درس‌هائی از تاریخ - قسمت نوزدهم

«آدرس‌های، داده شده اشتباهی! در 150 ساله گذشته تاریخ جنبش‌های عام اجتماعی ایران»

 

در فرایند اول یا فرایند بازرگان علمی که در دهه 20 تا سال 40 ادامه داشته است، بازرگان «به لحاظ سیاسی در چارچوب حرکت مصدق» و «به لحاظ اعتقادی معتقد به اسلام انطباقی، جهت ایجاد سازگاری بین متن و قرآن با علم ساینس» می‌باشد.

اما در فرایند دوم یا فرایند بازرگان سیاسی که در دهه 40 تا سال 56 ادامه داشته است، بازرگان ضمن فاصله‌گیری از جبهه ملی دوم و سوم اقدام به تشکیلات مستقل سیاسی تحت عنوان «نهضت آزادی با شعار ایرانی و مصدقی و مسلمان بودن» می‌کند. که این حرکت تا سال 56 ادامه داشته است.

در فرایند سوم یا فرایند بازرگان حکومتی که از سال 56 تا فوت خمینی در سال 68 ادامه داشته است، بازرگان حکومتی، جایگزین بازرگان سیاسی فرایند دوم می‌شود.

در فرایند چهارم که از سال 68 تا 73 ادامه داشت، بازرگان پیر و بازنشسته و خسته و وازده از سیاست و اجتماع و حکومت و دنیا، جایگزین بازرگان حکومتی و سیاسی و اجتماعی می‌شود.

1 - فرایند اول، بازرگان علمی:

در فرایند اول زندگی بازرگان، که در دهه 20 تکوین پیدا کرد، بازرگان جوان که پس از تحصیلات در مغرب زمین به جامعه ایران بازگشته بود، بر پایه گذشته فکری و مذهبی و دستاوردهای تجربی و علمی و عقیدتی که داشت، این همه از بازرگان جوان، یک «بازرگان آرمان‌گرا» ساخته بود. زیرا، برای «بازرگان جوان و آرمان‌گرا» که هم آگاه به دایره تاریخی –اجتماعی – سیاسی جامعه ایران بود و هم به خودویژگی‌های تاریخی و اجتماعی و سیاسی مغرب زمین از بعد از رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه آگاه بود و هم مسلح به علم تجربی مغرب زمین بود، این همه باعث شده بود، تا از «بازرگان جوان»، فردی «آرمان‌گرا» بسازد؛ لذا در این رابطه بود که برای بازرگان جوان یا بازرگان آرمان‌گرا یا بازرگان علمی، پاسخ این سؤال (در دهه 20 که تا سال 40 یعنی مدت 20 سال طول کشید) که آیا، «دین برای انسان است؟» یا «انسان برای دین؟» روشن بود. چراکه تنها سوالی که بازرگان در طول 50 سال حیات اجتماعی خود به صورت دائم و ثابت، نصب العین خود قرار داده بود همین سؤال کلیدی بود، که، «آیا دین برای انسان است؟ یا انسان برای دین؟»

هرچند که بازرگان در فرایند چهار گانه حیات اجتماعی و سیاسی خود، پاسخ‌های متفاوتی به این سؤال داده است، و در چارچوب نوع پاسخی که به این سؤال دوران‌ساز خود داده است، شکل‌بندی حیات سیاسی و اجتماعی خود را تعیین کرده است، با همه این احوال، خود این سؤال در طول 50 سال حیات اجتماعی و سیاسی بازرگان صورتی ثابت داشته است؛ لذا پاسخی که بازرگان آرمان‌گرا و جوان در فرایند 20 ساله اول حیات 50 ساله اجتماعی خود، به این سؤال ستبر داد، عبارت بود از اینکه «دین برای انسان است، نه انسان برای دین»، به عبارت دیگر آنچنانکه عیسای مسیح در دعوای با فریسیان و علمای یهود در خصوص، «موضوع کار در روز شنبه اعلام کرد که، سبط یا شنبه برای انسان است نه انسان برای شنبه یا سبط» از آنجائیکه مطابق دیدگاه جذمی و دگماتیسم یهودیان، آنچنانکه «انسان برای شریعت تعریف می‌شد نه شریعت برای انسان»، فریسیان معتقد بودند که در روز شنبه نمی‌بایست کار بکنند و همچنین در رابطه با این دیدگاه جذمی آن‌ها بود که، در زمانی که یاران عیسی از مزرعه‌ای عبور می‌کردند بعد از اینکه این یاران خسته و گرسنه عیسی از انگورهای آن مزرعه خوردند، فریسیان در چارچوب دین فقاهتی و دگماتیسم و جذمی خود فریاد برداشتند که شما یاران عیسای مسیح، «فقه و شریعت را با خوردن انگورهای مزرعه زیر پا گذاشته‌اید» لذا در اینجا بود که عیسی بر سر این فریسیان فریاد برآورد، که «آری شریعت و فقه برای انسان است، نه انسان برای شریعت و فقه.»

در همین رابطه، بازرگان جوان و آرمان‌گرا در فرایند اول، حیات 50 ساله اجتماعی‌اش هم پاسخ خود را اینچنین مطرح کرد، که آری، «دین برای انسان است - نه آنچنانکه اسلام فقاهتی و دگماتیسم معتقد است - انسان برای دین» و باز در این رابطه بود که، «بازرگان جوان و آرمان‌گرا» برای اینکه جامعه ایران را از حصار دین جذمی فقاهتی و تکلیفی که تحت شعار «انسان برای دین و انسان برای فقه» جامعه ایران را زمین‌گیر کرده بودند و به انحطاط کشانیده بودند، نجات دهد، کوشید که در این فرایند آنچنانکه در مقاله «سر عقب افتادگی ملل مسلمان» در سال 1329 نوشت، عقب‌ماندگی و انحطاط جامعه ایران را معلول پنج عامل تحلیل کند، که از دیدگاه او عبارت بودند از:

«اول - پیدایش دو دسته اشراف و زهاد و عباد در امت اسلامی که خصوصیت مشترک آن‌ها بی‌کارگی و اعراض از فعالیت و تلاش برای زندگی است.»

دوم – تأسیس طبقه روحانیون و دو شغله شدن مسلمان‌ها، شغل دنیا و شغل آخرت.

سوم – منحصر شدن کار دنیا به دین و تبدیل دین به فقه.

چهارم – پیدایش عرفان و تصوف و درویشی در اثر سختگیری‌های افراطی فقها در فروع و سطحی شدن افکار و علوم اسلامی.

پنجم - رویارویی غرب و شرق و دو قطبی شدن جامعه مسلمین، یعنی قطب متدینین و قطب متجددین (مقاله سر عقب افتادگی ملل مسلمان در کتاب نیک نیازی که بازرگان در سال 1329 توسط شرکت سهامی انتشار منتشر کرد).

در این نقل قول از بازرگان جوان و آرمان‌گرا که او در سال 1329 ارائه کرده است به وضوح تحلیل بازرگان آرمان‌گرا در فرایند اول حرکت خودش که در چارچوب «پاسخ دین برای انسان است» به نمایش در می‌آید، بازرگان جوان و آرمان‌گرا:

اولاً: معتقد است که سر انحطاط جامعه ایران «اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی» می‌باشد که این اسلام فقاهتی، که به قول بازرگان، به صورت «اسلام سرطانی» در آمده است، باعث شده است، تا با منحصر کردن دین به فقه، کار دنیا را محدود و محصور اسلام فقاهتی بکنند و با تأسیس طبقه روحانیون در چارچوب اسلام فقاهتی دو حوزه کار دنیا و کار آخرت را از هم جدا کنند و بدین ترتیب، «انسان را برای دین تعریف کنند» نه دین را برای انسان، یا به عبارت دیگر از دیدگاه بازرگان آرمان‌گرا و جوان، «مشکل عمده جامعه ایران در آن زمان عبارت بود از» اعتقاد به اسلام فقاهتی یا به قول بازرگان «اعتقاد به اسلام سرطانی» بود. یعنی اعتقاد به اینکه، «انسان و جامعه ایران برای فقه و شریعت و مذهب می‌باشد، نه فقه و مذهب و شریعت برای انسان» برای بازرگان جوان و آرمان‌گرا خود دین و فقه و شریعت فی نفسه موضوعیت مستقل از انسان نداشت، بلکه بالعکس این انسان بود که موضوع دین قرار می‌گرفت.

به همین دلیل، شعار بازرگان آرمان‌گرای جوان این بود که، «من قبل از اینکه مسلمان باشم، ایرانی و مصدقی هستم» لذا در این رابطه بود که برای بازرگان جوان، مصدق به عنوان سمبل مبارزه رهائی‌بخش جامعه ایران بود. در نتیجه در فرایند اول:

اولا بازرگان اصلاً به حکومت دینی اعتقادی نداشت؛ و اسلام فقاهتی و طبقه روحانیت به عنوان آفت جامعه ایران می‌دانست.

ثانیاً - آنچنانکه قبلاً هم در نشر مستضعفین مطرح کردیم - از آنجائیکه در دهه 20 با ورود هانری کربن به ایران، (به عنوان مشاور فرهنگی سفارت فرانسه در چارچوب سیاست امپریالیستی فرانسه و در رقابت بر سر حاکمیت بر کشورهای منطقه خاورمیانه که بعد از توافق سایکس –پیکو حاصل شده بود) سیاست فرهنگی هانری کربن در این رابطه، تبلیغ و ترویج اسلام صوفیانه بود. (که البته در ادامه حرکت هانری کربن، از بعد شکست جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی ایران با حزب بعث عراق، فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش توسط تبلیغ و ترویج اسلام صوفیانه می‌کوشد تا در جامعه ایران از دهه 70 و 80، سیاست فرهنگی هانری کربن توسط تبلیغ و ترویج اسلام اشعری‌گری صوفیانه، در راستای بسترسازی لیبرالیسم اقتصادی و رقابت جهان سرمایه‌داری گام بردارد) به همین دلیل بازرگان جوان و آرمان‌گرا، در تحلیل فوق خود از جامعه ایران در دهه 20 حتی خود اسلام صوفیانه هانری کربن هم، به عنوان یکی از عوامل انحطاط جامعه ایران مطرح می‌کند و همین اسلام صوفیانه هانری کربنی را، «معلول سختگیری‌های افراطی اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی» در جامعه ایران می‌داند؛ و برای اسلام صوفیانه هانری کربن در آن شرایط اصالتی مستقل از اسلام فقاهتی به عنوان عامل انحطاط در جامعه ایران قائل نمی‌شود چراکه، بازرگان جوان و آرمان‌گرای دهه 20 نمی‌خواست، در برابر اسلام فقاهتی و دگماتیسم به عنوان عامل اصلی انحطاط جامعه ایران، عامل دیگری مطرح کند.

در نتیجه بازرگان جوان و آرمان‌گرا در فرایند اول حیات خود، پس از اینکه «اسلام فقاهتی» یا به قول او «اسلام سرطانی» به عنوان عامل اصلی انحطاط جامعه ایران تشخیص داد و بعد از اینکه معتقد گردید که «دین و مذهب و شریعت و فقه برای انسان می‌باشد، نه انسان برای فقه و شریعت و دین»، (برعکس خمینی که بعد از انقلاب 57 می‌گفت «ما برای اسلام انقلاب کرده‌ایم نه برای نان و خربزه»، و «اقتصاد مال خران است») کوشید تا برای نجات جامعه ایران از انحطاط و عقب‌ماندگی به مقابله با اسلام فقاهتی و دگماتیسم بپردازد.

اما هر چند بازرگان آرمان‌گرای جوان در فرایند اول درد جامعه ایران را درست تشخیص داد، ولی در درمان این درد، او دچار انحراف شد و همین انحراف در درمان اسلام فقاهتی باعث گردید تا رفته رفته بازرگان در فرایند دوم و سوم با اینکه به لحاظ ذهنی با روحانیت اختلاف داشت اما در عرصه عملی و اجتماعی، حرکتی به سمت آن‌ها داشته باشد که همین حرکت بازرگان به سمت روحانیت (در فرایند دوم و به خصوص در فرایند سوم یعنی بازرگان حکومتی) عامل انحراف بازرگان و بن بست تاریخی او در فرایند چهارم یعنی بازرگان بازنشسته و پیر، بشود.

علی ایحال برای بازرگان آرمان‌گرای جوان برعکس فرج دباغ که از بعد از فوت خمینی، به قول خودش، در برابر «اسلام عزیزانه خمینی» و «اسلام معرفت‌اندیش شیخ مرتضی مطهری» و «اسلام تجربه‌اندیش خودش و مولوی»، «اسلام معیشت‌اندیش شریعتی» را به عنوان عامل انحراف و انحطاط جامعه ایران تشخیص می‌دهد و در راستای حرکت ضد شریعتی داریوش شایگان کوشید با تاسی از او، توسط مبارزه با «ایدئولوژی کردن دین به نفی حرکت شریعتی» بپردازد، بازرگان جوان و آرمان‌گرا معتقد بود که عامل اصلی انحطاط جامعه ایران اسلام فقاهتی می‌باشد. اما آنچنانکه فوقا مطرح کردیم هر چند بازرگان جوان و آرمان‌گرا در تشخیص بیماری جامعه ایران در دهه 20 درست عمل کرد، او در درمان این درد دچار انحراف شد. چراکه آنچنانکه در مقدمه کتاب «مطهرات در اسلام» خود در سال 1322 مطرح کرد، بازرگان در این زمان تلاش می‌کرد تا توسط علم تجربی یا ساینس یا اسلام انطباقی به جنگ اسلام دگماتیسم فقاهتی برود و این آبشخور عامل انحراف بازرگان گردید و به همین دلیل است که خود او در رابطه با این راهبرد خودش جهت مقابله با اسلام فقاهتی حوزه، در مقدمه کتاب «مطهرات در اسلام» می‌گوید:

«در این کتاب که نه داعیه اکتشاف داریم و نه دم از الهام می‌زنیم، می‌خواهیم خوشه‌ای از ثمره علوم جدید را با گوشه‌ای از احکام قدیم تطبیق نمائیم و به فقها و علمای محترم خود بنماییم که تحقیقات جدید نیز دریچه‌های وسیعی به اطوار صنع خلقت و انوار خاندان نبوت باز می‌کند و گاهی بیشتر از ذکرها و وردها، انسان مجاهد را به مصداق آیات محکمی که در قرآن کریم امر صریح به تفکر در عوالم طبیعت می‌نماید به مقام یقین می‌رساند. در همین علوم، که آنها به نظر ضلالت و یا حقارت به آن نگریسته و از نزدیک شدن به آن سخت گریزانند، حقایقی نهفته است که برای رسیدن به جزء کوچکی از آن قدما سال‌ها رنج می‌بردند و خروارها کتاب می‌نوشتند» (مقدمه کتاب مطهرات در اسلام – در سال 1322 منتشر گرد ید).

آنچنانکه از این راه حل بازرگان آرمان‌گرای جوان جهت مقابله کردن با اسلام فقاهتی که از دیدگاه او به عنوان عامل اصلی انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه ایران می‌باشد برمی‌آید، بازرگان جوان آرمان‌گرا می‌کوشد تا توسط سازگاری بین علم و فقه یا به عبارت بهتر بین اسلام انطباقی و اسلام دگماتیسم فقاهتی حوزه به مبارزه با اسلام فقاهتی به عنوان عامل انحطاط و عقب‌ماندگی بپردازد؛ و همین امر عامل انحراف بازرگان آرمان‌گرای جوان می‌شود، چراکه مطابق این روش بازرگان جوان از یکطرف می‌خواست توسط علوم تجربی قرن نوزدهم اروپا همراه با مخالفت با فقه حوزه و فلسفه یونانی و عرفان صوفیانه هند شرقی، بین فقه حوزه‌های فقاهتی و قرآن سازگاری علمی نوین ایجاد کند، (یعنی همان کاری که بازرگان جوان در مطهرات در اسلام در سال 1322 انجام داد) و از طرف دیگر تلاش می‌کرد تا توسط اسلام انطباقی خود به جای تکیه بر تحول ساختاری در جامعه ایران در چارچوب نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی مغرب زمین با تزریق ذهنی مکانیکی پنج مقوله روبنائی:

1 – نظم.

2 - وجدان کار.

3 - لیبرالیسم سیاسی.

4 - علم و تکنیک.

5 - اخلاق تولیدگرا، جامعه ایران گرفتار انحطاط و عقب‌ماندگی را نجات دهد که در این رابطه بازرگان جوان آرمان‌گرا در سخنرانی «کار در اسلام» که در تاریخ 14/1/1325 تقریر نموده است می‌گوید: «هر قدر از طلوع اسلام دور می‌شویم با آنکه طی قرون متمادی عقیده و علاقه اسلامی و عواطف شیعی در ایران رفته رفته دامنه‌دارتر و عمیق‌تر شده است، ولی این گسترش و نفوذ بیشتر در جهات آسان‌تر دیانت انجام شده است، یعنی مظاهر فکری و عاطفی ایمان اعم از اعتقادات و نماز و دعا و زیارت و غیره یا آثار نفعی تقوا اعم از خودداری از شراب و فحشا و دزدی و نجاست و امثال آن. متاسفانه در زمینه عمل صالح مثبت و فعالیت صرفنظر از انفاق‌ها و موقوفات که حقا قابل تقدیر است توجه خواص و عوام فوق العاده ضعیف بوده و لذا از سه پایه یا سه شرط اساسی سعادت یعنی سه دندانه کلید بهشت فقط دو قسمت ایمان و تقوا، اولی را به صورت نظری و عاطفی و دومی را از جنبه منفی و خودداری، اعمال کرده‌ایم. شرط سوم را که کار یا عمل صالح است تقریباً کنار گذاشته‌ایم، مانند مسافری شده‌ایم که قصد محلی را می‌کند و خود را از گرفتاری‌ها و بند و بارهای دوران اقامت خلاص می‌نماید و بار می‌بندد ولی قدم از قدم برنداشته به راه نمی‌افتد. شبانه روز لااقل از خدا سراغ راه می‌گیریم و اهدنا الصراط المستقیم می‌خوانیم ولی بعد از نماز می‌خوابیم و حرکتی نمی‌کنیم. حال این سؤال پیش می‌آید که تقصیر بی‌حرکتی و بیکاری ما به گردن دین ما است یا خود ما؟... دیدید که قرآن چنین نمی‌گوید، بلکه تمام فشار و تاکید آن در جهت زحمت و کوشش و پایداری و فعالیت است. بنابراین اگر از طریق تلقین‌ها یا تاثیرهای دینی هم چنین شده باشیم یقیناً در نتیجه عدم درک دین و تحریفی است که تحت تأثیر خصال و تمایلات خودمان در اسلام وارد ساخته‌ایم.»

ادامه دارد