آغاز «چهل و یکمین» سال حیات سیاسی، اجتماعی «آرمان مستضعفین» همراه با آغاز «نهمین» سال حیات سیاسی و اجتماعی «نشر مستضعفین»، ارگان عقیدتی – سیاسی «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» را گرامی می‌داریم.

نگاهی واکاوانه به «دیدگاه‌های نظری و عملی» چهل سال «آرمان مستضعفین» و هشت سال «نشر مستضعفین» - قسمت پنجم

 

جای تردید نیست که آبشخور این خودویژگی دو مؤلفه‌ای انقلاب 57 مردم ایران، همان بسترهای نظری اندیشه شریعتی بوده و علی الدوام می‌باشد، چراکه بزرگ‌ترین پروژه شریعتی، همان دموکراسی سوسیالبستی می‌باشد (نه سوسیال دموکراسی بعد از دو جنگ بین‌الملل مغرب زمین که جوهر سرمایه‌داری دارد) که مشخصه اصلی پروژه دموکراسی سوسیالیستی شریعتی، همان سه مؤلفه‌ای بودن، مبانی زیرساختی آن می‌باشد. بطوریکه اگر دموکراسی سوسیالیستی شریعتی را اجتماعی کردن اقتصاد و سیاست و معرفت تعریف نمائیم، خود همین تعریف از دموکراسی سوسیالیستی شریعتی نماینده همان پیوند بین دو مؤلفه «آزادی و سوسیالیسم یا نان و آزادی» می‌باشد. لذا همین پیوند در اندیشه شریعتی باعث گردید تا در عرصه میدانی در سال 57 در چارچوب جنبش مطالبات مردم ایران، دو جنبش عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه در پیوند با هم به صورت تنگاتنگ شکل بگیرند.

البته طرح خودویژگی‌های اندیشه شریعتی و پیوند نظری منظومه معرفتی شریعتی با جنبش مطالباتی مردم ایران از سال 56 - 57 الی یومنا هذا در اینجا به معنای بی‌تفاوت بودن در برابر شکاف‌های موجود در پروژه بازسازی نظری و عملی شریعتی نیست، بلکه برعکس تنها هدف ما از طرح خودویژگی‌های فوق آن است که تبیین نمائیم که جهت داوری نهائی در باب اندیشه شریعتی تنها کافی نیست که به صورت پوزیتویستی و اکلکتیویته‌ای به داوری بپردازیم و ناجوانمردانه ریشه نظریه ولایت فقیه خمینی را کادر تئوری امت و امامت شریعتی جستجو کنیم.

باری، بدین ترتیب بود که مؤسسین آرمان مستضعفین در سال 57 در شرایطی مصمم به برونی کردن حرکت خود شدند که علاوه بر اینکه در سال 55 تمامی سه رویکرد پیشاهنگی جنبش سیاسی ایران اعم از جنبش چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و تحزب‌گرایانه پیشاهنگ و طراز نوین لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی به بن بست مطلق رسیده بودند، خود جنبش ارشاد شریعتی هم دچار رکود و خمود مطلق شده بود و همین شرایط عینی و ذهنی جامعه ایران در سال 55 برای مؤسسین آرمان مستضعفین مسجل کرده بود که اعتلای رکود و خمود جنبش نظری و عملی ارشاد شریعتی تنها در گرو:

1 - استحاله «حرکت فردی» شریعتی به «حرکت و رهبری جمعی» است.

2 - استحاله «حرکت محفلی و توده‌وار بی‌شکل» شریعتی و ارشاد، به «حرکت تشکیلاتی و سازماندهی شده» می‌باشد.

3 - استحاله «حرکت نظری و آکادمیک» صرف شریعتی به «حرکت عملی و عینی اجتماعی و سیاسی» است.

4 - پرورش کادرهای همه جانبه‌ای که توان تولید اندیشه و مدیریت حرکت جمعی و تشکیلاتی داشته باشند.

به همین دلیل در چارچوب ضرورت‌های چهارگانه فوق بود که آرمان مستضعفین از سال 55 تکوین پیدا کرده است و الی الان که مدت چهل و یکسال است از عمر و حیاتش می‌گذرد، در راستای دستیابی به اهداف چهارگانه فوق پیوسته تلاش بی‌وقفه کرده است تا بتواند توسط حرکت عملی و نظری خود در این رابطه گام بردارد، پر پیداست که نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 8 سالی که از عمر حیات پروسس برونی‌اش می‌گذرد (خرداد 88 سر آغاز برونی شدن حرکت نشر مستضعفین می‌باشد) در ادامه حرکت 41 ساله آرمان مستضعفین (خرداد 55 سرآغاز پروسس درونی تکوین حرکت آرمان مستضعفین) در این 8 سال پیوسته تلاش کرده است تا در چارچوب ترمیم همین چهار مؤلفه فوق الذکر خلاء و شکاف حرکت شریعتی، گام بردارد.

آنچنانکه فوقا مطرح کردیم باز هم تاکید و تکرار می‌کنیم که چهار نیاز اصلی حرکت شریعتی از آغاز تکوین جنبش ارشاد شریعتی (یعنی سال 47 که سال تکوین جنبش ارشاد شریعتی می‌باشد تا آبانماه سال 51 که حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بسته شد و مدت 5 سال جنبش ارشاد شریعتی ادامه پیدا کرد)، به عنوان پاشنه آشیل این جنبش پنج ساله ادامه پیدا کردند که این چهار پاشنه آشیل جنبش پنج ساله ارشاد عبارتند از:

اولاً رهبریت فردی شریعتی در عرصه نظری و عملی در چارچوب پروژه بازسازی نظری و عملی اسلام و مسلمین او هر چند که در طول پنج سال حیات جنبش ارشاد (بخصوص از نیمه دوم سال 49 که جریان شیخ مرتضی مطهری حسینیه ارشاد را تحریم کردند و مسجد الجواد را به عنوان سنگر مبارزه خود علیه حسینیه ارشاد و شریعتی انتخاب کردند)، شریعتی به این ضعف استراتژیک حرکت خود واقف شده بود و توسط کلاس‌های «تاریخ ادیان» و «اسلام شناسی» که از اردیبهشت سال 50 شکل گرفت، در کادر پروسه آکادمیک توسط کلاس‌های ذهنی و نظری و آموزشی صرف، مختلف از جامعه‌شناسی دکتر توسلی گرفته تا کلاس‌های عربی و حتی نقاشی میرحسین موسوی تلاش می‌کرد تا توسط کادرسازی و پرورش نیروهای به اصطلاح خود او «تولید کننده فکر و حرکت» در بستر این کلاس‌های آکادمیک و نظری و ذهنی و آموزشی، این خلاء حرکت خود را بر طرف سازد، اما متاسفانه به علت ضعف سیستم و پلاتفرم کادرسازی، او نتوانست به انجام این مقصود دست پیدا کند.

ثانیاً پاشنه آشیل و چشم اسفندیار دوم شریعتی آنچناکه فوقا هم اشاره کردیم، پروسس نظری و آکادمیک و ذهنی و آموزشی صرف او جهت کادرسازی و پرورش نیروی تولید کننده فکر به جای پراتیک عملی و نظری منظم و با برنامه تشکیلاتی و سازماندهی شده در چارچوب استراتژی پیشگامی (نه استراتژی سه مؤلفه‌ای چریک‌گرائی و تحزب‌گرایانه لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی پیشاهنگی، یا استراتژی پیشروئی دانشجوئی آنچنانکه شریعتی به غلط بر آن تکیه می‌کرد)، توسط «اقدام عملی سازمان‌گرایانه یا تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین» (اعم از جنبش کارگری و جنبش زنان و جنبش دانشجویان و جنبش دانش‌آموزان و جنبش معلمان و جنبش مزدبگیران و جنبش کارمندان و بازنشسته‌ها و پرستاران و جنبش حاشیه‌نشینان شهری و جنبش اقلیت‌های قومی و مذهبی و غیره می‌باشد)، اشتباه فاحشی که ابتدا شریعتی و در ادامه آن آرمان مستضعفین در سال‌های 58 تا 60 گرفتار آن شدند، این بود که این‌ها فکر می‌کردند «توسط پروسس نظری و ذهنی و آموزشی و آکادمیک صرف» هم می‌توانند جنبش خود را ریشه‌دار سازند و هم می‌توانند این جنبش پیشگام خود را به عرصه جامعه و جنبش‌های دیگر جامعه ایران گسترش دهند.

ثالثاً پاشنه آشیل سوم جنبش ارشاد شریعتی «حرکت محفلی و توده‌وار و بی‌شکل و بی‌برنامه عملی و نظری» این جنبش بود که برای فهم عمق این بی‌شکلی و بی‌سازماندهی و بی‌برنامه‌ای جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی کافی است که بدانیم که پراتیک اصلی و کلان جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی، «پیاده کردن و ادیت نوارهای کنفرانس‌ها و سخنرانی خود شریعتی بود»، که تمامی این کار عظیم در آن مدت کم فقط یک نفر انجام می‌داد، چراکه اصلاً دیسکورس حرکت جمعی و تقسیم کار سوسیالیستی بر حرکت ارشاد شریعتی حاکم نبود و معیار سنجش و رشد و تکامل و ارزش در عرصه جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی، فقط «رشد ذهنی و نظری و آکادمیک بود»، یعنی هر کس که کله‌ای گنده داشت، بزرگ‌تر بود. حال این کله گنده او به چه درد می‌خورد، آیا توان مدیریت یک مثقال حرکت اجتماعی و سیاسی و تشکیلاتی داشت یا نه؟ این‌ها موضوعی نبود که در جنبش پنج ساله حرکت ارشاد شریعتی به آن بهاء بدهند و همین فاجعه عاملی گردید که تنها «فونکسیون عملی جنبش ارشاد شریعتی، فقط و فقط آزاد کردن و سیاسی کردن نیروها بود» و به همین دلیل جریان‌های پیشاهنگ سه مؤلفه‌ای اعم از مذهبی و غیر مذهبی در آن زمان‌ها، در این باب می‌گفتند: «تا زمانیکه شاگردان کلاس‌های اسلام‌شناسی شریعتی در کلاس هستند، با شریعتی پیوند دارند، همین که آنها از کلاس‌ها بیرون آمدند، توسط آدرس‌های خانه تیمی که ما به آنها می‌دهیم، آنها وابسته به ما می‌شوند.»

پر واضح است که بعداً همین آفت و مصیبت در سال‌های 58 تا 60 گریبانگیر تشکیلات آرمان مستضعفین نیز شد. بی‌شک برای اینکه جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی در سال‌های 47 تا 51 بتواند به پروسس سازمان‌گرایانه جنبشی دست پیدا کند و از جنبش سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی فاصله بگیرد، می‌بایست به جای آن پروسس محفلی و نظری و روشنفکری، به حرکت تشکیلاتی و سازماندهی شده در چارچوب دو نوع تشکیلات عمودی و افقی که سازماندهی و تشکیلات عمودی مختص سازماندهی نیروهای پیشگام می‌باشد، اما تشکیلات افقی مختص به سازماندهی جنبش‌های سه مؤلفه‌ای دموکراتیک و سوسیالیستی و اجتماعی در عرصه کار و زندگی روزمره مردم ایران می‌باشد، تکیه می‌کرد.

رابعاً پاشنه آشیل چهارم جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی، «فقر و خلاء کادرهای همه جانبه بود» که به قول شریعتی «توان تولید فکر و حرکت در عرصه نظری و عملی داشته باشند». پر پیداست که وقتی یک جریان نتواند به صورت دینامیک در چارچوب پراتیک نظری و عملی تولید کادر بکند، باید چشم به آسمان ببندد تا به صورت تصادفی و خودبخودی کادری یا نیروئی با هزاران رنگ و بوی خارجی فرا برسد و بارهای به زمین افتاده آن حرکت را بر دوش بکشد. طبیعی است که در صورت دوم، آن حرکت آبستن چه فجایع تشکیلاتی و سیاسی و اجتماعی خواهد شد که رکود و بن‌بست عملی جنبش ارشاد شریعتی، از بعد از خاموش شدن چراغ‌های حسینیه ارشاد در آبانماه 51 به دست ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، کمترین هزینه در این رابطه می‌باشد.

برای فهم عمق فاجعه کافی است در مدت 5 ماه - بین بسته شدن ارشاد در آبان 51 تا زندانی شدن شریعتی در اردیبهشت 52 که او در خانه‌ها مخفی شده بود -، خود را جای شریعتی بگذاریم که او با چه بحران‌هائی دست و پنجه نرم می‌کرد و مجبور شده بود تا بعد از مرگ سهراب خود، به اجبار و ناخواسته نوشدارو بخورد. همان نوشداروی که مؤسسین آرمان مستضعفین در نیمه اول سال 60 مجبور به خوردن آن شدند و امیدواریم روزی نرسد که نشر مستضعفین‌نشینان، مانند شریعتی نیمه دوم سال 51 و آرمان مستضعفین نیمه اول سال 60 مجبور به خوردن نوشدارو بعد از مرگ سهراب خود بشوند.

اکنون که 40 سال از عمر آرمان مستضعفین و 8 سال از عمر نشر مستضعفین می‌گذرد، وقت آن رسیده است تا در سرآغاز نهمین سال حیات نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) و چهل و یکمین سال حیات آرمان مستضعفین، قبل از اینکه یکبار دیگر مجبور به نوشیدن نوشدارو بعد از مرگ سهراب خود بشویم، جهت آسیب‌شناسی حرکت نظری و عملی نشر مستضعفین و آرمان مستضعفین در چارچوب چهار پاشنه آشیل جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی، به صورت جدی و همه جانبه به نقد خود بپردازیم، تا به قول لنین فردا از ضربه تازیانه‌های اغیار برونی، به عذاب نیفتیم.

البته قبل از آن باید به این سؤال پاسخ دهیم که آرمان مستضعفین در 40 سال گذشته و نشر مستضعفین در 8 سال گذشته تا چه اندازه توانسته است خلاء و شکاف‌های چهار گانه فوق جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی را پر کند؟

آیا آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین توانسته‌اند «خلاء رهبری جمعی جنبش ارشاد شریعتی» پر کنند؟ و «رهبری فردی» این جنبش را به «رهبری جمعی» استحاله نمایند؟

آیا آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین توانسته‌اند «حرکت محفلی و توده‌ای بی‌شکل و خودبخودی» جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی را به «حرکت تشکیلاتی و منظم و سازماندهی شده عمودی و افقی» بدل سازند؟

آیا آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین توانسته‌اند «حرکت نظری و آکادمیک و ذهنی صرف و یکطرفه و غیر دیالکتیکی» پنج ساله جنبش ارشاد شریعتی را در چارچوب استراتژی پیشگامی (نه استراتژی پیشاهنگی و پیشروئی) به حرکت دیالکتیکی و نظری – عملی، سازمان‌گرانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین بدل نمایند؟

آیا آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین توانسته‌اند توسط «پراکسیس عملی و نظری در عرصه تشکیلات و حرکت جمعی و تقسیم کار و مبارزه سازمان‌گرایانه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به صورت برنامه‌ریزی شده» (نه خودبخودی)، به «پرورش کادرهای همه جانبه جهت مدیریت تشکیلاتی عمودی و افقی و نظری و عملی استراتژی پیشگامان» اردوگاه بزرگ جنبش‌های مستضعفین ایران دست پیدا کنند؟

یادمان باشد که «موضوع رهبری فردی شریعتی» بر جنبش پنج ساله ارشاد او در بستر فراگیر شدن کمی جنبش او بر شریعتی تحمیل شد و اصلاً و ابداً خواسته شریعتی نبود، حتی برعکس شریعتی از نیمه دوم سال 49 و از اوایل سال 50 (که با خروج شیخ مرتضی مطهری و دار و دسته‌اش از ارشاد، توانست جایگاه خودش را در ارشاد تثبیت و نهادینه کند) پیوسته در تلاش بود تا به هر شکلی که شده، «مدیریت فردی خودش را در هژمونی جنبش ارشاد به صورت جمعی استحاله نماید.»

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری