سلسله درسهائی از نهج البلاغ

قرآن» در آئینه «نهج البلاغه» - قسمت سوم

بنابراین، کاربرد دو اصطلاح «ایمان و عدل» در کلام فوق توسط امام علی دلالت بر «دو فونکسیون فردی و اجتماعی قرآن می‌کند». قرآن «پایه اساسی اسلام است» و بن مایه «نظام حقی» است، دریای معرفتی است که هرگز کشندگان این دریای معرفت نمی‌توانند آب این دریا را تا آخر بکشند، صراط روشنی است که مسافران این راه هرگز «گم نمی‌شوند» و مالم الطریقه‏ای است که سیر کنندگان مسیر حق، هرگز به وسیله آن نابینا و کور نمی‌شوند: «وَ أَثَافِی الْإِسْلَامِ وَ بُنْیانُهُ وَ أَوْدِیةُ الْحَقِّ وَ غِیطَانُهُ...».

در این قسمت از خطبه امام علی:

اولاً بر «قرآن به عنوان آبشخور اصلی اسلام تاریخی و اسلام قرآنی، نه اسلام روایتی ابوهریره‌ای تکیه می‌نماید» و به صراحت جهت نفی اسلام روایتی دگماتیسم، قرآن را به عنوان شاخص اصلی اسلام تاریخی و اسلام تطبیقی مطرح می‌کند و در ادامه بر «رویکرد حقی قرآن در برابر رویکرد تکلیفی اسلام روایتی دگماتیسم تاکید می‌ورزد»؛ و در این چارچوب است که امام علی در اینجا «چند لایه‌ای بودن بطون معرفتی قرآن مطرح می‌کند و داوری امام علی در این رابطه بر این امر قرار دارد که هرگز فهم همه بطون و لایه‌های معرفتی قرآن  در عرصه تاریخ آینده بشر به نهایت نمی‌رسد».

«...وَ بَحْرٌ لَا ینْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ وَ عُیونٌ لَا ینْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ وَ...» و باز در ادامه این مطلب است که امام علی به دو مشخصه دیگر قرآن اشاره می‌کند و آن اینکه «قرآن در عرصه عمل فردی انسانی و عمل اجتماعی هم راه است و هم راهنما»، «...جَعَلَهُ اللَّهُ رِیاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ وَ دَوَاءً لَیسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَیسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ وَ...» خداوند آنچنانکه قرآن را برای سیراب کردن تشنگی معرفت دانشمندان و اسلام‏شناسان قرار داده است، برای صالحان راه و برای دردمندان شفا ساخته است، چرا که «قرآن رسن و طنابی» است که تمامی آنهائی که «سودای سر بالا دارند»، می‌توانند بر این «دستگیره محکم» اعتماد کنند و نیاز خود را در این رابطه اشباع سازند.

«قرآن هم دلیل است و هم معلم»، «هم سپر است و هم راه است»، «هم معرفت است و هم رهبر»، «هم طبیب است و هم نور»، «هم رسن است و هم مرصاد»، «هم  سلاح است و هم فرقان

رویکرد سوم در خصوص «مکانیزم به حرف درآوردن قرآن صامت در برابر دو رویکرد تطبیقی امام علی و رویکرد دگماتیسم اسلام روایتی ابوهریره‏ای، رویکرد انطباقی نحله‌های کلامی اشاعره و معتزله می‌باشد» که از اواخر قرن اول هجری ظهور پیدا کردند و در ادامه بسترساز ظهور اسلام فلسفی یونانی‏زده ارسطوئی و افلاطونی، فارابی و ابن سینا و عرفان هند شرقی‏زده محی الدین عربی و عطار و سنائی و مولوی و غیره شدند. نظریه‏پردازان رویکرد انطباقی اعم از متکلمین و فلاسفه و عرفا معتقد بودند (و امروز در ادامه راه آنها پیروان این رویکرد در جوامع تسنن و تشیع معتقد هستند) که برای «به حرف درآوردن قرآن» باید قبل از آن توسط «معرفت بشری برون دینی» اعم از فلسفه و عرفان و کلام و علم ساینس، «ذهن را آماده به حرف درآوردن قرآن بکنیم.»

به عبارت دیگر طرفداران رویکرد انطباقی معتقدند که «ذهن خالی از معرفت بشری هرگز نمی‌تواند قرآن را به حرف درآورد»، لذا به همین دلیل آنها از همان اواخر قرن اول هجری بر اندیشه‌های وارداتی فلسفه یونانی و عرفانی هند شرقی جهت کسب معرفت بشری برای آماده کردن ذهن خود در راستای به حرف درآوردن قرآن تکیه کردند (آنچنانکه امروز طرفداران رویکرد انطباقی در جوامع شیعه و سنی بر طبل علم ساینس، در این رابطه جهت به حرف درآوردن قرآن می‌کوبند ) و کوشیدند توسط کالبد فلسفه و کلام و فقه و عرفان، «به تفسیر و تأویل و تعبیر قرآن» جهت به حرف درآوردن قرآن به صورت انطباقی بپردازند.

از اینجا بود که از بعد از فوت پیامبر اسلام و شروع دوران ختم نبوت و قطع وحی نبوی بر بشریت، سه اسلام «تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم» (همراه با سه رویکرد تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم، جهت به حرف درآوردن قرآن صامت) در چارچوب اسلام تاریخی تکوین پیدا کرد.

فراموش نکنیم که در دوران 23 ساله حیات نبوی پیامبر اسلام (آنچنانکه عبدالرحمن ابن خلدون تونسی در کتاب گرانسنگ مقدمه تاریخ العبر خود می‌گوید) به علت حرارت زایدالوصف دهانه آتشفشان وحی نبوی پیامبر اسلام و مذاب بودن مواد آتشین خروجی از کوه آتشفشان وحی نبوی، این مواد مذاب آتشین در دوران 23 ساله حیات نبوی پیامبر اسلام نتوانستند از هم تفکیک بشوند؛ و لذا در دوران 23 ساله حیات نبوی پیامبر اسلام، چه در فرایند 13 ساله مکی و چه در فرایند 10 ساله مدنی، از آنجائیکه وحی نبوی پیامبر اسلام (برعکس تورات و انجیل) به صورت «تاریخی و اجتماعی، در عرصه پراکسیس انسان‏سازانه و جامعه‏سازانه پیامبر اسلام نازل می‌شدند»، همین امر باعث گردید تا به علت ناطق بودن قرآن، دیگر نیازی جهت به حرف درآوردن قرآن وجود نداشت، چراکه خود «قرآن و وحی نبوی» در دوران 23 ساله حیات نبوی پیامبر اسلام ناطق و گویا بودند و دیگر به علت صامت نبودن قرآن، نیاز به حرف درآوردن آن نبود.

در نتیجه «در غیبت سه رویکرد انطباقی و دگماتیسم و تطبیقی» (جهت به حرف درآوردن قرآن) در دوران 23 ساله حیات نبوی پیامبر اسلام، سه «اسلام تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم» قابل تفکیک نبودند و همه این مواد مذاب خارج شده از آتشفشان وحی در مدت 23 به صورت یکپارچه در رودخانه اسلام تاریخی پیامبر اسلام جاری شدند؛ اما به موازات وفات پیامبر اسلام در سال 11 هجری و شروع دوران ختم نبوت و قطع وحی نبوی بر بشریت بود که آن مواد آتشین خارج شده از دهانه آتشفشان وحی رفته رفته سرد شدند و به موازات انجماد آنها، سه «اسلام تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم» در دامن اسلام تاریخی (توسط سه رویکرد تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم مختلف جهت به حرف درآوردن قرآن ) متولد شدند. ماحصل اینکه:

تکوین و پیدایش سه «اسلام دگماتیسم و انطباقی و تطبیقی» در عرصه اسلام تاریخی، مولود سه رویکرد مسلمانان (از بعد از قطع وحی و ختم نبوت و وفات پیامبر اسلام در سال 11 هجری ) جهت «به حرف درآوردن قرآن صامت بود»، چراکه همه مسلمانان از بعد از وفات پیامبر اسلام می‌دانستند (که بر خلاف تورات و انجیل) قرآن نمی‌تواند به صورت برخورد یک طرفه و با مطلق کردن و فرازمانی و فراتاریخی پنداشتنآ، به عنوان کتاب هدایتگر مسلمانان به کار گرفته شود. علیهذا، مشکل مسلمانان از بعد از وفات پیامبر اسلام، «مشکل چگونه به حرف درآوردن قرآن بود»؛ که در این رابطه در بستر اسلام تاریخی، از سال 11 هجری الی الان، سه نحله یا سه رویکرد یا سه دکترین مطرح شده است:

دکترین اول مشمول آنهائی می‌شوند که معتقدند برای «به حرف درآوردن قرآن صامت باید این به حرف درآوردن قرآن، در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع جهت پیوند بین ابدیت و تغییر باشد». از نگاه طرفداران این رویکرد «ابدیت اصول لایتغیر جهان‏بینی و تئوری عام توحید در عرصه آیات قرآن می‌باشد»؛ و «تغییر در نگاه این رویکرد عبارت می‌باشد از زمان در کالبد جامعه کنکریت و تاریخ کنکریت و مناسبات سیاسی –اقتصادی –اجتماعی حاکم». لذا به این ترتیب بود که «زبان تطبیقی در راستای به حرف درآوردن تطبیقی قرآن که بسترساز تکوین اسلام تطبیقی گردید، تکوین پیدا کرد.»

تاریخ زبان تطبیقی قرآن در پروسس اسلام تاریخی از امام علی آغاز شد و تا اقبال لاهوری و دکتر شریعتی ادامه یافته است، چرا که تمامی این پارادایم کیس‏های سه گانه:

اولاً معتقد بودند که «بن مایه اسلام قرآن می‌باشد» و هیچ مؤلفه‌ای دیگری «نباید به عنوان متن صورت آلترناتیوی در برابر قرآن پیدا کند.»

ثانیاً قرآن به عنوان «متن محوری» (جهت فهم اسلام) خود «صورتی صامت» دارد که باید به موازات زمان در بستر اسلام تاریخی «آن را به حرف درآورد.»

ثالثاً رسالت محوری پیشگام در هر عصری و هر نسلی و در جوامع مختلف مسلمانان عبارت است از «به حرف درآوردن قرآن.»

رابعاً در رویکرد تطبیقی این‌ها جهت «به حرف درآوردن قرآن» باید زبان قرآن در چارچوب بین «ابدیت و تغییر» تکوین پیدا کند.

خامسا در این رویکرد باید قبل از هر چیز جهت دستیابی به «زبان فهم قرآن، ابدیت در آیات قرآن استنتاج نمائیم». آنچنانکه «تغییر باید توسط کشف خودویژگی‌های اجتماعی و تاریخی و فرهنگی هر جامعه مسلمان در شرایط مختلف زمانی حاصل گردد.»

بنابراین «اصول ثابت جهان‏بینی توحیدی می‌بایست به عنوان ابدیت در رویکرد زبان تطبیقی از قرآن استنتاج گردد» و تنها همین «اصول ثابت جهان‏بینی توحید قرآن است که در دستگاه فوق تحت عنوان ابدیت مطرح می‌گردند» و تا زمانیکه «ابدیت در رویکرد تطبیقی تبیین و تعریف نشوند، امکان کارکرد تغییر در این چارچوب وجود ندارد». به عبارت دیگر «رمز زبان تطبیقی» در رویکرد امام علی و اقبال و شریعتی «در نوع رویکرد آنها به ابدیت قرآن نهفته است»، زیرا «ابدیت» از نظر آنها همان «اصول ثابت جهان‏بینی توحیدی می‌باشد» و خارج از اصول ثابت جهان‏بینی توحیدی «تمامی آیات قرآن صورت تغییر پیدا می‌کنند»؛ که این «آیات تغییر» برعکس «آیات ابدیت»، باید در چارچوب همان آیات ابدیت قرآن (که اصول ثابت جهان‏بینی توحیدی قرآن می‌باشند) و در عرصه زمان و تاریخ به صورت کنکریت، پیوسته، «بازتعریف و بازسازی بشوند»؛ و لذا به همین دلیل است که آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی، مفسر و متکلم و نظریه‏پرداز مسلمان قرن هیجدهم میلادی هند می‌گوید، «حتی آیات فقهی غیر عبادی قرآن (که اصطلاحاً در دیسکورس فقه، معاملات فقهی تعریف می‌شوند)، تماماً و کمالا جزء تغییرات می‌باشند، نه ابدیت

یادمان باشد که «مرز بین اسلام تطبیقی و اسلام دگماتیسم در همین تعریف جایگاه ابدیت در قرآن نهفته است»، چراکه هر چند که اسلام فقاهتی از قرن چهارم الی یومنا هذا، هم در تشیع و هم در تسنن اسلام روایتی را به عنوان آلترناتیو جایگزین اسلام قرآنی پیامبر اسلام کردند و تمامی آبشخور ابدیت فقهی خود در عرصه تدوین هزار ساله اسلام فقاهتی، از اسلام روایتی گرفته‌اند و توسط تدوین اسلام روایتی «اعتقاد به ابدیت تمام روایت‏های مجعول و غیر مجعول موجود» از قرن چهارم هجری به بعد دارند، ولی پر واضح است که «آبشخور اولیه و اصلی اسلام روایتی، نوع اعتقاد آنها به ابدیت تمامی آیات قرآن می‌باشد که در رویکرد اسلام دگماتیسم روایتی یا فقاهتی، توسط زبان دگماتیسم، برعکس زبان تطبیقی امام علی و اقبال و شریعتی، تمامی آیات قرآن به صورت فرازمانی و فراتاریخی تبیین و تفسیر و تعریف می‌شوند»، یعنی جوهر ابدیت دارند که از جمله آنها همان آیات فقهی غیر عبادی قرآن (یا معاملات به لحاظ فقهی) می‌باشند که در رویکرد اسلام دگماتیسم، یا زبان دگماتیسم «این آیات فقهی قرآن هم جز ابدیت قرآن می‌باشند؛ یعنی لایتغییر هستند»؛ و در راستای این رویکرد دگماتیستی به آیات قرآن بوده است که از آنجائیکه این رویکرد اصلاً برای مؤلفه «تغییر» در کنار مؤلفه «ابدیت» در چارچوب فهم و تفسیر و تأویل و تعبیر آیات قرآن در عرصه زمان و تاریخ جایگاهی قائل نیستند، همین امر و همین رویکرد دگماتیسم به آیات قرآن که همراه با نفی مؤلفه تغییر در رابطه با آیات قرآن در کنار مؤلفه ابدیت می‌باشد، باعث گردیده است تا از بعد از وفات پیامبر اسلام و قطع وحی و شروع دوران خاتمیت نبوت، از آنجائیکه «ابدیت» تمامی آیات قرآن جائی برای مؤلفه «تغییر» در رویکرد اسلام دگماتیسم و زبان دگماتیستی در رابطه با آیات قرآن نداشت، همین امر باعث گردید تا «در این رویکرد، جائی برای اجتهاد بشری» در چارچوب تبیین تغییر در عرصه زمان و جامعه و تاریخ، باقی نماند؛ و همین رویکرد دگماتیستی به قرآن، توسط مطلق کردن مؤلفه ابدیت و نادیده گرفتن مؤلفه تغییر در عرصه فهم آیات قرآن بود که باعث گردید تا رفته رفته «مؤلفه اجتهاد در اصول و فروع، به عنوان موتور دینامیسم قرآن و اسلام تطبیقی، مانند یخ در برابر آفتاب، ذوب بشود.»

ادامه دارد