جنبش «حاشیهنشینان ایران»و «پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر و دگماتیسم» - قسمت سوم
بر این مطلب بیافزائیم که در صورتی که به جای این «سرمایهداری وابسته امروز حاکم بر اقتصاد ایران»، اگر در طول 50 سال گذشته «یک سرمایهداری بومی و مستقل و دینامیک و تاریخی» مولود سرمایههای تجاری بورژوازی بازار ایران، مانند کشور هندوستان تکوین پیدا میکرد و «بورژوازی ملی ایران» دیگر در بستر رفرم شاه – کندی بدل به یک اسطوره نمیشد و این «بورژوازی ملی» میتوانست مانند دهه 20 رسالت سیاسی و تاریخی خود را در جامعه ایران به انجام برساند، هر چند در دهه 20 بورژوازی ملی ایران نشان داد که فاقد پتانسیل انجام یک تحول سوسیالیستی در راستای تمرکززدائی سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی میباشد، با همه این ضعفهای تاریخی بورژوازی ملی ایران، در آن صورت به لحاظ فرهنگی، بورژوازی ملی ایران توانائی آن را پیدا میکرد تا با ایجاد تحولات فرهنگی در چارچوب توسعه مولود سرمایهداری، سنت ستبری که مانند زنجیری بر اندیشه و فکر و ذهن مردم ایران بسته شده است (آنچنانکه در مغرب زمین با زایش نهضت پروتستانیسم مذهبی، کاتولیک کلیسائی را دچار تحول و دگرگونی کرد)، دچار تحول و استحاله نماید؛ و امروز دیگر ما شاهد نبودیم تا رژیم مطلقه فقاهتی با موجسواری و تکیه بر این سنت مذهبی ستبر بتون آرمه شده، مخوفترین رژیم توتالیتر تاریخ را بر ملت نگونبخت ایران تحمیل نماید.
دیگر ارتجاع مذهبی حاکم نمیتوانست توسط اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام روایتی برای مدت نزدیک به 40 سال در نماد، اسلام فقاهتی، سنت مذهبی تکلیفی و تعبدی و تقلیدی بر جامعه ایران تزریق نمایند و با سلاح اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام مقلدساز و اسلام مکلفساز بستر ذهنی حاکمیت مطلقه فقاهتی خود را فراهم کنند.
اگر از 50 سال پیش، سرمایهداری ایران مانند کشور هندوستان به صورت یک سرمایهداری غیر وابسته یکطرفه به سرمایه جهانی و امپریالیستی تکوین پیدا میکرد، به لحاظ اجتماعی و طبقاتی و تاریخی، ما امروز شاهد یک کمربند حاشیهنشینی که جمعیت آنها طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی بیش از 20 میلیون میباشد، نبودیم. فراموش نکنیم که این کمربند حاشیهنشینی اطراف شهرهای ایران در 37 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذرد، باعث گردیده است که به عنوان بزرگترین خواستگاه نیروهای سیاسی و سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی درآیند؛ و در نتیجه همین کمربند حاشیهنشینان، اطراف شهرهای ایران بود که در جریان مبارزه ضد استبدادی مردم ایران در سالهای 56 – 57، در غیبت جنبش سیاسی و جنبش طبقه کارگر و در فقدان یک جامعه مدنی فعال این حاشیهنشینان شهری توانستند به صورت یک جنبش غالب در خدمت «روحانیت موجسوار از راه رسیده» درآیند و مسیر انقلاب ضد استبدادی جنبش اجتماعی ایران را در راستای حاکمیت اسلام فقاهتی و تکلیفی و تقلیدی، زیر و زبر نمایند.
فراموش نکنیم که از سال 55 رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم در عرصه رکود دهه 50، دریافت که بادی که در دهه 40 توسط رفرم کندی – شاه کاشته بود، در دهه 50 در عرصه رکود اقتصادی سرمایهداری وابسته ایران که معلول شکست پروژه رفرم ارضی شاه – کندی بود، با تکوین پدیده حاشیهنشینی مولود مهاجرت طبقه زحمتکش روستائی به شهرها، مجبور به درو کردن طوفان شده است. لذا در این رابطه بود که رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی دوم دریافت که «حاشیهنشینان شهرها به علت شرایط ذهنی و سنتی که از روستا به ارث برده بودند، در عرصه شکست پروژه رفرم شاه – کندی و فشارهای اقتصادی زائیده رکود دهه 50 بدل به پیاده نظام دشمنان رژیم پهلوی شدهاند.»
در نتیجه در این رابطه بود که از سال 55 تصمیم به مقابله فیزیکی با حاشیهنشینان شهرها از کانال شهرداریها با خراب کردن خانه یا آلونک یا زاغهها یا کپرهای آنها گرفتند. به همین دلیل بود که حاشیهنشینان شهرها بخصوص در کلان شهر تهران، جهت مقابله کردن با هجمه فیزیکی سر انگشتان اجرائی رژیم کودتائی پهلوی دوم، تصمیم به مقابله با شهرداریها و رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم گرفتند تا توسط آن بتوانند حداقل از زاغه و کپری که در گودهای حاشیه شهرها به عنوان سر پناه برای خود ساخته بودند دفاع کنند.
از این زمان بود - یعنی از سال 55 - که حاشیهنشینان شهری که مولود شکست رفرم ارضی شاه – کندی در دهه 40 بودند، «به صورت جنبش حاشیهنشینان درآمدند» هر چند این جنبش در آغاز تلاش میکرد تا تنها مبارزه خود را با رژیم کودتائی پهلوی، محدود به مبارزه با هجمه شهرداریها جهت حفظ سر پناه خود میکردند، اما به علت خودویژگیهای روانشناسی طبقاتی این گروه اجتماعی، «مبارزه آنها تنها محدود به مقابله با هجمه شهرداریها جهت ممانعت از تخریب خانههای آنها باقی نماند، چراکه رژیم کودتائی پهلوی دوم (که خود عامل تکوین این گروه اجتماعی بود)، در دهه 50 در عرصه رکود فراگیر اقتصادی که برای اولین بار از بعد از کودتای 28 مرداد 32 دامنگیر رژیم و اقتصاد نفتی و رانتی و سرمایهداری وابسته ایران شده بود، دریافت که گروه اجتماعی حاشیهنشینان به علت اینکه در حاشیه تولید قرار دارند و از حداقل درآمد اقتصادی برخوردار میباشند و ضربهپذیرترین گروه اجتماعی به لحاظ اقتصادی هستند و در فقر مطلق به سر میبرند و از حداقل درآمد ممکن که معمولا به صورت کارهای غیر متعارف میباشد، برخوردارند، به صورت آتش زیر خاکستر، به عنوان پیشکسوت مخالفین رژیم کودتائی میباشند.»
ه – مشخصات مبارزه «حاشیهنشینان شهری»:
با ورود حاشیهنشینان به عرصه مبارزه با رژیم کودتائی پهلوی از سال 55 – 56، شرایط اجتماعی مبارزه با رژیم پهلوی در جامعه ایران تغییر کرد. چراکه:
اولا حاشیهنشینان شهرهای ایران، به لحاظ کمی برتری قابل توجهی نسبت به گروههای اجتماعی دیگر، من جمله طبقه کارگر ایران داشتند؛ و همین امر عامل اصلی ایجاد بحران در هرم طبقاتی جامعه ایران شد.
ثانیا از آنجائیکه خواستگاه اصلی این حاشیهنشینان روستاهای ایران بوده است که از بعد شکست رفرم ارضی شاه – کندی در دهه 40 آنها مجبور شدند تا (به علت فقر و ناتوانی در تولید کشاورزی و تجزیه و تفکیک زمینهای کشاورزی آنها و فقدان مدیریت و فقدان سرمایه اولیه)، روستاها را ترک کنند و در حاشیه شهرها، در گودها یا کپرها یا زاغهها به زندگی بخور و نمیر، از هر راه ادامه دهند. همین امر باعث گردید تا این حاشیهنشینان توسط همان ذهنیت سنتی و مذهبی روستائی خود وارد شهرها بشوند؛ که همین ذهنیت به جا مانده از مناسبات زمینداری باعث گردید تا شرایط برای رشد مذهب سنتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام مداحیگری که بسترساز اعتقاد به روحانیت دگماتیسم معتقد به اسلام فقاهتی و اسلام روایتی میباشد، در میان گروه اجتماعی حاشیهنشینان به شدت رشد کند.
ثالثا از آنجائیکه گروه اجتماعی حاشیهنشینان ایران در روستاها و زندگی کشاورزی خود، «فقط پروسس اقتصادی فردی کشاورزی طی کرده بودند و از هر گونه فعالیت جمعی اقتصادی در روستاهای ایران محروم بودند، همین امر باعث شده است تا در مدت نزدیک به 40 سالی که از عمر جنبش حاشیهنشینان شهری میگذرد، مبارزه جنبش حاشیهنشینان ایران، علاوه بر اینکه از جوهر فردی و تشکیلات ناپذیری و آنارشیستی برخوردار میباشند، فاقد توانائی و پتانسیل مبارزه درازمدت هستند که همین اعتقاد آنها به مبارزه کوتاه مدت، همراه با عدم توانائی آنها در تشکیلاتپذیری و سازمانگری و سازماندهی خود باعث گردیده است تا جنبش حاشیهنشینان ایران در 40 سال گذشته، به مجرد ورود به عرصه مبارزه صنفی با رژیم کودتائی پهلوی دوم در سالهای 55 - 56 الی زماننا هذا، به سرعت سیاسی بشوند.»
«فقدان رهبری درون ذاتی و فقدان تشکیلاتپذیری در چارچوب ذهنیت سنتی و مذهب قشری و تقلیدی و تکلیفی و تعبدی دگماتیسم روستائی، باعث گردید تا در سالهای 55 تا 57 به مجرد سیاسی شدن مبارزه حاشیهنشینان شهری، با رژیم کودتائی و مستبد و توتالیتر پهلوی دوم، شرایط جهت نفوذ و رهبری روحانیت بر جنبشهای حاشیهنشین شهری فراهم گردد.» چراکه روحانیت حوزههای فقاهتی که با سلاح اسلام دگماتیسم فقاهتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام روایتی و اسلام تقلیدی و اسلام تعبدی و تکلیفی، توسط بیش از 60 هزار مسجد و حسینیههائی که در سرتاسر ایران از شهر و روستا در اختیار دارند، به راحتی میتوانند حاشیهنشینان شهری را تحت قیمومیت مذهبی خود درآوردند. آنچنانکه در سال 57 با این سلاح برنده توانستند هژمونی جنبش اجتماعی ضد استبدادی مردم ایران را به صورت مطلق در کف خود بگیرند و عکس خود را توسط این جنبش، یک شبه به سطح ماه بفرستند.
بنابراین تنها بستری که روحانیت حوزههای فقاهتی جهت موجسواری و تثبیت هژمونی خود بر جنبش حاشیهنشینان شهری در طول 40 سال عمر حاشیهنشینان شهری داشتهاند، همین مذهب سنتی و فقاهتی و زیارتی و شفاعتی و روایتی و تقلیدی و تکلیفی و تعبدی، حاشیهنشینان شهری میباشد که از دوران زندگی روستائی خویش به ارث آوردهاند. به عبارت دیگر، به علت خواستگاه روستائی حاشیهنشینان شهری، توسط مذهب سنتی و زندگی فردی و ذهنیت عقب مانده و سنت ستبر تاریخی آنها باعث گردیده است تا شرایط جهت هژمونی روحانیت سنتی بر جنبش حاشیهنشینان در طول 40 سالی که از عمر جنبش حاشیهنشینان شهری میگذرد، فراهم گردد.
علی ایحال، در این رابطه بود که با ورود سونامی جنبش حاشیهنشینان شهری در سالهای 55 - تا 57 به عرصه مبارزه ضد استبدادی جنبش اجتماعی مردم ایران با رژیم کودتائی پهلوی دوم، شرایط جهت موجسواری و تثبیت هژمونی روحانیت فقاهتی از راه رسیده فراهم گردید؛ و به همین دلیل است که پروسه جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سالهای 56 و 57 تا زمان پیروزی انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57، دارای سه فرایند مختلف و متفاوت میباشد. چراکه:
در فرایند اول، در غیاب جنبش حاشیهنشینان شهری، «جنبش ضد استبدادی و دموکراسیخواهانه مردم ایران» فقط شامل جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی بود. علیهذا، در این فرایند هر چند در غیاب جنبش سیاسی شکست خورده چریکی صورت گرفت، در غیاب رهبری روحانیت فقاهتی، فضای حاکم بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران، اندیشه و فرهنگ و ایده معلم کبیرمان شریعتی بود؛ که البته این هواداران بدون تشکیلات شریعتی بودند که در فرایند اول جنبش ضد استبدادی و دموکراسیخواهانه مردم ایران در غیبت «روحانیت فقاهتی موجسوار»، نقش فعالی داشتند.
تا آنجا که تمامی عکسها و نوشتهها و شعارهائی که در این فرایند در تجمعات و راهپیمائیها توسط مردم مطرح میگردید، یا عکسهای خود شریعتی بود و یا اینکه سخنان شریعتی بودند که نوشته شده بر روی تابلوهائی در پیشاپیش راهپیمائیهای مردم حمل میشد.
فرایند دوم جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سالهای 56 - 57 از زمانی آغاز شد، که جنبش حاشیهنشینان شهری به جنبش ضد استبدادی مردم ایران پیوستند. در نتیجه همین پیوند بین حاشیهنشینان با جنبش ضد استبدادی مردم ایران بود که، شرایط برای «موجسواری روحانیت» جهت تثبیت هژمونیاش بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران، فراهم گردید. چراکه، جنبش حاشیهنشینان شهری، علاوه بر رویکرد قشریگرایانه و پوزیتویستی و سنتی و فردگرانه و مذهبی که داشتند، با عنایت به کثرت کمی آنها، موازانه کمی در جنبش ضد استبدادی مردم ایران به سود جنبش حاشیهنشینان در نتیجه رهبری روحانیت فقاهتی تغییر کرد.
لذا از این مرحله بود که افرادی مانند هادی غفاری با موجسواری شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله»، با پشتیبانی حاشیهنشینان، بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران تحمیل کردند.
فرایند سوم جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سالهای 56 - 57 از زمانی آغاز شد که پس از قتل عام میدان ژاله توسط رژیم کودتائی پهلوی دوم در 17 شهریور ماه 57، از روز 18 شهریورماه 57، جنبش کارگری ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران، به صورت فراگیر و همه جانبه با جنبش ضد استبدادی مردم ایران پیوند برقرار کردند؛ و از آنجائیکه «این ورود و پیوند جنبش کارگری با جنبش ضد استبدادی مردم ایران، همراه با اعتصاب سراسری کارگران ایران تحت هژمونی اعتصاب کارگران صنعت نفت ایران بود»، همین امر باعث گردید تا شرایط برای هژمونی جنبش کارگران ایران بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران فراهم شود.؛ اما از آنجائیکه:
اولا جنبش کارگری ایران فاقد تشکیلات مستقل فراگیر و سراسری کارگری بودند.
ثانیا در زمانی جنبش کارگران ایران به جنبش ضد استبدادی مردم ایران پیوست که قبل از آن به علت پیوند جنبش حاشیهنشینان شهری به جنبش ضد استبدادی مردم ایران، «روحانیت موجسوار فقاهتی» توانسته بود با شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله»، رهبری خود را بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران تثبیت کند.
در نتیجه همین امر باعث گردید تا هژمونی جنبش کارگری نتواند بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران دوام پیدا کند که خروجی نهائی این امر آن شد که «جنبش کارگری ایران مجبور به پذیرش رهبری موجسوار روحانیت فقاهتی بشود»؛ و بالاخره همین تسلیم جنبش کارگری ایران در فرایند سوم جنبش ضد استبدادی مردم ایران در نیمه دوم سال 57 در برابر «روحانیت موجسوار فقاهتی» بود که باعث گردید تا جنبش ضد استبدادی تحت رهبری روحانیت فقاهتی وارد جاده خاکی گردد که مدت 37 سال است که میوه چنین این انحراف میباشیم.
یعنی هژمونی روحانیت سنتی فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم در سال 57 باعث گردید تا موازنه مشارکت گروههای اجتماعی یا جنبشهای مختلف جامعه ایران در مبارزه سیاسی با رژیم کودتائی پهلوی دوم در سالهای 56 - 57 رفته رفته تغییر کند، تا آنجا که هر چند در فرایند اول این مبارزه تحت هژمونی جنبش دانشجوئی بود که در سالهای 55 - 56 به علت تصمیم رژیم کودتائی پهلوی دوم، نسبت به تغییر جغرافیائی دانشگاه آریامهر (دانشگاه شریف فعلی) از تهران به اصفهان با ورود همه جانبه جنبش دانشجوئی، تحت هژمونی دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر تکوین پیدا کرد، در غیاب جنبش گروههای سیاسی چریکگرای ایران در فرایند اول، صورتی مترقیانه داشت؛ و روحانیت فقاهتی در فرایند اول هیچگونه جایگاهی نه در راس و نه در بدنه و نه در قاعده جنبش ضد استبدادی و دموکراسیخواهانه مردم ایران نداشت.
البته به علت ورود جنبش حاشیهنشینان شهری به جنبش ضد استبدادی مردم ایران، باعث گردید تا شرایط جهت نفوذ و موجسواری رهبری روحانیت فقاهتی فراهم گردد. تا آنجا که دیدیم، حتی در شرایطی که از بعد از سرکوب قهرآمیز 17 شهریور 57 رژیم کودتائی و مستبد و توتالیتر پهلوی دوم که بسترساز ورود همه جانبه جنبش کارگری ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت شد، از آنجائیکه به علت استبداد رژیم کودتائی و توتالتیر پهلوی دوم، جنبش کارگری از حداقل تشکیلات مستقل فراگیر برخوردار نبودند، همین ورود سازمان نایافته جنبش کارگری ایران از 18 شهریور ماه 57 به عرصه مبارزه ضد استبدادی مردم ایران باعث گردید تا جنبش کارگری ایران برعکس دهه 20، توان و پتانسیل رهبری مبارزه ضد استبدادی مردم ایران را نداشته باشد.
در نتیجه همین ضعف تجربی و تشکیلاتی جنبش کارگری ایران در سال 57 باعث گردید تا این جنبش تن به هژمونی جنبش حاشیهنشینان شهری و در نتیجه به هژمونی روحانیت فقاهتی موجسوار بدهد و این اوج فاجعه بود. چراکه در غیبت جنبش گروههای سیاسی که در دهه 50 به علت بن بست استراتژی چریکگرائی و خشونت زائدالوصف رژیم کودتائی پهلوی دوم تنها محدود به فضای زندانهای آن رژیم شده بودند، قبول هژمونی حاشیهنشینان و روحانیت توسط جنبش کارگری، شرایط جهت تثبیت هژمونی ارتجاع مذهبی بر مبارزه ضد استبدادی مردم ایران فراهم گردد.
ادامه دارد