سلسله بحث‌های بعثت‌شناسی - قسمت سی و سوم

بعثت پیامبر اسلام: «خدای نو» برای معماری، «جهان نو» و «انسان نو» و «جامعه نو» و «تاریخ نو»

«اسلام دینی است که در راستای معماری چهار رابطه انسان و خدا، انسان و خودش، انسان و جهان، انسان و جامعه و تاریخش تکوین پیدا کرده است.»

دینی که چهار رابطه فوق را نه به صورت جدا از هم و مکانیکی می‌خواهد، بلکه برعکس در پیوند دیالکتیکی خدا و انسان و جهان و جامعه و تاریخ و در کانتکس زمان و تکامل، این چهار رابطه را تعریف و تبیین و معماری می‌نماید.

دینی که به قدرت اختیار و انتخاب و خلیفه الاهی و آفرینندگی انسان در زمین اعتقاد دارد؛ و با جبرپذیری و بی‌اختیاری و دنیاگریزی انسان به شدت مخالف می‌باشد؛ و معتقد به کرامت انسانی است.

دینی که با سلاح، «کتاب و بینه و میزان» به جنگ جهل و ظلم قاسط می‌رود. دینی که، «با بی‌اختیاری انسان و بی‌مقداری دنیای اسلام صوفیانه اشعری مشرب، به شدت مبارزه می‌کند»؛ و انسان را در عرصه اختیار و انتخاب و اراده، جانشین خدا می‌داند؛ و «راه آخرت را از جاده دنیا عبور می‌دهد»؛ و برای کسی که در این دنیا کور آگاهی است، آخرتی کورتر طلب و تعریف می‌کند.

دینی که خدایش نه مستبد است و نه بی‌اختیار، نه صانع ارسطوئی است و نه ناظم نیوتنی، بلکه خالق جهانی است که از آغاز تا پایان پیوسته در حال خلقتی نو و متکامل‌تر می‌باشد.

بدین ترتیب است که، «معتقد است که بر انسان و جهان و جامعه زمان می‌گذرد» و در چارچوب رویکرد «یسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (سوره الرحمن - آیه 29) معتقد است که «حتی بر خداوند هم زمان می‌گذرد» و حتی آنچنانکه اقبال لاهوری می‌گوید، «خداوند هم بیرون از زمان نیست

دینی که تغییر باورهای مردم توسط مبارزه با بت‌پرستی، با سلاح «کتاب و بینه و میزان» به عنوان «موتور حرکت انسان و جامعه و تاریخ تعریف می‌کند»؛ و هدف بعثت انبیاء ابراهیمی، در راستای «تغییر باورهای اعتقادی و اجتماعی و تاریخی و فرهنگی و سیاسی» تبیین می‌نماید.

دینی که در چارچوب شعار عدالت‌خواهانه خود معتقد به «توزیع عادلانه ثروت و قدرت و معرفت بین مردم بر حسب شرایط عینی و ذهنی جامعه می‌باشد.»

دینی که «قدرت در جامعه را در سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و معرفتی همزمان و در پیوند با یکدیگر تعریف می‌کند.»

دینی که «هدف بعثت انبیاء را، شورانیدن عقول مردم و شورانیدن توده‌ها جهت برپائی قسط اجتماعی و توزیع عادلانه سه مؤلفه‌ای قدرت تعریف می‌کند.»

دینی که «در تبیین موتور حرکتش، بر اصل هجرت تکیه دارد»؛ و این هجرت را در چهار مؤلفه، هجرت انفسی یا اخلاقی، هجرت جغرافیائی، هجرت سیاسی و هجرت معرفتی تعریف می‌کند؛ و «دینامیسم خود را توسط تحول تطبیقی متکی بر اجتهاد در اصول و فروع تشریح می‌نماید.»

دینی که معاد را در عرصه معاش و آخرت را در چارچوب دنیا و فرد را در کانتکس اجتماع تعریف می‌کند.

دینی که طبیعت را به صورت یک کتاب ریاضی مطالعه می‌کند و معرفت‌شناسی و اپیستمولوژی و درک کلیات عقلی را معلول ادراک حسی و مطالعه جزئیات می‌داند؛ و ادراک جزئیات حسی جهان برون از ذهن را بسترساز تکوین کلیات ذهنی می‌داند؛ و بر شمس و قمر و نحل و نمل و عنکبوت به عنوان آیه‌های خداوند، جهت مطالعه و تکوین معرفت انسانی تاکید می‌کند؛ و هیچگونه اصالتی، «مقدم بر مطالعه جهان برون» مانند افلاطون، «برای کلیات مُثلی و ذهنی، قائل نیست»؛ و برعکس ملاصدرا، «که انسان را در چارچوب مدرکات کلیات تعریف می‌کند»، قرآن انسان را به صورت دیالکتیکی در عرصه رابطه‌های تو در تو و دوطرفه با محیط و جامعه و تاریخ تعریف می‌نماید.

دینی که معتقد است که خداوند طبیعت و جهان و وجود را با زبان نظم و قانون و ریاضی نوشته است. آنچنانکه:

اگر یک ذره را برگیری از جا / فرو ریزد همه عالم سرو پا

دینی که چرائی‌ها یا تبیین فلسفی وجود برای چگونگی‌های انسانی و اجتماعی و تاریخی می‌خواهد، نه چرائی‌ها برای خود چرائی‌ها.

دینی که تکوین جوهر انسان را در عرصه پراکسیس انسانی و اجتماعی و تاریخی تبیین و تعریف می‌کند، نه در چارچوب معرفت‌های مجرد ذهنی انسان.

دینی که انسان و جهان و جامعه و تاریخ را، همزمان در پیوند با هم در چارچوب اصل توحید حاکم بر جهان و انسان و جامعه و تاریخ تبیین می‌نماید؛ و توسط نبوت، توحید انسانی و توحید اجتماعی و توحید تاریخی و توحید آفاقی را تبیین می‌نماید؛ و با اصل آخرت کل هستی و وجود را تبیین توحیدی می‌کند؛ و با اصل عدل، توحید اجتماعی و توحید انسانی و توحید تاریخی را تبیین می‌نماید.

دینی که با سه اصل «هجرت و اجتهاد و امر به معروف و نهی از منکر» به صورت دینامیک در عرصه زمان جاری و ساری می‌شود.

دینی که با اعتقاد به امامت و وراثت مستضعفین در آینده تاریخ، به تبیین جهت مثبت تاریخ در آینده می‌پردازد.

دینی که به عمل و پراکسیس انسانی و اجتماعی، به عنوان کلیدواژه حرکت انبیاء ابراهیمی نگاه می‌کند.

دینی که «به ایدئولوژی و عقیده به عنوان فن ساختن جامعه و انسان می‌نگرد، نه آگاهی کاذب، مجرد از انسان و جامعه و تاریخ.»

دینی که تمامی واسطه‌های بین انسان و خداوند جهت تبیین پلورالیزم معرفتی و پلورالیزم پرستش و پلورالیزم عشق ورزیدن انسان را از میان برمی‌دارد؛ و انسان را به صورت مستقیم و عریان در برابر خداوند قرار می‌دهد؛ و راه هر کس با خداوند را به صورتی خاص تبیین و تعریف می‌نماید، تا پلورالیزم رابطه انسان با خداوند را، به عنوان بن مایه اخلاق و عشق و پرستش و عبادت تعریف کند.

دینی که توسط تکیه همزمان و دیالکتیکی بر دو اصل «معراج و اسری» به تجربه‌های باطنی و درونی و سبژکتیو انسان، تنها در چارچوب تجربه‌های برونی و اجتماعی و ابژکتیو بها و ارزش می‌دهد. به عبارت دیگر، در کانتکس دو اصل «معراج و اسری»، تجربه‌های باطنی و عرفانی و فردی را در عرصه تجربه‌های اجتماعی و برونی تعریف می‌کند. آنچنانکه در این رابطه هیچگونه ارزشی برای تجربه‌های درونی و باطنی مجرد از تجربه‌های اجتماعی قائل نیست؛ و بدین ترتیب است که، در این رویکرد و افروج، آنچنانکه تجربه اجتماعی، پراکسیس اجتماعی می‌باشد، تجربه‌های عرفانی و باطنی و درونی، به صورت پراکسیس باطنی تعریف می‌شوند؛ و برای معراج پیامبر، در چارچوب پراکسیس باطنی حرائی، همان ارزشی قائل است که، برای اسرای پیامبر اسلام در چارچوب پراکسیس تغییرساز تاریخی و اجتماعی قائل است و هرگز با تجربه‌های گوناگون درونی و برونی انسان به صورت مکانیکی و جزیره‌ای برخورد نمی‌کند.

دینی که در طبیعت همه چیز را طبیعی و زمینی می‌بیند و بزرگ‌ترین الگوی بشریت یعنی پیامبر اسلام را، به صورت یک بشر کاملا بشری و انسانی و زمینی و طبیعی تعریف می‌کند.

دینی که همه چیز را به صورت تاریخی نه ذاتی تبیین می‌نماید. هم طبیعت و هم انسان و هم جامعه بشری را به صورت تاریخی تعریف می‌نماید.

دینی که معتقد است که هر چیزی که وارد طبیعت بشود طبیعی می‌شود و هر چیزی که در خدمت انسان در آید، انسانی می‌شود؛ و هر چیز که وارد تاریخ بشود، تاریخی می‌گردد.

دینی که وحی پیامبر اسلام یا قرآن را قرائت نبوی پیامبر اسلام از جهان و وجود می‌داند و آنچنانکه این قرائت نبوی پیامبر اسلام را به صورت «وحی» نامگذاری می‌کند، حرکت هدفدار زنبور عسل را هم در چارچوب وحی تبیین می‌نماید؛ و کل هدایت‌گری و هدفداری و نظم ریاضی حاکم بر حرکت وجود را هم وحی می‌نامد.

دینی که توسط اجتهاد و هجرت و امر به معروف، «ابدیت و تغییر» در راستای ساختار دینامیک جامعه و تاریخ به هم پیوند می‌دهد.

دینی که به همان ترتیبی که برای طبیعت و وجود معتقد به حرکت و رشد و تکامل می‌باشد و برای انسان و جامعه و تاریخ بشر تکامل قائل است، برای خود وحی نبوی پیامبر اسلام نیز معتقد به پروسس رشد و تکامل می‌باشد.

دینی که هر چند به آبشخور اولیه وحی نبوی و معرفت دینی در عرصه پروسس تکوین معرفت بشری اعتقاد دارد، اما رابطه بین معرفت دینی (یا وحی نبوی پیامبران) با معرفت بشری را به صورت یکطرفه نمی‌داند، بلکه بالعکس رابطه بین معرفت دینی و معرفت بشری به صورت تطبیقی و دیالکتیکی تبیین و تعریف می‌کند.

دینی که رابطه دیالوگی بین معرفت دینی انبیاء ابراهیمی با معرفت بشری را به صورت تطبیقی و دیالکتیکی و دو طرفه تبیین می‌نماید؛ و هر چند به معرفت دینی اولویت ارزشی و زمانی می‌دهد، اما نقش معرفت بشری در عرصه تکاملی آن نادیده نمی‌گیرد؛ و در تحلیل نهائی، تکامل تاریخی معرفت دینی انبیاء ابراهیمی را در گرو پیوند تطبیقی با معرفت بشری می‌داند؛ و به این ترتیب بین ذات دین و معرفت دینی دیوار چین ایجاد نمی‌کند، بلکه بالعکس خود معرفت تطبیقی وحی نبوی پیامبران ابراهیمی را همان دین می‌داند؛ و در چارچوب فهم تطبیقی معرفت تاریخی دین معتقد به فهم برتر و متکامل‌تر و متعالی‌تر می‌باشد؛ لذا همه فهم‌ها از دین را در یک خط مورد تائید قرار نمی‌دهد و فهم و قرائت خود پیامبر اسلام از دین را به عنوان فهم رسمی از دین، (آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی می‌گوید) می‌شناسد.

دینی که ارتباط بین معرفت بشری و معرفت دینی انبیاء ابراهیمی را به صورت ارتباط جدولی حقایق تبیین و تعریف می‌کند؛ و آنچنانکه در ارتباط جدولی حقایق، ستون عمودی در ستون افقی به صورت دیالکتیکی تاثیرگذار می‌باشد، در تکوین پروسس تاریخی معرفت دینی و معرفت بشری، این دو ستون معرفتی، به صورت تطبیقی و جدولی (با اولویت معرفت دینی بر معرفت بشری آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی خود تبیین می‌کند)، تاثیرگذار می‌باشند.

دینی که به همان اندازه که دین‌شناسی ارتدوکسی، توسط تفکیک کانتی بین ذات دین به عنوان نومن که غیر قابل شناخت می‌باشد و معرفت دینی به عنوان فنومن نفی می‌کند، هر گونه برخورد دگماتیسم با مبانی دینامیک خود، توسط مطلق کردن فقه دین را هم نفی می‌نماید.

دینی که هر چند با رویکرد تاریخی که به خود دین و وحی نبوی دارد و برای دین و وحی نبوی پیامبران ابراهیمی معتقد به تکامل می‌باشد، اما در تبیین این تکامل دین، در کانتکس دین تاریخی، این تکامل را در چارچوب دو مؤلفه «معراجی یا باطنی» و «مؤلفه اسرائی یا اجتماعی» تبیین می‌نماید و هر گونه تبیین و تعریف تک مؤلفه‌ای تکامل معرفت دینی را نفی می‌کند.

دینی که آنچنانکه به طبیعت و جامعه، به صورت فراتاریخی نگاه نمی‌کند، انسان را هم مانند طبیعت و اجتماع و تاریخ به صورت انضمامی تبیین می‌نماید؛ و هر گونه تبیین فراتاریخی از انسان را ارتدوکسی و دگماتیسم می‌داند؛ و لذا در همین رابطه به تعریف ارتدوکسی و مطلق از انسان قائل نیست؛ و انسان را در عرصه اجتماع و تاریخ و پراکسیس، به صورت مشخص و کنکریت تعریف می‌نماید. که صد البته، این پروسس رشد و تکامل را، در بستر زمان فلسفی تبیین می‌نماید.

دینی که مؤلفه‌های سه گانه، «اسلامیات و اجتماعیات و کویریات» آن، نه تنها به صورت سه جزیره منفک از هم شکل نگرفته‌اند بلکه از آنجائیکه پروسس تکوین سه مؤلفه «اسلامیات و کویریات و اجتماعیات» آن، پراکسیس سه گانه اجتماعی و باطنی و تاریخی می‌داند، لذا همین مضمون پراکسیسی این سه مؤلفه، باعث می‌گردد تا سه مؤلفه «کویریات و اجتماعیات و اسلامیات»، به صورت لاینفک و در پیوند دیالکتیکی ساختاری و تکوینی با همدیگر تعریف نماید.

دینی که خداوند یا الله را به عنوان مرکز ثقل وجود و هستی در عرصه پروسس رشد و تکامل وجود به عنوان یک جهت مطرح می‌کند.

دینی که نه در مرحله تکوین و تاسیس آن و نه در فرایند پروسس رشد آن صورتی اسطوره‌ای نداشته است بلکه برعکس به شکل تاریخی مانند یک غنچه بسته، رفته رفته باز شده است؛ لذا در این چارچوب است که نمی‌توان بین ذات دین با معرفت دینی تفکیک اسطوره‌ای کانتی و افلاطونی قائل شد؛ و به این ترتیب است که، دین تاریخی پیامبر اسلام نه متافیزیکی است و نه اسطوره‌ای و نه استاتیک، بلکه برعکس تاریخی و اجتماعی و دینامیکی می‌باشد.

دینی که هم در فرایند تاسیس آن و هم در فرایند استقرار تاریخی‌اش در بستر زمان صورتی اجتماعی و تاریخی داشته است. در نتیجه به این دلیل بوده است که در فرایند تاسیس 23 ساله، این دین توسط پراکسیس 23 ساله اجتماعی تاریخی پیامبر اسلام، گام به گام وحی نبوی پیامبر اسلام وارد تاریخ و زمان شده است و در فرایند استقرار این دین بوده است که از بعد از وفات پیامبر اسلام، توسط پروژه ختم نبوت و ختم ولایت پیامبر اسلام همراه با تولد عقل برهان استقرائی بشر، این وحی تاریخی شده و تزریق شده نبوی پیامبر اسلام به زمان و جامعه توانست در بستر تاریخ بشر به صورت دینامیک سیلان پیدا کند. به عبارت دیگر، وحی نبوی پیامبر اسلام توسط دو پراکسیس «معراجی و اسرائی» پیامبر توانست در دو فرایند 23 ساله تاسیسی و استقرائی در بستر عقل برهان استقرائی و ختم نبوت و ختم ولایت (آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری در کتاب گرانسنگ فکر بازسازی فر دینی می‌گوید) تاریخی بشود.

دینی که برعکس فلسفه فلاسفه و کلام متکلمین و عرفان متصوفه، که هدفشان تنها تفسیر جهان بوده است، در راستای تغییر انسان و جامعه و تاریخ بشر تکوین کرده است.

دینی که شأن رهائی‌بخش دارد. چراکه علاوه بر اینکه بر کرامت انسانی تاکید می‌ورزد، در چارچوب شعار عدالت‌خواهی و قسط طلبی خود، معتقد به نفی استثمار و استبداد و استحمار و استعباد همه انسان‌ها می‌باشد و به همین دلیل مخاطب این دین همه انسان‌ها در همه اعصار تاریخی می‌باشند، که به تغییر و تحول و تکامل و رهائی انسان می‌اندیشند.

دینی که در چارچوب پیوند توحید نظری و توحید عملی، بین روند و قانون پیوند ایجاد می‌کند و توسط وحی نبوی از روند طبیعی جهان و انسان و جامعه به استنتاج قانونی و تئوریک می‌پردازد.

دینی که در چارچوب پراکسیس دو مؤلفه‌ای «باطنی و اجتماعی یا معراجی و اسرائی» و مضمون تغییرساز آن، انسان را در صحنه اجتماع و تاریخ از صورت تماشاگر صرف خارج می‌کند و به صورت بازیگر جامعه‌ساز و تاریخ‌ساز درمی‌آورد و بدین ترتیب، اخلاق تغییرساز داوری را جایگزین اخلاق تفسیرگرای باورساز گذشته بشر می‌کند.

دینی که هدف بزرگش این است که در چارچوب تفسیر جهان در عرصه الله، به عنوان ثقل وجود و محیط بر هستی، می‌کوشد تا آنچنانکه اقبال می‌گوید، تفسیر روحانی و کیفی از وجود و انسان و جامعه و تاریخ را جایگزین تفسیر غیر روحانی و کمی بشر کند.

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری