شریعتی در آئینه اقبال / درس دوم

فرایند گذار اسلام تطبیقی از سیدجمال الدین اسدآبادی به اقبال لاهوریقسمت 6

 

د - «اسلام تاریخی» شریعتی در آئینه «پروسه بازسازی اسلام تطبیقی» از ابن خلدون تا شریعتی:

1 - وجه مشترک اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی پیشگامان پروسه بازسازی اسلام تطبیقی درسه فرایند مختلف شاه ولی الله دهلوی و حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی در پروسه 300 ساله بازسازی اسلام تطبیقی سه مؤلفه‌ای بودن مضمون و جوهر اسلام تطبیقی آن‌ها است که آنچنانکه شریعتی این سه مؤلفه را برای اولین بار نظامند کرد عبارتند از:

الف – اسلامیات.

ب – اجتماعیات.

ج – کویریات.

در همین رابطه هم شاه ولی الله دهلوی و هم علامه محمد اقبال لاهوری و هم معلم کبیرمان شریعتی به صورت هماهنگ و همزمان در سه میدان «عرفان و اسلام‌شناسی و سیاست» فرس رانده‌اند و پر واضح است که شرایط سیاسی قرن هیجدهم میلادی شاه ولی الله دهلوی آن هم در هند تحت استعمار به لحاظ تاریخی با شرایط سیاسی اقبال و شریعتی در قرن بیستم یعنی قرن آگاهی خلق‌ها و قرن شروع مبارزه رهائی‌بخش خلق‌های تحت سلطه متفاوت بوده است.

به همین دلیل در آرایش مؤلفه‌های سه گانه کویریات و اسلامیات و اجتماعیات در شاه ولی الله دهلوی صبغه اجتماعیات تحت سیطره کویریات و اسلامیات می‌باشد، در صورتی که در نظام معرفتی اقبال صبغه اجتماعیات بر صبغه کویریات و اسلامیات غلبه دارد و در نظام اندیشه شریعتی صبغه اسلامیات بر صبغه کویریات و اجتماعیات غلبه می‌کند. هر چند هر سه سر سلسله جنبان اسلام بازسازی شده یا اسلام تطبیقی در راستای بازسازی اسلام معتقد به مؤلفه‌های کویریات و اجتماعیات بوده‌اند. به عبارت دیگر از دیدگاه هر سه این‌ها امکان بازسازی اسلام تطبیقی وجود ندارد مگر اینکه با تکیه هماهنگ و هارمونیک بر این سه مؤلفه بتوانیم به اسلام بازسازی شده و تطبیقی دست پیدا کنیم.

در همین رابطه است که ما زمانی که در سال 55 مشاهده می‌کنیم که شریعتی بعد از آزادی از زندان در سال 55 رساله‌ای تحت عنوان «عرفان – برابری – آزادی» یا رساله‌ای تحت عنوان «خودسازی انقلابی» می‌نویسد هرگز نباید اینچنین تحلیل کنیم که از بعد از فشارهای 500 شبانه و روزی تنهائی سلول‌های کمیته مشترک ساواک شاه (از تابستان 52 تا فروردین 54 ) که اوج اختناق و فشار دوران حکومت کودتائی و توتالی‌تر پهلوی بوده است فرایند جدیدی در حیات سیاسی یا فکری شریعتی حاصل شده باشد؛ و آنچنانکه امروز در غرب جریان فرج دباغ - معروف به عبدالکریم سروش - بر این طبل می‌کوبند و البته در دهه 70 جمعی تحت عنوان «دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر علی شریعتی» هم جهت لیبرالیزه کردن اندیشه شریعتی هم می‌کوشیدند مانند جریان امروز فرج دباغ رساله «عرفان – برابری – آزادی» شریعتی را به صورت یک پروژه مستقل از پروسه بازسازی اسلام شریعتی مطرح کنند و در چارچوب این برخورد مکانیکی کردن با رساله «عرفان - برابری - آزادی» به ظن خود با عمده کردن رویکرد اگزیستانسیالیستی شریعتی گرایش لیبرالیستی در پروسه اندیشه شریعتی به نمایش بگذارند «فبای الاء ربکما تکذبان»

البته جریان فرج دباغ در فاز ششم حرکت ضد شریعتی خود در خارج کشور امروز می‌کوشند تا با تکیه بر این رساله «عرفان –برابری – آزادی» بعد از زندان شریعتی به تبلیغ یک شریعتی غیر سوسیالیستی و یک شریعتی مخالف با مبارزه طبقاتی و موافق با سرمایه‌داری و انقلاب سپید شاه و مخالف با انقلاب و هر گونه حرکت تحول خواهانه بپردازند؛ و البته به ظن جریان امروز فرج دباغ در خارج از کشور، شریعتی در زندان از اندیشه‌های گذشته‌اش دست برداشته و مقالات چاپ شده در روزنامه کیهان در بهمن 54 به گمان این جریان بنا به درخواست خود شریعتی بوده و قس علی هذه. نباید فراموش کنیم که آنچنانکه قبلا هم مطرح کردیم جریان فرج دباغ از اواخر دهه 60 پس از خروج اجباری از رژیم مطلقه فقاهتی پروژه ضد شریعتی خود را به صورت همه جانبه شروع کردند که تا این زمان یعنی در طول نزدیک 25 سال گذشته این پروژه ضد شریعتی آن‌ها در سه فاز مختلف به اجرا آمده است چرا که از بعد تصفیه فرج دباغ توسط خمینی و جریان مصباح یزدی از رژیم مطلقه فقاهتی و از بعد از اینکه خمینی حتی حاضر نشد تا فرج دباغ در تلویزیون رژیم مطلقه فقاهتی کلاس مولوی بگذارد و توسط علی خامنه‌ای به فرج دباغ دستور تعطیلی کلاس‌های مولوی و دگماتیسم نقابدار و ایدئولوژی شیطانی و غیره داده شد، فرج دباغ با خروج اجباری از رژیم مطلقه فقاهتی کوشید تحت لوای روشنفکر دینی مرحله دوم حیات سیاسی خود را مستقل از نظام مطلقه فقاهتی استارت بزند. در این رابطه بود که او با پوشیدن لباس نئولیبرالیسم دینی در راستای حرکت مهدی بازرگان آخر عمر بزرگ‌ترین سد و مانع حرکت خود در این مرحله حیات خود اندیشه شریعتی تشخیص داد که با اینکه در آن زمان نزدیک به 20 سال از وفات معلم کبیرمان شریعتی می‌گذشت او در راستای نهضت ضد شریعتی شیخ مرتضی مطهری در نوک پیکان حرکت خودش کوشید تا تحت شعار «حرکت شریعتی باید دنبال کرد نه دنباله روی» با رام کردن سونامی حرکت شریعتی که از بعد از انقلاب هم به صورت توفنده ادامه داشت، بر خر مراد آروزی‌های خود سوار شود.

بنابراین در این رابطه بود که در فاز اول این نهضت ضد شریعتی خود او با تاسی از داریوش شایگان تلاش کرد تا «پلاتفرم تاریخی کردن دین و اسلام و تشیع شریعتی تحت عنوان ایدئولوژیزه کردن دین و اسلام و تشیع» در چارچوب «ایدئولوژیزه کردن مذهب و سنت» نفی کند و با تکیه بر رساله «خدا و آخرت تنها هدف بعثت پیامبران» بازرگان، آخر عمر اسلام فردی صوفیانه غیر سیاسی و غیر اجتماعی را جایگزین اسلام بازی سازی شده سه مؤلفه‌ای شریعتی بکند و البته در این مرحله جهت تبلیغ ضد شریعتی او می‌کوشید که با تکیه بر رساله «امت و امامت شریعتی و تز دموکراسی هدایت شده او اسلام تاریخی و بازسازی شده شریعتی را اسلام حکومتی و اسلام ولایتی معرفی نماید» که صد البته این حرکت ضد شریعتی فرج دباغ گرچه در آغاز به علت ضعف تئوریک جنبش دانشجوئی ایران که توسط خود در جریان کودتای فرهنگی سال‌های 59 تا 64 از چشمه خشک شده بود صدائی در کرد، اما به مرور زمان فرج دباغ دریافت که نه وصله اسلام حکومتی و نه وصله اسلام ولایتی و امامتی به تن اسلام تاریخی شریعتی نمی‌چسبد.

از اینجا بود که فرج دباغ فاز دوم حرکت ضد شریعتی خود را در ظلل رساله «اصناف دینداری» از سر گرفت، به این ترتیب که در این رساله با تقسیم کردن اسلام به سه دسته «اسلام معیشت اندیش» و «اسلام معرفت اندیش» و «اسلام تجربه اندیش» اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی و اسلام شریعتی را جزء اسلام معیشت اندیش معرفی کرد و اسلام مرادش شیخ مرتضی مطهری را اسلام معرفت اندیش خواند و اسلام خودش و مولوی را اسلام تجربه اندیش نامید، لذا به قول مولوی در آخر کار از بشکه رنگ اصناف دینداری که بیرون آمد او به خود نگاهی کرد و گفت: این منم طاوسس علیین شده، «فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» البته بعد از مدتی که فرج دباغ دریافت که این سورنا هم از دهان گشادش نواخته است تصمیم گرفت تا فاز سوم حرکت ضد شریعتی خودش را با پوشیدن لباس دموکراسی بر روی لباس نئولیبرالیسم اصلی خود، تحت شعارهای «دین دموکراسی» یا «جامعه مدنی» یا «حقوق بشر» و غیره قرائت شریعتی از دین را آنچنان که پارادایم کیس او اکبر گنجی اعلام کرد، یک قرائت فاشیستی از دین معرفی کند و با مطرح کردن گزینشی و مکانیکی و فرصت طلبانه جمله دموکراسی رای‌ها یا دموکراسی راس‌های «رساله امت و امامت» یا جمله «اگر می‌توانی بمیران و اگر نمی‌توانی بمیر» که شریعتی در تبیین علت انتخاب عاشورای امام حسین در سال 61 مطرح کرده بود، اسلام شریعتی را خشونت طلب معرفی نماید که البته در اینجا هم به قول مولوی:

زآنکه از قرآن بسی گمره شدند / زاین رسن قومی درون چه شدند

 مر رسن را نیست جرمی‌ای عنود / چون تو را سودای سر بالا نبود

مثنوی - دفتر سوم - ابیات 4210 - 4209

لذا به این ترتیب بود که فاز سوم حرکت ضد شریعتی فرج دباغ هم شکست خورد و آنچنان این آش شور شد که خود او هم به صورت صوری حرف‌های پارادایم کیس آش اکبر گنجی را رد کرد و لذا فرج دباغ فاز چهارم حرکت ضد شریعتی خودش به صورت تبلیغاتی بر علیه شریعتی آغاز کرد اینکه:

1 - شریعتی سکته کرده نه شهید شده یا.

2 - مدرک شریعتی در دانشگاه سوربن دکترای ادبیات بوده نه تاریخ یا.

3 - اینکه شریعتی روایت با آیات قرآن تشخیص نمی‌داده.

4 - یا اینکه شریعتی بعد از زندان بریده بوده یا اینکه.

5 - شریعتی اسلام شناس نبوده و به قول شیخ مرتضی مطهری اسلام سرا بوده و صلاحیت اسلام‌شناسی نوشتن نداشته یا اینکه.

6 - یا اینکه شریعتی تحصیلات علوم اسلامی یا فلسفی به صورت دیسیپلین نداشته.

7 - یا اینکه آشنائی به فلسفه و منطق یونانی و فلسفه قاره‌ای و تحلیلی نداشته و قضاوت‌های فلسفی او منطقی نمی‌باشد و قس علی هذا، به قول مولوی در پاسخ به این حرکت فرج دباغ:

مثنوی – دفتر ششم – ابیات 2358 - 3356

فلسفی خود را از اندیشه بکشت / گو بدو کور است سوی گنج پشت

گو بدو چندان که افزون می‌دود / از مراد دل جداتر می‌شود

جاهدو فینا بگفت آن شهریار / جاهدو عنا نگفت ای بی قرار

مثنوی – دفتر اول – ابیات 2132 - 2135

با عصا کوران اگر ره دیده‌اند / در پناه خلق روشن دیده‌اند

این عصا چه بود؟ قیاسات و دلیل / آن عصا کی دادشان بینا جلیل

چون عصا شد آلت جنگ و نفیر / آن عصا را خرد بشکن ای ضریر

او عصاتان داد تا پیش آمدیت / آن عصا از خشم هم بر وی زدیت

مثنوی –دفتر چهارم – ابیات 1416 - 1414

کاشکی او آشنا ناموختی /تا طمع در نوح و کشتی دوختی

کاش چون طفل از حیل جاهل بودی / تا چو طفلان چنگ در مادر زدی

یا به علم نقل کم بودی ملی / علم وحی دل ربودی از ولی

و علی ایحاله بدین ترتیب بود که فرج دباغ از فاز چهارم حرکت ضد شریعتی خود هم طرفی نبست و از آنجائیکه او فکر می‌کرد می‌تواند در نگاه روحانیت ضد شریعتی در برابر تز شریعتی که می‌گفت «آنچنانکه مصدق به تز اقتصاد بدون نفت معتقد بود من به تز اسلام منهای روحانیت اعتقاد دارم» خودش را به عنوان تنها سنگر تئوریک ضد شریعتی مطرح کند وقتی که دریافت روحانیت و رژیم مطلقه فقاهتی حاضر نیستند برای حرکت ضد شریعتی او تره خورد کند و حتی اجازه سخنرانی جهت تبلیغ اسلام صوفیانه‌اش را هم در دانشگاه‌های داخل کشور به او ندادند، او فاز پنجم حرکت ضد شریعتی خود را در مغرب زمین آغاز کرد در این فاز فرج دباغ کوشید با طرح پروژه خودی کردن شریعتی توسط رژیم مطلقه فقاهتی و عدم توانائی خودی کردن اندیشه بازرگان توسط این رژیم از بن اندیشه شریعتی را به زیر سوال ببرد.

در این پروژه که فرج دباغ از انگلستان از دو سال پیش تحت عنوان اسلام و لیبرالیسم استارت آن را زد، مدعی است که اندیشه شریعتی به علت غیر دموکراتیک بودن و مضمون سوسیالیستی و ضد لیبرالیستی آن (برعکس اندیشه بازرگان که دارای مضمون لیبرال سرمایه‌داری است) دارای آن ظرفیت بالقوه می‌باشد که توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خودی بشود. به همین دلیل در فاز پنجم فرج دباغ در غرب تبلیغ می‌کرد که اندیشه شریعتی امروز توسط رژیم مطلقه فقاهتی خودی شده است و البته دلیلش هم آن بود که مثلا در نمایشگاه کتاب، خامنه‌ای از غرفه شریعتی بازدید کرده و چند تا کتاب‌های شریعتی هم خرید کرده است. حاشا و کلا از این همه استعداد و نبوغ فکری. البته فرج دباغ مدعی بود که رژیم مطلقه فقاهتی در طول 36 سال گذشته نتوانسته است اندیشه بازرگان (به خاطر ضد سوسیالیستی بودن و جوهر لیبرال سرمایه‌داری آن) را خودی بکند. بنابراین در فاز پنجم فرج دباغ تلاش می‌کند تا با ایجاد پیوند بین اندیشه شریعتی و رژیم مطلقه فقاهتی، اندیشه شریعتی را لکه دار بکند «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ»

البته عین همین پروژه اما با یک فاز تاریخی متاخر، حسین نصر رئیس دفتر فرهنگی شهبانوی پهلوی و مشاور فرهنگی اعلیحضرت پهلوی دوم این روزها می‌کوشد با طرح مزخرفات و خزعبلاتی و لاطائلاتی چون حسینیه ارشاد را ساواک ساخته است یا اینکه من نزد شاه از شریعتی دفاع کردم و غیره، دامن پاک اندیشه شریعتی توسط دربار پهلوی و رژیم مطلقه فقاهتی نجس کند و به قول منوچهری شاعر

گفتند آن یهودان چندان دروغ و بهتان / بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری

من کیستم که بر من نتوان دروغ بستن؟ / نه قرص آفتابم نه ماه ده چهاری

و یا به قول حافظ

برون نمی‌رود از خانقه یکی هشیار /که پیش شخنه بگوید که صوفیان مستند

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار / که خورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد

و به همین ترتیب بود که فاز پنجم حرکت ضد شریعتی فرج دباغ هم به شکست گرفتار شد؛ لذا در این رابطه است که در این زمان فاز ششم جریان فرج دباغ در خارج کشور به خصوص در کانادا و انگلستان بر علیه شریعتی کلید خورده است در این فاز:

اولا آن‌ها می‌کوشند کویریات شریعتی را از اجتماعیات و اسلامیات او جدا کنند و با حمایت کردن از کویریات شریعتی تنها بخشی از حرکت شریعتی که در این زمان قابل دنباله روی می‌دانند کویریات شریعتی است، البته در عرصه کویریات شریعتی هم جهت کم عمق نشان دادن کویریات او می‌کوشند که کویریات او را متاثر از اگزیستانسالیست غرب بدانند نه عرفان شرق.

ثانیا وحدت مضمونی بین جوهر عرفان شریعتی و عرفان اقبال و شاه ولی الله دهلوی را نفی می‌کنند.

ثالثا اسلامیات و اجتماعیات اندیشه شریعتی را به کلی از ریشه نفی می‌کنند چراکه معتقدند به لحاظ اسلامیات شریعتی دارای صلاحیت نظری نبوده است تا بتواند اقدام به اسلام‌شناسی بکند و به لحاظ اجتماعیات هم (به خاطر اینکه شریعتی ضد سرمایه‌داری و ضد لیبرال سرمایه‌داری و طرفدار سوسیالیسم و حرکت تحول خواهانه ساختاری در چارچوب حرکت جنبش‌های جامعه ایران می‌باشد) اجتماعیات شریعتی را مارکسیسم‌زده می‌دانند و آن را نفی می‌کنند.

رابعا در فاز ششم با تفکیک دوران بعد از زندان شریعتی معتقدند که شریعتی دوران بعد از زندان با گذشته سوسیالیستی و تحول خواهانه انقلابی خود وداع کرده است و طرفدار بقاء رژیم پهلوی و مدافع رفرم پهلوی در سال‌های بعد از 42 بوده است و لذا از نظر این‌ها در شریعتی بعد از زندان این اندیشه‌های اگزیستانسیالیستی او بوده که در منظومه معرفتی‌اش عمده شد که توسط اینکار شریعتی تلاش کرده تا اندیشه‌های سوسیالیستی گذشته‌اش هم پوشانی نماید.

البته جریان فرج دباغ در فاز ششم حرکت ضد شریعتی خود می‌کوشند جهت پیشبرد این پروژه خود بین نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی بعد از زندان گزینشی برخورد کند مثلا سخنرانی «حر» شریعتی در سال 55 که بسیار عمیق‌تر از کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» می‌باشد و شریعتی در این رساله می‌کوشد به صورت تئوریک حرکت عاشورای حسینی (مانند «حسین وارث آدم» که در عاشورای سال 49 نوشته است) را تبیین نماید، جریان فرج دباغ رساله «حر» شریعتی را به صورت یک فلش بک احساسی شریعتی به گذشته تبیین می‌نمایند یا «قصه حسن و محبوبه» که شریعتی در سال 55 به صورت عمیق و تئوریک رژیم پهلوی را نقد می‌کند و از حرکت تحول‌گرایانه ساختاری جنبش سیاسی و جنبش‌های جامعه ایران دفاع استراتژیک می‌کند یک قصه شخصی و حمایت عاطفی از خانواده کاظم متحدین تحلیل می‌کنند و نوار «تخصص» که در سال 55 شریعتی توسط آن با ارتجاع مذهبی در اصناف مختلف آن خط کشی استراتژیک می‌کند و یا نوارهای سری «آموزش قرآن» شریعتی در سال 55 که شریعتی در مقدمه آن با بیان اینکه «در سینه جوانان ما مارکس با محمد می‌جنگد»، به تبیین رابطه بین اسلام و مارکسیسم در برخورد با سرمایه‌داری می‌پردازد.

با همه این احوال جریان فرج دباغ در فاز ششم نهضت ضد شریعتی خود می‌کوشند با عمده کردن سه مقاله «انسان و اسلام و مکتبهای مغرب زمین» و «بازگشت به خویشتن» و «بازگشت به کدامین خویش» (که روزنامه کیهان در بهمن و اسفند ماه 54 جهت بد نام کردن شریعتی و باز کردن جبهه ضد شریعتی در داخل و به خصوص در اردوگاه ارتجاع مذهبی که چهار اسبه تحت رهبری شیخ مرتضی مطهری و اردوگاه او بر علیه شریعتی زین‌های خود را رکاب کرده بودند اقدام به نشر آن کرد و طبق گفته خانواده شریعتی این مقاله‌ها بخش‌هائی از درس‌های شریعتی در سال 47 در دانشگاه مشهد بوده که ساواک شاه تحت نظارت عطارپور بازجوی اصلی شریعتی اقدام به گزینش و انتشار آن‌ها کرده است) منظومه معرفتی شریعتی در سال‌های 54 تا 56 را سازشکارانه تبیین و معرفی نمایند و سناریوی سونامی حمله به شریعتی حتی در سال‌های بعد از زندان از سید ابراهیم میلانی، شیخ قاسم اسلامی، شیخ محمد علی انصاری، شیخ ابراهیم زنجانی، شیخ محمد تقی فلسفی، شیخ احمد کافی، شیخ اشرف کاشانی، شیخ جواد مناقبی، سید صدر الدین جزائری، سید مرتضی جزائری، سیدمرتضی عسکری گرفته تا میلانی، روحانی، مکارم شیرازی، محمد حسین طباطبائی، نجفی مرعشی، شریعتمداری، هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، جواد باهنر و غیره کامل بکنند.

البته جریان فرج دباغ در فاز ششم حرکت ضد شریعتی خود می‌کوشند تا ثابت کنند که شریعتی این مقاله‌ها را به دستور ساواک در زندان یا بعد از زندان نوشته است و هدف شریعتی در نگارش این مقاله‌ها از نظر جریان فرج دباغ آن بوده که با عمده و مطلق کردن تضاد با مارکسیسم فتیله تضادهای عمده قبلی خود را با رژیم کودتائی پهلوی پائین بکشد، تضاد با سرمایه‌داری حاکم یا ارتجاع مذهبی داخلی تحت شعار نفی «زر و زور تزویر» یا «تیغ و طلا و تسبیح» یا نفی «استبداد و استثمار و استحمار» یا «ملک و مالک و ملوک» و «فرعون و قارون و بلعم» که داشت به فراموشی بسپارد.

همچنین جریان فرج دباغ در فاز ششم حرکت ضد شریعتی خود تلاش می‌کنند تا برای توجیه این سم پاشی خود بر علیه شریعتی موضع گیری شریعتی در مقدمه «آموزش قرآن» که در سال 55 در نشست‌های خانگی مطرح کرده و در آن نشست‌ها شریعتی نه تنها مارکسیسم و اسلام را برعکس مطهری و اسلام فقاهتی و فرج دباغ در دگماتیسم نقابدار و ایدئولوژی شیطانی دشمن هم نمی‌داند بلکه رابطه اسلام و مارکسیسم رقابت دو طبیب در تجویز نسخه برای نجات بیمار خود (که همان سرمایه‌داری حاکم بر جامعه ایران است) می‌داند و یا مقاله «خودسازی انقلابی» که شریعتی مطابق آن معتقد به پرورش کادرها توسط سه پراتیک «سیاسی و باطنی و اقتصادی» (یعنی کار – مبارزه – عبادت) می‌باشد و معتقد است که جهت کادرسازی همه جانبه باید سه مؤلفه «کار سیاسی یا مبارزه اجتماعی» و «کار اقتصادی» و «کار باطنی یا عبادت» به صورت هماهنگ صورت بگیرد، جریان فرج دباغ این مقاله را تنها از زاویه اگزیستانسیالیستی مورد بازخوانی قرار می‌دهند.

ادامه دارد