درس‌هائی از تاریخ - قسمت بیست و دو

دکتر محمد مصدق بنیانگذار ایران دموکراتیک و پرچمدار مبارزه رهائی بخش کشورهای پیرامونی

 

ج – آسیب شناسی طبقه متوسط جدید:

طبقه متوسط جدید از بدو تکوین خود در دوران 20 ساله حکومت کودتائی و توتالیتر پهلوی اول، به علت شرایط ذهنی تحول‌خواهانه‌ای که داشت نمی‌توانست نظام کودتائی و استبدادی و دسپاتیزم و ضد خلقی رضا شاه را تحمل کند، لذا در همین رابطه بود که این طبقه از همان دوران آغاز تکوین خود، دوران گسستگی خود را از رضاشاه آغاز کرد و رفته رفته در چارچوب همان رویکرد تحول‌خواهانه اجتماعی و سیاسی که داشت، به صورت جنبش اپوزیسیون جامعه سیاسی رضا خانی در سه مؤلفه مذهبی، مارکسیستی و ملی درآمد.

البته در خصوص ماهیت سه گانه مذهبی و مارکسیستی و ملی سه رویکرد تحول‌خواهانه اپوزیسیون طبقه متوسط جدید از دوران رضا خان الی زماننا هذا، باید در نظر داشته باشیم که این سه جریان به لحاظ کمی و کیفی در طول نزدیک به یک قرن گذشته عمر جنبش سیاسی ایران، صورتی یکنواخت و ثابت نداشته است؛ و به علت شرایط ذهنی و عینی جامعه ایران، این سه رویکرد متفاوت دارای حرکت پر فراز و نشیبی متفاوتی بوده‌اند. به صورت مشخص اگر دوران 20 ساله رضا خانی به عنوان فرایند تاسیس و تکوین طبقه متوسط جدید در جامعه ایران بنامیم، از شهریور 20 لغایت 28 مرداد 33 باید دورانی بنامیم که طبقه متوسط جدید تکوین یافته در دوران 20 ساله رضا شاهی، می‌کوشد تا توسط گسستگی از حکومت و دربار، در چارچوب آگاهی‌های ذهنی خود برای اولین بار اقدام به تجربه دموکراسی در جامعه ایران بکند.

چراکه هر چند بخشی بزرگی از نظریه‌پردازان و صاحب نظران طبقه متوسط جدید که (از شهریور 20 تا 28 مرداد 32 به مدت 12 سال) وارد مبارزه تحول‌خواهانه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شده بودند، تحصیل کرده مغرب زمین بودند و در جوامع مغرب زمین دموکراسی را تجربه کرده بودند، ولی تجربه کردن دموکراسی به صورت یک شهروند، با تجربه کردن دموکراسی در جایگاه یک نظریه‌پرداز پیشرو حرکت تحول‌خواهانه از فرش تا عرش متفاوت می‌باشد؛ لذا در این رابطه بود که، به علت اینکه در 12 سال دهه 20 برای اولین بار در تاریخ ایران جامعه ایران به صورت عینی دموکراسی را تجربه می‌کرد، همین امر باعث گردید که در نتیجه خامی نیروهای تحول‌خواهانه و در چارچوب فقدان تجربه دموکراسی قبلی، بین خود نیروهای تحول‌خواه در عرصه حرکت آفراینی و قوام بخشیدن به نهادهای دموکراسی از حزب تا دولت انشعاب و اختلاف‌های فاحش استراتژیک بوجود بیاید، این اولین آفت و آسیب طبقه متوسط جدید در عرصه تجربه دموکراسی بود.

فراموش نکنیم که پس از سقوط یا برکناری یا تبعید رضاخان توسط ارباب اولش امپریالیسم انگلیس در شهریور 20، با شکست دسپاتیزم رضا خانی، فضای سیاسی در جامعه ایران باز شد؛ و با گشایش فضای سیاسی در جامعه ایران خواسته‌های سرکوب شده سیاسی طبقه متوسط جدید در دوران 20 ساله دیکتاتوری رضا خانی دوباره مطرح شد. در نتیجه این امر باعث گردید تا طبقه متوسط جدید به صحنه خیابان و میدان بیایند و احزاب مدرن در شکل گسترده در شهرهای بزرگ ایران ایجاد شوند و از آنجائیکه موج ناسیونالیستی در میان سه رویکرد ملی‌گرایان و مارکسیست‌ها و مذهبیون تحت رهبری دکتر محمد مصدق با شعار «ملی کردن صنعت نفت» توانست به بسیج توده‌ها در این عرصه دست پیدا کند، همین امر باعث گردید تا مؤلفه ملی‌گراها در میان سه رویکرد طبقه متوسط جدید، توان هژمونیک پیدا کند.

در چارچوب همین توان هژمونیک بود که ملی‌گرایان طبقه متوسط جدید تحت رهبری دکتر محمد مصدق، نه تنها توانستند به بسیج جامعه ایران دست پیدا کنند، حتی توانستند رهبری جنبش کارگری ایران را هم در دست بگیرند. همین امر باعث گردید تا به علت رویکرد واگرایانه مؤلفه‌های دیگر جنبش طبقه متوسط جدید، به خصوص مارکسیست‌ها و در راس آن‌ها حزب توده، شرایط جهت رشد تضاد بین روشنفکران طبقه متوسط جدید به وجود بیاید، تا آنجا که کشاکش بین این جریان‌ها با جریان ملی‌گرایان تحت رهبری دکتر محمد مصدق و جبهه ملی باعث شد تا صف واحد جامعه ایران در حمایت از دولت دکتر محمد مصدق دچار پراکندگی بشود. آنچنانکه همین پراکندگی بسترساز کودتای 28 مرداد دربار و امپریالیسم و ارتجاع مذهبی شد. بطوریکه اگر در این رابطه بگوئیم که میزان فحش و توهین و اهانت و میتینگ و اعتصاب و راه‌پیمائی که حزب توده در دوران دولت دکتر مصدق بر علیه دکتر محمد مصدق انجام داد، بیشتر از میزان فحش و مبارزه و میتینگ و اعتصابی بود که این حزب بر علیه امپریالیسم و دربار و فاشیسم داشته است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم.

البته بر این مطلب بیافزائیم که از آنجائیکه از مقطع بعد از جنگ جهانی دوم، ایده توسعه در کشورهای پیرامونی برای اولین بار شکل گرفت، به علت اینکه نهضت مقاومت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق، در چارچوب جنبش ملی شدن صنعت نفت، توانست پیشگام ایده توسعه در کشورهای پیرامونی بشود، به همین دلیل در دوره هژمونی دکتر محمد مصدق بر نهضت مقاومت ملی ایران و جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران، ما برای اولین بار در تاریخ ایران شاهد بسترسازی‌های قانونی و نهادی در چارچوب یک الگوی توسعه ملی سیاسی و اقتصادی به رهبری دکتر محمد مصدق بودیم و در این رابطه بود که الگوی توسعه ملی اقتصادی و سیاسی دکتر محمد مصدق به این شکل تکوین پیدا کرد.                                

1 - ملی شدن صنعت نفت ایران اعم از اکتشاف و استخراج و بازرگانی نفت.

2 - ملی شدن سازمان شیلات.

3 - ملی شدن سازمان کشتیرانی.

4 - ملی شدن شرکت مخابرات ایران.

5 - قانون تشویق صادرات و صدور پروانه بازرگانی.

6 - لایحه بانک توسعه صادرات.

7 - لایحه و متمم قانون وصول مطالبات غیر مالیاتی دولت.

8 - لایحه الغای عوارض در دهات.

9 - قانون بنگاه عمران کشور.

10 - لایحه تشکیل پلیس گمرک.

11 - تشکیل سازمان برنامه و بودجه، البته دکتر محمد مصدق در راستای همین ایده توسعه سیاسی و اقتصادی بود که توانست در آن شرایط تاریخی توسط نهضت رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی به رهبری این مبارزه رهائی‌بخش دست پیدا کند.

البته دکتر محمد مصدق جهت نهادینه کردن الگوی توسعه ملی خود، تنها به توسعه ملی اقتصادی بسنده نکرد بلکه مهم‌تر از آن، جهت نهادینه کردن توسعه سیاسی ملی، پا به پای نهادینه کردن توسعه ملی اقتصادی گام برداشت، علیهذا در این رابطه بود که در دوران دولت دکتر محمد مصدق مجموعه مقرراتی که به منظور توسعه نهادهای مدنی و تامین اجتماعی جهت نهادینه کردن توسعه سیاسی تصویب شدند، عبارت بودند از:

1 - قانون استقلال کانون وکلا.

2 - لایحه قانون کار.

3 - تشکیل بیمه‌های اجتماعی.

4 - قانون بازنشستگی کشور.

5 - قانون استقلال شهرداری‌ها.

6 - لایحه تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی.

7 - اصلاح قانون مطبوعات.

8 - قانون تشکیل اتاق‌های بازرگانی.

9 - تاسیس بزرگ‌ترین اتحادیه‌های کارگری و جنبش سندیکائی در ایران معاصر.

10 - گشایش فضای سیاسی کشور.

البته هدف دکتر محمد مصدق از این رویکرد این بود تا بتواند توسط ساماندهی جامعه مدنی نهادینه شده در جامعه ایران، به جامعه مدنی جنبشی در ایران که تحت رهبری او در دوران نهضت مقاومت ملی در چارچوب جنبش ملی کردن صنعت نفت توسط جنبش کارگران به خصوص جنبش کارگران صنعت نفت دست پیدا کند. مصدق خوب می‌دانست تا زمانیکه ایده توسعه سیاسی در جامعه ایران در راستای تکوین جامعه مدنی شکل نگیرد، ایده توسعه اقتصادی نمی‌تواند یک ایده پایه‌دار باشد. مصدق خوب می‌دانست که برای دستیابی به ایده توسعه سیاسی پایه‌دار در جامعه ایران باید قبل از هر چیز این ایده را در چارچوب تکوین و توسعه جامعه مدنی پیش برد.

د - اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد:

مصدق خوب می‌دانست که مبانی جامعه مدنی، جنبش‌های چهارگانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری و سیاسی هستند و تا زمانیکه جامعه مدنی از ارگان‌های دستوری بالائی‌ها به طرف جنبش‌های چهارگانه پائینی‌های جامعه جاری و ساری نشود، جامعه مدنی پایدار حاصل نمی‌شود. اما از آنجائیکه این جنبش‌های چهارگانه جامعه ایران در دهه 20 نتوانستند به صورت دموکراتیک، دموکراسی را در شکل فراگیر آن در جامعه ایران تجربه کنند، همین ضعف ساختاری جامعه مدنی و جنبش‌های چهارگانه در جامعه ایران دهه 20 باعث گردید تا مصدق در دوران دولت خود، جهت پر کردن این خلاءها، به جای اینکه مانند گذشته از پائین توسط جنبش‌ها - به خصوص جنبش کارگری - حرکت نماید، از طریق نهادینه کردن قانونی این نهادها وارد کارزار و عمل بشود.

صد افسوس و هزار افسوس که در آن دوران تند پیچ تاریخ ایران به علت عدم همکاری جریان‌های پیشرو سیاسی، به خصوص شاخه مارکسیست آن تحت رهبری حزب توده این حرکت نهادینه کردن نهادهای جامعه مدنی توسط دکتر محمد مصدق نتوانست به جنبش‌های چهارگانه پائینی جامعه ایران سرازیر شود. چراکه در شرایطی که دکتر محمد مصدق مشغول نهادینه کردن نهادهای جامعه مدنی در شهر و روستاهای ایران بود، جنبش‌های اجتماعی ایران از جنبش کارگری تا جنبش‌های دموکراتیک که تحت هژمونی حزب توده بودند، همگی بر علیه مصدق وارد کنشگری سیاسی شده بودند و همین امر باعث گردید تا این جنبش‌های چهارگانه جامعه ایران نتوانند در چارچوب پروسس نهادینه کردن نهادهای جامعه مدنی، توسط دکتر محمد مصدق به صورت پایدار نهادینه شوند.

در نتیجه، خروجی نهائی این امر آن شد که نه تنها جامعه ایران نتوانست در دوران دکتر محمد مصدق به جامعه مدنی پایدار دست پیدا کند و جامعه مدنی در ایران نتوانست بر مبانی جنبش‌های چهارگانه کارگری و دموکراتیک اعم از دانشجوئی و زنان و کارمندان و دانش‌آموزان و جنبش اجتماعی استوار بشود، بلکه مهم‌تر از همه این‌ها اینکه همین خلاء جامعه مدنی جنبشی پایدار در دوران دکتر محمد مصدق باعث گردید تا ارتجاع مذهبی و تشکیلات سنتی اسلام فقاهتی تحت رهبری ابوالقاسم کاشانی بتوانند از این خلاء در دوران دکتر محمد مصدق استفاده کنند و مانند مشروطیت اول برای بار دوم رهبری جنبش اجتماعی مردم ایران را غصب نمایند و همین غصب رهبری جنبش اجتماعی توسط چهره‌هائی مانند کاشانی و غیره بود که با پیوند با دربار و امپریالیسم جهانی شرایط جهت کودتای 28 مرداد بر علیه مصدق فراهم کرد.

البته داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که کودتای 28 مرداد 32 بزرگ‌ترین فاجعه تاریخ ایران می‌باشد و عظمت آن حتی از حمله مغول به ایران بیشتر بوده است. چراکه توسط این کودتا، (که با هم دستی ارتجاع مذهبی تحت رهبری ابوالقاسم کاشانی و دربار کودتائی پهلوی دوم و امپریالیسم جهانی انگلیس و آمریکا صورت گرفت) جامعه ایران نخستین دولت دموکراتیک و ملی خود را از دست داد و و با از دست دادن دولت دموکراتیک و ملی دکتر محمد مصدق، جامعه ایران از نخستین بستر تاریخی جهت تجربه دموکراسی محروم گردید.

اگر کودتای 28 مرداد 32 با هم دستی ارتجاع مذهبی به رهبری کاشانی و دربار و امپریالیسم انگلیس و آمریکا صورت نمی‌گرفت، جامعه ایران در این شرایط علاوه بر اینکه می‌توانست به توسعه اقتصادی پایدار مانند چین و هند دست پیدا کند، پتانسیل آن را داشت که به موازات آن به توسعه سیاسی و جامعه مدنی پایدار دست پیدا کند و دستیابی به توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی باعث می‌شد تا دیگر ما مانند 37 سال گذشته، شاهد تجربه مخوف‌ترین رژیم مطلقه فقاهتی نشویم.

بنابراین داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه امروز ایران معلول شکست دو پروژه توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی پایدار دکتر محمد مصدق توسط کودتای 28 مرداد 32 در چارچوب پیوند بین ارتجاع مذهبی به رهبری کاشانی و دربار و امپریالیسم جهانی انگلیس و آمریکا بوده است. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، ما امروز صاحب جامعه مدنی پایه‌دار در ایران بودیم. اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت دکتر محمد مصدق اتفاق نمی‌افتاد، ما امروز صاحب توسعه پایه‌دار اقتصادی و سیاسی در جامعه ایران بودیم. اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت دکتر محمد مصدق اتفاق نمی‌افتاد، جامعه امروز ایران، جامعه‌ای مجرب به 65 سال تجربه دموکراسی می‌بود. اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دکتر محمد مصدق توسط ارتجاع مذهبی به رهبری کاشانی و دربار و امپریالیسم انگلیس و آمریکا اتفاق نمی‌افتاد، ما امروز شاهد حاکمیت اسلام دگماتیسم فقاهتی بر باور مردم ایران نمی‌بودیم.

اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت دکتر محمد مصدق اتفاق نمی‌افتاد، جنبش کارگری ایران در جامعه امروز ایران، نه تنها می‌توانست در نوک هرم جامعه مدنی ایران قرار گیرد و نه تنها می‌توانست رهبری جنبش‌های چهارگانه جامعه مدنی ایران را در دست داشته باشد و نه تنها می‌توانست صاحب سندیکا و اتحادیه سراسری مستقل خود باشد، بلکه مهم‌تر از همه اینکه، جنبش کارگری ایران می‌توانست مانند دهه 20 کارگران صنعت نفت ایران، رهبری مبارزه رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی را در دست گیرد.

اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دکتر محمد مصدق انجام نمی‌گرفت، امروز شاهد حاکمیت مخوف‌ترین دیکتاتوری تاریخ بر جامعه ایران نبودیم. اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت دکتر محمد مصدق اتفاق نمی‌افتاد، جامعه امروز ایران می‌توانست به عنوان پیشقراول کشورهای توسعه یافته سیاسی و اقتصادی، در کشورهای پیرامونی باشد. اگر کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت دکتر مصدق با هم دستی ارتجاع مذهبی به رهبری ابوالقاسم کاشانی و دربار پهلوی و امپریالیسم آمریکا و انگلیس اتفاق نمی‌افتاد، جامعه امروز ایران گرفتار دوران‌گذار از سنت به مدرنیته نمی‌بود. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، جامعه امروز ایران گرفتار بحران‌های فراگیر، اقتصادی و ساختاری و اجتماعی و طبقاتی و حتی محیط زیست، نمی‌بود.

اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگری خبری از 15 خرداد 42 و تز ولایت فقیه خمینی و انقلاب فقاهتی 57 و رژیم مطلقه فقاهتی 37 گذشته جامعه ایران نمی‌بود. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر خبری از چریک‌گرائی دهه 40 که الی زماننا هذا در حال هزینه گرفتن از جامعه ایران می‌باشد، نمی‌بود. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر نیازمند به رفرم ارضی و اصلاحات فرمایشی سال 42 تزریق شده از جانب کندی و پروژه‌های ناتمام امپریالیست جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا که بسترساز تکوین سرمایه‌داری وابسته امروز ایران شده است، نمی‌بودیم.

اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر پروژه حاکمیت روحانیت فقاهتی بر سرنوشت مردم ایران در 37 سال گذشته اتفاق نمی‌افتاد. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، سرمایه‌داری کمپرادور یا وابسته، که مدت بیش از 50 سال است بر اقتصاد ایران حکومت می‌کند، توسط امپریالیسم جهانی نمی‌توانست تکوین پیدا کند. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر جنگ خانمانسوز رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام حسین، که در چارچوب شعار صدور انقلاب خمینی تکوین پیدا کرد و بیش از هزار میلیارد دلار همراه با میلیون‌ها کشته و زخمی برای مردم نگونبخت ایران ضرر و زیان به بار آورد، اتفاق نمی‌افتاد. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، جنگ‌های نیابتی فعلی در منطقه خاورمیانه، اعم از سوریه و عراق و یمن و لبنان و غیره که در چارچوب استراتژی هژمونی طلبانه رژیم مطلقه فقاهتی در منطقه و تضاد با تسنن دولتی تحت هژمونی رژیم ارتجاعی عربستان سعودی تکوین پیدا کرده است، شکل نمی‌گرفتند.

اگر کودتای 28 مرداد اتفاق نمی‌افتاد، دیگر پروژه بی‌حاصل و خانمانسوز هسته‌ای رژیم مطلقه فقاهتی، که در چارچوب تثبیت حاکمیتش در برابر تجاوزات امپریالیستی و کسب جایگاه استراتژیک در منطقه خاورمیانه با صرف صدها میلیارد دلار از سرمایه‌های نفتی مردم نگونبخت ایران انجام گرفت، اتفاق نمی‌افتاد. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر نسل‌کشی زندانیان سیاسی تابستان سال 67 با فتوای خمینی اتفاق نمی‌افتاد. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر بحران طبقاتی جامعه ایران، که معلول حاکمیت طبقه متوسط جدید بر طبقه کارگر ایران می‌باشد، اتفاق نمی‌افتاد. اگر کودتای 28 مرداد 32 اتفاق نمی‌افتاد، دیگر کودتای فرهنگی بهار 59 که بسترساز قلع و قمع سخت‌افزاری و نرم‌افزاری جنبش دانشجوئی ایران شد، اتفاق نمی‌افتاد.

بنابراین جای تعجب نیست، که چرا بعد از کودتای 28 مرداد پس از ورود نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران، جهت میوه چینی از درخت کودتا، او به اولین کسی که در این رابطه دست مریزاد گفت، ابوالقاسم کاشانی بود. همچنین جای تعجب نیست نخستین کسی که به شاه فراری بازگشته به دربار تبریک گفت، بروجردی بود. باز جای تعجب نیست که چرا محمد تقی فلسفی بعد از کودتا در رد مصدق اعلام می‌کرد، که مورچه‌ها هم شاه دارند، چرا ما نداشته باشیم؛ و به همین ترتیب جای تعجب نیست، که چرا در سال 59 در جریان نقد جبهه ملی به لایحه قصاص، خمینی از مصدق با عبارت مردک کافر یاد می‌کند و فتوای تکفیر خاک مصدق را هم می‌دهد.

باز بر این می‌افزائیم که جای تعجب نیست که چرا رژیم مطلقه فقاهتی در طول عمر 37 سال حاکمیت دسپاتیزم خود، حتی رفتن بر سر خاک مصدق بنیانگذار ایران مدرن و دموکراتیک را جرم می‌داند. از کوچک‌ترین مراسم برای مصدق وحشت می‌کند و حاضر نیست حتی نام یک کوچه هم در کشوری که صاحب اصلی آن مصدق است، به نام مصدق بگذارند، چراکه نام مصدق یادآور پدر ایران دموکراتیک و مدرن می‌باشد، همچنین نام مصدق نقد حکومت‌های استبدادی و توتالیتر است، و نام مصدق نفی کنند فقه حکومتی است.

والسلام