درس‌هائی از تاریخ - سلسله درس‌های تاریخ شناسی – قسمت هفتم

جنبش مشروطه: پروژه‌ای ناتمام؟ یا پروسه‌ای فرایندی؟

الف – چه نیازی به شناخت جنبش مشروطه؟

با اینکه 109 سال است که از صدور فرمان مشروطیت می‌گذرد (فرمان مشروطیت در تاریخ 14 مرداد 1285 توسط مظفرالدین شاه اعلام گردید) اما جنبش مشروطه - که آبشخور اولیه ذهنی آن برمی‌گردد به نهضت روشنگری روشنفکران نیمه دوم قرن نوزدهم - سرآغاز عینی و عملی آن برگشت پیدا می‌کند به جنبش تنباکو بر علیه کمپانی رژی، دارای سابقه‌ای بس بلندتر از فرمان مشروطیت می‌باشد و به این ترتیب است که هر چند می‌توان مشروطیت را در فرایند اول جنبش مشروطه به عنوان یک پروژه ناتمام تعریف کرد اما جنبش مشروطه پروسه‌ای است که با عبور از فرایندهای مختلفی از قبل از پروژه مشروطیت آغاز شده است و در ادامه آن تا امروز و آینده در حال حرکت و پیشرفت می‌باشد؛ و به این ترتیب است که جنبش مشروطه در چارچوب حرکت تحول خواهانه جامعه ایران توانسته است در طول بیش از یک قرن گذشته عمر خود توسط اشکال مختلف مبارزاتی (از شکل جنبشی گرفته تا شکل پارلمانتاریستی و مسلحانه) ادامه پیدا کند.

همچنین در طول بیش از یک قرنی که از عمر آن می‌گذرد تا این زمان توانسته است پنج فرایند مختلف را پشت سر بگذارد و به این دلیل است که این جنبش در چارچوب پنج فرایند حرکت تحول خواهانه جامعه ایران، برای صاحب نظران و نظریه پردازان فلسفه سیاسی ایران پیوسته جایگاه آبشخور اولیه و نهائی داشته است. چراکه از دیدگاه صاحب نظران و نظریه پردازان فلسفه سیاسی، جنبش مشروطه آغازگر حرکت تحول طلبانه بزرگ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جامعه ایران می‌باشد.

همچنین از دیدگاه آن‌ها انقلاب مشروطیت ایران در فرایند اول و دوم پروسه جنبش مشروطه، انقلابی ضد فئودالیسم و ضد امپریالیستی می‌باشد، که در نخستین دهه قرن بیستم تکوین پیدا کرده است؛ و باز در همین رابطه از نظر این تاریخ پژوهان، اصلا انقلاب مشروطیت سرچشمه تاریخ معاصر ایران می‌باشد چراکه این انقلاب آغازگر دوران نوین تاریخ کهنسال جامعه ایران می‌باشد، و به همین دلیل برای یک تاریخ پژوه ایرانی هرگز بدون فهم و شناخت فرایندهای مختلف پروسه جنبش مشروطه امکان شناخت و تبیین فرایندهای مختلف حرکت تحول خواهانه مردم ایران وجود ندارد.

بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم بگوئیم فرایندهای پنج گانه پروسه جنبش مشروطه را می‌شناسیم، برای اینکه بتوانیم تاریخ حرکت تحول خواهانه مردم ایران را تبیین علمی و واقع گرایانه بکنیم. به عبارت دیگر فرایندهای پنج گانه پروسه جنبش مشروطه را می‌شناسیم، برای اینکه از زاویه این شناخت بتوانیم حرکت تحول گرایانه نهضت مقاومت ملی (در سال‌های 20 تا 32) و انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم ایران (در طول 36 سال گذشته از 57 تا 94) فهم کنیم. جنبش مشروطه ایران را می‌شناسیم برای اینکه جنبش‌های منطقه‌ای دهه آخر قرن سیزدهم از جنبش جنگل گیلان کوچک خان تا جنبش اجتماعی آذربایجان شیخ محمد خیابانی و جنبش خراسان کلنل پسیان و غیره فهم کنیم.

همچنین جنبش مشروطه را می‌شناسیم برای اینکه دریابیم که چه شد که 14 سال بعد از فرمان مشروطیت در سال 1299 با کودتای سیدضیاء الدین طباطبائی و هم دستی رضاخان و حمایت و تحریک امپریالیسم انگلیس برای مدت 20 سال این جنبش گرفتار طولانی‌ترین دوران رکود خود شد. جنبش مشروطه همراه با فرایندهای پنج گانه آن از آغاز تکوین تا این زمان می‌شناسیم تا ببینیم که آیا آنچنانکه جلال آل احمد می‌گوید با اعدام شیخ فضل نوری (توسط مشروطه خواهان و با حکم شیخ ابراهیم زنجانی) سه سال بعد از فرمان مشروطیت جنبش مشروطه شکست خورده است؟ جنبش مشروطه را می‌شناسیم تا ببینیم که چه شد که کودتای محمد علی شاه قاجار بر علیه مشروطیت و به توپ بستن مجلس شورای ملی و بازگشت دوران استبداد صغیر (در شرایطی که آخوند خراسانی اقدام محمد علی شاه قاجار در به توپ بستن مجلس مصداق افساد فی الارض اعلام می‌کند) شیخ فضل الله نوری (در رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل که بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه نوشته است) علاوه بر اینکه شعار قبلی «مشروطه مشروعه» خود را بدل به «مشروطه مشئومه» (مشئومه به معنای شوم) می‌کند و از «آزادی با بیان» کلمه «منحوس آزادی» یاد می‌کند (در این رساله تمام قد) از عمل به توپ بستن مجلس شورای ملی (توسط محمد علی شاه قاجار) حمایت همه جانبه می‌کند؟ آنچنانکه شیخ ابراهیم زنجانی نماینده مجلس شورای ملی در حکم اعدام شیخ فضل الله نوری بر همین فتوای آخوند خراسانی استناد می‌کرد.

جنبش مشروطه را در فرایند پنج گانه آن می‌شناسیم تا دریابیم که چه شد که در شرایطی که در دوران استبداد صغیر محمد علی شاه و بعد از به توپ بستن مجلس شورای ملی (در زمانی که جنازه ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان شیرازی یا همان صوراسرافیل در باغشاه بر طناب‌های دار آویزان شده بودند و سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی در حالیکه عمامه‌های آن‌ها را برداشته بودند، کشان کشان در باغشاه برای ترساندن و تسلیم آنها به تماشای این صحنه می کشاندن و در شرایطی که محمد علی شاه آزادیخواهان را زنده زنده جلوی سگ‌های هار رها می‌کرد) شیخ فضل الله نوری فریاد می‌زد که «ما در اسلام مجلس نداریم چون رای یک بابی و بهائی با یک مجتهد برابر می‌شود.»

پروسه جنبش مشروطه ایران را می‌شناسیم تا دریابیم که چه شد که خمینی یک سال بعد از انقلاب 57 برای بازتعریف شیخ فضل الله نوری (در ص 358 - جلد 13 صحیفه امام) تاریخ مشروطه را اینچنین قرائت کرد «در مشروطه دیدند که یک ملا یا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حکومت خودکامه‌ای که در آن وقت بود به هم زدند و مشروطه را مستقر کردند و در این مسائل آنهائی که مخالف هم بودند از پا ننشستند، آن‌ها هم فعالیت خودشان را می‌کردند لاکن راجع به همین مشروطه و اینکه مرحوم شیخ فضل الله نوری رحمه الله ایستاد که: مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجی‌ها که یک همچو قدرتی را در روحانیت می‌دیدند کاری کردند در ایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل الله نوری را در حضور جمعیت به دار کشیدند» چراکه در این قرائت خمینی از جنبش مشروطه چند محور وجود دارد که فهم آن برای تبیین حاکمیت خط شیخ فضل الله نوری در 36 سال گذشته توسط رژیم مطلقه فقاهتی نقش استراتژیک دارد:

1 - انقلاب مشروطیت یک انقلابی بود که روحانیت نجف و تهران انجام دادند.

2 - مشروطه پس از تکوین - به لحاظ فقهی - یک نظام مشروع نبود لذا به این ترتیب از طرف شیخ فضل الله نوری به چالش کشیده شد.

3 - مخالفت شیخ فضل الله نوری با مشروطه یک مخالفت و مبارزه درستی بوده است چراکه شیخ فضل الله نوری می‌خواست این مشروطه را مشروعه بکند، به عبارت دیگر از نگاه خمینی و شیخ فضل الله نوری مشروطه مشروعه نبود و اشکال مشروطه در مشروعه نبودن آن بود نه در چیز دیگر.

4 – از نگاه خمینی و شیخ فضل الله نوری با قرائت خمینی راه حل مشروعه کردن مشروطه موافق کردن نظام حقوقی مشروطه با احکام فقهی (که همان فقه حوزه‌های فقاهتی می‌باشد) است.

5 - از نظر خمینی متمم قانون اساسی و حتی قانون مدنی سال 1311 بر آمده از مبارزه شیخ فضل الله نوری تحت شعار مشروعه کردن مشروطه بوده است و در همین رابطه بود که خمینی و مراجع قم در سال 41 در اعتراض به ماده 4 قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی (که برای اولین بار رژیم کودتائی پهلوی تحت فشار دولت کندی و حزب دموکرات آمریکا جهت اصلاحات در ایران) حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای زنان ایران قائل شده بود اعلام کردند که «شرکت نسوان در انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی مخالف صریح قوانین اسلام و متمم قانون اساسی می‌باشد» و باز در همین رابطه بود که در اعلامیه دیگری در همین زمان اعلام کردند که «مهم‌ترین اصل شبهه انگیز قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعطای حق رای به زنان در انتخابات این انجمن‌ها است.»

6 - از نظر خمینی اعدام شیخ فضل الله نوری (در سال 1288 بعد از پیروزی مشروطیت دوم و بعد از شکست استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس و بعد از قیام جنبش اجتماعی سراسری ایران در سال 1288 و سه سال بعد از فرمان مشروطیت توسط بختیاری‌ها، سردار سپهسالار تنکابنی از گیلان، مردانی از اصفهان و قیام ستارخان و باقرخان از آذریایجان که باعث گردید برای بار دوم تهران فتح شود؛ و بعد از حمایت شیخ فضل الله نوری از محمد علی شاه قاجار در «رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» و بعد از اینکه شیخ فضل الله شعار «مشروطه مشروعه» خود را بدل به شعار «مشروطه مشئومه» کرد، از آنجائیکه حکم اعدام شیخ فضل الله نوری توسط یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی که چهار دوره متوالی از طرف مردم به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود به نام شیخ ابراهیم زنجانی که البته خود شیخ ابراهیم زنجانی حکم اعدام شیخ فضل الله نوری به استناد فتوای آخوند خراسانی داده بود که طبق این فتوی آخوند خراسانی «عمل به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمد علی شاه افساد فی الارض اعلام کرده بود»؛ لذا از آنجائیکه شیخ فضل الله نوری در رساله «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» خود در همان زمان علاوه بر اینکه عمل به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار تائید و حمایت می‌کند، در همان رساله از خود محمد علی شاه قاجار هم در این رساله ستایش می‌نماید و البته این درست در زمانی است که همان معممین) روحانیون تهران مورد تائید خمینی که در راس آن‌ها سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی قرار داشتند در حالی که عمامه‌های آن‌ها توسط داروغه‌های محمدعلی شاه برداشته بودند در باغشاه تهران به اسارت گرفته شده بودند و آنچنان تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار داشتند که در همان اسارت گاه باغشاه تهران سیدعبدالله بهبهانی به دستگاه محمدعلی شاه جنایتکار و مستبد پیغام می‌دهد که «مرا هم مانند ملک المتکلمین و صوراسرافیل اعدام کنید چراکه تحمل دیدن این همه جنایت و کشتار و اعدام و شکنجه توسط عوامل محمد علی شاه قاجار ندارم.»

باز در همین زمان بود که طبق گفته سیدمحمد بهشتی، آخوند خراسانی برای طلاب حوزه‌های فقاهتی ایران فتوی می‌دهد که «اخذ شهریه طلاب حوزه از شیخ فضل الله نوری حرام است» خمینی در نوشته فوق حکم اعدام شیخ فضل الله نوری توسط شیخ ابراهیم زنجانی را یک توطئه خارج از حوزه فقاهتی تبیین می‌کند که به وسیله نیروی‌های مخالف داخلی روحانیت و قدرت‌های خارجی بسترسازی شده بود و به وسیله شیخ ابراهیم زنجانی که بنابه گفته او یک منحرف روحانی نما بوده است به اجرا درآمده است.

7 - علت اینکه خمینی در این قرائت خود از مشروطه:

اولا معتقد است که می‌بایست مشروعه مقدم بر مشروطه می‌شد.

ثانیا مشروعه شدن مشروطه در مطابقت قوانین کشور با فقه حوزه‌های فقاهتی شیعه تعریف می‌کند.

ثالثا او معتقد است که هم مشروعه و هم مشروطه توسط روحانیت و فقها صورت گرفته است.

رابعا در بیان فوق خمینی اختلاف جناح‌های روحانیت در عرصه سیاست را معلول توطئه نیروهای مخالف غیر روحانی داخلی و قدرت‌های خارجی می‌داند نه انتقال تضادهای طبقاتی و اجتماعی و تاریخی و فکری جامعه ایران به تشکیلات سنتی روحانیت، البته این قضاوت خمینی در باب مشروطه و مشروعه و شیخ فضل الله نوری و جناح‌های مختلف روحانیت در مشروطیت مربوط به سال‌های 58 و 59 است، چراکه همین خمینی تا قیام 15 خرداد 42 خودش با تاسی از مدرس در کتاب «کشف الاسرار» جزء حامیان مشروطه سلطنتی می‌باشد و از مشروطه سلطنتی حمایت می‌کند و تنها معتقد به نصیحت اعلیحضرت بود نه بیشتر، اما از بعد از اینکه در جریان سرکوب قیام 15 خرداد خمینی دریافت که دیگر اعلیحضرت (حتی در حد زمان بروجردی) برای روحانیت «تره خورد نمی‌کند» و برای روحانیت مانند زمان رضا شاه پرانتزی باز نمی‌کند، عَلم مشروطه را زمین گذاشت و عَلم دار مشروعه شیخ فضل الله نوری گردید.

در همین رابطه بود که در دوران تبعید در نجف جهت عملیاتی کردن شعار مشروعه شیخ فضل الله نوری تئوری ولایت فقیه تدوین کرد که مطابق این تئوری خمینی ضمن اعلام برتری فقها بر غیر فقها از بعد از سرکوب 15 خرداد معتقد گردید که خود فقهای حوزه‌های فقاهتی شیعه باید در چارچوب ولایت پیامبر اسلام و امام زمان جهت اجرای احکام فقهی (که همان شعار مشروعه شیخ فضل الله نوری بود) حکومت را در دست بگیرند چرا که حکومت و قدرت سیاسی حقی است که از طرف پیامبر اسلام و امام زمان به فقهای حوزه فقاهتی شیعه تفویض شده است (نه از طرف انتخاب و رای مردم آنچنانکه در مشروطه تبیین شده است) لذا از این زمان بود که خمینی کاملا با مشروطه و انتخابات و غیره وداع کرد و تحت لوای تئوری ولایت فقیه خود کوشید خواسته شیخ فضل الله نوری را لباس حکومت و واقعیت بپوشاند (پیوند بین خمینی و جلال آل احمد از همین زمان شکل گرفت چرا که خمینی پس از خواندن کتاب «غرب زدگی» و «خدمت و خیانت روشنفکران» جلال آل احمد بود که به برتری شعار مشروعه شیخ فضل الله نوری نسبت به شعار مشروطه آخوند خراسانی و نائینی و ملاعبدالله مازندرانی و میرزاخلیل تهرانی معتقد گردید و در همین رابطه است که نقل می‌کنند که زمانی که جلال آل احمد و همسرش سیمین دانشور بعد از قیام 15 خرداد جهت بیعت با خمینی به منزل خمینی رفتند، پس از اینکه طشت آب آوردن تا سیمین دانشور از طریق طشت آب با خمینی بیعت کند، جلال کتاب «غرب زدگی» خودش را در دست خمینی می‌بیند لذا با شوخی به خمینی می‌گوید مثل اینکه شما هم از این چرت و پرت‌ها مطالعه می‌کنید، در آنجا بود که خمینی خطاب به جلال، پیدا کردن گم شده خودش را در کتاب جلال مطرح می‌کند).

ادامه دارد