سلسله درسهای از نهج البلاغه:
«خدای علی» یا «خداشناسی علی» در نهج البلاغه – قسمت سوم
از نظر امام علی بیگانهترین تبیین جهان و وجود آن تبیینی است که جهان صورت عملی، نقشهای بدانیم که از پیش در علم خداوند در ازل تعیین شده باشد. چراکه چنین خداوندی، نه تنها مختار و آزاد و خلاق و فاعل و با اراده نیست، بلکه بالعکس گرفتار و محصور و زندانی علم خود میباشد.
«...إِنَّ رَبِّی عَلَی کلِّ شَیءٍ حَفِیظٌ - قطعاً خدای من حافظ و نگهدار کل وجود است» (سوره هود – آیه 57) آنچنانکه خداوند ارسطوئی گرفتار و محصور و زندانی علیت و علم خود میباشد. در نتیجه با چنین خدائی،
ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش
پس از زبان علی آنچنانکه آن شاعر میگوید، باید گفت که:
بیزارم از این کهنه خدائی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگر استی
در رویکرد امام علی هدف رسالت انبیاء ابراهیمی و در رأس آنها پیامبر اسلام نوسازی انسانها از طریق ایجاد تماس میان انسان و خداوند در عرصه پرستش میباشد.
«...فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَةِ... - خداوند رسولانی را برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد تا مردم را به ادای پیمانی که با خداوند بسته بودند وادار نماید و نعمت فراموش شده او را به یادشان بیاورند و با تبلیغ دلایل روشن، وظیفه رسالت را به جای آورند و خزائن مخفی شده عقول آنها را برانگیزانند و بارور سازند، و آیات با عظمت الهی را که در هندسه کلی هستی نقش بسته است به آنان بنمایانند» (نهج البلاغه صبحی الصالح - خطبه اول – ص 43 – س 9).
در دیدگاه امام علی خداشناسی صیقل یافته از بتپرستی تنها عاملی است که میتواند در عرصه پرستش، انسانی جدید برای تحمل بار مسئولیت، تحول اجتماعی و تاریخی بسازد. از نظر امام علی نیایش انجام تکلیف فقهی برای ادای وظیفه توسط یک سلسله اعمال تکراری و روزمره - آنچنانکه اسلام فقاهتی بیش از هزار سال است که بر طبل آن میکوبد -، نیست بلکه برعکس نیایش و پرستش خداوند از منظرگاه علی، «پیوند بین دو بینهایت برای حرکت کردن بینهایت کوچک به طرف بینهاییت بزرگ میباشد، و لذا تنها چنین پرستشی و چنین عبادتی است که میتواند، بسترساز آزادی روحانی فرد در عرصه کویریات و گرایش به عدالت اجتماعی در عرصه اسلامیات و مسئولیت مشترک انسانی و اجتماعی در عرصه اجتماعیات بشود.»
و چنین عبادت و پرستشی است که میتواد بسترساز تفسیر روحانی از جهان و آزادی روحانی فرد و توجه روحانی به اجتماع تکامل پذیر بشود و بدین ترتیب است که امام علی توسط صیقلزدائی کردن خداشناسی مسلمانان به اصلاح مسلمانان و اصلاح اسلام بعد از پیامبر در سالهای بعد از 36 هجری به بعد یعنی 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام میپردازد.
ماحصل اینکه، امام علی 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام میخواهد پروژه اصلاح دینی خود را از اصلاح خداشناسی شروع کند؛ و با تکیه به خدای فاعل و خلاق و پویا و بالان است که او جهان و انسان و جامعه بشری را پدیدههائی خلاق و آزاد و پویا و بالان میداند و در همین رابطه است که از نگاه امام علی، «هستی شیئی و ماده کور نیست بلکه فعل و شدن و حیات و تکامل و هدفداری است»؛ و باز در همین رابطه است که، «امام علی در این چارچوب از خداشناسی و توحید به عدالت میرسد، نه از عدالت به توحید و خداشناسی.»
من که باشم؟ چرخ با صد کار و بار / زین کمین فریاد کرد از اختیار
کای خداوند کریم بردبار / ده امانم زین دو شاخه اختیار
هم از آنجا کائن تردد دادیم / بیتردد کن مرا هم از کرم
تا بکی این ابتلا یا رب مکن / مذهبیام بخش و ده مذهب مکن
اشتریام لاغر و هم پشت ریش / زاختیار همچو پالان شکل خویش
این گژاوه گه شود این سو گران / آن گژاوه گه شود آن سو کشان
بفکن از من حمل ناهموار را / تا ببینم روضه الانوار
مثنوی – دفتر ششم – ابیات 202 به بعد
«وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَینْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً - به من خبر رسیده است که از لشکریان سفیان بن عوف وارد خانه زن غیر مسلمانی شده است که با ما معاهده هم زیستی دارد و خلخال و دستبند آن زن را غارت کردهاند، و آن زن جز گریه تلخ و طلب ترحم سلاح دفاعی از خود نداشته است. راستی اگر مردی مسلمان (مقصود خود امام علی بوده است، که بیم آن داشته اصلاً به خاطر این موضوع بمیرد) پس از چنین حادثهای از درد آن بمیرد (امام علی پیشبینی میکرده که ممکن است درد این موضوع او را از پای درآورد) جای ملامت نیست» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 27 – ص 69 - س 11).
«أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکهُمْ فِی مَکارِهِ الدَّهْرِ - آیا به همین قناعت کنم که مردم به من بگویند امیر المومنین و من در ناگواریها و سختیهای مردم شریک آنها نباشم» (نهج البلاغه صبحی الصالح – نامه 45 - ص 418 – س 7).
3 - خداشناسی ذاتگرایانه - خداشناسی تاریخی:
«خداشناسی برای امام علی یک امر ذاتگرایانه و ثابتی نیست که توسط ذهن آئینهای ارسطوئی از واقعیت خارجی در ذهن امام علی حاصل شده باشد، بلکه بالعکس ایمانی است که در بستر زمان و توسط پراکسیس انفسی و آفاقی و اجتماعی برای او حاصل شده است.» به عبارت دیگر امام علی خداشناسی خود را با تاسی از معلم و مرادش پیامبر اسلام، از فرایند اولیه ذاتگرایانه، وارد فرایند پراکسیسی سه مؤلفهای انفسی و آفاقی و اجتماعی توسط سه تجربه دینی و تجربه حسی و تجربه اجتماعی کرده بود، یعنی برای علی «عبادت» به عنوان تجربه دینی و باطنی در کنار «کار» به عنوان تجربه حسی و آفاقی و «مبارزه اجتماعی» به عنوان تجربه اجتماعی بسترهائی بودند که خداشناسی پراکسیسی امام علی را در بستر زمان معنا بخشیدند.
لذا به همین دلیل خداشناسی برای امام علی تنها یک امر ذهنی و نظری صرف نبوده است، بلکه یک امر ایمانی بوده است که به صورت ذومراتب و مشکک در بستر پراکسیس سه مؤلفهای انفسی و آفاقی و اجتماعی توسط کار و عبادت و مبارزه تکوین پیدا میکرده است. خداشناسی برای امام علی یک ایمان بوده است نه یک شناخت و فهم ذهنی صرف، لذا تا زمانیکه تفاوت ایمان و فهمیدن و شناخت را فهم نکنیم، نمیتوانیم در باب خداشناسی علی به داوری بنشینیم و همین امر باعث گردید تا او در پاسخ به ذعلب یمانی که از امام علی میپرسد که آیا خدایت را دیدهای؟ میفرماید که، «آیا واقعیتی که ندیده باشم میپرستم»، و در اینجا بود که ذعلب یمانی از امام علی میپرسد که چگونه خدا را میبینی؟ و در پاسخ این سؤال ذعلب یمانی است که امام علی میفرماید:
«وقد سأله ذِعلبٌ الیمانی فقال: هل رأیت ربّک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال (علیه السلام): أَفأَعْبُدُ مَا لا أَرَی؟ قال: وکیف تراه؟ قال:لَا تُدْرِکهُ الْعُیونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لَکنْ تُدْرِکهُ الْقُلُوبُ به حقائق الْإِیمَانِ قَرِیبٌ مِنَ الْأَشْیاءِ غَیرَ مُلَابِسٍ بَعِیدٌ مِنْهَا غَیرَ مُبَاینٍ مُتَکلِّمٌ لَا بِرَوِیةٍ مُرِیدٌ لَا بِهِمَّةٍ صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ لَطِیفٌ لَا یوصَفُ بِالْخَفَاءِ کبِیرٌ لَا یوصَفُ بِالْجَفَاءِ بَصِیرٌ لَا یوصَفُ بِالْحَاسَّةِ رَحِیمٌ لَا یوصَفُ بِالرِّقَّةِ تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ وَ تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ - وقتی که ذعلب یمانی از امام علی پرسیده بود یا امیر المومنین، آیا خدایت را دیدهای؟ امام در پاسخ او فرموده است که: آیا چیزی را که ندیده باشم میپرستم؟ ذعلب گفت چگونه خدا را میبینی؟ امام در پاسخ به ذعلب فرمود: این چشمهای انسانی نیست که بتواند با مشاهده عینی خدا را ببیند. بلکه این دلها هستند که او را با حقایق ایمان درمییابند. خداوند نزدیک به تمام وجود است البته نه به صورت حلولی با اتصال جسمانی، و دور از واقعیت وجود است نه با جدائی از وجود و بیگانه و خارج از وجود، سخن میگوید نه به صورت انسانواره با سابقه ذهنی و زبان کلامی، اراده میکند نه مانند انسان به صورت انسانواره با اهتمام انسانی، خلاق و سازنده است نه به صورت انسانواره توسط اعضا بدن، لطیف است نه به صورت صفت انسانی، بزرگ است نه مانند انسان به صورت جفاکارانه، بینا است نه به صورت انسانوار توسط چشم و اعضا، دارای رحمت است نه به صورت انسانوار با رقت قلب» (نهج البلاغه صبح الصالح – خطبه 179- ص 258 - س 1).
در نتیجه همین خداشناسی غیر انسانوار و بیصورت است که وقتی توسط تجربه باطنی و تجربه دینی فهمیده میشود عکسالعملش در انسان آن میگردد که سرها در برابر عظمتش فر و افتاده و دلها از خوف او مضطرب میگردد.
آنچه از پاسخ امام علی به ذعلب یمانی در باب خداشناسی میتوان فهم کرد اینکه «تنها فهم خدای بیصورت و غیر انسانوار است که باعث خشوع انسان در برابر عظمت وجود خداوند در انسان میشود» لذا تا زمانیکه ما نتوانیم از مرحله خداشناسی انسانوار به مرحله خداشناسی بیصورت دست پیدا کنیم، نمیتوانیم عظمت و بزرگی خداوند را به عنوان یک واقعیت در وجود و در خود احساس نمائیم، زیرا خداوند انسانواره که مولوی در (دفتر دوم مثنوی – ص 280 – س 6 به بعد از ابیات شماره 1734 لغایت 1829 تحت عنوان داستان موسی و شبان) از آن با عنوان خداوند چوپانی یاد میکند، میتواند تعبدساز باشد، اما نمیتواند خشوع آفرین گردد.
دید موسی یک شبانی را به راه / کو همی گفت ای کریم وای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت / چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهایت کشم / شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت / وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من / ای به یادت هی هی و هیهای من
«این خدای انسانوار هر چند برای عوام میتواند بیشتر قابل پرستش و پیوند باشد، اما خداوندی نیست که بتوان با آن در عرصه معراج بین دو بینهایت، به صورت وجودی یا اگزیستانسی، پراکسیس باطنی یا وجودی کرد»، در نتیجه «چنین خداوندی هرگز نمیتواند در دل مؤمنین خشیت ایجاد نماید و قطعاً بدون ایجاد خشیت هرگز ایمان در دل مؤمن به خداوند حاصل نمیشود. علیهذا در همین رابطه است که هرگز خداشناسی چوپانی یا خداشناسی انسانوار نمیتواند ایمان در مؤمن ایجاد کند. البته خداشناسی چوپانی میتواند عبودیت تکلیفی ایجاد نماید.
ادامه دارد