سخن روز:
جنبش سبز خرداد 88 چه درسهائی به ما آموخت؟
اگر بپذیریم که جنبش سبز خرداد ماه 88 «بزرگترین جنبش مدنی طبقه متوسط شهری ایران بوده است» بدون تردید 13 سال است که خرداد ماه به خصوص برای جامعه شهری ایران یادآور عظیمترین جنبش مدنی طبقه متوسط شهری ایران (در غیاب اردوگاه کار و زحمت ایران) میباشد، بنابراین در این رابطه است که نمیتوان در خرداد ماه در کنار سالگرد این جنبش عظیم طبقه متوسط شهری ایران بیتفاوت عبور کرد و به بازشناسی و آسیبشناسی مجدد آن نپرداخت. هر چند که نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در طول 13 سال گذشته چندین بار به آسیبشناسی جنبش سبز پرداخته است، بدین خاطر نظر به اینکه در خرداد 1400 هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی یا حزب پادگانی خامنهای به دنبال کارناوال انتخاباتی ریاست جمهوری سیزدهم میباشد، با عنایت به اینکه انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط تندپیچ حیات 42 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برگذار میگردد، بدین خاطر بازشناسی و آسیبشناسی مجدد جنبش سبز در این شرایط میتواند بسترساز فهم بیشتر شرایط خودویژه انتخابات خرداد 1400 برای ما بشود. چراکه:
اولاً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال تسویه حساب با جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی در راستای تک پارچه کردن حاکمیت در سه عرصه مجریه و قضائیه و مقننه توسط حواریون ذوب شده در ولایت میباشد.
ثانیاً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال بازتولید حداقل مشروعیت اجتماعی از دست رفته رژیم مطلقه فقاهتی توسط سرکوب هولناک خیزش آبانماه 98 میباشد.
ثالثاً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای یا همان هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به دنبال ترمیم چهار خلأ و مشکل درونی خود میباشد که عبارتند از:
الف – بحران مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی.
ب - بحران ناکارآمدی رژیم مطلقه فقاهتی که در شرایط ابر بحران کرونائی این بحران ناکارآمدی رژیم به شدت آفتابی گردیده است.
ج – عدم انسجام درونی یا بحران شکافهای درونی حکومت.
د – بحران ایدئولوژیک رژیم به علت تبعیضهای 42 ساله حاکم بر جامعه نگونبخت ایران که بدون شک همه آنها ریشه در اسلام فقاهتی حاکم دارد. اهم تبعیضهای موجود در جامعه ایران در طول 42 سال گذشته عبارتند از: تبعیض جنسیتی، تبعیض فرهنگی و مذهبی، تبعیض ملی، تبعیض طبقاتی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض آموزشی و غیره.
رابعاً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن است که با تمرکز قدرت سه قوه در چنگ خودش، توسط بالا بردن انسجام درونی حکومت و افزایش توان تصمیمگیری در زمان مدیریت سرکوب فراگیر، مانع از اعتلای خیزشهای در سطح ملی و مانع از استحاله خیزشها به جنبشهای ضد حکومتی سیاسی – اجتماعی بشود.
خامسا در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن است که توسط تمرکز قدرت در دست خودش شرایط برای نرمش قهرمانانه در چارچوب برجام و عقبنشینی در منطقه برای شکست تحریمها در دولت بایدن را فراهم نماید.
سادساً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن است که توسط تمرکز قدرت در دست حواریونش در جناح راست، قدرت بسترها جهت حل بحران جانشینیاش حل نماید.
سابعاً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن است که بحران بینالمللی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را از کانال یکدست کردن رژیم در داخل و فراهم کردن بسترها جهت سرکوب هر گونه حرکت اعتراضی در داخل به نمایش بگذارد.
ثامناً در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن است که امکان ظهور آلترناتیو حزب پادگانی از دل رژیم مطلقه فقاهتی توسط بازتولید قدرت جناحهای رقیب (آنچنانکه در خرداد 88 صورت گرفت) غیر ممکن سازد.
تاسعا در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای به دنبال آن است تا به قدرتهای جهانی سرمایهداری تحمیل کند که تنها آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی برای آنها خود رژیم مطلقه فقاهتی و خود حزب پادگانی خامنهای میباشد، نه جریانهای سرنگونطلب خارجنشین یا جریانهای به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی داخل کشور.
باری، از آنجائیکه چهار ابر بحران درونی حاکمیت یعنی «ابر بحران مشروعیت، ابر بحران عدم انسجام درونی نظام، ابر بحران ناکارآمدی رژیم و ابر بحران ایدئولوژیک رژیم از فرایند جنبش سبز صورت علنی پیدا کرده است» و تا قبل از اعتلای جنبش سبز (حتی در دوران جریان به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی تحت هژمونی سید محمد خاتمی) با اینکه ابر بحرانهای چهارگانه رژیم مطلقه فقاهتی وجود داشتند، ولی «به علت علنی نشدن تضادهای درون حکومتی، جامعه ایران نسبت به آنها آگاهی چندانی نداشتند». از اینجا است که بازشناخت و آسیبشناسی مجدد جنبش سبز در این شرایط میتواند برای ما دریچهای باشد تا به فهم و شناخت هر چه بیشتر شرایط رژیم دست پیدا کنیم. بدین خاطر در اینجا برای شناخت هر چه بیشتر جنبش سبز سعی میکنیم با طرح سوالاتی چند جوهر جنبش سبز را برای مخاطبین حلاجی کنیم.
1 – اگر جنبشهای جامعه بزرگ ایران را در طول 42 سال گذشته به چهار دسته «جنبشهای مدنی، جنبشهای طبقاتی، جنبشهای اجتماعی و جنبشهای فرهنگی» تقسیم بکنیم، جنبش سبز جزء کدامین دسته از جنبشهای چهارگانه فوق قرار میگیرد؟
2 - چرا جنبش سبز باعث گردید تا حزب پادگانی خامنهای از خرداد 88 مجبور شود تا در عرصه تضادهای درون رژیم جنبش سبز و سران جنبش سبز یعنی میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی را به عنوان خط قرمز رژیم تعریف نماید و آنها را اهل فتنه و فتنهگران در برابر رژیم تعریف نماید؟
3 - چرا جنبش سبز اولین جنبش برخاسته از درون حاکمیت مطلقه فقاهتی بود که قدرت مطلقه فقاهتی را به چالش کشید؟
4 - چرا جنبش سبز را باید جنبش شهروندان بر علیه ولایت مطلقه فقیه حاکم تعریف بکنیم، نه جنبش مذهبیها یا جنبش غیر مذهبیها؟
5 - چرا جنبش سبز بزرگترین جنبش طبقه متوسط شهری بر علیه حاکمیت بوده است؟
6 - چرا جنبش سبز جنبش آزادیخواهانه بوده است، نه جنبش برابریطلبانه؟
7 - چرا جنبش سبز اولین جنبشی بوده است که طبقه متوسط شهری حاضر شده که به صورت همه جانبه در برابر حزب پادگانی خامنهای روی این جنبش بایستد و هزینه آن را هم پرداخت کند؟
8 - چرا در جنبش سبز طبقه متوسط شهری مطالبات و گفتمان و شیوه مبارزه گذشته خود را به صورت مدرن بازتعریف کرد و حاضر نشد مانند گذشته به صورت سنتی حرکت نماید؟
9 - آیا طبقه متوسط شهری ایران در طول 13 سالی که از جنبش سبز میگذرد، توانسته است که گفتمان و مطالبات و شیوه مبارزه دیگری جایگزین گفتمان و مطالبات و شیوه مبارزه جنبش سبز بکند؟
10 - اگر جنبش سبز را به صورت یک پروسه در نظر بگیریم، دلایل تکوین و همچنین اهداف جنبش سبز کدام بودهاند و بالاخره در تحلیل نهائی چه نتایجی از جنش سبز برای جامعه ایران حاصل شده است؟
11 - اگر مشروطیت جنبش مردم ایران برای دستیابی به قانون تعریف بکنیم، آیا میتوانیم جنبش سبز را جنبش طبقه متوسط شهری برای دستیابی به حقوق شهروندی تعریف نمائیم؟
12 - چرا برعکس جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران (که بین رهبری یا خمینی با جنبش چندان شکافی وجود نداشت و خمینی با رویکرد پوپولیستی که داشت توانسته بود عکس خودش را توسط کنشگران جنبش ضد استبدادی سال 57 به سطح ماه ببرد) در جنبش سبز بین حرکت رهبری تا حرکت کنشگران قاعده جنبش شکافی بزرگ وجود داشت؟ و رهبری جنبش سبز پیوسته تلاش میکرد تا خودش را به کنشگران قاعده جنبش برساند؟
13 - آیا جنبش سبز را میتوانیم آخرین جنبش با رهبری نخبگان بیرون از جنبش توسط برنامه و سازماندهی از بالا تعریف بکنیم؟
یادمان باشد که از بعد از سرکوب و شکست جنبش سبز، تمامی جنبشهای داخل کشور از جنبش مالباختگان تا جنبش کامیونداران، جنبش کارگران، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان و غیره صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین داشتند و دیگر جنبشی با هدایت برونی توسط نخبگان (مانند جنبش سبز) در داخل کشور ایران بازتولید نشده است.
14 - آیا میتوانیم داوری کنیم که علت اینکه رهبری جنبش سبز با طلائی کردن دوران رهبری خمینی، بازگشت به دوران خمینی و حرکت اصلاحطلبی درون حکومت را عمده میکرده، به خاطر آن بوده است که آن رهبری معتقد به تحول ساختاری در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه ایران نبودهاند؟
15 - چرا میر حسین موسوی جهت انجام اصلاحات درون حکومتی (برعکس سید محمد خاتمی که به حزب سازی از بالا روی آورد) بر جنبش سازی از بالا تکیه کردهاند؟
16 - چرا میر حسین موسوی آنچنانکه خودش مدعی بود در عمل نتوانست جنبش خیابانی را به جنبش کارخانه متصل کند؟
17 - آیا جنبش سبز پایان یافته است و یا اینکه در آینده با ترک برداشتن استبداد مطلقه فقاهتی حاکم شرایط برای بازتولید آن در طبقه متوسط شهری فراهم میشود؟
18 – کدامین عامل باعث شکست جنبش سبز در سالهای 88 و 89 شد؟
الف - عدم توان رهبری جنبش سبز در مدیریت آن جنبش؟
ب – رادیکالیزه شدن پایه و قاعده جنبش سبز (در فرایند پسا نماز جمعه 29/03/1388 خامنهای) و عبور قاعده جنبش سبز در آن فرایند از شعار رهبری (جنبش سبز) که معتقد به بازگشت دوران طلائی دهه 60 خمینی بود؟
ج – خشونت زاید الوصف حزب پادگانی خامنهای در تابستان 88 جهت سرکوب جنبش سبز؟
د – عدم حضور میدانی اردوگاه کار و زحمت در پشتیبانی از جنبش سبز و طبقه متوسط شهری و کنشگران جنبش سبز یا به بیان دیگر عدم پیوند بین کارخانه و خیابان، یا عدم پیوند بین جنبش خیابانی و آکسیونی با جنبش اعتصابی؟
ه – ناتوانی جنبشهای هدایت شده از بالا و جنبشهای تحت رهبری فردی کاریزماتیک و جنبشها تکوین یافته از بالا و جنبشهای با کنشگری منحصر طبقه متوسط شهری و جنبشهای با شعار «همه با هم» و جنبشهای تک مؤلفهای آزادیخواهانه (بدون برنامه عدالتطلبانه) و جنبشهای نخبهگرا و جنبشهای معتقد به اصلاحات از درون حکومت مطلقه فقاهتی؟
19 – چه شد که سنتز جدید حاصل از شکست جنبش سبز در داخل کشور، در دو شکل خیزشهای اتمیزه و بیسر (مثل خیزش دیماه 96 و آبانماه 98) و جنبشهای مطالباتی و اعتراضی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین مادیت پیدا کرد؟
20 - آیا میتوانیم شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» کنشگران خیزش دیماه 96 را پاسخ تودههای جامعه ایران در برابر جنبشهای اصلاحطلبان حکومتی تعریف بکنیم؟
21 - چرا دوران استراتژی تحزبگرایانه و هدایتگرایانه نخبگان از بالا و یا دوران جنبشهای تکوین یافته از بالا (که به صورت مشخص از انقلاب اکتبر 1917 تحت رهبری عملی و نظری لنین شکل گرفتند و در طول قرن بیستم در اشکال مختلف حزب – دولت لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبرهای در تمامی جوامع پیرامونی مادیت پیدا کرده است) دیگر به پایان رسیده است و تنها استراتژی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین میتوانند راهگشای مبارزه جوامع استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده بشوند؟
22 - چرا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز تکوین (سال 55) الی الان پیوسته (به جای تکیه بر استراتژی تحزبگرایانه و جنبشگرایانه انطباقی تکوین یافته از بالا)، بر استراتژی جنبشگرایانه تطبیقی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین تکیه داشته است؟
23 – چرا در تحلیل نهائی جوهر تمامی استراتژیهای حزبی و جنبشی انطباقی تکوین یافته از بالا تنها بر پایه کسب قدرت سیاسی و تقدم تحول سیاسی بر تحول اجتماعی و فرهنگی قابل تعریف میباشند؟
24 - چرا جنبش سبز نشان داد که در بستر تئوری سیاسی تمامی جریانهای جامعه سیاسی (از راست راست تا چپ چپ از داخل تا خارج از کشور) جامعه ایران در استراتژی آنها تنها نقش ابزاری دارد که توسط آن میتوان قدرت سیاسی حاکم (اعم از شاه و شیخ را) سرنگون کرد؟ و یا توسط جامعه نگونبخت ایران با فشار از پائین میتوان قدرت چانهزنی در بالا (برای تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درون حاکمیت را) افزایش داد؟
25 - چرا شکست شعار جنبش سبز نشان داد که (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگفت) مشکل شعار آزادیخواهی تک مؤلفهای (بدون طرح شعار عدالتطلبانه) در فقدان برابری در آزادی مادیت پیدا میکند؟ و در همین رابطه است که از نظر شریعتی تحقق دموکراسی سه مؤلفهای (دموکراسی سیاسی، دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی) تنها در گرو بسترسازی برای برابری در آزادی و دموکراسی توسط سوسیالیسم اجتماعی سه مؤلفهای (سوسیالیسم سیاسی، سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم اجتماعی) یا اجتماعی کردن (نه طبقهای کردن آنچنانکه کارل مارکس میگوید) سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی میباشد. بدین خاطر در این رابطه بوده است که دغدغه شریعتی در عرصه تحقق دموکراسی، در رابطه با برابری (جامعه نه فرد) در آزادی و دموکراسی بوده است. چراکه باور شریعتی بر این امر قرار داشته است که تا زمانیکه «برابری برای آزادی و دموکراسی در جامعه حاصل نشود، خود آزادی در جامعه بر علیه خود آزادی مادیت پیدا میکند». بدین خاطر نقد شریعتی بر لیبرال دموکراسی مغرب زمین و دفاع او از دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) در همین رابطه میباشد. چراکه شریعتی معتقد است که از آنجائیکه لیبرال دموکراسی مغرب زمین وظیفهاش (آنچنانکه جان لاک پدر لیبرالیسم میگوید) «دفاع از سرمایهداری و مالکیت خصوصی میباشد»، بنابراین «لیبرال دموکراسی هرگز نمیتواند برابری در آزادی را برای جوامع بشری گرفتار در حصار سرمایهداری به همراه بیاورد» و بدون تردید پاسخ لیبرال دموکراسی مغرب زمین به سؤال: «آزادی برای همه یا برای فرد؟» این خواهد بود که «آزادی فقط برای فرد است نه برای جامعه.» (چراکه آنچنانکه تاچر میگفت: «در لیبرال دموکراسی اصلاً جامعه وجود ندارد، هر چه هست فقط فرد میباشد»).
26 - آیا جنبش سبز میتواند ما را به این داوری برساند که تفاوت اصلاحطلبان حکومتی (در رنگهای مختلف سبز، سفید و بنفش آن) با جریانهای سرنگونطلب خارجنشین (از راست راست تا چپ چپ از سلطنتطلب تا جمهوریخواه و غیره) در این است که «اصلاحطلبان حکومتی معتقدند که با اصلاح رژیم مطلقه فقاهتی از درون همه چیز درست میشود»؛ اما طرفداران رویکرد کسب قدرت سیاسی از بالا بر این باورند که «تنها با سرنگون کردن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و انتقال قدرت به آنها همه چیز درست میشود؟»
یادمان باشد که وجه مشترک تئوری سیاسی اصلاحطلبان حکومتی (در رنگهای مختلف سبز، سفید و بنفش آن) و تئوری سیاسی جریانهای سرنگونطلب خارج نشین (در شکلهای مختلف سلطنتطلب و جمهوریخواه و غیره اعم از مجاهدین خلق و مارکسیستها و غیره) در این است که هر دو بلوک در «تئوری سیاسی دولتمحور خود پراکسیس سیاسی خود را بر اساس خواستههای کسب قدرت سیاسی برای خود تعریف میکنند، نه بر اساس خواستههای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران.»
27 - آیا بر پایه کالبد شکافی جنبش سبز میتوان به این داوری رسید که تمامی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور (که در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر استراتژی مشارکت در قدرت سیاسی و استراتژی سرنگونی و کسب قدرت سیاسی تکیه داشتهاند) دارای «تئوری سیاسی مشترک دولتمحور میباشند، برعکس تئوری سیاسی معلم کبیرمان شریعتی که جامعه محور است؟»
قابل ذکر است که در «تئوری سیاسی شریعتی جهت تحول و تغییر او از جامعه شروع میکند، برعکس تئوری سیاسی کارل مارکس که (در چارچوب رویکرد دیکتاتوری پرولتاریا) او از دولت شروع مینماید». در این رابطه عنایت داشته باشیم که «تئوری سیاسی تمامی جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور ایران در تحلیل نهائی دولتمحور میباشند نه جامعهمحور» و بنابراین به خاطر همین آفت است که تمامی آنها معتقد به «حرکت از بالا و در راستای کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی میباشند» و در این میان در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (چه در فاز سازمانی یا عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) میباشد که به جای تئوری سیاسی دولتمحور در چارچوب تئوری سیاسی بر رویکرد جامعهمحور تکیه داشته است زیرا:
اولاً برعکس آنها معتقد به «حرکت از پائین بوده است.»
ثانیاً معتقد به «تقدم تحول فرهنگی و تحول اجتماعی بر تحول سیاسی و کسب قدرت بوده است.»
ثالثاً بر «کنشگری جامعه تکیه داشته است، نه صرف کنشگری نخبگان و طبقهای خاص.»
رابعاً معتقد به «رویکرد جنبشی خودجوش و خودسازمان و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین بوده است نه رویکرد تحزبگرایانه سیاسی نخبگان از بالا.»
خامسا «پراکسیس سیاسی خود را در طول 45 سال گذشته (از سال 55 الی الان) در راستای تحول تکامل آفرین جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تعریف کرده است نه پراکسیس سیاسی بر پایه منافع جریانی خاص خود» و لهذا در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «هرگز در چارچوب تئوری سیاسی تطبیقی خود به جامعه ایران رشوه نداده است، در نتیجه پیوسته در طول نقد قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خود جامعه ایران را به صورت مستمر نقد کرده است و از هرگونه تقدس تودهها با رویکرد پوپولیستی (در اشکال پوپولیسم حکومتی و پوپولیسم چریکگرائی مدرن) مبارزه تئوریک مستمر کرده است.»
سادساً به خاطر اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 45 سال گذشته (از سال 55 الی الان) در تئوری سیاسی خود رویکرد جامعهمحور داشته است (نه رویکرد دولتمحور) بنابراین علاوه بر اینکه «معتقد به تقدم تحول اجتماعی بر تحول سیاسی بوده است» و علاوه بر اینکه در استراتژی تحول اجتماعی «معتقد به تحول از پائین (نه از بالا) بر پایه تحول فرهنگی از پائین بوده است» و علاوه بر اینکه در استراتژی تحول فرهنگی از پائین با تاسی از رویکرد معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی «معتقد به بازسازی تطبیقی اسلام و سنتهای تاریخی و اجتماعی و مذهبی بوده است»، علاوه بر اینکه «در تئوری سیاسی خود جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را به عنوان تنها نیروی عامل استراتژی تطبیقی خود میدانسته و هرگز با رویکرد پوپولیستی و ابزاری جهت کسب قدرت سیاسی، به جامعه ایران تکیه نکرده است» و علاوه بر اینکه در طول 45 سال گذشته پیوسته «پراکسیس سیاسی – اجتماعی خودش را در چارچوب تحول رو به جلو جامعه بزرگ ایران انتخاب کرده است» و علاوه بر اینکه در چارچوب تئوری سیاسی خود پیوسته در طول 45 سال گذشته به دنبال «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی بوده است» و علاوه بر اینکه در کادر تئوری سیاسی خود «به برابری در آزادی و دموکراسی به عنوان یک اصل محوری عنایت داشته است» و علاوه بر اینکه پیوسته در طول 45 سال گذشته «به نقد جامعه ایران در کنار نقد قدرت حاکم باور و اعتقاد داشته است» و علاوه بر اینکه در طول 45 سال گذشته در چارچوب تئوری سیاسی خود بر این باور بوده است که «تمامی مسیرهای تحول باید در تحلیل نهائی به جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران ختم بشود» از همه اینها مهمتر اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 45 سال گذشته در کادر تئوری سیاسی خود «عامل اصلی انحطاط جامعه ایران (به لحاظ شرایط عینی نه شرایط ذهنی) توسعه انطباقی (نه توسعه تطبیقی) سرمایهداری در کشور ایران میدانسته است.»
با این توضیح که از نظر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در کشورهای متروپل سرمایهداری «توسعه سرمایه صورت تطبیقی داشته است» و همین توسعه تطبیقی سرمایهداری در کشورهای متروپل باعث گردیده تا «سرمایهداری در این جوامع از پائین همراه با تکوین نهادهای دموکراتیک صورت پذیرد» اما برعکس «در کشور ایران توسعه سرمایه صورت انطباقی داشته است» و همین صورت انطباقی توسعه سرمایهداری در کشور ایران باعث گردیده تا «توسعه سرمایهداری از بالا و توسط سرمایههای نفتی به انجام برسد» که صد البته سنتز جدید (توسعه انطباقی یا توسعه از بالا و توسعه توسط سرمایه نفتی در کشور ایران) در شرایط ذهنی جامعه ایران برای جامعه سیاسی همین تئوری سیاسی دولتمحوری (نه جامعهمحوری) میباشد که در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به عنوان یک آفت نصیب تمامی جریانهای سیاسی (جامعه ایران از راست راست تا چپ چپ و از اصلاحطلبان حکومتی داخل کشور تا جریانهای گوناگون سرنگونطلب خارجنشین) شده است.
سابعاً مبانی برنامهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 45 سال گذشته حیات درونی و برونی خودش) پیوسته بر سه اصل: «عدالت اجتماعی، دموکراسی رادیکال و پلورالیسم معرفتی استوار بوده است». بر این مطلب اضافه کنیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 45 سال گذشته حیات درونی و برونیاش) «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) تلاشی است برای پیوند دو پایه دموکراسی (سه مؤلفهای) که عبارتند از: «برابری و آزادی» و از اینجا است که باید بگوئیم در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران امکان برابری در آزادی توسط دموکراسی، تنها با رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای قابل تحقق میباشد» بنابراین، از اینجا است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 45 سال گذشته حیات درونی و برونیاش) «سوسیالیسم علاوه بر اینکه بر پایه جامعه تعریف میشود (نه بر پایه طبقه آنچنانکه کارل مارکس میگفت) خود این سوسیالیسم اجتماعی، محصول رادیکالیزه و دموکراتیک شدن خود دموکراسی سه مؤلفهای میباشد»؛ به عبارت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 45 سال گذشته حیات درونی و برونی خود) «به دنبال آن سوسیالیست اجتماعی و انتخابی (نه جبری) در جامعه ایران بوده است که آن سوسیالیسم از دل دموکراسی سه مؤلفهای بیرون بیاید»، در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم باید به صورت جنبشی از پائین شکل بگیرد نه به صورت حزبی و دستوری از بالا بر جامعه تزریق بشود.»
28 - چرا حزب پادگانی خامنهای در سرکوب جنبش سبز اوج خشونت خود را به نمایش گذاشت؟
29 - چرا پروسه رادیکالیزه شدن قاعده جنبش سبز در فرایند پسا نماز جمعه 29 خرداد 88 خامنهای توسط جنبش دانشجوئی، بسترساز آن گردید تا بین رهبری جنبش و قاعده آن ایجاد شکاف بکند؟
30 - چرا خواست اصلی رهبری جنبش سبز یعنی «ابطال انتخابات دولت دهم» (که با شعار «رأی من کو؟» هواداران مطرح شد) مورد قبول حزب پادگانی خامنهای واقع نشد؟
31 - چرا جنبش سبز با «مطلق کردن جنبش مدنی (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) به دنبال نادیده گرفتن جنبش طبقاتی اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران بود؟»
32 – آیا تکیه تک مؤلفهای جنبش سبز بر جنبش مدنی بدون در نظر گرفتن جنبش طبقاتی و جنبش سیاسی جامعه ایران باعث نگردید تا این جنبش شکست بخورد؟
33 - آیا در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران «امکان موفقیت جنبشها به صورت تک مؤلفهای در شکل صرف جنبش مدنی، یا صرف جنبش طبقاتی، یا صرف جنبشهای مطالباتی، یا صرف جنبش سیاسی وجود دارد؟»
34 - چرا به خاطر «مطلق شدن جنبش مدنی در پروسه حرکت جنبش سبز، اردوگاه کار و زحمت ایران حاضر به حمایت از جنبش سبز نشد؟»
35 - چرا حزب پادگانی خامنهای در انتخابات 84 و 88 تلاش کرد تا با «تکیه بر پوپولسیم در مبارزه با اصلاحات درون حکومتی (از سید محمد خاتمی تا میر حسین موسوی و کروبی) توازن قوا را به سود خود تغییر بدهد؟»
36 - چرا در رویکرد خامنهای تا سال 90 «رویکرد پوپولیستی درون حکومتی (تحت هژمونی دولت محمود احمدینژاد در مقایسه با رویکرد اصلاحطلبان حکومتی) نسبت به او از سنخیت بیشتری برخوردار بودند؟»
یادمان باشد که خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد 88 حتی اعلام کرد که رویکرد پوپولیستی محمود احمدینژاد به او نزدیکتر است تا رویکرد تکنوکراتیک هاشمی رفسنجانی. همچنین عنایت داشته باشیم که آنچنانکه اصلاحطلبان حکومتی بر طبقه متوسط شهری تکیه میکنند، پوپولیستهای درون حکومتی (تحت هژمونی محمود احمدینژاد) به طرف حاشیهنشینان شهری گرایش دارند.
37 - چرا در فرایند پسا شکست جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنهای، محمود احمدینژاد در چارچوب همان رویکرد پوپولیستی خودش تلاش کرد تا از روحانیت سنتی و حتی از خود خامنهای هم فاصله بگیرد؟
قابل ذکر است که احمدینژاد در فرایند پسا شکست جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنهای تلاش کرد تا از «تئوری امام زمان رحیم مشائی برای خود سپر ایدئولوژیک بسازد» زیرا مطابق تئوری امام زمان رحیم مشائی، احمدینژاد رسماً به روحانیت سنتی (و در رأس آنها به خامنهای) اعلام کرد که «بدون روحانیت آنها میتوانند مستقیماً با امام زمان ارتباط پیدا کنند» و بدین خاطر از اینجا بود که روحانیت سنتی و خامنهای، تئوری امام زمان رحیم مشائی (همان ایدئولوژی امام زمان محمود احمدینژاد) را به عنوان خط فصل بین خودشان با دولت احمدینژاد تعریف کردند و از کانال آن، جنگ خودشان را با دولت احمدینژاد به نمایش گذاشتند.
38 - آیا در پروسه تکوین و اعتلای جنبش سبز شعار «بازگشت به دوران طلائی خمینی در دهه 60» میر حسین موسوی، نماد این حقیقت نبود که میر حسین موسوی به دنبال رویکرد پوپولیسم خمینی برای جذب حاشیهنشینان بود؟
نباید فراموش کنیم که خمینی توسط رویکرد پوپولیستیاش بود که توانست نظریه ولایت فقیه خودش را در پروسه جنبش ضد استبدادی سال 57 بدل به گفتمان مسلط آن جنبش بکند. همچنین قدرت خمینی در تثبیت هژمونیاش بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 در چارچوب رویکرد پوپولیستیاش قابل تعریف میباشد نه در کادر قدرت مرجعیت و روحانیت او. توجه داشته باشیم که سخنرانی خمینی در بهشت زهرا در روز ورود به ایران در 12 بهمن ماه 57 یکی از پیچیدهترین نطقهای پوپولیستی تاریخ ایران میباشد. چراکه در این نطق خمینی با طرح آب مجانی، برق مجانی، اتوبوس مجانی، زمین مجانی، دنیای آباد و آخرت سعادتمند تنها به دنبال عوامفریبی و کسب حمایت مردم ایران برای دستیابی به قدرت حرف میزد و وعدههای توخالی به مردم نگونبخت ایران میداد و به همین دلیل در طول 10 سال پسا انقلاب 57 خمینی حتی برای یکبارهم حاضر نشد به مردم ایران بگوید: «چرا آن شعارها تحقق پیدا نکرد؟» و حتی حاضر نشد حداقل یکی از آن شعارهای تو خالی خودش را جامعه عمل بپوشاند.
39 - چرا هزینه سرکوب جنبش سبز برای خامنهای به بهاء اعتلای خیزشهای معیشتی دیماه 96 و آبان 98 و اعتلای جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین (در فرایند پسا انتخابات دولت دوازده سال 96) تمام شد؟
40 - آیا با شکست و سرکوب جنبش سبز، میتوان نتیجهگیری کرد که دیگر (برعکس جنبشهای بیش از یک قرن گذشته جامعه بزرگ ایران که در تمامی آنها در تحلیل نهائی طبقه متوسط شهری نقش اصلی کنشگری و رهبری کننده داشتند) در جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و در خیزشهای اتمیزه بیسر، «رهبری در دست طبقه متوسط شهری نخواهد بود؟»
فراموش نکنیم که نه در خیزشهای دیماه 96 و آبانماه 98 و نه در جنبشهای مطالباتی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) که از فرایند پسا انتخابات دولت دوازدهم در سال 96 (در صورت جنبشهای مالباختگان، کارگران، معلمان، کامیونداران، بازنشستگان و پرستاران و غیره) مادیت پیدا کردند، هرگز طبقه متوسط شهری مانند جنبش سبز و مشروطیت و جنبش ضد استبدادی سال 57 رهبری این جنبشها و خیزشها را در دست نداشتند.
پایان