«قرآن» در آئینه «نهج‌البلاغه» - قسمت چهارم

آنچنانکه در آغاز، تنها «موتور اجتهاد در اصول و فروع محدود به عرصه‌های فقهی شد و به لحاظ موضوعی دامن خود را از عرصه کلامی خارج کرد و پس از آن بود که با محصور شدن موتور اجتهاد اصول و فروع اسلام قرآنی و تطبیقی به دایره فقهی، به لحاظ موضوعی رفته رفته در چارچوب اسلام فقاهتی این موتور اجتهاد در اصول و فروع، حتی پایه اجتهاد در اصول اسلام فقاهتی را هم از دست داد؛ و سرانجام موتور اجتهاد در اصول و فروع، به عنوان عامل دینامیسم اسلام قرآنی، به آنجا رسید که فقط محدود و محصور به اجتهاد درون فقهی اسلام فقاهتی، آنهم توسط فقه‌های حوزه‌های فقاهتی گردید

در نتیجه این همه باعث شد که «موتور دینامیسم اسلام قرآنی» برای بیش از هزار سال (تا زمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری سرسلسله جنبان موتور دینامیسم اسلام قرآنی در قرن بیستم توسط پروژه بازسازی فکر دینی در چارچوب بازتولید موتور اجتهاد در اصول و فروع در تمام عرصه‌های کلامی و فقهی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اعتقادی و حتی عبادی) خاموش بماند؛ و لذا در این رابطه بود که علامه محمد اقبال و در ادامه آن دکتر شریعتی، به عنوان بزرگ معمار اسلام قرآنی و اسلام اجتهادی و اسلام تطبیقی در قرن بیستم در ادامه اسلام قرآنی پیامبر اسلام و امام علی مطرح شوند؛ و در این رابطه بود که هم اقبال و هم شریعتی، در چارچوب پروژه بازسازی اسلام اجتهادی و اسلام تطبیقی و اسلام قرآنی، قبل از هر امری خود را موظف دیدند تا در چارچوب پروژه بازسازی، «بدواً به تعریف و تفکیک و تبیین ابدیت و تغییر در عرصه آیات قرآن بپردازند».

تا آنجائیکه، به علت اینکه اقبال در انجام این مقصود «از اجتهاد در کلام شروع کرد» و از آنجائیکه او «اجتهاد در کلام اسلام و قرآن لازمه اجتهاد در همه مؤلفه‌های دیگر حتی مؤلفه اجتهاد فقهی می‌دانست»، در نتیجه در چارچوب اجتهاد در کلام بود که اقبال به خصوص در فصل پنجم و ششم کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام، تحت عنوان روح فرهنگ و تمدن اسلامی و عنوان اصل حرکت در ساختمان اسلام، می‌کوشد تا در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع، در عرصه کلام اسلامی و قرآنی و در ادامه آن مؤلفه‌های زیرمجموعه آن، «به تبیین کلامی و قرآنی و تئوریک دو مؤلفه ابدیت و تغییر در عرصه اسلام قرآنی پیامبر اسلام بپردازد.»

فراموش نکنیم که در هفت فصل کتاب بازسازی فکر دینی اقبال، پروژه تدوین اسلام اجتهادی یا اسلام قرآنی یا اسلام تطبیقی در کادر بازسازی کلام اسلامی، از خداشناسی به عنوان محور و ستون خیمه آن تا نیایش و معاد و قیامت و نبوت و وحی نبوی همه در راستای همین تبیین ابدیت و تغییر در عرصه کلام و تئوری عام و خاص و مشخص اسلام انجام گرفته است. آنچنانکه در همین رابطه شریعتی در چارچوب اسلام شناسی ارشاد (نه اسلام شناسی مشهد که به صورت انطباقی اقتباس شده از فرید وجدی می‌باشد)، می‌کوشد تا توسط بازتعریف و بازسازی و بازشناسی توحید به عنوان ستون خیمه جهان‌بینی قرآن و تعمیم دادن جهان‌بینی توحیدی، برای اولین بار در عرصه اسلام تاریخی به عرصه‌های انسانی و اجتماعی و تاریخی و وجود و خارج کردن توحید به عنوان جهان‌بینی، از حصار و زندان کلام اسلام دگماتیسم که توسط تحریف توحید، آن را به عرصه توحید صفاتی و توحید افعالی و توحید ذاتی محدود و محصور می‌کنند، شریعتی می‌کوشد تا در بستر رویکرد تاریخی خود (به عنوان علم شدن وجود و انسان و جامعه و تاریخ بشر) با تاریخی و انسانی و اجتماعی کردن توحید، «توحید زمینی را جانشین توحید آسمانی و اسکولاستیک اسلام دگماتیسم بکند»؛ و با تاریخی و زمینی و اجتماعی و انسانی کردن توحید است که او توانست «به بازتبیین دو مؤلفه ابدیت و تغییر بپردازد

علی ایحاله ماحصل گفتار فوق تا اینجا اینکه:

اولاً مبنای تکوین رویکرد دگماتیسم قرآنی در میان مسلمین از بعد از وفات پیامبر اسلام و ختم نبوت و قطع وحی نبوی حاصل شد.

ثانیاً آبشخور تکوین رویکرد دگماتیستی قرآنی «تعمیم اصل ابدیت به تمامی آیات قرآن و عدم اعتقاد به تفکیک مؤلفه ابدیت از مؤلفه تغییر در عرصه آیات قرآن می‌باشد.»

ثالثاً به علت تعمیم اصل ابدیت به تمامی آیات قرآن توسط رویکرد دگماتیستی قرآن بود که طرفداران این رویکرد از همان آغاز کوشیدند تا با پیوند روایات جعلی و حقیقی به اسلام قرآنی و مطلق کردن این احادیث جعلی و حقیقی، دامنه رویکرد دگماتیستی خود را از اسلام قرآنی به سمت اسلام روایاتی سوق دهند؛ و شاید بهتر باشد که در این رابطه اینچنین داوری کنیم که اسلام دگماتیسم روایتی که از قرن چهارم به بعد چه در تشیع و چه در تسنن که به صورت چتری همه جانبه، مانند یک سرطان بدخیم به جان اسلام قرآنی افتاد، مولود همان رویکرد دگماتیسم قرآنی توسط تعمیم ابدیت به همه آیات قرآن و نفی مؤلفه تغییر در عرصه فهم آیات قرآن بود.

رابعاً هر چند رویکرد دگماتیسم قرآنی توسط تعمیم ابدیت به همه آیات قرآن و نفی تغییر بسترساز تکوین و ظهور اسلام روایتی شد، ولی آنچه در این رابطه در عرصه فراگیری و قدرت اسلام دگماتیسم قرآنی از همان قرن اول اسلام تاریخی نباید فراموش کنیم، «خاموش کردن موتور اجتهاد در اصول و در عرصه‌های کلامی و فقهی و اعتقادی بود» که باعث گردید تا اسلام دگماتیسم به صورت مطلق و همه جانبه از قرن چهارم بر مسلمین خیمه اندازد و الی الان پایه‌های سیطره خود را حفظ کند.

خامسا فرایندهای اسلام دگماتیستی از بعد از وفات پیامبر اسلام و شروع دوران خاتمیت به صورت اسلام دگماتیست قرآنی و اسلام دگماتیست روایتی و اسلام دگماتیست فقاهتی تغییر فرایند داده است.

سادساً زبان دگماتیست قرآن که مولود رویکرد تعمیم ابدیت به تمامی آیات قرآن بوده است، از همان قرن اول ظهور اسلام باعث گردید «تا قرآن به صورت صامت باقی بماند» و در طول بیش از هزار سال به موازات خاموش شدن موتور اجتهاد در اصول و فروع، این اسلام صامت ناطق نشود؛ یعنی هرگز اسلام صامت توسط اسلام دگماتیست روایتی و اسلام دگماتیست فقاهتی نتوانست «حداقل قرآن صامت را به حرف درآورد» و همین امر باعث گردید تا غایب بزرگ در دوران هزار ساله گذشته در حوزه‌های فقاهتی تشیع و تسنن، حتی «خود قرآن صامت بشود»، آنچنانکه علامه محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان در مقدمه تفسیر خود می‌گوید: «آنچنان قرآن در حوزه‌های فقاهتی مهجور است که یک طلبه می‌تواند از آغاز ورود و شروع جامع المقدمات تا درجه مرجعیت، بدون اینکه نیازی حتی به باز کردن قرآن داشته باشد، فرایندهای تعلیمی خود را طی نماید

پر واضح است که ظهور این آفت در حوزه‌های فقاهتی تشیع و تسنن مولود این امر است که «آنها توان به حرف و به نطق درآوردن قرآن ندارند»؛ و لذا تنها این اسلام آفت‌زده و مصیبت‌زده روایتی بوده است که در حوزه فقاهتی شیعه و سنی در طول هزار سال گذشته به حرف درآمده است؛ و با فهم این آفت تاریخی اسلام دگماتیستی و اسلام روایتی است که می‌تواند ما را به فهم جایگاه استراتژیک و تاریخی این کلام امام علی («...ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ... - قرآن را به سخن گفتن وادار سازید، چراکه قرآن فی نفسه صامت است - نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 158 – ص 223 – س 5) هدایت نماید.

بنابراین، برای فهم بیشتر مضمون و محتوای این کلام امام علی باید توجه داشته باشیم که:

اولاً در کلام فوق امام علی آنچنانکه در خطبه 183 نهج‌البلاغه صبحی الصالح – ص 265 – س 10 فرمود ه است «...فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ... - قرآن اگر چه بالقوه امر کننده و نهی کننده‌ای است، بالفعل صامت و ساکت و خاموش است، در نتیجه باید آن را در هر زمانی («...ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ...») به حرف درآوریم.

به عبارت دیگر تا زمانیکه ما قرآن را به حرف در نیاوریم، امکان هدایت قرآن برای ما وجود ندارد و شاید صحیح‌تر آن باشد که بگوئیم «هدایت قرآن به عنوان کتاب راهنمای عمل برای مسلمین، در گرو به حرف درآوردن آن می‌باشد»؛ یعنی اول باید قرآن را به حرف درآوریم تا بعداً این قرآن بتواند به عنوان راهنمای عمل ما مطرح شود.

ثانیاً از آنجائیکه هدایت قرآن در گرو به حرف درآوردن قبلی آن می‌باشد، این امر باعث می‌گردد تا از آنجائیکه برحسب «مکانیزم‌های مختلف به حرف درآوردن قرآن، مضمون حرف‌های قرآن متفاوت می‌شود، شکل هدایت قرآن نیز متفاوت گردد». به عبارت دیگر اگر ما با شیوه تطبیقی مانند امام علی و اقبال و شریعتی قرآن را به حرف زدن وادار کردیم، با حرف زدن قرآن به صورت دگماتیستی (آنچنانکه خوارج در برابر علی از بعد از توطئه صفین عمل می‌کردند) متفاوت می‌شود. برای مثال، اگر خوارج را به عنوان اولین حرکت جمعی و تشکیلاتی اسلام دگماتیستی بدانیم، یعنی اگرچه قبل از ظهور خوارج در سال 37 هجری از بعد از وفات پیامبر اسلام، «اسلام دگماتیستی در چارچوب اسلام روایتی ابوهریره‌ای به صورت فردی ظهور کرده بود، اما در شکل عملی و نظری و جمعی و تشکیلاتی اولین ظهور اسلام دگماتیستی که همان اسلام روایتی و فقاهتی می‌باشد، توسط خوارج در بستر اسلام تاریخی نمود پیدا کرد

از بعد از ظهور خوارج بود که هر چند به صورت عملی با قلع و قمع سیاسی و نظامی خوارج، جریان خوارج نتوانستند به عنوان آلترناتیو سیاسی در برابر حکومت‌های توتالیتر و مستبد اموی و عباسی از بعد از امام علی دوام پیدا کنند، اما «در شکل نظری، در چارچوب کلامی و فقهی و روایتی، اسلام دگماتیستی خوارج در بستر اسلام تاریخی، به صورت یک مؤلفه باقی ماند و قدرت‌های اموی و عباسی (حتی مأمون عباسی) نتوانستند یا نخواستند این رویکرد نظری را از بین ببرند، در نتیجه رویکرد دگماتیستی خوارج به قرآن و اسلام و احادیث، به صورت دکترین و رویکرد فقاهتی و کلامی و روایتی (به خصوص از قرن چهارم هجری به بعد) در عرصه اسلام تاریخی، جاری و ساری گردید»؛ و این «رویکرد دگماتیستی خوارج» مانند یک «سرطان بد خیم» به جان اسلام تاریخی افتاد.

آنچنانکه از قرن چهارم هجری به موازات «نهادینه شدن این اسلام سرطانی روایتی و فقاهتی و کلامی خوارج، اسلام فقاهتی توانست در میان تمامی مؤلفه‌های نظری اسلام تاریخی رشد وحشتناک سرطانی بکند». آنچنانکه برای بیش از هزار سالی که از عمر اسلام سرطانی فقاهتی در عرصه اسلام تاریخی می‌گذرد، اسلام فقاهتی چه در تشیع و چه در تسنن توانسته است الی الان تمامی مؤلفه‌های دیگر اسلام تاریخی را تحت سیطره خود درآورد. آنچنانکه 38 سال است که این اسلام فقاهتی سرطان‌زده به صورت «مهیب‌ترین نظام حقوقی و سیاسی و قضائی تاریخ بشر بر جامعه ایران حاکم شده است»؛ و اوج فاجعه اینجا بود که از بعد از برگشت سیدقطب از سفر آمریکا و تقریر «تفسیر فی ظلال القرآن» او و از بعد از تقریر کتاب «ولایت فقیه» خمینی در سال 1346 در نجف، «نظریه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی» از چرخه هزار ساله حوزه‌های فقاهتی خارج گردید و وارد چرخه حکومتی و سیاسی در تشیع و تسنن گردید؛ که خشونت و برادرکشی و جوی خونی که امروز از شمال و غرب آفریقا تا آسیای جنوب شرقی و به خصوص در سوریه و عراق و لبنان و یمن و غیره به راه افتاده است، همه از نتایج سحر ظهور اسلام فقاهتی – حکومتی فوق می‌باشد که امروز جهان مسلمین «تحت لوای جنگ شیعه و سنی، یا داعش و القاعده و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران (که خود مولود «میوه‌های آن شجره اسلام فقاهتی - حکومتی خمینی و سیدقطب می‌باشد)؛ که با شعار و جرس «جنگ، جنگ تا پیروزی» از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی مردم ایران در جهان مسلمین آغاز شد، زمین‌گیر کرده است.

بنابراین به قول حضرت عیسی «تعرف الاشجار بالاثمارها - درختان را از طریق میوه‌هایشان باید شناخت» یعنی برای «شناخت شجره اسلام دگماتیست فقاهتی و حکومتی و روایتی و کلامی خوارجی حاکم بر مسلمین امروز جهان اعم از شیعه و سنی، باید قبل از هر چیز به جایگاه تاریخی شجره اسلام روایتی (که از ابوهریره و باند روایت‌ساز او شروع شده است و الی یومنا هذا، به صورت تک سوار حاکم عرصه اسلام تاریخی درآمده است) پی ببریم و به این داوری نهائی برسیم که تا زمانیکه اسلام روایتی در عرصه اسلام تاریخی به عنوان آلترناتیو اسلام قرآنی پیامبر اسلام چه در تشیع و چه در تسنن حاکمیت کند، آش، همین آش است و کاسه همین کاسه و جنگ و کشتار و خونریزی‌های مغول‌وار بی‌بدیل امروز جهان مسلمین، حداقل هزینه‌ای است که مسلمین جهان اعم از شیعه و سنی، باید در پای حاکمیت اسلام فقاهتی و حکومتی و روایتی دگماتیست پرداخت کنند

در نتیجه، داوری نهائی امروز ما بر این اصل رکین قرار دارد که تنها راه مقابله کردن به صورت زیرساختی با اسلام داعشی و القاعده و اسلام رژیم مطلقه فقاهتی، جایگزین کردن اسلام تطبیقی قرآنی پیامبر اسلام (که همان اسلام تطبیقی امام علی و اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی می‌باشد) به جای اسلام روایتی و فقاهتی حاکم است. برای فهم فحوای این داوری ما، تنها کافی است که بدانیم که «تمامی اصول و احکام فقهی هزار ساله اسلام فقاهتی شیعه و سنی منتج از اسلام روایتی می‌باشد». آنچنانکه جوادی آملی در این رابطه می‌گوید: «اگر تمام قرآن هم نابود بشود، کوچک‌ترین خدشه‌ای به اسلام فقاهتی حوزه‌ها وارد نمی‌شود»، چراکه حتی یک حکم فقهی که مستقیم و خارج از روایات از قرآن گرفته شده باشد، نه در فقه شیعه بود و نه در فقه سنی وجود ندارد؛ یعنی «بدون استثناء تمامی احکام هزار ساله فقهی شیعه و سنی از اسلام روایتی استنتاج شده است». همان اسلام روایتی که تنها یک چشمه کوچک آن 110 جلد کتاب بحارالانوار مجلسی می‌باشد؛ که از شیر شتر تا جان آدمیزاد در آن به بازی گرفته است. فَبِأَی آلاء رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ.

ادامه دارد