیجدهم توسط شاه ولی الله دهلوی به موازات تکوین مدرنیته و عصر جدید تکوین پیدا کرد و بعدا در قرن بیستم توسط علامه محمد اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی ادامه پیدا کرد، یک «پروسه فرایندی» در رابطه با «تکوین اسلام بازسازی شده» یا «اسلام تطبیقی» می‌باشد، نه یک «پروژه» چراکه اگر «رنسانس یا رفرماسیون نظری» شاه ولی الله دهلوی و علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی را در کانتکس «پروژه» تعریف کردیم نه «پروسه فرایندی»، مجبور می‌شویم که پیوند دیالکتیکی که بین رنسانس نظری این سه متفکر و متکلم و عارف و مفسر جهان اسلام در سه مقطع تاریخی می‌باشند، نادیده بگیریم.

ثانیا در صورت «پروسه فرایندی» تعریف کردند، «رنسانس نظری از شاه ولی الله دهلوی تا شریعتی»، آنچنانکه اقبال مطرح می‌کند، شاه ولی الله دهلوی به عنوان بنیانگذار این «پروسه فرایندی» می‌باشد آنچنانکه «اقبال و شریعتی» در فرایند دوم و سوم این پروسه به عنوان «قوام بخشنده عقیدتی و کلامی و فلسفی حرکت شاه ولی الله دهلوی می‌باشند».

ثالثا اگر رنسانس نظری از شاه ولی الله دهلوی تا شریعتی به صورت «پروسه فرایندی» تعریف کنیم (نه پروژه‌ای) این امر باعث می‌گردد تا علاوه بر اینکه حرکت نظری شاه ولی الله دهلوی در عرصه فرایند اول این پروسه قرار بگیرد، اقبال و شریعتی به صورت فرایند دوم و سوم این پرو سه فرایندی تعریف بشوند، که خروجی نهائی این رویکرد به رنسانس نظری فوق باعث می‌گردد تا معتقد شویم که پیوسته تا پایان تاریخ باید این پروسه به صورت فرایندی ادامه پیدا کند تا در هر عصر و زمانی به موازات تغییر شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و جغرافیائی بازسازی نوینی از اسلام جهت دستیابی به اسلام تطبیقی در آن شرایط صورت بگیرد.

رابعا مهم‌ترین مشخصه واحد سه فرایند پروسه «بازسازی اسلام یا اسلام بازسازی شده و تطبیقی» توسط شاه ولی الله دهلوی و اقبال و شریعتی این است که هر سه این‌ها توسط «اجتهاد در اصول و فروع اسلام» تلاش کرده‌اند تا آنچنانکه اقبال می‌گوید کل دستگاه اسلام اعم از اعتقادات و فقه و اخلاق آن در عصر جدید مورد «بازتعریف» و «بازشناسی» و «بازسازی» قرار دهند. یعنی پیوندی بین عصر جدید یا زمان خود با اسلام اولیه پیامبر ایجاد کنند. به عبارت دیگر اسلام پیامبر را به زمان و عصر حاضر بیاورند نه اینکه مانند اسلام دگماتیسم فقاهتی و داعشی سید قطب، عصر حاضر را به زمان پیامبر ببرنند یا مانند اسلام انطباقی سر سیداحمد خان هندی و مهدی بازرگان، روکشی اسلامی بر تن عصر جدید بکنند؛ لذا به این ترتیب است که فرایند اول پروسه اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی شاه ولی الله دهلوی «فرایند اجتهاد در اصل موضوع فقه» است.

آنچنانکه قبلا مطرح کردیم، از نظر شاه ولی الله دهلوی «تا اصل موضوع فقه و فقاهت، مورد اجتهاد قرار نگیرد امکان دستیابی به اسلام تطبیقی و اسلام بازسازی شده نیست». برای فهم عمق نگاه شاه ولی الله دهلوی تنها کافی است که بدانیم علت پیدایش هیولای اسلام داعشی در سه مؤلفه اسلام حکومتی مطلقه فقاهتی و اسلام حکومتی اخوان المسلمین و اسلام حکومتی القاعده –داعشی، آن که 13 سال است که بسترساز تکوین جنگ شیعه و سنی در منطقه خاورمیانه از شمال آفریقا تا جنوب آسیای شرقی شده است و جوی خون شیعه کشی و سنی کشی همراه با میلیون‌ها کشته و زخمی و میلیون‌ها آواره و در به در و بی خانمان معلول همین رویکرد «دگماتیسم اسلام فقاهتی شیعه و سنی با فقه اسلام می‌باشد» که البته آبشخور اولیه تکوین این «هیولای فقاهتی» رویکرد سید قطب به اسلام می‌باشد که شعارش «الاسلام هو الحل و الاسلام هو الفقه» بود، و با این رویکرد بنیان اسلام دگماتیسم فقاهتی در قرن بیستم در شیعه و سنی گذاشت (البته خود خامنه‌ای مترجم کتاب‌های سید قطب از عربی به فارسی و سر پل انتقال اندیشه‌های سید قطب به حوزه‌های فقاهتی قبل از انقلاب بود که همین امر آبشخور اولیه تکوین تئوری ولایت مطلقه فقاهتی در حوزه‌های فقاهتی شیعه شد)، چراکه مطابق دیدگاه سید قطب نه تنها فقه حوزه‌های فقاهتی جامع تمامی برنامه و قوانین حکومتی و غیر حکومتی برای مسلمانان امروز و آینده می‌باشد و نه تنها اسلام فقاهتی، حلال همه مشکلات بشریت است بلکه مهم‌تر از آن از آنجائیکه از نظر سید قطب این فقه حوزه‌های فقاهتی فقه‌ای صد در صد قرآنی و صد در صد اسلامی است لذا تنها کافی است که ما به صورت یکطرفه این حلال همه مشکلات بشریت را در جامعه خود توسط یک حکومت به اصطلاح اسلامی پیاده کنیم.

از این جا بود که «فقه حکومتی» در قرن بیستم، دویست سال بعد از فریادهای تئوریک شاه ولی الله دهلوی به صورت هیولای اسلام فقاهتی و حکومتی در سه مؤلفه اسلام ولایتی و اسلام حکومتی اخوان المسلمین و اسلام حکومتی القاعده – داعش ظهور کرد. چراکه بن مایه این سه اسلام فقاهتی برمی‌گردد به مبانی اندیشه سید قطب. در این رابطه که عبارتند از:

1 - فقه موجود حوزه‌های فقاهتی نمایش کامل اسلام پیامبر است.

2 - فقه موجود حوزه‌های فقاهتی (اسلام فقاهتی) نماینده همه ابعاد اسلام پیامبر می‌باشد نه فقط یک مؤلفه از اسلام پیامبر.

3 - فقه موجود حوزه‌های فقاهتی (اسلام فقاهتی) حلال همه مشکلات بشر امروز چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی می‌باشد.

4 - فقه موجود حوزه‌های فقاهتی (اسلام فقاهتی) یک «فقه حکومتی» است نه یک «فقه فردی»، لذا باید برای نجات مسلمین در تمام کشورهای مسلمان پیاده بشود تا شرایط جهت تکوین یک امپراطوری جدید مسلمان مانند زمان عباسیان یا عثمانیان فراهم گردد.

5 - فقه موجود حوزه‌های فقاهتی باید به همین شکلی که امروز موجود است طابق النعل به النعل در جامعه پیاده بشود چراکه تمامی این فقه موجود حوزه‌های فقاهتی مولود نظام حقوقی به لحاظ فردی و اجتماعی و سیاسی زمان خود پیامبر اسلام می‌باشد.

لذا از نگاه اسلام فقاهتی و حکومتی شیعه و سنی برای نجات مسلمین از این تفرقه و تشتت موجود کافی است که این فقه مانند یک لباسی ثابت بر تن جامعه مسلمین در هر مرحله تاریخی و جغرافیائی و فرهنگی که قرار دارند بکنیم؛ و بدین ترتیب است که شعار «الاسلام هو الحل» یا شعار «الاسلام هو الفقه» سید قطب در جامعه مسلمین مادیت پیدا می‌کند که «حاصل نهائی رویکرد فقهی سید قطب به اسلام و حکومت و فقه و سیاست» همین فاجعه‌ای است که 13 سال است که مسلمانان در سطح منطقه خاورمیانه شاهد آن می‌باشند. آنچنانکه امروز اسلام داعشی در سه مؤلفه حکومتی آن به صورت یک سرطان خانمانسوز به جان مسلمانان اعم از شیعه و سنی افتاده است. که صد البته تنها راه نجات مسلمین از چنگال این هیولای اسلام فقاهتی، داعشی، حکومتی و ولایتی، بازگشت به فرایند اول اسلام بازسازی شده و تطبیقی شاه ولی الله دهلوی است که دویست سال پیش فریاد زد «تا زمانی که توسط اجتهاد در اصول و فروع اقدام به تغییر رویکرد خودمان از نظام حقوقی حوزه‌های فقاهتی نکنیم و تا زمانی که رویکرد دگماتیسم ما به فقه حکومتی و فقه ولایتی و فقه دگماتیسم تغییر نکند، امکان بازسازی اسلام وجود ندارد.»

ادامه دارد