درس‌هائی از تاریخ - سلسله درس‌های تاریخ‌شناسی – قسمت نهم

جنبش مشروطه: پروژه‌ای ناتمام؟ یا پروسه‌ای فرایندی؟

 

ج – جنبش مشروطه یک پروسه فرایندی است که ادامه دارد نه یک پروژه ناتمام پایان یافته:

جنبش مشروطه در دو فرایند اولیه تکوینی خود - چه فرایند اصلاحاتی قبل از 14 مرداد 1285 و چه فرایند جنبشی بعد از استبداد صغیر تا سال 1288 - دارای یک مانیفست کلی مشترک نظری می‌باشد که این مانیفست نظری در چهار مؤلفه مبارزاتی خلاصه می‌شود:

1 - مبارزه ضد استبدادی، 2 - مبارزه ضد استثماری، 3 - مبارزه ضد استعماری، 4 - مبارزه ضد ارتجاعی یا ضد استحماری.

از آنجائیکه در غیبت و ضعف تئوریک و شرایط ذهنی، زمینه عینی جنبش مشروطه در دو فرایند فوق که «ستم استبدادی و زورگوئی نظام مستبد سیاسی قاجاریه» بود، عامل تعیین کننده در تکوین مبارزه چهار مؤلفه‌ای فوق بوده است. این امر باعث گشته تا بُعد ضد استبدادی این جنبش در دو فرایند فوق قوی‌تر از بُعد ضد استثماری و ضد استعماری و ضد استحماری آن بشود. آنچنانکه مشاهده کردیم که در فرایند اول و دوم جنبش مشروطه (که مرحله اصلاحاتی و مرحله جنبشی پروسه تکوین جنبش مشروطه بود) جهت نفی و مشروط کردن قدرت استبداد سیاسی نظام توتالی‌تر قاجار مردم از خط قرمزهای مبارزه ضد استعماری خود عبور کردند و سفارتخانه‌های روس و انگلیس را حامی خود می‌دانستند و سعی می‌کردند از این قدرت‌ها جهت دستیابی به اهداف مبارزه ضد استبدادی خود کمک بگیرند و در آنجا بست می‌نشستند و پس از فتح تهران در مرحله دوم در سال 1288 لیاخوف روسی را عفو کردند و محمد علی شاه قاجار را با هزینه سنگین سالانه یکصد هزار تومان به همین کشورهای خارجی فرستادند و مهم‌تر از آن همان عین الدوله که برکناری او از صدرات در مرحله اول تکوین انقلاب مشروطیت در راس خواسته جنبش مطالباتی مردم قرار داشت در مرحله دوم پس از اینکه جنبش مشروطیت توانست تهران را فتح کند دوباره همین عین الدوله‌ائی که قبل از مشروطیت آزادیخواهان را زنده زنده جلو سگ‌های هار و آدم خوار قرار می‌داد، با دستان خود به صدرات رساندند.

آنچنانکه به قول معلم کبیرمان شریعتی «در تاریخ مشروطیت از چهره عین الدوله دو بار پرده برداری شد یکبار به عنوان نماد ضد آزادی و ضد آزادیخواهان بار دوم به عنوان یک آزادی‌خواه و طرفدار انقلاب و آزادی» بنابراین هر چند بُعد ضد استبدادی جنبش مشروطه به علت شرایط عینی فشار و خفقان و استبداد در طول بیش از یک قرن گذشته پر رنگ‌تر از بعد ضد استثماری و ضد استعماری و ضد ارتجاعی یا ضد استحماری بوده است ولی هرگز نباید فراموش کنیم که در خواسته اولیه جنبش اجتماعی مطالباتی مردم ایران در فرایند اول جنبش مشروطیت قبل از فرمان مشروطیت 14 مرداد 1285 این چهار مؤلفه مبارزه زیرساختی جنبش مشروطه در شعارهای مردم مادیت داشت که عبارت بودند از:

الف - برکناری عین الدوله از صدرات.

ب - اخراج کارکنان بلژیکی از مسئولیت مالی مملکت.

ج - برکناری علاء الدوله حاکم جبار تهران.

د - تاسیس عدالت خانه.

ه - اجرای قانون یکسان برای همه آحاد مردم.

با یک نگاه هر چند اجمالی به این خواسته جنبش مطالباتی مردم ایران در فرایند اول جنبش مشروطه این حقیقت به وضوح مشخص می‌شود که چهار مؤلفه مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استعماری و ضد استحماری یا ضد ارتجاع مذهبی کاملا در فرایند اول جنبش مشروطه مد نظر بوده است به طوری که آنچنانکه در آرایش نمایندگان مجلس اول مشاهده می‌کنیم به همان اندازه که بورژوازی بازار در مبارزه ضد زمینداری و ضد فئودالیسم در خلاء بورژوازی صنعتگر در ایران پرچم دار انقلاب مشروطیت می‌باشد حرکت آزادی‌خواهانه روشنفکرانی چون طالبوف و میرزا فتحعلی خان آخوند زاده و مستشارالدوله و میرزا آقاخان در راه استقرار حکومتی مدرن و پارلمانی بر مبنای مشروطه سلطنتی به وضوح قابل تشخیص می‌باشد؛ و به همین ترتیب مبارزه ضد استعماری سیدجمال الدین اسدآبادی که قبل از فرمان مشروطیت از نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شده بود و در مبارزه تنباکو بر علیه کمپانی رژی توسط فتوای میرزاحسن شیرازی (که به تحریک و تعلیم سیدجمال انجام گرفت) مادیت پیدا کرد، این مبارزه ضد استعماری دیده می‌شود.

هر چند در ادامه جنبش تنباکو پروژه مبارزه ضد استعماری سیدجمال آمیخته با مبارزه ضد استبدادی نشد ولی در فرایند اول جنبش مشروطه این بعد ضد استعماری مبارزه مردم توانست تحت شعارهای اخراج کارمندان بلژیکی از مسئولیت مالی مملکت - که نقش وزیر اقتصاد دولت داشتند - متبلور گردید؛ و البته بُعد ضد استحماری جنبش مشروطه از آنجائیکه به علت نهادینه شدن اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی در فرهنگ و سنت مردم ایران به صورت نظری امکان بروز پیدا نکرد، ولی در عرصه عمل این مبارزه ضد استحماری و ضد ارتجاع مذهبی، به صورت مبارزه و مخالفت با شیخ فضل الله نوری که نماینده و نماد اسلام ارتجاعی حوزه‌های فقاهتی بود، در آمد و آنچنان این مبارزه ضد ارتجاع مذهبی در عمل به صورت میدانی ریشه دار شد که در 13 رجب سال 1228 یعنی روز تولد امام علی که شیخ فضل الله نوری در میدان توپخانه در حضور چهار هزار نفر مردم تهران طبق حکم شیخ ابراهیم زنجانی یکی از فقهای چهار دوره مجلس شورای ملی بدار اویخته شد، کوچک‌ترین صدای اعتراضی نه از مردم تهران حاضر در پایه چوبه دار در میدان توپخانه و نه از روحانیت تهران و نجف بلند نشد؛ و آنچنان این اختلاف عمیق شد که حتی اجازه دفاع در دادگاه به شیخ فضل الله نوری ندادند؛ و درست در زمانی که لیاخوف آن جنایتکار روسی مورد عفو قرار گرفت و عین الدوله جنایتکار دوباره به صدرات برگشت و محمدعلی شاه مستبد و جنایتکار با هزینه سالانه یکصد هزار تومان با احترام به غرب فرستادند، شیخ فضل الله نوری نماینده مذهب دگماتیسم حوزه‌های فقاهتی بر سر چوبه دار رفت که خود چیزی نیست جز به نمایش در آمدن همان مبارزه ضد ارتجاعی و ضد استحماری مردم ایران در فرایند دوم جنبش مشروطیت، بطوریکه در این رابطه صدای خمینی هم بعد از 70 سال از حادثه در آمد.

«دوران مشروطه را که همه آقایان شنیده‌اند یک عده‌ای که نمی‌خواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشد و آن‌ها دنبال این بودند که اینجا را یا به نحوی طرف خودشان بکشانند، آن‌ها جو سازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله نوری که آن وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود همچو جو سازی کردند که در میدان علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم کف زدند و این نقشه‌ای بود برای اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه‌ای باشد که علمای نجف می‌خواستند حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله نوری را در نجف هم یک جوری بدی منعکس کردند، که آنجا هم صدائی از آنان در نیامد. این جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله نوری را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند در آن وقت مردم غفلت داشتند از این عمل، حتی علما هم غفلت داشتند» (صحیفه امام - ج 18 - ص 248).

در این جملات خمینی این مواضع او قابل توجه می‌باشد.

الف – مخالفت شیخ فضل الله نوری با مشروطه به علت آن بوده که مشروطه، اسلامی نبوده است و به دار زدن شیخ فضل الله نوری به این خاطر بوده که آن‌ها می‌خواستند اسلام را منعزل کنند و کردند.

ب – طبق گفته خمینی مردم ایران و روحانیت ایران و نجف در زمان اعدام شیخ فضل الله نوری یا ساکت بودند یا پای جنازه شیخ فضل الله کف می‌زدند حتی علما که همان فقیهان ایران و نجف بودند در این رابطه در غفلت بودند زیرا اعدام شیخ فضل الله نوری را بد جوری منعکس کردند.

ج – آنچنانکه خمینی در گفته فوق می‌گوید شیخ فضل الله نوری به دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را در وسط میدان به دار کشیدند.

د – خمینی معتقد است که با مرگ شیخ فضل الله نوری مشروطه دیگر نتوانست یک مشروطه‌ای باشد که علمای نجف می‌خواستند.

بنابراین آنچنانکه از صحبت‌های خود خمینی هم فهمیده می‌شود موضوع اعدام شیخ فضل الله نوری یک موضوعی ورای اختلاف گروهی و جناحی خود روحانیت و حوزه‌های فقه و فقاهت بوده، زیرا این موضوع ریشه در تاثیرات و فونکسیون مؤلفه «ضد استحماری و ضد ارتجاع مذهبی» خود جنبش مشروطه در جامعه ایران داشته است زیرا شیخ فضل الله نوری به عنوان نماینده فکری یک جریانی در داخل ایران بوده و هست که نسبت به اعتلای جنبش مشروطه و دستیابی به اهداف تاکتیکی و استراتژیک آن، از آغاز تا این زمان مخالف بودند و مخالف هستند و به همین دلیل بود که شیخ فضل الله نوری از به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر محمدعلی شاه حمایت و ستایش می‌کرد و «آزادی» را کلمه منحوس می‌دانست و با انتخابات و رای مردم مخالف بود چرا که معتقد بوده «ما در اسلام مجلس نداریم چون رای یک بابی و بهائی با یک مجتهد برابر می‌شود» به عبارت دیگر شیخ فضل الله نوری به خاطر اینکه معتقد به برتری فقیه یا مجتهد بر دیگر مردم بود با مجلس و مشروطه و آزادی و انتخابات مخالفت می‌کرد.

در همین رابطه است که شرط لازم جهت تثبیت تئوری ولایت فقیه خمینی اعتقاد به برتری فقیه بر غیر فقیه می‌باشد چرا که تا زمانی که ما به برتری فقیه بر غیر فقیه معتقد نباشیم اصلا نمی‌توانیم قدرت فقیه در تئوری ولایت فقیه خمینی (به جای انتخاب مردم و نمایندگی از مردم) تفویض شده از آسمان و انتقال یافته از ولایت پیامبر و امام زمان تعریف و تبیین نمائیم. علی ایحاله در این رابطه است که مبنای نظام حقوقی تئوری فقاهتی بر چهار تبعیض استوار می‌باشد:

1 - تبعیض مسلمان بر نامسلمان.

2 - تبعیض مرد بر زن.

3 - تبعیض برده دار بر برده.

4 - تبعیض فقیه یا مجتهد بر غیر روحانی و غیر فقیه و غیر مجتهد، از این جاست که بر خلاف آنچه که جلال آل احمد مدعی بود مخالفت شیخ فضل الله نوری با مشروطه به خاطر مخالفت با غربزدگی نبوده است چراکه مخالفت با غربزدگی لازمه‌اش آن نمی‌شد که شیخ فضل الله نوری در رساله «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» خود، این همه از محمدعلی شاه قاجار بزرگ‌ترین جنایتکار قاجار ستایش کند. مگر محمدعلی شاه قاجار ضد غرب بود که شیخ فضل الله حامی دربست تمامی جنایت او شد و مگر آخوند خراسانی که طبق گفته سیدمحمد بهشتی فتوی داد که «گرفتن شهریه از شیخ فضل الله نوری توسط طلاب ایران حرام است» طرفدار غرب بوده است یا ملاعبد الله مازندرانی و میرزاخلیل تهرانی که رسما و علنا اسلامی بودن مشروطه را تائید کردند، طرفدار غرب بودند.

آنچه جلال آل احمد هم نفهمید این بود که مخالفت شیخ فضل الله نوری با مشروطه مخالفت انتقال قدرت از روحانیت یا انتقال قدرت از دربار قاجار به مردم در کنار مخالفت مردم با مناسبات زمینداری و در کنار مخالفت مردم با سیطره کشورهای متروپل اعم از روس و بلژیک و غیره بر اقتصاد ایران بود و در همین رابطه است که می‌توانیم مبانی تکوین جنبش مشروطه را در چهار مؤلفه مبارزه ضد استبدادی، ضد استثماری، ضد استحماری و ضد استعماری تعریف کنیم هر چند به علت ضعف تئوریک پیشاهنگان جنبش مشروطه آنان توان آرایش این چهار مؤلفه مبارزه به صورت علمی و عملی نداشتند. در نتیجه این امر باعث گردید تا آن‌ها به صورت مکانیکی و جدای از هم می‌خواستند با استبداد دربار و استحمار مذهبی ارتجاع و استثمار زمینداری و استعمار خارجی مبارزه کنند و همین نگاه غیر دیالکتیکی و مکانیکی آنها به چهار مؤلفه مبارزه ضد استبدادی، ضد استثماری، ضد استحماری و ضد استعماری بود که باعث گردید، تا از آنجائیکه اولویت اول در فرایند دوم جنبش مشروطه (در سال 1288 زمانی که برای بار دوم تهران را فتح کردند) به مبارزه ضد استحماری (که نماد آن شیخ فضل الله نوری بود) دادند، درست در زمانی که در میدان توپخانه در برابر چهار هزار نفر مردم تهران شیخ فضل الله نوری بالای طناب دار بود، لیاخوف روسی آن جنایتکاری که با فسادهای خود استارت جنبش مشروطه در میان مردم ایران را زد، عفو می‌شود و عین الدوله آن چهره جنایتکار و ضد آزادیخواهان به صدارت‌اش برمی‌گردد، چرا؟ علت در همان نگاه مکانیکی به مبارزه چهار مؤلفه‌ائی زیرساختی جنبش مشروطه برمی‌گردد که به علت ضعف تئوریک آن‌ها نمی‌توانستند آرایش مبارزاتی بدهند.

بنابراین نخستین مشخصه جنبش مشروطه در پنج فرایند آن در طول بیش از یک قرن گذشته چهار مؤلفه‌ائی بودن مضمون و جوهر مبارزه جنبش مشروطه است. به این ترتیب که مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری و ضد استعماری جوهر و مضمون جنبش مشروطه در پنج فرایند آن در طول بیش از یک قرن گذشته را تشکیل می‌دهد؛ و همین مبارزه چهار مؤلفه‌ائی جنبش مشروطه در طول پنج فرایند می‌باشد که باعث شده تا جنبش مشروطه یک پروژه نبود که مثلا با کودتای 1299 سیدضیاء الدین طباطبائی و رضاخان و حمایت امپریالیسم انگلیس این پروژه ناتمام بماند و پایان خود را اعلام کند، طبیعی است که اگر خواسته‌های حداقلی جنبش مطالباتی مردم ایران در فرایند اول و دوم جنبش مشروطه به صورت خواسته‌های حداکثری تبیین و تفسیر کنیم، جنبش مشروطه بدل به یک پروژه می‌شود و برای نیل به آن خواسته‌های حداکثری، باز طبیعی‌تر خواهد بود که زمانی که جنبش به این خواسته‌های حداکثری مطالباتی‌اش دست پیدا کند انقلاب و پروژه به پایان کار خود رسیده باشد.

همچنین آن زمانی که هم که به علت عوامل درونی یا برونی این جنبش در بین راه امکان دستیابی به آن خواسته و مطالبات حداکثری پیدا نکنند، آن پروژه ناتمام می‌شود مثل پروژه مدرنیته در مغرب زمین که از آغاز توسط معمارانش در سه شاخه رنسانس یا رفرماسیون و پروتستانیسم و انقلاب کبیر فرانسه اهدافی تعیین کردند؛ لذا به موازات تعیین این اهداف این مدرنیته از همان آغاز تولد صورت یک پروژه داشت چرا که رسالتش تنها در راستای نیل به آن اهداف بود. حال این کار عملی شدنی بود یا نه امر دیگری است چنانکه در این رابطه امروز افرادی مانند هابرماس معتقدند که پروژه مدرنیته نتوانسته است به آن اهداف تعیین شده اولیه خود دست پیدا کند، لذا در این رابطه است که هابرماس معتقد است که مدرنیته پروژه ناتمام است.

البته هستند نظریه پردازانی در مغرب زمین که معتقدند مدرنیته یک پروژه تمام می‌باشد چراکه به اهداف از پیش تعیین شده خودش دست یافته است به هر حال مقصود ما از این مثال فقط طرح مقایسه بین پروژه و پروسه است. اینکه چه زمانی ما به یک حرکت اجتماعی تاریخی می‌توانیم بگوئیم پروژه؟ و چه زمانی می‌توانیم بگوئیم پروسه؟ بنابراین اگر یک حرکت اجتماعی – تاریخی در راستای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده باشد در آن صورت می گوئیم آن حرکت صورت پروژه دارد و در کانتکس پروژه تعریف می‌شود، اما بالعکس اگر زمانی یک حرکت در چارچوب مبارزه با موضوعاتی کنکریت تعریف بشود (نه اهداف از پیش تعیین شده) طبیعی است که دیگر این حرکت صورت پروژه نخواهد داشت بلکه شکل پروسه پیدا می‌کند. هر چند اهدافی هم به شکل تاکتیکی در عرصه جنبش مطالباتی خود معین کرده باشند. البته باز هم تاکید می‌کنیم که این اهداف صورت تاکتیکی دارند نه استراتژیک؛ لذا در این رابطه است که از آنجائیکه جنبش مشروطه از آغاز تکوین خود هر چند به صورت تاکتیکی اهدافی برای خود تعریف کرده بود ولی هرگز نباید فراموش کنیم که چارچوب اصلی این جنبش همان مؤلفه‌های چهارگانه مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استعماری و ضد استحماری بوده است نه آن اهداف کوتاه مدت تاکتیکی.

به همین ترتیب همین ماهیت و مضمون چهار مؤلفه‌ای مبارزه ضد استبدادی و ضد استعماری و ضد استحماری و ضد استثماری جنبش مشروطه است که باعث شده تا این جنبش در پنج فرایند آن در طول بیش از یک قرن گذشته تاریخ ایران بدل به یک پروسه بشود. چرا که زمانی که ما بن مایه یک حرکت را در چارچوب مبارزه تعریف بکنیم نه اهداف، طبیعی است که این مبارزه پایان ندارد و تا زمانی که استبداد، استثمار، استحمار و استعمار در جامعه ایران وجود داشته باشد جنبش مشروطه ادامه دارد. هر چند به موازات تغییر موضوع مبارزه اعم از استبداد و استعمار و استحمار و استثمار فرایندهای این مبارزه و آرایش آن‌ها تغییر بکند اما هرگز خود این پروسه تعطیل پذیر نیست. البته گرفتار فراز و نشیب و رکود و اعتلا می‌شود اما تعطیل نمی‌شود. بنابراین در این رابطه است که ما معتقد هستیم که جنبش مشروطه یک پروسه می‌باشد که در طول 109 سال گذشته دچار رکود و اعتلا و فراز و نشیب بسیاری شده است و هنوز هم به طرف آینده در حرکت می‌باشد.

ادامه دارد