بعثتشناسی پیامبر اسلام – قسمت 28
بعثت پیامبر اسلام در راستای زمینی کردن دین اسطورهائی بشر
5 - اقبال معتقد است که برای مرد باطنی یا مرد صوفی یا مرد عارف آرامش باطنی محصول معراج نفسانی او، خود مرحله نهائی مقصود و مطلوب میباشد.
گلعذاری زگلستان جهان ما را بس / زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد / از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس بپاداش عمل میبخشند / ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی گذر عمر ببین / کین اشارت زجهان گذاران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان / گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ما ست چه حاجت که زیادت طلبیم / دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست / که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافیست / طبع چون آب غزلهای روان ما را بس
دیوان حافظ – دکتر یحیی قریب – ص 237 – س 7
اما برای پیامبر معراج و کسب وحی نبوی یا خودآگاهی پیامبرانه به خاطر آن است که جامعه و جهان و تاریخ را دچار تحول بکند.
در دل مسلم مقام مصطفی است / ابروی ما زنام مصطفی است
طور موجی از غبار خانهاش / کعبه را بیت الحرام کاشانهاش
کمتر از آنی زاوقاتش ابد / کاسب افزایش از ذاتش ابد
بو ریا ممنون خواب راحتش / تاج کسری زیر پای امتش
در شبستان حرا خلوت گزید / قوم و آئین و حکومت آفرید
ماند شبها چشم او محروم نوم / تا به تخت خسروی خوابید قوم
وقت هیجا تیغ او اهن گداز / دیدهی او اشکبار اندر نماز
در دعای نصرت امین تیغ او / قاطع نسل سلاطین تیغ او
در جهان آئین نو آغاز کرد / مسند اقوام پیشین در نورد
از کلید دین در دنیا گشاد / همچو او بطن ام گیتی نزاد
در نگاه او یکی بالا و پست / با غلام خویش بر یک خوان نشست
در مصافی پیش آن گردون سریر / دختر سردار طی آمد اسیر
پای در زنجیر و هم بی پرده بود / گردن از شرم و حیا خم کرده بود
دخترک را چون نبی بی پرده دید / چادر خود پیش روی او کشید
ما از آن خاتون طی عریانتریم / پیش اقوام جهان بی چادریم
کلیات اقبال لاهوری – اسرار خودی – ص 15 - س 13
6 - اقبال معتقد است که در پیامبر آرزوی اینکه ببیند تجریه دینی یا وحی نبوی او به صورت یک نیروی جهانی و اجتماعی و تاریخی زنده در آمده است به حد اعلی وجود دارد اما برای یک مرد صوفی یا عارف یا یک مرد باطنی اوج تکامل آن است که جامعه و جهان بیرون را ترک گوید و تنها به حیات در زندگی درون خود بپردازد، هر چه مرد صوفی بتواند نبرد برون را رها کند و نسبت به آن بی تفاوت باشد و به نبرد مکانیکی درون مشغول گردد موفقتر است.
روی نفس مطمئنه از جسد / زخم ناخنهای فکرت میکشد
فکرت بد ناخن پر زخم دان / میخراشد در تعمق روی جان
تا گشاید عقده اشکال را / در حدث کرده است زرین بال را
عقده را بگشاده گیر ای منتهی / عقدهائی سخت بر کیسه تهی
در گشاد عقدهها گشتی تو پیر / عقده چند دگر بگشاده گیر
عقدهائی کان بر گلوی ماست سخت / که ندانی که خسی یا نیکبخت
گر بدانی که شقیعی یا سعید / آن بود بهتر زهر فکر عتید
حل این اشکال کن گر آدمی / خرج این دم کن اگر صاحب دمی
حد اعیان و عرض دانسته گیر / حد خود را دان کزان نبود گریز
چون بدانی حد خود زین حد گریز / تا به بی حد در رسیای خاک بیز
عمر در محمول و در موضوع رفت / بی بصیرت عمر در مسموع رفت
هر دلیلی بی نتیجه و بی اثر / باطل آمد در نتیجه خود نگر
جز به مصنوعی ندیدی صانعی / بر قیاس اقترانی قانعی
می فزاید در وسائط فلسفی / از دلایل باز بر عکسش صفی
مثنوی - دفتر پنجم - ص 288 - س 6
ب – دین آسمانی یا دین زمینی / دین اسطورهائی یا دین تاریخی:
یکی از بزرگترین هدفهائی که پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت خود دنبال میکرد موضوع زمینی کردن دین در نگاه مردمی بود که در قرن هفتم میلادی زندگی میکردند. قرنی که بشریت در دوره اسطورهائی به سر میبرد و جهان را آنچنانکه ماکس وبر میگوید «رازآلود و رمزآلود میدید» و لذا از آنجائیکه پیامبر اسلام رسالت خودش را در ایجاد تحول اجتماعی و تحول انسانی و تحول تاریخی میدید در این رابطه مجبور بود تا دین اسطورهائی را زمینی و تاریخی بکند، چراکه برای پیامبر اسلام پر واضح بود که با دین آسمانی و فراتاریخی و رمزی و اسطورهائی نمیتواند جهت تغییر ساختاری جامعه و تاریخ و انسان توسط نیروی دینی وارد چالش زمان بشود.
به عبارت دیگر برای پیامبر اسلام این حقیقت مسلم بود که اگر تصمیم به ایجاد تغییر ساختاری در جامعه و تاریخ و انسان قرن هفتم میلادی دارد باید با یک دین تاریخی و زمینی به تکوین نیروی دینی در جامعه و جهان بپردازد یعنی یک دین فرا تاریخی و اسطورهائی هرگز نمیتواند در واقعیت زمان و جامعه و تاریخ فونکسیونی تغییرساز جامعهسازانه و تاریخسازانه و فرهنگسازانه و تمدنسازانه داشته باشد و این امر زمانی حساستر و برگشت ناپذیرتر میشود که به نقش تاریخی پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام - آنچنانکه اقبال تبیین میکند - توجه بکنیم چرا که آنچنانکه اقبال میگوید «پیامبر اسلام در دوران 23 ساله حیات نبوی خود دارای دو رسالت، یکی تغییر زمان خود با نبوت، دیگری بسترسازی جهت تغییر تاریخ آینده بشریت توسط پروژه ختمیت نبوت بود» لذا در این راستا بود که تبدیل دین اسطورهائی به دین زمینی و تاریخی در نوک پیکان هدفهای پیامبر اسلام در قرن هفتم میلادی قرار گرفت زیرا هر چند برای یک مقطعی از تاریخ بشر ماقبل تاریخ - که بشریت هنوز در دوران اسطورهائی زندگی میکرد - دین اسطورهائی میتوانست دارای فونکسیونی حداقلی فردی باشد قطعا برای پیامبری که ادعای هدایت بشریت و جامعه و تاریخ حال و آینده داشت و مخاطب خودش را در قرآن نه تنها قومی خاص از مردم زمان خودش (مانند موسی که بنی اسرائیل را مخاطب قرار میداد) قرار نداد بلکه بالعکس همه انسانها و همه ناس و همه بشر آن هم نه محدود به عصر و زمان خودش بلکه تمام آینده را موضوع دعوت خود کرد، لذا به هیچ وجه برای چنین پیامبری امکان تکیه بر یک دین فراتاریخی و اسطورهائی جهت تکوین نیروی دینی در جامعه وجود نداشت و قطعا برای چنین پیامبری با دین اسطورهائی و فردی، امکان بسترسازی جهت تحول اجتماعی و تاریخی و انسانی نبود.
به همین دلیل پیامبر اسلام هم در راه مخاطب قرار دادن تمام مردم عصر و زمان خودش و هم در راه بسترسازی جهت پروژه دورانساز و تاریخساز ختمیت نبوت و ولایت و رسالتش و بستن راه آسمان بر بشر و زنده نگه داشتن هدایت و پیام و قرآن و اسلام و حرکت گذشته تمام پیامبران ابراهیمی سلف خودش - که بیش از 2500 سال قبل از بعثت پیامبر اسلام حرکت نجات بخش خود را آغاز کرده بودند - از همان آغاز شروع بعثتش در جهت تاریخی کردن دعوتش و زمینی کردن پیامش وارد عمل فردی و نظری و اجتماعی شد و در این رابطه بود که مکانیزمی که پیامبر اسلام برای تاریخی کردن دعوتش و زمینی کردن پیامش از آغاز بعثتش بر آن تکیه و تاکید میکرد عبارت بودند از:
1 - برعکس پیامبران ابراهیمی سلف خودش - که پیامشان و تجربه نبویشان صورت فراتاریخی و پکیجی داشته است (مثل موسی که برای مدت چهل شبانه روز تجربه باطنی خود را در طور سینا به صورت تورات یا الواح برای مردم زمان خود آورد) - پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبویش آن هم نه در شکل یک فرایند غارنشینی حرائی بلکه در بستر پراتیک 23 ساله طاقتسوز و استخوانسوز جامعهسازانه و تاریخ سازانهائی خود که تنها در طول 8 سال از این 23 سال، 54 حرکت نظامی و تدارکات نظامی در آن جامعه قبائلی و بادیه نشین عربستان داشته است، در جامعهائی که گاه برای اشتباه چرائیدن یک شتر از یک قبیله در مراتع قبیله دیگر بیش از چهل سال با هم میجنگیدند و خون همدیگر را میریختند کوشید تا به زمینی و تاریخی کردن پیام و دعوت خود بپردازد.
در این رابطه بود که نخستین مکانیزمی که پیامبر اسلام جهت تاریخی کردن پیام و تجربه نبوی خود به کار برد همان دینامیزم تکوین قرآن در بستر نزول 23 ساله در چارچوب پراتیک جامعهسازانه و تاریخسازانه و تمدنسازانه و فرهنگسازانه خود بود. به همین دلیل قرآن از همان آغاز شروع بعثت پیامبر اسلام با مخاطب قرار دادن پیامبر خطاب به او میفرماید:
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ - قُمْ فَأَنْذِرْ - وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ - وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ - وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ - وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ - وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ - ای در خود فرو رفته و روپوش حرائی و غارنشینی به خود پیچیده از این زندگی حرائی و غارنشینی و تجربه فردی باطنی خارج شو - و برای نجات انسان و جامعهسازی و تاریخسازی بشر بپاخیز و انذار کن - و از این به بعد به این شکل پروردگارت را تکبیر بگوی - و در این بستر جامعهسازانه و تاریخسازانه معراج وجودی جهت نجات از آلودگیها باطنی بکن - و بدین شکل خود را از پلیدیها دور کن - و در برابر تلاش برای رهائی جامعه و انسان و تاریخ بر انسانها منت نگذار و بزرگ نمائی نکن – و در برابر این مبارزه طاقت سوز جامعهسازانه و انسانسازانه و تاریخسازانه خود با تکیه بر پروردگارت مقاومت بکن» (سوره مدثر - آیات 1 تا 7).
باز در همین رابطه است که قرآن از همان آغاز شروع بعثت پیامبر اسلام خطاب به او میفرماید:
«یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ - قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا - نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا - أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا - إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا - إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا - إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا - وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا - رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا - وَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا - ای در خود فرو رفته و روپوش حرائی به خود پیچیده – به جای غارنشینی 15 ساله فاز حرائی خود اکنون در عرصه بعثت و تجربه نبوی برای انجام تجربه باطنی فردیت شبها به انجام این مهم بپرداز و با تفکر و تدبر در آیات قرآن پراتیک باطنی خود را انجام ده چراکه به زودی تجربه نبوی تو در عرصه پراتیک استخوان سوز انسانسازانه و جامعهسازانه و تاریخسازانه سخت و سنگین خواهد شد و بدین ترتیب تنها پراتیک باطنی شبانه تو با قرآن است که میتواند برای تو راه گشا باشد زیرا پراتیک جامعهسازانه و انسانسازانه و تاریخسازانه تو در روز تو را به خود مشغول میکند - پس بدین ترتیب در این مرحله ذکر پروردگارت را بکن و تنها به او نیازمند باش چراکه او پروردگار همه عالم و وجود است همانی که جز او معبودی نیست پس آن بی نهایت را تکیه گاه و وکیل خود قرار بده – و در برابر برخوردهای مخالفین حرکت و دعوت و پیامات برخورد عکسالعملی و مقابله به مثل نکن تنها با مقاومت و حسن خلق و خیر خواهی و مدارا با مخالفین خودت برخورد کن» (سوره مزمل - آیات 1 تا 10).
لذا به این ترتیب بود که اولین مکانیزمی که پیامبر اسلام برای تاریخی کردن بعثت و پیام خود بر آن تکیه کرد همین دینامیزم تکوین و پروسسی کردن نزول پیام و تجربه نبوی خود بود و به این ترتیب است که قرآن تبیین کننده حالهای حیات نبوی پیامبر اسلام میباشد.
2 - دومین مکانیزمی که پیامبر اسلام جهت زمینی کردن دعوت و پیام خود بر آن تکیه میکرد زندگی شخصی خود پیامبر اسلام بود که آنچنانکه امام علی در نهج البلاغه در باب چگونه زندگی کردن پیامبر اسلام میفرماید:
«...وَ لَقَدْ کَانَ ص یَأْکُلُ عَلَی اَلْأَرْضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ اَلْعَبْدِ وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ وَ یَرْکَبُ اَلْحِمَارَ اَلْعَارِیَ وَ یُرْدِفُ خَلْفَهُ... - به تحقیق زندگی کردن پیامبر اسلام اینچنین بود که مانند همه مردم عادی روی زمین مینشست و روی زمین غذا میخورد و مانند همه بندگان نشست و برخاست میکرد و با دستان خود کارهای شخصی خود را انجام میداد و کفشهای خود را پینه میبست و لباس مندرس و پاره خود را خودش با دستان خود وصله میکرد و همیشه بر خر بی پالان سوار میشد و نفر دیگری را هم بر پشت خود سوار میکرد» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 160- ص 228 - س 6).
به بیان دیگر آنچنانکه امام علی میفرماید تمام تلاش پیامبر در تعیین شکلبندی زندگی و در گفتار و کردار و رفتار شخصیاش این بود که خود را یک فرد زمینی نشان بدهد آنچنان که واقعا (برعکس عیسای مسیح که هم در شکل تولد و هم در شکل شهادت و هم در عرصه زندگی فردیش صورتی آسمانی داشت) یک فرد زمینی بود و هرگز اجازه نمیداد تا شخصیت او در نگاه هواداران و مومنین به راهش صورتی غیر بشری و آسمانی و فراانسانی پیدا بکند؛ لذا بی باکانه در برابر مسلمانان میگفت «من از دنیای شما سه چیز دوست دارم: 1 – زن، 2 – عطر، 3 – صلوه» و به همین دلیل مانند همه انسانها ازدواج میکرد و بیش از همه انسانها به نظافت شخصی و نظم در کارش میپرداخت و هرگز نسبت به اینکه بشر است نه تنها حسرت نمیخورد بلکه بالعکس افتخار هم میکرد و تلاش میکرد تا بشر بودن خود را پیوسته به رخ بکشد و در نگاه او و هوادارانش هیچ صفتی برای او بزرگتر از بشر بودنش نبود و در همین رابطه همه مسلمانان را تا پایان تاریخ موظف کرد تا در نمازهای یومیه حداقل 9 بار بگویند «شهادت میدهیم که محمد یک بنده خدا بود.»
3 - سومین مکانیزمی که پیامبر اسلام جهت زمینی کردن حرکت و دعوت و پیام خود بر آن تکیه و تاکید میکرد اینکه - برعکس پیامبران ابراهیمی سلف خودش – به جز قرآن هیچگونه معجزه دیگری برای نشان دادن صداقت خود در دعوت از مردم نیاورد و در برابر مخالفین که پیوسته از او طلب معجزه میکردند جز این نمیگفت که:
«...قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا - من هم مانند شما یک بشر هستم» (سوره اسرا – آیه 93).
«وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ ینْبُوعًا - أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا - أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَینَا کِسَفًا أَوْ تَأْتِی بِاللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ قَبِیلًا - أَوْ یکُونَ لَکَ بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَینَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا - صریحا به پیامبر اسلام گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما چشمه آبی بیرون بیاوری یا آنکه خداوند تو را باغی از خرما و انگور بدهد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری باشد یا آنکه همان طوری که خودت میپنداری آسمان بر سر ما خراب بشود یا آنکه خدا و ملائکه او در برابر ما حاضرسازی یا آنکه تو را خانهائی از طلا باشد و یا آنکه تو به آسمان بروی و برای ما کتابی با خود از آسمان بیاوری تا ما با چشم خودمان بتوانیم آن کتاب را قرائت کنیم ای پیامبر در برابر تمام تقاضاهای معجزه خواهانه اینها بگو منزه است خداوند چراکه من یک فرد بشری بیشتر نیستم تنها تفاوتم با شما همین رسالت من است ولاغیر» (سوره اسری - آیات 90 تا 93).
بنابراین سومین مکانیزمی که پیامبر اسلام با تکیه بر آن تلاش میکرد تا تجربه نبوی و حرکت خود را بشری و زمینی کند مقابله با خواستههای معجزه طلبانه مخالفین و حتی مردم مخاطب خود بود برعکس پیامبران دیگر سلف ابراهیمی خود که در برابر خواسته معجزه طلبانه مردم تکیه بر معجزههای غیر کتابی میکردند که البته دلیل این امر آن بود که خود طلب معجزه مربوط به دوران اسطوره گرائی بشر بود و قطعا تسلیم شدن پیامبر باعث باقی ماندن بشریت در آن دوران اسطورهائی میشد که صد البته این امر خلاف بینش پیامبر بود.
ادامه دارد