بحران «آشفتگی ساختاری» در ایران – قسمت اول
فونکسیون کودتای 28 مرداد 32 بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ و تاریخ جامعه ایران، تنها «تغییر یک دولت نبود» بلکه برعکس یک زلزلهای بود که تمامی ارکان عینی و ذهنی جامعه ایران را برای سالیان سال به لرزه درآورد و به همین دلیل پسلرزهای آن زلزله خانمانسوز و اقتصادسوز و فرهنگسوز و سیاستسوز بزرگتر از خود زلزله کودتای 28 مرداد 32 بوده است، آنچنانکه در این رابطه میتوان به وضوح داوری کرد که در طول 64 سالی که از کودتای 28 مرداد میگذرد، «آبشخور اولیه تمامی بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی که جامعه ایران گرفتار آن بوده است و هم اکنون گرفتار آن میباشد، در تحلیل نهائی بازگشت پیدا میکند به پسلرزههای کودتای 28 مرداد 32 در مرحله پساکودتا»، به طوری که به ضرس قاطع میتوانیم بگوئیم که پسلرزههای کودتای 28 مرداد 32 در مرحله پساکودتا، برای جامعه ایران خانمانسوزتر از دوران خود کودتا و مرحله پیشاکودتا (دوران دولت مصدق) بوده است.
به همین دلیل، باید در اینجا داوری کنیم که کودتای 28 مرداد یک «حادثه و فراورده» نبود، بلکه یک «فرایند جدید در تاریخ حیات امپریالیسم جهانی بود که با ظهور هیولای امپریالیسم تازه نفس آمریکا در عرصه هژمونی سرمایهداری جهانی به وقوع پیوست»، که برای فهم فونکسیون تاریخی کودتای 28 مرداد 32 در اینجا مجبوریم به ذکر یک مثال و نمونه تاریخی بپردازیم.
در خصوص رویکرد دکتر محمد مصدق جهت تحلیل مسائل سیاسی نقل میکنند که او در تحلیل ریشه تاریخی بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن روز حاکم بر جامعه ایران، آبشخور اولیه جنگ سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه آن روز ایران را «قرارداد وثوق الدوله میدانست». آنچنانکه میتوان داوری کرد که به نظر او قرارداد وثوق الدوله با انگلیس، آبشخور تمامی گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران، از کودتای رضاخان و سیدضیاء الدین طباطبائی (کودتای انگلیسی سال 1299) گرفته تا تبعید رضاخان در 25 شهریور 1320 (طبق پروژه و دستور امپریالیسم انگلستان) تا غارت سرمایههای نفتی ملت ایران (توسط امپریالیسم انگلیس) و تا ظهور قوام السلطنه (مهره سرسپرده امپریالیسم انگلستان) و همچنین سرکوب قیام 30 تیر سال 31 مردم ایران و محاصره اقتصادی دولت دکتر محمد مصدق (توسط امپریالیسم انگلیس) و همدستی امپریالیسم تازه نفس آمریکا و جریان ترورهای مشکوک و از قبل برنامهریزی شده فدائیان اسلام (از ترور ناموفق حسین فاطمی گرفته تا ترور رزم آرا و احمد کسروی و غیره) و صفآرائی حوزههای فقاهتی (به رهبری ابوالقاسم کاشانی و حمایت محمد حسین بروجردی) در برابر مصدق و حمایت حوزههای فقاهتی از دربار پهلوی و شعار حمایت حزب توده «از تحویل نفت شمال به شوروی» و غیره، همه و همه در نگاه مصدق معلول فونکسیون و پسلرزههای همان «قرارداد وثوق الدوله» با امپریالیسم انگلیس بوده است.
بنابراین به این ترتیب بود که دکتر محمد مصدق از همان اوان شروع مبارزه رهائیبخش و ضد استعماری و ضد امپریالیستیاش در دوران رضا شاه، در نوک پیکان مبارزه و حرکت خودش، «مبارزه با قراردا د وثوق الدوله قرار داده بود» و باز در این رابطه بود که در طول 20 سال مبارزه سیاسی مصدق، هرگز وقایع مختلف سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی نتوانستند، «آدرس اشتباهی به مصدق بدهند» و او را در این رابطه دچار حرکت در جادههای فرعی بکنند. بیشک در این رابطه اگر داوری کنیم که علت اصلی موفقیت مبارزه ضد استعماری و رهائیبخش مصدق «همین تشخیص صائب» مصدق و در ادامه آن عدم انحراف او از این جاده بوده است، دواری غلطی نباشد. بطوریکه در این چارچوب، نه تنها خیانت همراهان او از بقائی تا مکی نتوانستند مصدق را در مسیر مبارزه با «قرارداد وثوق الدوله و امپریالیسم انگلستان» دچار انحراف بکند و نه تنها ترورهای برنامهریزی شده فدائیان اسلام (از ترور ناموفق حسین فاطمی تا ترور احمد کسروی) نتوانست مصدق را در مسیر خود دچار سرگردانی و اصلی کردن تضادهای داخلی و فرعی بکند و نه تنها سهمخواهی روحانیت و حوزههای فقاهتی تحت رهبری ابوالقاسم کاشانی و حمایت محمد حسین بروجردی از دربار و کودتا، نتوانست مصدق را درگیر مسائل فرعی بنماید، حتی مبارزه فراگیر و همه جانبه حزب توده با دولت مصدق، در حمایت از منافع اتحاد جماهیر شوروی که «آب ریختن در آسیاب امپریالیسم انگلستان بود» نتوانست مصدق را در مسیری که از همان آغاز بر علیه «قرارداد وثوق الدوله و امپریالیسم انگلستان» انتخاب کرده بود، دچار سرگردانی و انحراف بکند.
از این رو در این رابطه است که مهمترین سوالی که در اینجا مطرح میگردد اینکه، مصدق محتوا و مضمون «قرارداد وثوق الدوله با امپریالیسم انگلستان» را چگونه ارزیابی و تحلیل میکرده است؟ و چگونه آبشخور تمامی جنگها و دخالتها و غارتهای امپریالیسم انگلستان در کشور ایران (از سال 1299 تا کودتای 28 مرداد 32) قرارداد وثوق الدوله با امپریالیسم انگلستان، تبیین و تحلیل میکرد؟
به عبارت دیگر اگر چه به ظاهر قرارداد وثوق الدوله توسط دخالتهای سیاسی و نظامی و اقتصادی امپریالیسم انگلستان تغییر شکل داد، چرا مصدق هرگز با این تغییر لباسهای امپریالیسم انگلستان دچار انحراف و سرگردانی و اشتباهی گرفتن آدرس مسیر نشد؟
برای پاسخ به این سؤال باید توجه داشته باشیم که مصدق «محتوا و مضمون قرارداد وثوق الدوله را اقتصادی صرف تحلیل نمیکرد و آن را تنها یک قرارداد (صرف نفتی یا قراردادی جهت سلطه بر بازار اقتصادی ایران و غارت منابع اولیه این مملکت) با امپریالیسم انگلستان ارزیابی نمیکرد، بلکه برعکس مصدق «قرارداد وثوق الدوله را یک قرارداد امپریالیستی و استعماری و اقتصادی – سیاسی جهت سلطه همه جانبه اقتصادی و سیاسی و نظامی امپریالیسم انگلستان بر کشور ایران تحلیل میکرد و مبارزه با قرارداد وثوق الدوله را یک مبارزه رهائیبخش ملی و ضد امپریالیستی میدانست و در چارچوب استراتژی مبارزه رهائیبخش ملی و ضد امپریالیستی با امپریالیسم انگلستان بود که مصدق نه تنها مبارزه ضد استبدادی و آزادیخواهانه خودش با دو شاه کودتاگر رضاخان و پهلوی دوم، تحت شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» تا آخر (حیات سیاسیاش در کادر این استراتژی رهائیبخش ملی و ضد امپریالیستی خود) ادامه داد، بلکه حتی مبارزه ضد ارتجاعیاش با حوزههای فقاهتی و روحانیت و بازوی مسلح آنها یعنی فدائیان اسلام، در این چارچوب به انجام رسانید.
ملی کردن صنعت نفت ایران توسط همین استراتژی رهائیبخش ملی و ضد امپریالیستی به پیروزی رسانید، نه در کادر یک مبارزه اقتصادی و یا معامله و زد و بند سیاسی (مثل برجام) جهت دستیابی به پولهای بلوکه شده یا افزایش درآمد نفتی، برای فهم مضمون استراتژی مبارزه رهائیبخش ملی و ضد امپریالیستی دکتر محمد مصدق باید مضمون ملی کردن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر و ملی کردن صنعت مس شیلی توسط سالوادر آلنده (که هر دو حرکت فوق به تاسی از حرکت دکتر محمد مصدق صورت گرفته است) فهم کنیم، چراکه هم ملی کردن کانال سوئز (توسط جمال عبد الناصر) و هم ملی کردن صنعت مس شیلی (توسط سالوادر آلنده) از «جوهر ضد امپریالیستی و ضد استعماری و رهائیبخش ملی» برخودار بودند.
به همین دلیل است که وقتی که دکتر محمد مصدق در مسیر بازگشت از سفر به آمریکا وارد مصر میشود، مردم مصر به عنوان یک قهرمان ملی مصر از مصدق استقبال میکنند و بیشک در این رابطه اگر داوری کنیم که علت موفقیت مصدق (نسبت به تحلیل او از قرارداد وثوق الدوله) این بود ه است که او در آن شرایط تاریخی حیات امپریالیسم جهانی، به درستی فهم کرد که «استثمار ملت از ملت، برتری بر استثمار طبقه از طبقه، یا طبقه از ملت دارد» یک داوری احساسی و غیر واقعبینانه نیست و این موضوع حقیقتی است که نه تنها نظریهپردازان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا نتوانستند با همه ادعای خود آن را فهم کنند و نه تنها نظریهپردازان سوسیالیسم دولتی قرن بیستم نتوانستند آن را تحلیل و فهم نمایند، حتی طرفداران سوسیالیست دولتی اتحاد جماهیر شوروی در داخل کشور که در رأس آنها حزب توده قرار داشت، نتوانستند جوهر ضد استثماری مبارزه رهائیبخش ملی و ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی و ضد استعماری و ضد استبدادی دکتر محمد مصدق فهم نمایند.
بر این مطلب بیافزائیم که علت همه انحرافات سیاسی حزب توده از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دکتر محمد مصدق و مبارزه رهائیبخش ملی و ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد استبدادی و ضد ارتجاعی او به لحاظ تئوریک این بود که حزب توده به تاسی از نظریهپردازان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم اروپا و نظریهپردازان سوسیالیسم دولتی قرن بیستم، تنها موضوع مبارزه طبقاتی و مبارزه ضد استثمار در «استثمار طبقه از طبقه» خلاصه میکردند و هرگز نمیتوانستند به موضوع «استثمار ملت از ملت» که در قرن نوزدهم و بیستم وحشتناکتر از «استثمار طبقه از طبقه» بوده است، پی بیرند.
بنابراین اگر میبینیم که حزب توده در کوران مبارزه ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق، شعار «واگذاری نفت شمال به کشور شوروی سابق» میدهد، به خاطر آن است که حزب توده نمیتوانست فهم نماید که آنچنانکه غارت نفت ایران توسط امپریالیسم انگلیس «استثمار ملت از ملت» میباشد، واگذاری نفت شمال مردم محروم ایران به شوروی سابق خود نیز «استثمار ملت از ملت میباشد» و باز در همین رابطه است که اگر میبینیم که در کوران مبارزه مصدق با امپریالیسم انگلیس تحت شعار «ملی کردن صنعت نفت ایران»، حزب توده با به راه انداختن اعتصابات کارگری و تظاهرات خیابانی بر علیه دکتر محمد مصدق، اقتصاد داخلی را در اوج تحریم جهانی، به رکود و تعطیلی و کم کاری میکشاند و زمینه نارضایتی اجتماعی بر علیه دکتر محمد مصدق ایجاد مینماید، همه اینها به خاطر این بود که حزب توده نمیتوانست (به لحاظ تئوری) فهم نماید که «استثمار ملت از ملت» وحشتناکتر از «استثمار طبقه از طبقه» میباشد. لذا به این دلیل است که تا زمانیکه نتوانیم «مبارزه طبقاتی داخلی بر علیه استثمار ملت از ملت سمت و سو بدهیم، هرگز نخواهیم توانست از شر استثمار طبقه از طبقه، رهائی پیدا بکنیم و سوسیالیسم علمی چیزی نیست جز فهم فرایند اشکال استثمار و مبارزه طبقاتی و بسترسازی جهت رهائی از اشکال استثمار.»
پر پیداست که علت اصلی شکست سوسیالیسم دولتی در قرن بیستم، همین سرگردانی در فهم مؤلفههای سه گانه «استثمار طبقه از طبقه» و «استثمار طبقه از ملت» و «استثمار ملت از ملت» بوده است، چراکه به وضوح میدیدیم که (آنچنانکه خلیل ملکی در تعریف شعار انترناسیونالیستی آن زمان حزب توده بر علیه دکتر محمد مصدق میگفت: «در شعار انترناسیونالی است سوسیالیست دولتی قرن بیستم، انترش کشورهای پیرامونی بودند و ناسیونالیستش اتحاد جماهیر شوروی). البته هرگز نباید این رویکرد و تحلیل ما از حرکت دکتر محمد مصدق، در مخاطب و خواننده تداعی این امر بکند که ما حرکت دکتر محمد مصدق در مبارزه ضد امپریالیستی و ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد ارتجاعی بدون عیب و اشکال میبینیم، هرگز چنین نیست، چراکه آنچنانکه در آسیبشناسی حرکت مصدق قبلاً در همین نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) اعلام کردهایم، هم مبارزه ضد امپریالیستی مصدق دارای عیب و اشکال بوده است و هم مبارزه ضد استبدادی او، اما نکتهای که در این رابطه باید در نظر داشته باشیم اینکه «آسیبشناسی یک حرکت برای تکامل بخشیدن به آن حرکت میباشد نه مچگیری سیاسی» آنچنانکه حزب توده دنبال میکرد و کسی که در عرصه نظریهپردازی و فهم واقعیت و حرکت در جهت اعتلای مبارزه ضد استثماری و ضد استحماری و ضد استبدادی نتواند این موضوع را فهم نماید، هرگز نخواهد توانست یک «سوسیالیست واقعی» باشد.
ادامه دارد