به مناسبت بزرگداشت قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی

علل و دلایل کاهش مطالبات جنبش دانشجوئی ایران – قسمت چهارم

 

7 - «بحران تئوریک» جنبش دانشجوئی ایران در 76 سال گذشته پروسس حیات این جنبش، علاوه بر اینکه «بسترساز کاهش مطالبات دموکراتیک حداقلی و حداکثری» این جنبش شده است و علاوه بر اینکه عامل «آفت برون‌گرایانه و دنباله‌روی» این جنبش در عرصه استراتژی شده است و هکذا، علاوه بر اینکه باعث «غیبت جنبش دانشجوئی در تند پیچ‌های حساس تاریخی ایران مثل 28 مرداد 32» گردیده است و هکذا، علاوه بر اینکه باعث گرفتار «پراگماتیست و روزمرگی» جنبش دانشجوئی ایران شده است و هکذا، علاوه بر اینکه «بسترساز رکود مطلق در 18 سال» (58 تا 76) شده است و هکذا، علاوه بر اینکه باعث «چپ‌روی‌های کودکانه در چهارده سال» (از شهریور 20 تا بهار 58) گردیده و هکذا، علاوه بر اینکه باعث گردیده تا در طول 76 سال گذشته، «پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران تمامی مواد تغذیه سیاسی و ایدئولوژیک و استراتژی و برنامه‌ای جنبش دانشجوئی ایران از خارج از این جنبش تهیه و آشپزی و تزریق یکطرفه بشوند»، از همه این‌ها مهم‌تر اینکه، جنبش دانشجوئی ایران در 76 سال گذشته عمر خود نتوانسته است به علت «بحران تئوریک» در عرصه «جنبش مطالبات دموکراتیک سیاسی خود روندی رو به اعتلا» داشته باشد؛ که برای فهم این موضوع کافی است که بدانیم که در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توانیم مطالبات را به سه دسته:

الف – مطالبات صنفی.

ب – مطالبات سیاسی.

ج - مطالبات اجتماعی، تقسیم نمائیم، که در رابطه با تعیین زیرمجموعه مطالبات سیاسی، باز می‌توانیم مطالبات سیاسی را به سه شاخه:

1 - مطالبات دموکراتیک.

2 - مطالبات سوسیالیستی.

3 - مطالبات سوسیال دموکراتیک، تقسیم نمائیم؛ که در خصوص مطالبات جنبش دانشجوئی در 76 سال گذشته عمر این جنبش، آنچنانکه قبلاً مطرح کردیم، مطالبات 76 ساله سیاسی جنبش دانشجوئی فقط در چارچوب مطالبات دموکراسی‌خواهانه قابل تعریف می‌باشد، اما از آنجائیکه بر اثر «بحران تئوریک» 76 ساله جنبش دانشجوئی ایران این مطالبات دموکراسی‌خواهانه نتوانسته است در چرخه «اعتلای تئوریک به مطالبات سوسیالیستی و دموکراسی سوسیالیستی شریعتی ارتقاء پیدا کنند.»

در نتیجه در فرایندهای ششم و هفتم پروسس حیات جنبش دانشجوئی ایران، این مطالبات دموکراسی‌خواهانه جنبش دانشجوئی ایران به سوی «مطالبات لیبرالیستی» در شاخه‌های مختلف:

الف - لیبرالیست سیاسی.

ب - لیبرالیست اقتصادی.

ج - لیبرالیست معرفتی، سمت و سو پیدا کرده است که صد البته نباید نقش حسین حاجی فرج دباغ - عبدالکریم سروش - معمار نرم‌افزار کودتای فرهنگی بهار 59 تا خرداد 76 (به خصوص از بعد از پایان جنگ بین رژیم مطلقه فقاهتی و رژیم بعث صدام حسین) و از بعد از فوت مهندس مهدی بازرگان که باعث شد تا او به عنوان تنها بلندگوی لیبرالیسم مذهبی در جامعه ایران درآید و توسط اشاعه فرهنگ صوفیانه اجتماع‌ستیز و اراده‌ستیز و دنیاستیز مولوی، در جامعه استبدادزده و فقه‌زده و تصوف‌زده و جنگ‌زده ایران، تلاش می‌کرد تا تصوف غزالی و مولوی و حافظ به عنوان لیبرالیسم معرفتی، بسترساز لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی به کار گیرد و با پیوند با مثلث شوم و سیاه ضد شریعتی در عرصه جهانی که شامل سیدحسین نصر و داریوش شایگان و حسین حاجی فرج دباغ می‌شدند، پروژه لیبرالیسم ستیزه‌گر مذهبی در جامعه ایران تبلیغ نماید، از نظر دور بداریم.

علی ایحال، حسین حاجی فرج دباغ از دهه 70 پس از جدائی از هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی - مانند مهدی بازرگان - جهت انتقام از ولی نعمت‌های گذشته خود، برای پاک کردن نجاست‌های سیاسی دهه 60 خود، تلاش کرد تا دانشگاه‌ها و جنبش دانشجوئی ایران را به عنوان سرپل تثبیت حرکت خود قرار دهد. در نتیجه همین امر باعث گردید تا برای یک دهه جنبش دانشجوئی ایران به علت همان بحران تئوریگ گذشته خود، گرفتار رویکرد لیبرالیسم مذهبی بشوند.

8 - در فرایند پنج ساله (47 تا 51) جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد شریعتی، با اینکه شریعتی جنبش دانشجوئی را به عنوان تکیه استراتژیک جنبش خودآگاهی‌بخش خود برگزیده بود، از آنجائیکه شریعتی می‌خواست از طریق تزریق یکطرفه تئوری و ایدئولوژی و عقیده خود، به جنبش دانشجوئی ایران (که در آن شرایط گرفتار طوفان استراتژی پیشاهنگی چریک‌گرائی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی شده بودند) این جنبش را گرفتار تحول بکند، «او، در این رابطه شکست خورد»، یعنی شریعتی نتوانست «توسط تزریق یکطرفه اندیشه و تئوری و ایدئولوژی خود به ذهنیت عمومی جنبش دانشجوئی ایران، این جنبش را دچار استحاله بکند»، زیرا به علت همان خصیصه برون‌گرایانه و دنباله‌روی جنبش دانشجوئی ایران قبل از شریعتی، این ذهنیت عمومی جنبش دانشجوئی ایران توسط سازمان‌ها و جریان‌ها و احزاب سه مؤلفه استراتژی پیشاهنگی اعم از چریک‌گرائی مدرن و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی اشباع شده بود.

هر چند که این اشباع ذهنیت عمومی جنبش دانشجوئی توسط ذهنیت پیشاهنگی نتوانسته بود تا بحران تئوریک جنبش دانشجوئی ایران را حل نماید، با همه این احوال حمایت جنبش دانشجوئی از شریعتی در 5 سال جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد، یک حمایت مشروط بود و آن اینکه جنبش دانشجوئی ایران می‌خواست از جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد شریعتی به صورت ابزاری به عنوان یک سرپل، جهت دستیابی به پیشاهنگ چریک‌گرا و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی استفاده نمایند و این پروژه‌ای بود که تا آخر شریعتی نتوانست در عرصه جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد خود آن را فهم نماید.

باری، «یکی از دلایل عمده شکست جنبش خودآگاهی‌بخش پنج ساله ارشاد شریعتی (47 تا 51)، تکیه استراتژیک شریعتی بر جنبش دانشجوئی بود» که این جنبش دانشجوئی در آن زمان به علت «بحران تئوریک» خود هر روز آویزان یک جریان برون جنبشی می‌شد و در آن زمان 5 ساله جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد شریعتی، این جنبش گرفتار رویکرد سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی بود.

بنابراین اگر می‌بینیم که شریعتی در کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» و جزوه «حسن و محبوبه» در چارچوب فرهنگ پیشاهنگی و چریک‌گرائی سخن می‌گوید (نه پیشگامی)، باید به تاثیرات جنبش برون‌گرایانه و دنباله‌رو دانشجوئی بر شریعتی عنایت کنیم. البته از اواخر دوران پنج ساله جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد شریعتی و به خصوص از بعد از بسته شدن ارشاد توسط ساواک رژیم توتالتیر و کودتائی پهلوی دوم، او به این اشتباه خود در رابطه با تکیه استراتژیک بر جنبش دانشجوئی ایران پی برد؛ اما دیگر فرصت و زمان و امکان از کف او بیرون رفته بود؛ و «برای شریعتی جز نوشدارو خوردن بعد از مرگ سهراب، راهی وجود نداشت»، چراکه شریعتی از بعد از بسته شدن ارشاد به خوبی دریافته بود که «علت بن‌بست جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد او، در زمان دستگیری و بعد از آزادی از زندان تا اردیبهشت 56، همین غیبت بازوی اجرائی و سازمان‌گری بود» که شریعتی در دوران 5 ساله جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد خود، فکر می‌کرد که می‌تواند این خلأ توسط تکیه استراتژیک بر جنبش دانشجوئی پر کند؛ که البته نشد. آنچنانکه می‌توانیم در این رابطه به ضرس قاطع داوری کنیم که اگر شریعتی به جای تکیه استراتژیک بر جنبش دانشجوئی ایران، بر هر کدام از گروه‌های اجتماعی غیر از جنبش دانشجوئی تکیه می‌کرد، برنده می‌شد؛ و جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد شریعتی می‌توانست از بعد از آبان 51 یعنی پس از بسته شدن ارشاد ادامه پیدا کند.

9 - در خصوص قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران اگر بخواهیم به صورت تئوریک آسیب‌شناسی کنیم، باید بگوئیم که:

الف – آبشخور نظری و عملی قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران همان جریان تازه‌زایش یافته از درون حکومت بود که در خرداد 76 جهت بالا بردن قدرت چانه‌زنی خود (در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت) و از بعد از سپری شدن مدت 9 سال از عمر رهبری خامنه‌ای (68 تا 76) از آنجائیکه جریان غالب و ستیزه‌گر و بازوی اختناق و سرکوب در دهه 60 تحت عنوان سازمان روحانیون در خرداد 76 دریافت که دیگر نمی‌تواند مانند زمان خمینی و دهه 60 در دوران رهبری خامنه‌ای (که هسته سخت این رژیم در دست جناح راست و حزب پادگانی خامنه‌ای قرار گرفته بود) نمی‌تواند منتظر شفای این امامزاده جهت تقسیم قدرت با آنها بنشیند، در نتیجه این امر باعث گردید تا جریان مغلوب در سال 76 (پس از پایان دوران دولت پنجم و ششم اکبر هاشمی رفسنجانی که دولت سرکوب و اختناق و جنایت و فاجعه بود)، لباس خشونت و جنایت دهه 60 از تن خود بیرون کنند و به جای آن لباس به اصطلاح اصلاح‌گرایانه به تن نمایند.

علیهذا، در خرداد 76 و در جریان انتخابات دولت هفتم بود که جنبش دانشجوئی پس از 18 سال رکود مطلق (59 تا 76) با تکیه و تمسک و چنگ انداختن به دامن این جناح نو پا کوشیدند تا خود را از آن رکود مطلق، مولود کودتای سیاه فرهنگی بهار 59 نجات دهند، همین امر باعث گردید تا پیوند یکطرفه بین جنبش دانشجوئی با جریان به اصطلاح اصلاح‌گر حکومتی، تحت مدیریت سیدمحمد خاتمی تکوین پیدا کند و همین عامل بسترساز آن شد که به لحاظ نظری و عملی آبشخور قیام تیرماه 78 جنبش داتنشجوئی ایران، توسط همین پیوند با جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب درون حکومت صورت پذیرد؛ و این یک امر طبیعی بود، چراکه آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، جنبش دانشجوئی ایران به علت همان بحران تئوریک 76 ساله خود، پیوسته توسط استراتژی دنباله‌روی و رویکرد برون‌گرایانه خود تلاش می‌کرد تا با تاسی بر جریان‌ها و احزاب و جناح‌های غالب سیاسی حرکت خود را به صورت نظری و عملی شکل دهد. در نتیجه، آفت اصلی قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران همین پیوند آبشخوری با جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب درون حکومت تحت مدیریت سید محمد خاتمی بود.

ب – گرچه جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 ساله پروسس حیات خود (از شهریور 20 الی زماننا هذا) پیوسته تلاش کرده است تا با چنگ زدن بر جریان‌ها و احزاب و جناح‌های سیاسی از آنها برای خود «ایجاد نماینده سیاسی» بکنند، اما در این رابطه داوری نهائی ما بر این امر قرار دارد که جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سال گذشته عمر خود شکست خورده است. به عبارت دیگر، جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سال گذشته عمر خود «نماینده سیاسی» نداشته است. هر چند که (به خیال خود) فکر می‌کردند که این سازمان‌ها و احزاب سیاسی و جناح‌های درونی قدرت که به ظاهر از آنها حمایت می‌کنند، «نمایندگی سیاسی جنبش دانشجوئی می‌باشند؛ ولی واقعیت امر حکایت از این امر داشته است که هیچکدام از این سازمان‌ها و احزاب سیاسی و جناح‌های درونی قدرت، به عنوان نماینده سیاسی جنبش دانشجوئی ایران از مطالبات سیاسی جنبش دانشجوئی ایران حمایت و پشتیبانی نکرده‌اند». تنها تلاش این سازمان‌ها و احزاب و جناح‌های درونی قدرت این بوده است «تا از جنبش دانشجوئی ایران یا سربازگیری کنند و یا به عنوان نردبان قدرت استفاده نمایند.»

لذا این همه باعث گردیده است تا جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سال گذشته عمر خود «فاقد نماینده سیاسی» باشند که این «فقدان نمایندگی سیاسی جنبش دانشجوئی ایران باعث گردیده است تا این جنبش نتواند به صورت پیگیر و مستمر جنبش مطالبات سیاسی و دموکراتیک خود را دنبال نمایند». البته خود میانگین عمر چهار ساله دانشجو باعث گردیده تا جنبش دانشجوئی بر آب روان سوار باشد. در نتیجه این امر باعث گردیده است تا «فقدان نماینده سیاسی جنبش دانشجوئی عامل دیگری برای کاهش مطالبات دموکراتیک جنبش دانشجوئی بشود»، چراکه برای نمونه در طول 20 سال گذشته فرایند هفتم جنبش دانشجوئی ایران (76 تا 96) به علت اینکه از یکطرف جنبش دانشجوئی دارای نماینده سیاسی در قدرت نبوده و از طرف دیگر در چارچوب استراتژی دنباله‌روی و رویکرد برون‌گرایانه خود، این جنبش تلاش کرده است تا با تکیه بر جناح‌های درونی حکومت و حرکت کردن در شکاف بین جناح‌های درونی قدرت، جنبش مطالبات سیاسی خود را دنبال نمایند.

با همه این تفاسیر اگر بخواهیم در باب حرکت 20 ساله فرایند هفتم (خرداد 76 تا 96) جنبش دانشجوئی ایران به داوری بنشینیم، باید بگوئیم که «تنها بازنده این میدان، جنبش دانشجوئی ایران بوده است»، چراکه در طول 20 سال گذشته، جناح‌های درونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته‌اند توسط برخورد ابزاری کردن با جنبش دانشجوئی هم به کرسی‌های قدرت دست پیدا کنند و هم قدرت چانه‌زنی خود را در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت با جناح رقیب بالا ببرند». در عوض جناح‌های رنگارنگ درونی قدرت اعم از سفید و سبز و بنفش و سیاه و غیره هیچکدام پس از کسب قدرت به عنوان «نماینده سیاسی جنبش دانشجوئی» از مطالبات دموکراتیک وعده داده شده قبل از انتخابات به جنبش دانشجوئی دفاع نکرده است.

در نتیجه همین امر باعث گردیده تا رفته رفته مطالبات سیاسی و دموکراتیک جنبش دانشجوئی در برابر این جناح‌های رنگارنگ درون قدرت کاهش پیدا کند، آنچنانکه امروز (و در انتخابات دولت دوازدهم شاهد بودیم) اصلاً و ابداً بین مطالبات جنبش دانشجوئی و مطالبات شیخ حسن روحانی در جنگ قدرت با جناح رقیب نمی‌توانیم تفاوتی قائل بشویم؛ که معنای این داوری ما آن است که بر اثر «کاهش مطالبات سیاسی جنبش دانشجوئی ایران برابری و توازن بین مطالبات جنبش دانشجویی و جناح‌های درونی قدرت حاصل شده است»؛ که معنای دیگر این حرف می‌تواند این باشد که اصلاً دیگر مطالبه‌ای برای جنبش دانشجوئی باقی نمانده است؛ یعنی:

هر چه آن خسرو کند شیرین کند / چون درخت تین که جمله تین کند – مولوی

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری