جنبش‌های خودجوش، خودسازمانده، خودرهبر و دینامیک در سه فرایند حرکت‌های اجتماعی در سه دهه گذشته (از 1371 تا به امروز)، «چگونه از دیالکتیک حرکت‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران حاصل شده‌اند؟» - قسمت چهار

 

باری، بنابه دلایل فوق بود که قیام دینامیک تیرماه 78 در فرایند دوم (که از خرداد ماه 76 تا دی‌ماه 96 به مدت دو دهه طول کشید) «خود یک مرحله جدید و یا به عبارت بهتر خود یک سنتز جدیدی بودند که از دل حرکت غیر دینامیک اصلاح‌طلبان حکومتی اما به صورت دیالکتیکی بیرون آمدند». بدین خاطر گرچه این قیام توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوبگر حزب پادگانی خامنه‌ای و حمایت تمامی جناح‌های درونی قدرت از اصلاح‌طلبان تا اصول‌گرایان سرکوب شد، ولی به علت همان خودویژگی دینامیک بودن و جنبشی بودن و تکوین از پائین حرکت دانشجوئی، پروسه قیام تیرماه 78 با سرکوب آن، به صورت آتش زیر خاکستر باقی ماند، به طوری که «در 10 سال بعد از آن، در جریان جنبش سبز، باز همان جنبش دینامیک دانشجوئی (سرکوب شده در تیرماه 78) بازتولید شد و به صورت بزرگ‌ترین جنبش فراگیر و مدرن طبقه متوسط شهری بر علیه هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی یا بر علیه حزب پادگانی خامنه‌ای درآمد» و از اینجا است که «اگر جنبش اصلاحات غیر دینامیک حکومتی سال‌های 76 و 77 تا تیرماه 78 فاز اول فرایند دوم 20 ساله حرکت‌های اجتماعی – سیاسی ایران تعریف بکنیم و اگر پروسه دینامیک قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی را به عنوان فاز دوم فرایند دوم حرکت‌های اجتماعی تعریف بکنیم، بدون تردید باید جنبش سبز را فاز سوم فرایند دوم 20 ساله حرکت‌های اجتماعی – سیاسی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تعریف بکنیم.»

با این نگاه است که «خودویژگی‌های فاز سوم فرایند دوم یا جنبش سبز» را در مقایسه با فاز اول و فاز دوم فرایند دوم (که همان جنبش غیر دینامیک اصلاحات حکومتی و قیام دینامیک تیرماه 78 می‌باشد) و همچنین در مقایسه با حرکت‌های اجتماعی فرایند اولیه (نیمه اول دهه 70) می‌توانیم اینچنین فرموله نمائیم:

1 – خود پروسه جنبش سبز در سال 88 (از خرداد 88 تا عاشورای 88 یا ششم دی‌ماه 88) دو مرحله داشته است:

مرحله اول که از فردای اعلام نتیجه دولت دهم با شعار: «رأی من کو؟» شروع شد و تا 29 خرداد و نماز جمعه خامنه‌ای ادامه داشت در این مرحله:

اولاً شعار جنبش سبز همان شعار: «رأی من کو؟» بود و رهبری جنبش سبز هم در دست میر حسین مو سوی بود که به دنبال ابطال انتخابات و حذف پیروزی مهندسی شده محمود احمدی‌نژاد و فراهم کردن بستر پیروزی خودش از طریق همان صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای بود.

ثانیاً در این مرحله «میر حسین موسوی در عرصه استراتژی به دنبال بازتولید دوران طلائی خمینی در دهه 60 بود» و لذا در اعلامیه‌های پی در پی خود دوران طلائی خمینی در دهه شصت را فرموله می‌کرد.

ثالثاً در این مرحله میر حسین موسوی هرگز به دنبال تغییر گفتمان اصلاحات (جریان غیر دینامیک اصلاح‌طلبان حکومتی دوم خرداد 76 یعنی) فاز اول فرایند دوم (که همان گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده و اصلاحات از بالا توسط جناح‌های درونی قدرت و اولویت اصلاحات سیاسی از بالا بر اصلاحات اقتصادی بود) نبوده است. آنچه که در این مرحله (برعکس مرحله اول اصلاحات در سال‌های 76 تا 78) «باعث رادیکالیزه شدن جنبش سبز گردید، پارادوکس هیستریک بین خامنه‌ای و میر حسین موسوی بود» که از دوران 8 سال دولت سوم و چهارم میر حسین موسوی و حمایت خمینی از او با رئیس جمهوری خامنه‌ای باقی مانده بود و خامنه‌ای به دنبال انتقام از عملکرد میر حسین موسوی نسبت به او در دوران دولت سوم و چهارم بود.

قابل ذکر است که در دولت دوم و سوم از آنجائیکه رویکرد اقتصادی و سیاسی میر حسین موسوی (که بر پایه اقتصاد دولتی و سیاست تمرکز قدرت در دست دولت استوار بود) با رویکرد خامنه‌ای (که بر پایه اقتصاد کلاسیک و حمایت از بازار استوار بود) و با عنایت به اینکه در شرایط جنگی خمینی از رویکرد موسوی (اقتصاد دولتی و سیاست تمرکز قدرت در دست دولت) حمایت می‌کرد، همین امر باعث گردید تا خامنه‌ای در طول 8 سال رئیس جمهوری سوم و چهارم عملاً به صورت آچمز شده در قدرت درآید و تمامی تصمیمات کلیدی قوه مجریه توسط خود میر حسین موسوی صورت می‌گرفت که خود این امر باعث عقده‌ای شدن خامنه‌ای (در سال‌های 61 تا 68) در برابر میر حسین موسوی شد. همین پارادوکس هیستریک بین خامنه‌ای و میر حسین موسوی باعث گردید تا (میر حسین موسوی برای 20 سال خانه‌نشین بشود و از خرداد 88 که میر حسین موسوی پس از 20 سال خانه‌نشینی تصمیم گرفت تا بنا به پیشنهاد ارباب اصلاح‌طلبان حکومتی وارد عرصه سیاست بشود) در خرداد 88 خامنه‌ای از مرحله مهندسی کردن انتخابات دولت دهم تا 29 خرداد 88 (که او در نماز جمعه به صورت شش دانگ از انتخابات مهندسی شده خودش و پیروزی محمود احمدی‌نژاد در برابر میر حسین موسوی حمایت کرد و به صورت علنی و رسمی هاشمی رفسنجانی را در چارچوب رویکرد خودش در پای محمود احمدی‌نژاد برای اولین بار ذبح کرد و رویکرد محمود احمدی‌نژاد را به رویکرد خودش در مقایسه با رویکرد هاشمی رفسنجانی نزدیک‌تر اعلام کرد و باز در آن نماز جمعه برای اولین بار بین خودش و جناح و جریان هاشمی رفسنجانی مرزبندی کرد و استقلال خودش را از هاشمی رفسنجانی در آن نماز جمعه در پاسخ به نامه سرگشاده هاشمی رفسنجانی که سه روز قبل از انتخابات دولت دهم در خرداد 88 به خامنه‌ای نوشته بود اعلام کرد، بدین ترتیب این همه باعث گردید تا خامنه‌ای از همان آغاز) انتخاب میر حسین موسوی را به چالش بکشد.

یادمان باشد که در همان نماز جمعه بود که خامنه‌ای با علم کردن «دست معلولش» و فدا کردن «جسم معلولش» به امام زمانی که خود او نایب بر حقش بود، حزب پادگانی خامنه‌ای را بر علیه جنبش سبز بسیج کرد و باز در همان نماز جمعه 29 خرداد 88 بود که خامنه‌ای «اعلام برخورد قهر و خشونت با جنبش سبز کرد» آنچنانکه این قهر و خشونت از فردای آن روز (در روز شنبه 30 خرداد 88 که از قبل بنابه دعوت جریان روحانیون، مردم تهران به خیابان‌ها آمده بودند) خیابان‌های تهران را از خون کنش‌گران جنبش سبز گلگون کردند.

باری همین اعلام خشونت و سرکوب توسط خامنه‌ای در نماز جمعه 29 خرداد 1388 باعث گردید که جنبش سبز از روز شنبه مورخ 30/03/1388 وارد دومین مرحله خود بشود. خودویژگی‌های دومین مرحله جنبش سبز بدین شکل می‌توان فرموله کرد که:

اولاً برعکس مرحله اول جنبش سبز (که از فردای پسا اعلام نتیجه انتخابات دولت دهم تا 29 خرداد 88 ادامه داشت و به صورت غیر قهرآمیز و در چارچوب همان گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی فاز اول، معتقد به حرکت از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای و اصلاحات از بالا و توسط جناح‌های درون حکومتی برای رسیدن به دوران طلائی خمینی در دهه 60 بودند و با شعار «رأی من کو؟» حداکثر خواسته آنها ابطال انتخابات مهندسی شده خامنه‌ای بودند، اما) در مرحله دوم جنبش سبز که از روز شنبه 30 خرداد در پاسخ حزب پادگانی خامنه‌ای به فراخوانی مسالمت‌آمیز روحانیون (موسوی خوئنی‌ها، مهدی کروبی، سید محمد خاتمی) صورت گرفت، جنبش سبز در برابر تزریق خشونت توسط حزب پادگانی از بالا (بر جنبش سبز) قرار گرفت؛ که البته «همین تزریق خشونت از بالا توسط حزب پادگانی خامنه‌ای در ادامه باعث شکاف بین رأس و بدنه جنبش سبز شد» چراکه اگرچه «رأس جنبش سبز تصمیم به عقب‌نشینی در برابر خشونت تحمیلی حزب پادگانی خامنه‌ای گرفتند»، ولی «بدنه جنبش سبز تحت رهبری جنبش دانشجوئی در شکل بازتولید پروسه قیام تیرماه 78 تصمیم به ورود به خشونت عکس‌العملی نسبت به حزب پادگانی گرفتند» و از آنجا بود که حزب پادگانی خامنه‌ای با برپائی کهریزک‌ها و اوین‌ها و سرکوب خونین خیابانی و حمله مغول‌وار به خوابگاه‌های دانشجوئی، «جنگی فراگیر و ناخواسته بر جنبش سبز تحمیل کرد که سنتز جدید و نهائی آن در عاشورای 88 (ششم دی‌ماه سال 1388) به نمایش درآمد». جنگ جنبش سبز در روز عاشورای 88 (ششم دی‌ماه 88) با حزب پادگانی خامنه‌ای «جنگ بدنه جنبش سبز تحت هژمونی جنبش دانشجوئی با حزب پادگانی خامنه‌ای بود، نه جنگ رهبری جنبش سبز با حزب پادگانی» (هر چند که فردای عاشورای 88 میر حسین موسوی از جبهه بدنه جنبش سبز در جنگ عاشورا در برابر جبهه حزب پادگانی خامنه‌ای حمایت کرد).

ثانیاً برعکس مرحله اول حرکت جنبش سبز که رهبری جنبش سبز معتقد به گفتمان اصلاح‌طلبی درون حکومتی از بالا بودند، در مرحله دوم حرکت جنبش سبز (که از 30/03/1388 شروع شد) «گفتمان جنبش سبز صورت دینامیک جنبشی تحول‌خواهانه از پائین پیدا کرد» بنابراین، از همان زمان بود که شیخ مهدی کروبی به جنبش سبز پیوست و «جنبش دانشجوئی (بر پایه تجربه‌ای که از پروسه قیام تیرماه 78 آموخته بود) با دینامیک و جنبشی و حرکت از پائین شدن جنبش سبز توانست به جای رهبری سابق جنبش سبز رهبری این جنبش را در عرصه میدانی در دست بگیرد» که جنگ عاشورای 88 «نمایش این تغییر گفتمانی در رویکرد جنبش سبز بود». چراکه در جنگ عاشورای 88 (ششم دی‌ماه 88) نه تنها به جای «رهبری فردی کاریزمائی مرحله اول جنبش سبز رهبری به صورت جمعی و دانشجوئی درآمده بود» و نه تنها در جنگ عاشورای 88 «جنگ جنبش سبز با حزب پادگانی خامنه‌ای بود، نه جنگ حزب و سازمان با حزب پادگانی خامنه‌ای» و نه تنها در عاشورای 88 «نبرد خشونت با خشونت بود» و نه تنها در عاشورای 88 «نبرد مذهب با مذهب بود» و نه تنها در عاشورای 88 «نبرد طبقه متوسط شهری با حزب پادگانی خامنه‌ای بود» از همه مهمتر اینکه عاشورای 88 «نبرد گفتمان تحول‌خواهانه جنبشی تکوین یافته از پائین با گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی درون قدرت هم بود.»

به این ترتیب است که می‌توان عاشورای 88 را «پرچم جدائی گفتمان اصلاحات حکومتی (از بالا و از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای) با گفتمان تحول‌خواهانه جنبشی از پائین تعریف کرد» و باز در همین رابطه است که می‌توانیم عاشورای 88 را پرچم نمایش شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» توسط جنبش دانشجوئی و طبقه متوسط شهری هم تعریف کرد؛ و باز از اینجا است که می‌توان جنگ عاشورای 88 را «جنگ گفتمان‌ها هم تعریف کرد» و در ادامه همین است که می‌توان «جنگ عاشورا را صحنه به چالش کشیده شدن مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی هم تعریف کرد» هر چند که رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای «در تجمع دست‌ساز حکومتی (توسط مداحان حکومتی) در نهم دی‌ماه 88 تلاش کرد که به بازتولید مشروعیت از دست رفته خودش در عاشورای 88 بپردازد، ولی در همین رابطه هم حزب پادگانی خامنه‌ای شکست خورد. چرا که تجمع مداحان حکومتی در 9 دی‌ماه 88 خود نشان دهنده شکست حزب پادگانی خامنه‌ای در بازتولید مشروعیت از دست رفته این رژیم بودند.»

ثالثاً اگرچه کنش‌گران مرحله دوم جنبش سبز در فرایند پسا عاشورای 88 توسط حزب پادگانی خامنه‌ای به صورت همه جانبه سرکوب شدند و شرایط برای رکود 8 ساله (88 تا 96) حرکت‌های اجتماعی اعم از دینامیکی خیزشی و جنبشی و غیر دینامیکی اصلاح‌طلبان حکومتی از بالا فراهم گردید؛ اما «از تابستان 96 یعنی فرایند پسا انتخابات دولت دوازدهم در اردیبهشت 96 جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران با پشت سر گذاشتن فرایندهای اول و دوم حرکت‌های اجتماعی وارد فرایند سوم حرکت‌های اجتماعی شدند.»

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری