سلسله درس‌هائی در باب مبانی تئوریک «استراتژی پیشگام» – قسمت دهم

چگونه هزینه مبارزه برای جنبش‌های چهارگانه ایران کاهش دهیم؟

 

لذا به همین دلیل است که پیشگام مستضعفین ایران باید عنایت داشته باشد که در تعریف دیسکورس و ادبیات خود، چه در عرصه قلم و چه در عرصه‌های زبان و فیلم و صدا و سیما، هرگز بدون تحلیل (مانند استراتژی پیشاهنگی) نباید وارد فرایند تهییجی بشود، پیشگام مستضعفین ایران، باید بداند تا قبل از وضعیت انقلابی و تا قبل از اینکه جنبش‌های چهارگانه به مرحله‌ای از رشد و اعتلای حرکت نرسیده‌اند، که دیگر «حاکمیت مطلقه فقاهتی توان سرکوب آنها را نداشته باشد»، حق ورود به فرایند تهییجی در عرصه دیسکورس ندارد.

لذا به این ترتیب است که «تا قبل از ورود به وضعیت انقلابی، پیشگام موظف است و باید فقط و فقط از دیسکورس ترویجی و حداکثر تبلیغی (نه تهییجی) در رابطه با مخاطبین خود که جنبش‌های چهارگانه می‌باشند، استفاده نمایند» چراکه بی‌تحلیل و گتره‌ای تکیه کردن بر دیسکورس تهییجی توسط پیشگام در تحلیل نهائی باعث سکتاریست و منفرد شدن پیشگام می‌گردد.

پیشگام مستضعفین ایران باید این حقیقت را ملکه ذهنی و فکری خود کند که «او نه پیشاهنگ است و نه پیشرو، او فقط و فقط پیشگام است و برای اینکه او پیشگام بماند و پیشگام باشد، نباید دیوار دیسکورسی و ادبیاتی و زبانی بین خودش و مردم و جنبش‌های چهارگانه ایجاد نماید

پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که زبان ترویجی در هر عرصه‌ای، چه عرصه سیاسی و چه عرصه تئوریک عام یا خاص یا مشخص، یک زبان منطقی و علمی و بدون احساسات است، برعکس زبان تهییجی که اگر تروتسکی مطابق آن خطاب به کارگران روسیه می‌گفت: «ای کارگران ما بر پیروزی مصمیم، اگر خورشید هم بخواهد، در برابر تصمیم ما مقاومت کند، ما خورشید را هم به زانو در می‌آوریم»، این زبان و این ادبیات تروتسکی که در مرحله وضعیت انقلابی انقلاب 1917 مردم روسیه مطرح می‌کرد، به علت اینکه یک زبان تهییجی بود و تنها هدف تروتسکی از بیان فوق، فقط و فقط تهییج کارگران روسیه برای انقلاب و شورش است، با زبان ترویجی که یک زبان علمی و منطقی می‌باشد متفاوت خواهد بود.

چراکه تروتسکی با این بیان خود هرگز نمی‌خواست کارگران روسیه را آموزش تئوریک بدهد، یا توسط این بیان او نمی‌خواست یک حقیقت علمی و واقعی و سیاسی و اجتماعی و طبقاتی مطرح کند. او فقط می‌خواست کارگران روسیه را به شورش بر علیه حاکمیت وادار سازد، او فقط می‌خواست نافرمانی‌های مدنی در عرصه طبقه کارگر و مردم روسیه ایجاد کند. او می‌دانست که جامعه روسیه در آن شرایط در وضعیت انقلابی قرار گرفته است و دیگر حاکمیت روسیه نمی‌تواند جنبش تحول‌خواهانه مردم روسیه را سرکوب نماید. بنابراین تروتسکی حق داشت که در آن شرایط با زبان تهییج با مردم روسیه و جنبش تحول‌خواهانه مردم روسیه صحبت کند.

لذا هیچکس هم نه در آن زمان و نه بعد از آن، از تروتسکی نمی‌پرسید که منطق و زیربنای آن کلام تهییجی تو چه بوده است. هیچکس از ترو تسکی نپرسید که آیا واقعا تو می‌توانی خورشید را به زانو درآوری؟ اما همین تروتسکی وقتی که می‌خواهد در مبارزه با استالینیسم، علل شکست انقلاب اکتبر در روسیه را تبیین نماید و با طرح شعار انقلاب جهانی پرولتاریا، به جای انقلاب منطقه‌ای و کشوری، علت شکست انقلاب اکتبر روسیه را تبیین نماید، با قلم و زبان ترویجی به تبیین علمی و تئوریک موضوع می‌پردازد و هرگز خود را درگیر احساسات و زبان و قلم تهییجی نمی‌کند.

علی ایحاله پیشگام مستضعفین ایران باید بداند «شرایط امروز ایران، شرایط وضعیت انقلابی نیست» و حاکمیت مطلقه فقاهتی هنوز از چنان قدرت سرنیزه‌ای برخوردار می‌باشد که می‌تواند آنچنانکه در تیرماه 78 و خرداد 88 تجربه گردیم، جنبش‌های چهارگانه مردم ایران را سرکوب کند. لذا پیشگام مستضعفین ایران نباید در این شرایط مانند کبک در برابر شکارچی، سرهای خود را در زیر برف بکند تا شکارچی او را نبیند، او باید بداند که اگر او شکارچی را نمی‌بیند، شکارچی به راحتی او را می‌بیند و به راحتی او را شکار خواهد کرد. آنچنانکه 38 سال است که با بی‌رحمانه‌ترین شکل، این شکارچی بی‌رحم، در ظلل اسلام فقاهتی با دو خط فتوا، همه را تار مار می‌کند و همه را به راحتی با دو خط فتوی باغی و طاغی و محارب و منافق و غیره، اعلام بکند و بر هیچ منطق حقوقی و انسانی و اخلاقی خود را پایبند نداند.

پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که سرکوب‌های پی در پی جنبش‌های چهارگانه مردم ایران، حداقل تأثیر منفی که دارد این است که «ایجاد رکود فراگیر در جنبش‌های چهارگانه ایران می‌کند» که خود این رکودهای متوالی باعث عقب‌گرد تاریخی و اجتماعی و سیاسی این جنبش‌ها در پروسس مبارزه تحول‌خواهانه جامعه ایران می‌گردد. آنچنانکه در این رابطه در تیرماه 78 و خرداد 88 تجربه کردیم که چگونه حزب پادگانی خامنه‌ای با سرکوب جنبش دانشجوئی در تیرماه 78 و جنبش اجتماعی در تابستان 88 توانست این دو جنبش را برای سالیانی به رکود و بی‌تفاوتی بکشاند. لذا در این رابطه است که پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که جنبش‌های چهارگانه ایران موش آزمایشگاهی پاولف نیستند که پیشگام بخواهد هر طور که می‌پسندد آنها را به آزمایش بکشد.

پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که به کار بردن زبان و ادبیات تهییجی در شرایطی که جنبش‌های چهارگانه ایران گرفتار بحران و رکود و حتی در عرصه فرایند صنفی مبارزه می‌باشند، حداکثر فونکسیونی که می‌تواند در جنبش‌های چهارگانه ایران ایجاد نماید، بسترسازی جهت سربازی‌گیری پیشگام در چارچوب تشکیلات عمودی است، همان کاری که جزء مرام پیشاهنگی است (نه مرام پیشگامی). یعنی پیشگام مستضعفین ایران نباید گرفتار تله پیشاهنگ شدن بشود.

پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که در این شرایط که جنبش‌های چهارگانه ایران هر کدام گرفتار بحران خودویژه خود هستند، وظیفه اصلی و عمده او آموزش سیاسی و عملی با زبان ترویجی (نه زبان تهییجی) است، جهت هدایت‌گری این جنبش‌ها برای خروج از این بحران‌ها خودویژه خویش است.

پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که در این شرایط «وظیفه اصلی او سرنگونی حاکمیت نیست» بلکه وظیفه او به میدان آوردن جنبش‌های چهارگانه ایران برای دستیابی به جنبش مدنی حقوق محور تکوین یافته از پائین می‌باشد. لذا طبیعی است که پیشگام با فهم این جایگاه خود و فهم وظیفه اصلی خود، در این شرایط باید با به کار گرفتن فضای مجازی و فضای حقیقی و زبان ترویجی در چارچوب تبیین پیوسته تئوری عام و خاص و مشخص یا کنکریت به این مهم دست پیدا کند.

پیشگام مستضعفین ایران باید بداند که مخاطب او یعنی جنبش‌های چهارگانه ایران، جنبش‌های تحول‌خواهانه اروپا نیستند که با کوله بار بیش از 150 ساله تجربه دموکراسی، وارد میدان مبارزه امروز با حاکمیت مطلقه فقاهتی شده باشند. بلکه بالعکس مخاطبین او جنبش‌هائی هستند که هر چند پیشقراول نهضت‌های رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی بوده‌اند و توانسته‌اند دو انقلاب ضد استبدادی مشروطیت و بهمن 57 و یک نهضت ضد استعماری به رهبری مصدق به انجام برسانند، اما این جنبش‌های چهارگانه ایران در طول 150 سال گذشته حداکثر برای مدت سه سال توانسته‌اند تجربه جامعه دموکراسی داشته باشند.

7 - پیشگام مستضعفین ایران باید قبل از هر اقدامی در عرصه سازمان‌گری افقی که موضوع آن جنبش‌های چهارگانه می‌باشد، تحلیلی مشخص و کنکریت و به روز از جنبش‌های چهارگانه ایران اعم از جنبش اجتماعی و جنبش دموکراتیک و جنبش کارگری یا زحمتکشان شهر و روستاهای ایران و جنبش سیاسی داشته باشد. تحلیل مشخص و کنکریت پیشگام از جنبش‌های چهارگانه ایران باید هم صورت افقی داشته باشد و هم صورت عمودی، منظور از تحلیل افقی یا طولی جنبش‌های چهارگانه ایران ارزیابی فراز و نشیب این جنبش در 150 سال گذشته تاریخ حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران از اواخر قرن نوزدهم الی یومنا هذا می‌باشد.

در تحلیل عمودی یا عرضی جنبش‌های چهارگانه ایران، پیشگام باید وضعیت فعلی جنبش‌های چهارگانه ایران را آسیب‌شناسی نماید و بحران یا رکود موجود در جنبش‌های چهارگانه ایران، چه در صورت بالقوه و چه به صورت بالفعل مورد تحلیل و شناسائی علمی قرار دهد و پس از این تحلیل شیوه سازمان‌گری این جنبش‌ها در چارچوب دو مؤلفه فضای مجازی و فضای حقیقی مورد مطالعه و بازشناسی قرار دهد.

بنابراین وظیفه پیشگام در عرصه سازمان‌گری افقی جنبش‌های چهارگانه ایران به دو قسمت تقسیم می‌شود، قسمت اول واسازی جنبش‌های چهارگانه ایران است. قسمت دوم بازسازی یا بازتولید جنبش چهارگانه ایران می‌باشد.

در هر دو قسمت حرکت سازمان‌گرایانه پیشگام، او مجبور و موظف است که هم واسازی و هم بازسازی افقی جنبش توسط خود جنبش‌ها و در چارچوب همان حداقل مبارزه آنها چه در شکل صنفی و چه در شکل صنفی – سیاسی و چه در شکل سیاسی – صنفی و چه در شکل سیاسی – سیاسی به انجام برساند. پیشگام در این مرحله حق ندارد توسط رویکرد اراده‌گرایانه یا ولونتاریستی در عرصه سازمان‌گری افقی جنبش‌های چهارگانه ایران، «حداقل حرکت موجود خود این گروه‌های اجتماعی موضوع جنبش‌های چهار گانه فوق نادیده بگیرد» یعنی سیاست اسب تروا بازی کردن و با اندیشه پیشاهنگی وارد عرصه زندگی گروه‌های اجتماعی موضوع جنبش‌های چهارگانه ایران شدند و در چارچوب سازمان‌گری عمودی سازمان‌گری افقی جنبش در استخدام جریان سیاسی خود درآوردند، نباید جز مرام پیشگام باشد.

آنچنانکه جنبش سیاسی ایران در مرحله واسازی استراتژی چریک‌گرائی مدرن از سال 54 به بعد با فرستادن نیروهای تشکیلاتی سازمان چریکی به کارخانه و کارگاه‌ها تلاش می‌کردند به خیال خود جهت پرولتریزه کردن خصلت نیروهای تشکیلاتی خود، سازمان‌گری افقی را در استخدام سازماندهی عمودی خود درآورند، که در این رابطه هم از دوغ بهار محروم شدند و هم از کرکوک پائیز، چرا که حوادث جریان‌های چریک‌گرای دهه 40 و 50 ایران، از بعد از انقلاب 57 نشان داد که در تحلیل نهائی گرچه نام و عنوان و تابلو تشکیلات و جریان‌های خود را عوض کردند و هر کدام کوشیدند تا با حذف نام چریک از تابلو و جریان خود، کلمه کارگر جایگزین چریک بنمایند، اما در پایان کار در جریان انقلاب 57 دیدیم که تنها اسم‌ها عوض شده‌اند ولی مسمی‌ها دو باره همان دیسکورس چریک‌گرائی مدرن دهه 40 و 50 است و تازه حداکثری تغییری هم که کرده‌اند، این بود که از پله چریک‌گرائی مدرن، وارد پله حزب طراز نوین لنینیستی شده‌اند که فونکسیون خیمه شب‌بازی اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58، در شقه کردن بزرگترین تشکیلات چریکی دهه 50 و 40 ایران، یعنی سازمان چریک‌های فدائی خلق و حمایت و ضد امپریالیست خواندن حاکمیت مطلقه فقاهتی، توسط جناح اکثریت این سازمان نشان داد که چپ‌روی و راست در عرصه مبارزه دو روی یک سکه استراتژی پیشاهنگی می‌باشند، چراکه این یک قانون لایتغیر است که هر چپ‌روی کودکانه، در دل خود هسته یک راست‌روی بزدلانه ایجاد می‌کند.

علی ایحاله در این رابطه است که پیشگام در عرصه تحلیل افقی از جنبش‌های چهارگانه ایران در 150 سال گذشته، باید برای این سؤال‌ها پاسخ مناسب پیدا کند. چرا کلیدواژه مبارزه پیشگامی (نه پیشاهنگی) در جامعه ایران، دموکراسی می‌باشد؟ چرا تا زمانیکه جامعه ایران به دموکراسی (هر چند با هژمونی طبقه متوسط)، دست پیدا نکند، امکان دستیابی به جامعه مدنی جنبشی حقوقی تکوین یافته از پائین وجود ندارد؟ چرا دموکراسی در جامعه ایران، بیش از آنکه نیاز طبقه متوسط باشد، نیاز طبقه محروم و زحمتکش ایران است؟

چرا در جنبش تحول‌خواهانه 150 سال گذشته تاریخ ایران، همیشه طبقه متوسط شهری پرچمدار مبارزه دموکراسی‌خواهانه بوده است و طبقه محروم شهر و روستا همیشه دنباله‌رو طبقه متوسط شهری بوده‌اند؟ چرا رهبری طبقه متوسط شهری ایران بر جنبش‌های رهائی‌بخش و دموکراسی‌خواهانه و حتی عدالت‌خواهانه باعث گردیده است تا مبارزه درازمدت مردم ایران وارد چرخه کوتاه مدت بشود؟ و جهت دستیابی کوتاه‌مدت به خواسته‌های طبقه متوسط، مبارزه را از چرخه مبارزه دموکراتیک وارد چرخه آنتاگونیست بکنند؟ بطوریکه در 150 سال گذشته کمتر حرکت و قیامی تحت هژمونی طبقه متوسط شهری در ایران وجود داشته است که بلافاصله پس از شروع به خون و خونریزی کشیده نشده باشد؟

چرا طبقه متوسط شهری در عرصه هژمونی خود بر جنبش دموکراسی‌خواهانه و رهائی‌بخش و حتی عدالت‌خواهانه خود تلاش کرده است تا با بالا بردن هزینه مبارزه، دیواری جهت فراگیر شدن جنبش اجتماعی ایران فراهم بکند؟ چرا در تمامی جنبش‌های ضد استبدادی 150 سال گذشته جامعه ایران بلافاصله پس از تثبیت هژمونی طبقه متوسط شهری بر این جنبش‌ها، روحانیت حوزه‌های فقاهتی از راه رسیده، توسط موج سواری بر دوش طبقه متوسط شهری و با سلاح فتوا و تکلیف و تقلید در چارچوب مشروعیت آسمانی و نمایندگی امام زمان، توانسته‌اند جنبش‌های ضد استبدادی مردم ایران را به انحراف بکشند؟

چرا در حرکت تحول‌خواهانه ضد استبدادی 150 سال گذشته تاریخ ایران، مردم ایران و جنبش‌های چهارگانه ایران می‌دانستند که چه نمی‌خواهند، اما نمی‌دانستند چه می‌خواهند؟ می‌دانستند مستبد کیست، اما نمی‌دانستند استبداد چیست؟ برای آزادی و دموکراسی تئوری وارداتی و کپی شده داشتند، اما برای استبداد تاریخ 2500 ساله آن در ایران، نه تنها حداقل تئوری کنکریت و مشخص نداشتند، حتی در این رابطه همان تئوری وارداتی و کپی - پیست شده نداشتند؟ چرا در 150 ساله گذشته مبارزه ضد استبدادی مردم ایران به مجرد درازمدت شدن مبارزه، وحدت ملی کشور ایران از طرف هژمونی این جنبش‌ها به چالش گرفته شده است؟

چرا در طول 150 سال جنبش ضد استبدادی مردم ایران، از مشروطیت تا امروز هر چه جلوتر می‌آئیم مستبدین تعویض و سرنگون می‌شوند، اما استبداد در ایران خشن‌تر و متصلب‌تر می‌گردد؟

چرا در 150 سال گذشته مبارزه ضد استبدادی مردم ایران، هرگز مبارزه ضد استبدادی و دموکراسی‌خواهانه مردم ایران از چرخه ضد استبدادی پس از سرنگونی مستبدین وارد چرخه عدالت‌خواهانه و ضد استثماری و ضد استحماری نشده است؟ چرا در 150 سال گذشته تاریخ حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران، مستبدین پس از تثبیت حاکمیت استبدادی خود بر جامعه ایران، تلاش کرده‌اند تا جهت نفی نیروهای آلترناتیو خود توسط سرنیزه و سرکوب و اختناق و انسداد سیاسی و کشتار و شکنجه و اعدام و تیغ و داغ و درفش هزینه مبارزه برای طبقه محروم و مردم ایران را بالا ببرند؟

چرا در جامعه ایران تنها راه منفرد کردن «پیشگام» و «پیشاهنگ» و «پیشرو» توسط مستبدین حاکم، «بالا بردن هزینه مبارزه» بوده است؟ چرا در سال 56 با ورود کارتر به کاخ سفید و فشار بر رژیم کودتائی پهلوی دوم و ورود بازرسان حقوق بشر به زندان‌های و شکنجه‌گاه‌های پهلوی دوم همراه با کاهش هزینه مبارزه در ایران، جنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران رشد کرد؟

چرا در سال 78 به موازات ورود جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب به پاستور، جنبش ضد استبدادی دانشجویان ایران در تیرماه 78 رشد کرد؟ چرا در فروردین 77 دولت هفتم سیدمحمد خاتمی مجبور شد، جریان قتل‌های زنجیره‌ای تحت هژمونی فلاحیان –هاشمی رفسنجانی – سعید امامی را افشاء کند؟ چرا در تابستان 88 حزب پادگانی خامنه‌ای جهت قلع و قمع جنبش سبز مجبور به برپائی کهریزک‌ها شد؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا؟

ادامه دارد