سلسله درس‌های بعثت‌شناسی پیامبر اسلام – قسمت بیست و یکم

چرائی ختم نبوت پیامبر اسلام

 

14 - پنجمین فونکسیون پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام از نظر محمد اقبال لاهوری اینکه مسلمانان از بعد از وفات پیامبر اسلام و انجام پروژه ختم نبوت و ختم ولایت دیگر به عنوان آزادترین مردمان روی زمین به لحاظ دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی هستند چراکه با تحقق ختم نبوت و ختم ولایت و جایگزین شدن عقل جمعی به جای شخص و شخصیت و اتوریته ولایت محور پیامبر اسلام، دیگر هیچ کس در دوران ختمیت نبوت نمی‌تواند در برابر مسلمانان ادعای ولایت و ادعای نبوت و ادعای پیوستگی با فوق طبیعت داشتن بکند. در عصر خاتمیت پیامبر اسلام کسی به نام آسمان نمی‌تواند کشتی ارباب خرد را بشکند. در عصر خاتمیت پیامبر همه مردم زمینی هستند و برابر می‌باشند، هم در عرصه سیاست و هم در عرصه اقتصاد و هم در عرصه معرفت دینی و فقهی و کلامی. هیچکس بر دیگری برتری ندارد، همه دارای حقوق برابر هستند، آپارتاید جنسی به همان اندازه در عصر خاتمیت مردود است که آپارتاید نژادی مردود می‌باشد، همچنین آپارتاید اقتصادی در عصر خاتمیت به همان اندازه غیر انسانی و ضد انسانی می‌باشد که آپارتاید سیاسی و آپارتاید معرفتی و فقهی و کلامی ضد مردمی می‌باشد.

لذا در این رابطه است که اقبال در عصر خاتمیت نبوت و ولایت پیامبر اسلام مسلمانان را آزادترین مردمان روی زمین می‌داند چراکه با نفی اتوریته‌ها در عصر خاتمیت، شرایط برای دموکراسی اقتصادی و سیاسی و معرفتی در بستر توزیع صحیح قدرت اقتصادی و توزیع صحیح قدرت سیاسی و توزیع صحیح و عادلانه قدرت معرفتی فراهم می‌شود.

«به این فکر اساسی اسلام توجه کنیم که با خاتمیت نبوت پیامبر اسلام پس از این دیگر وحی‌ای نخواهد رسید که مایه محدودیت آدمی بشود، بایستی که ما از لحاظ فکری آزادترین مردمان روی زمین باشیم مسلمانان نخستین که تازه از قید اسارت روحی آسیای پیش از اسلام بیرون آمده بودند در وضعی نبودند که به اهمیت واقعی این فکر اساسی متوجه شوند، بسیار شایسته است که مسلمانان امروز وضع خود را باز شناسند و زندگی اجتماعی خود را در روشنی اصول اساسی بنا کنند و از هدف اسلام که تا کنون به صورتی جزئی آشکار شده آن دموکراسی که غرض نهائی اسلام است بیرون بیاورند و به کامل کردن و گستردن آن بپردازند» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 204 - س 13).

15 - ششمین فونکسیون پروژه ختم نبوت و ختم ولایت پیامبر اسلام از نظر علامه محمد اقبال لاهوری اینکه گرچه با ختم نبوت دیگر پیامبری از طرف خداوند برای هدایت بشریت نخواهد آمد، ولی همین قرآن برعکس تورات و انجیل یک وحی جاری در زمان خواهد بود که در بستر اسلام تاریخی، مسلمانان موظفند در هر عصری و زمانی در چارچوب عقل برهانی و استقرائی زمان، آن را باز تفسیر کنند آنچنانکه به همان صورتی که در قرن هفتم میلادی بر پیامبر اسلام نازل شده بر مسلمانان عصر و زمان ما حالت وحی و نزول پیدا کند برای این کار آنچنانکه امام علی می‌گفت باید قرآن را در هر زمانی به حرف درآوریم.

«فهم کتاب آسمانی ممکن نیست مگر آن زمان که این کتاب به همان صورتی که بر پیغمبر وحی شده برای مسلمانان نیز حالت وحی پیدا کند» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل آیا دین ممکن است - ص 206 - س 1).

16 - علامه محمد اقبال لاهوری نخستین متکلم جهان اسلام بود که دریافت رمز فهم و بقاء و حیات اسلام تاریخی در گرو فهم پروژه ختم نبوت و ختم ولایت پیامبر اسلام می‌باشد آنچنان این نکته از نظر اقبال لاهوری دارای ارزش و اهمیت می‌باشد که اگر بخواهیم کلید فهم مبانی تئوریک کتاب گرانسنگ «بازسازی فکر دینی در اسلام» اقبال را در یک جمله کوتاه مطرح کنیم آن جمله کوتاه جز این نخواهد بود که کلید فهم این کتاب سنگین تئوریک فقط در فهم پروژه ختم نبوت و جایگاه این پروژه در اندیشه اقبال می‌باشد، به طوری که تمامی اندیشه و مبانی تئوریک مطرح شده در این کتاب حول همین موضوع ختم نبوت می‌باشد و اگر اندیشه‌های اقبال در باب پروژه ختم نبوت از این کتاب خارج کنیم هیچ چیز از این کتاب باقی نخواهد ماند، بنابراین به راحتی می‌توانیم بگوئیم که کلید فهم اسلام‌شناسی از نظر اقبال فهم پروژه و اصل ختمیت نبوت پیامبر اسلام می‌باشد چراکه در چارچوب این پروژه و اصل است که ما می‌توانیم به:

الف – اصل اجتهاد در اصول.

ب – اصل کلامی بودن نه فقهی بودن ختم نبوت.

ج – اصل ختم ولایت.

د – اصل امکان تحقق دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی.

ه – اصل بشری بودن معرفت دینی.

و – اصل تکیه بر مردم به جای منجی.

ز - اصل نفی اتورتیه‌ها برای خود اتکائی توده‌ها.

ح – اصل جایگزینی دلیل و حجیت به جای طرح شخصیت.

ط – اصل نیاز به تفسیرهای نو از قرآن در چارچوب شعار بازسازی نه احیاء، برای به حرف درآوردن قرآن و طرح پاسخ‌های نو به سوال‌های نو زمان.

ی – اصل حاکمیت خرد جمعی.

ک – اصل حاکمیت اسلام کلامی نوین به جای اسلام فقاهتی و اسلام روایتی.

ل – اصل لازمه بازسازی اسلام تاریخی توسط معرفت بشری و محصور نماندن فقط به معرفت دینی.

م – اصل جایگزینی اسلام تاریخی قرآنی به جای اسلام دگماتیسم فقاهتی و روایتی.

ن – اصل جایگزینی پروژه بازسازی اسلام به جای پروژه احیاء اسلام.

17 - اسلام‌شناسی تطبیقی اقبال در چارچوب پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام، از آنجائیکه این اسلام‌شناسی توسط اقبال آغاز شد و این اقبال بود که برای اولین بار در تاریخ اسلام از خود پرسید، چرا نوبت نبوت که به پیامبر اسلام در ادامه نهضت تسلسلی ابراهیم که رسید نبوت حکم قطع خود صادر کرد؟ و از آنجائیکه پاسخ به این سوال کلیدی توسط اقبال بود که اقبال را به عنوان بزرگ‌ترین اسلام شناس تطبیقی در قرن بیستم بدل کرد، زیرا تا قبل از اقبال همه تلاش فقها و محدثین و متکلمین در رابطه با موضوع ختمیت نبوت بر این امر قرار داشت که به عنوان یک پیشفرض اولیه موضوع ختم نبوت را یک امر معلوم و مفروض و تکلیفی و دستوری در نظر می‌گرفتند و سپس به اثبات و بهره‌وری از آن توسط آیات و روایات می‌پرداختند. اقبال اسلام‌شناسی خود را از پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام آغاز کرد، اقبال همچنین به ختمیت نبوت پیامبر اسلام به عنوان یک روش و متدولوژی و عینک جهت شناخت اسلام و قرآن هم نگاه می‌کرد.

18 - علت اینکه اقبال تبیین ختم نبوت و وحی نبوی و تجربه دینی پیامبر اسلام را از موضوع اصل تکامل و هدفداری در وجود شروع کرد این بود که به رابطه عقل انسان و پروژه ختم نبوت تکیه می‌کرد.

19 - اقبال در تبیین پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام با درونی و برونی کردن هدایت تکامل ابزاری را از تکامل آگاهی جدا می‌کرد و با پیوند دادن موضوع خاتمیت و ولادت عقل برهانی و استقرائی بر تکامل آگاهی به جای تکامل ابزاری پس از وفات پیامبر اسلام در چارچوب ختم نبوت تکیه می‌کرد.

20 - از نظر علامه محمد اقبال لاهوری بدون پروژه ختم نبوت امکان تکامل اجتماعی و تکامل دموکراسی و تکامل اندیشه برای مسلمانان بعد از پیامبر اسلام نمی‌باشد.

21 - از نظر اقبال چرائی ختم نبوت پیامبر اسلام به دلیل کمال انسان است. کمال انسان از نظر او معلول انتقال انسان از مرحله غریزه به مرحله عقل است، لذا در این رابطه است که کمال انسان از نظر اقبال یک امر نبوی می‌باشد نه ابزاری و جبری و به همین دلیل از نظر اقبال بدون هدایتگری نبوی انبیاء و ختم نبوت پیامبر اسلام امکان نیل به تکامل اجتماعی و تاریخی انسان وجود ندارد و در همین رابطه اقبال تکامل ابزاری و تکامل عقلانی را از هم جدا می‌کند.

22 - تکیه اقبال لاهوری بر فقه الگوئی ولی الله دهلوی به جای فقه برنامه‌ائی و دستوری و تکلیفی اسلام فقاهتی معلول همان نگرش نیاز کمال انسان به پروژه ختم نبوت است چراکه:

اولا اقبال برعکس تمامی نگرش‌های قبلی به پروژه ختمیت نبوت پیامبر اسلام که یک نگرش فقهی و روایتی بود از منظر کلامی مورد تبیین قرار داد.

ثانیا از آنجائیکه اقبال در عرصه تبیین کلامی پروژه ختم نبوت به موضوع عقل برهانی و استقرائی بشر و همچنین موضوع بشری بودن معرفت دینی و معرفت فقهی رسید، این امر باعث گردید تا بشری دیدن معرفت فقهی اسلام فقاهتی به جای فقه دستوری و تکلیفی و برنامه‌ائی و حکومتی و ولایتی اسلام فقاهتی به فقه الگوئی ولی الله دهلوی تکیه کند، چراکه فقه ولی الله دهلوی برعکس فقه اسلام فقاهتی - که یک فقه روایتی می‌باشد تا فقه قرآنی - فقه الگوئی و فقه قرآنی است.

23 – اقبال، عصای عقل برهانی استقرائی را در دوران بعد از وفات پیامبر اسلام یا دوران خاتمیت نبوت:

اولا وسیله فهم و شناخت تجربه دینی می‌داند.

ثانیا ابزار و عامل تفسیر و فهم قرآن می‌داند.

ثالثا وسیله اجتهاد در اصول کلامی و فروع فقهی می‌داند.

24 - اقبال در دوران خاتمیت نبوت معتقد به پروژه پایان ناپذیر عقل برهانی استقرائی می‌باشد، چرا که می‌تواند هدایتگر کمال انسان در عرصه‌های دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی بشود. همچنین اقبال معتقد است که در دوران خاتمیت هیچکس نمی‌تواند در چارچوب شخصیت خودش بر مسلمین حکومت سیاسی یا اقتصادی و یا معرفتی بکند.

25 - اقبال کار قرآن در دوران خاتمیت نبوت را شورانیدن عقول مردم می‌داند و در چارچوب رسالت شورانیدن عقول مردم است که اقبال معتقد به تفسیر نو از قرآن هست تا قرآن توان انجام این رسالت را داشته باشد.

26 - اقبال معتقد است که در دوران خاتمیت کار اصلی ما بشری و زمینی و خردپذیر و استدلالی کردن دین توسط علم کلام است.

 

ادامه دارد 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری