«گفتمان جنبشی پیشگام» در جامعه امروز ایران در کجا قرار دارد؟ (سرمقاله)
برای پاسخ به سؤال کلیدی فوق و برای تشحیذ ذهن مخاطب، ضروری میبینیم که بدواً در اینجا ایده و منظور خود را در شکل چندین سؤال مطرح کنیم:
1 - چه تعریفی از «گفتمان جنبشی پیشگام» در جامعه امروز ایران داریم؟
2 - مشخصه «گفتمان جنبشی پیشگام» در جامعه امروز ایران کدامند؟
3 - موقعیت «گفتمان جنبشی پیشگام» در رقابت فشرده گفتمانهای امروز جامعه ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟
4 - چگونه میتوانیم «گفتمان جنبشی پیشگام» را در جامعه امروز ایران به عنوان «گفتمان مسلط» در آوریم؟
5 - چگونه میتوانیم در جامعه امروز ایران «گفتمان جنبشی پیشگام» را تودهای کنیم؟
6 - اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه، در «گفتمان امروز جنبشی پیشگام» یا در عرصه «استراتژی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» در کجا قرار میگیرند؟ در جایگاه محوری این استراتژی یا مانند 150 ساله گذشته در جایگاه زائده و آپاندیس احزاب سیاسی؟
7 - آیا در «گفتمان جنبشی پیشگام» طبقه کارگر امروز جامعه ایران مانند گفتمان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا به صورت بالفعل مطلق میشوند یا اینکه تنها جایگاه محوری بالقوه (نه بالفعل) در عرصه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه دارند؟
8 - آیا در «گفتمان جنبشی پیشگام» همه مبارزات جامعه امروز ایران مانند گفتمان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم مغرب زمین تنها در چارچوب «صرف مبارزه طبقاتی» خلاصه و تحلیل میشوند یا اینکه «مبارزه طبقاتی» در جامعه امروز ایران تنها یک مؤلفه از مبارزات اجتماعی جامعه بزرگ امروز ایران میباشد؟ (به عبارت دیگر «جامعه مدنی» و «جامعه سیاسی» و «جامعه سنتی» که سه مؤلفه «پلورالیزم اجتماعی» امروز جامعه ایران میباشند، هر کدام در چارچوب مبارزه خاص اجتماعی و طبقاتی و تاریخی خود مبارزه میکنند).
9 - ایدههای تئوریک و برنامهای و استراتژیک امروز «گفتمان جنبشی پیشگام» بر کدامین مفاهیم استوار میباشند؟ «دموکراسی» یا «سوسیالیسم» یا «دموکراسی سوسیالیستی اقبال و شریعتی» یا «سوسیال – دموکراسی برنشتاینی»؟
10 - چرا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط تندپیچ و خودویژه امروز جامعه ایران (برعکس دیگر گفتمانهای موجود در عرصه رقابت فشرده گفتمانها) به جای «آلترناتیوسازی» بر «گفتمانسازی» تکیه میکنند؟
11 - علل و دلایل شکست گفتمان به اصطلاح «اصلاحطلبی درون و برون نظام مطلقه فقاهتی» که برای دو دهه به عنوان «گفتمان مسلط» بر جامعه ایران در آمده بود (از خرداد 76 تا دیماه 96 و از بعد از خیزش جامعه سنتی قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دیماه 96 با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» دوران افول خود را آغاز کرده است) چه میباشد؟
12 - چرا خطر بازتولید هیولای «گفتمان پوپولیسم ستیزهگر» (که برای مدت 8 سال در دولت نهم و دهم محمود احمدینژاد به صورت گفتمان مسلط در آمده بود و گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبی از درون نظام مطلقه فقاهتی را به چالش کشیده بود) جامعه امروز ایران را تهدید میکند؟
13 - چگونه «گفتمان جنبشی پیشگام» در جامعه امروز ایران میتواند در چارچوب «استراتژی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین» سر پل پیوند سه جامعه «مدنی و سیاسی و سنتی» جامعه بزرگ ایران بشوند؟
14 - پراکندگی عملی و نظری و عدم انسجام در حرکت نیروهای جنبش پیشگام در داخل و خارج از کشور در شرایط فعلی معلول کدامین عامل میباشد؟
15 - آیا سرکوب عریان رژیم مطلقه فقاهتی (در 40 سال گذشته عمر این رژیم) عامل عدم مسلط شدن و تودهای شدن «گفتمان جنبشی پیشگام» در رقابت با «گفتمان آلترناتیوسازی» بوده است یا بحران نظری و عملی این جنبش؟
16 - چگونه میتوانیم در شرایط تندپیچ و خودویژه امروز جامعه ایران به وحدت درونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه نظری و عملی (و در داخل و خارج از کشور) دست پیدا کنیم؟
17 - آیا بدون وحدت درونی نیروهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در عرصه نظری اعم از تئوری و برنامه و در عرصه عمل در دو مؤلفه «افقی جنبشی» و «عمودی سازمانی») میتوانیم «گفتمان جنبشی پیشگام» را (در چارچوب استراتژی جامعه مدنی جنبشی خودجوش، خودسازمانده، خودمدیریتی، خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین در سه جامعه مدنی و سیاسی و سنتی ایران) در رقابت فشرده گفتمانهای امروز جامعه ایران (به خصوص در رقابت با گفتمانهای رنگین کمان آلترناتیوساز چپ و راست و ملیگرا و به اصطلاح اصلاحطلب داخل و خارج از کشور) به گفتمان مسلط امروز جامعه ایران در آوریم؟
18 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در جامعه امروز ایران) برای «بالا بردن وزن گفتمان جنبشی خود» (در عرصه رقابت فشرده گفتمانهای امروز جامعه ایران به خصوص در رقابت با گفتمانهای رنگارنگ آلترناتیوساز داخل و خارج از کشور) چه درسی میتواند از گذشته 150 ساله حرکت تحولخواهانه جامعه ایران بیاموزند؟
19 - آیا با برداشتهای قالبی (و وارداتی و کپی - پیست شده) از مفاهیم کلاسیک گفتمانهای گذشته دیگر جوامع، امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتواند به ارتقاء گفتمان خود در عرصه تودهای کردن آن در جامعه ایران دست پیدا کنند؟
20 - مشکلات امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه چهار مؤلفه سر پل تودهای کردن گفتمان جنبشی خود (که فضای رسانه، فضای دینی جامعه، فضای ادبیات و فضای هنر میباشند) کدامند؟
21 – اگر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در جامعه امروز ایران در عرصه «تبیین مفاهیم گفتمان جنبشی» خود موظف است که در چارچوب گفتمان «دموکراسی سوسیالیستی اقبال و شریعتی» اقدام به «مفهومسازی کنکرت و مشخص در چارچوب اصل تحلیل مشخص از شرایط مشخص بکنند»، چگونه میتوانند در این عرصه به «وحدت تئوری و نظری و پلاتفرمی و برنامهای» در عرصه حرکت افقی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر و حرکت عمودی سازمانی دست پیدا کنند؟
22 - شرایط امروز جامعه ایران در عرصه گفتمانسازی جنبشی (نه گفتمانسازی حزبی و نه گفتمان آلترناتیوسازی) چه تفاوتی با شرایط شریعتی در دهه 40 و 50 دارد؟ آیا بدون توجه به این تفاوت خودویژه زمانی شریعتی با زمان ما، میتوانیم در این شرایط برخورد تطبیقی (نه انطباقی و نه کتابی دگماتیست) با حرکت شریعتی در عرصه گفتمانسازی جنبشی بکنیم؟
23 - شرایط بینالمللی و منطقهای امروز در عرصه گفتمانسازی جنبشی در جامعه ایران چه تفاوتی با شرایط بینالمللی و منطقهای زمان محمد اقبال (در نیمه اول قرن بیستم) دارد، آیا بدون توجه به این تفاوت دورانی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتوانند در این شرایط برخورد تطبیقی (نه انطباقی یا دگماتیست کتابی) با حرکت اقبال در عرصه گفتمانسازی جنبشی خود در جامعه امروز ایران بکنند؟
24 - آیا تا زمانی که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نتوانند به وحدت درونی خود در عرصه نظر اعم از تئوریک و پلاتفرمی و برنامهای و... دست پیدا کنند، میتوانند به وحدت درونی خود در عرصه عمل اعم از سازماندهی و تشکیلاتی در چارچوب حرکت افقی جنبشی و حرکت عمودی سازمانی و تودهای کردن گفتمان جنبشی خود در جامعه امروز ایران دست پیدا کنند؟
25 - اگر «اهرم رسانه» در اشکال مختلف «تصویری و صوتی و متنی» شرط اول پیوند جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران جهت کشف گفتمان جنبشی خود میباشد، چگونه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط میتوانند (در چارچوب حفظ استقلال خود و عدم وابستگی به سیاستهای بینالمللی سرمایهداری جهانی و رژیمهای ارتجاعی منطقه از عربستان سعودی تا رژیم آپارتاید و اشغالگر و تروریست و کودککش صهیونیستی اسرائیل) به این اهرم دست پیدا کنند؟ آیا بدون «اهرم رسانه» در اشکال مختلف تصویری و صوتی و متنی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط (که عصر ارتباطات میباشد) میتوانند با جنبشهای افقی جامعه امروز ایران (در راستای کشف و اعتلا و تودهای کردن گفتمان خود) پیوند دیالکتیکی ایجاد کنند؟
26 - تا چه اندازه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط امروز جامعه ایران میتوانند با تکیه بر «فضای مجازی» (در عرصه هدایتگری افقی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) جهت کشف و اعتلا و تودهای کردن «گفتمان جنبشی» خود موفق بشوند؟
27 - چگونه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در شرایط امروز جامعه ایران) میتوانند به «رسانه همگانی و فراگیری که سخنگو و بازتابکننده مطالبات جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد» دست پیدا کنند؟
28 - رسانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران برای اینکه بتواند:
اولاً سخنگو و بازتابکننده مطالبات جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشد.
ثانیاً بسترساز کشف پراتیک اجتماعی و عامل اعتلا و تودهای کردن گفتمان جنبش در جامعه ایران باشد.
ثالثاً همگانی و فراگیر باشد، باید دارای چه خودویژگیهائی باشد؟
29 - خلاء «رسانه فراگیر و همگانی» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در عرصه حرکت افقی و کشف پراتیک اجتماعی و تودهای کردن گفتمان جنبشی خود) در جامعه امروز ایران چگونه قابل تکمیل و جبران میباشد؟
30 - آیا با زبان پلمیک و آکادمیک نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) این جنبش میتوانند به اهداف کشف و اعتلا و تودهای کردن «گفتمان جنبشی» خود دست پیدا کنند؟
31 - در خلاء «جنبش مستقل سندیکائی» امروز جامعه ایران و در خلاء حزب با احزاب سیاسی که نماینده مستقل گروههای اجتماعی (قاعده جامعه امروز ایران) باشند، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چگونه میتوانند «گفتمان جنبشی» خود را کشف و اعتلا و تودهای بکنند؟
32 - در چارچوب «گفتمان جنبشی پیشگام» ضرورت تشکل و سازماندهی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از کدامین مسیر مادیت پیدا میکند؟ از طریق جنبشهای دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر یا از طریق احزاب سیاسی وابسته به این جنبشها؟
33 - اگر تمامی جریانهای سیاسی آلترناتیوساز در راستای استراتژی کسب قدرت سیاسی خود در چارچوب همان روشی که به قدرت میرسند، شکل حکومت و دولت و حکفرمائی آنها بر جامعه مادیت پیدا میکند، «گفتمان دموکراسی سوسیالیستی» که بر اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت (قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) تکیه دارد، با کدامین بدیل در جامعه امروز ایران دست یافتنی میباشد، «بدیل رژیم چنج یا رژیم رام» که گروههای خارجنشین از سلطنتطلبان تا مجاهدین خلق و تا تجزیهطلبان منطقهای بر آن تکیه میکنند و یا «بدیل انقلابیگری» که گروههای مارکسیستی خارجنشین در چارچوب کسب قدرت سیاسی از طریق شورشهای داخلی به دنبال آن میباشند و یا «بدیل دموکراتیک» که به جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر تکوین یافته از پائین اعتقاد دارد و یا «بدیل به اصطلاح اصلاحطلبانهای» که در نگاه طرفدارانش از طریق صندوقهای رأی رژیم مطلقه فقاهتی و در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی و توسط جناحهای درونی قدرت در عرصه تقسیم باز تقسیم درونی قدرت بین آنها دست یافتنی میباشد؟
34 – اگر تمامی گفتمانها (چه «آلترناتیوساز» و چه «گفتمانساز» در عرصه رقابت فشرده گفتمانهای امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان قومی و سیاسی و عقیدتی و فرهنگی ایران) در چارچوب «گفتمان جنبشی» خود موظفند جهت حفظ هویت ایرانی این جامعه رنگین کمان بر نوعی از هویت تکیه کنند، «گفتمان جنبشی پیشگام» جهت دستیابی به هویت دینامیک جامعه ایرانی بر کدامین هویت تکیه میکنند؟ هویت ملی – قومی یا هویت دینی، مذهبی، فرقهای، عقیدتی و یا هویت انسانی؟ (به صورت فراجنسیتی و فرانژادی و فرازبانی و فرامذهبی و فراعقیده سیاسی).
35 - در رویکرد «جنبشی پیشگام» در چارچوب جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر و تکوین یافته از پائین، «گفتمان دموکراسی سوسیالیستی» با روش بدیل دموکراتیک، آیا بدون هویت ایرانی در چارچوب هویت انسانی فراجنسیتی و فرانژادی و فرازبانی و فرامذهبی و فراعقیده سیاسی میتواند به دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و معرفتی دست پیدا کند؟
36 - اگر عامل تکوین گفتمان سوسیالیسم دولتی یا سوسیالیسم استبدادی قرن بیستم دو اصل «تقدم حزب بر جنبش» و «کسب قدرت سیاسی توسط حزب به نمایندگی از جنبشهای اجتماعی و مدنی و سیاسی» در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه بوده است، «نقشه راه گفتمان دموکراسی سوسیالیستی» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (برای آنکه گرفتار ورطه هولناک سوسیالیست دولتی یا سوسیالیست استبدادی قرن بیستم که باعث فروپاشی اردوگاه بزرگ سوسیالیسم دولتی در دهه آخر قرن بیستم شد، نشود) کدام است؟
37 - اگر بدون جامعه مدنی جنبشی، جنبشهای خودجوش و خودمدیریتی و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین امکان نهادینه شدن دموکراسی سه مؤلفهای «اجتماعی کردن قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی» وجود ندارند، طبقه کارگر ایران و دیگر گروههای اجتماعی در کجا باید خودشان را متشکل سازند، در احزاب سیاسی و یا در جنبشهای سندیکائی مستقل خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر و دینامیک؟
38 - حزب یا احزاب سیاسی که توانائی نمایندگی سیاسی گروههای اجتماعی پائین جامعه در حاکمیت داشته باشند، آیا در فرایند پساتکوین جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی به صورت دینامیک تکوین پیدا میکنند و یا در فرایند پیشاتکوین جنبشهای دینامیک تکوین یافته از پائین؟(به عبارت دیگر آیا جنبشهای دینامیک حزب یا احزاب سیاسی نماینده خود را میسازند و یا برعکس احزاب سیاسی بالائی جنبشهای پائینی جامعه را ایجاد میکنند؟)
39 - آیا بدون تکوین جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودمدیریتی و خودرهبر گروههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران امکان «تغییر قوا در عرصه میدانی به سود جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین»، در برابر قدرت سرکوب سازماندهی شده رژیم مطلقه فقاهتی وجود دارد؟
40 - در هیرارشی سازماندهی سه فرایندی «طبقه، جنبش، حزب» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب دو نوع «وظایف درونی و برونی» یا «وظایف عمودی و افقی» خود چگونه میتوانند نقش هدایتگری خود را در عرصه «نقشه راه» مسیر حرکت این سه فرایند به انجام برسانند؟ از مسیر آگاهیبخشی طبقاقی، اجتماعی، سیاسی و یا توسط سازماندهی مستقیم آمرانه از بالا و یا به وسیله رهبری عملی و نظری آنها؟
باری، بدون تردید از آنجائیکه جامعه امروز ایران گرفتار ابر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی و سیاسی و فرهنگی و... میباشد، همین امر باعث گردیده است تا جامعه امروز ایران «آبستن گذار و تغییر و تحول در عرصههای مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بشود». پر واضح است که همین موقعیت خودویژه جامعه امروز ایران باعث گردیده است تا شرایط برای طرح رویکردهای مختلف توسط نیروهای مدعی در داخل و خارج از کشور جهت چگونگی گذار جامعه ایران از این تندپیچ تاریخ خود فراهم بشود؛ که در یک نگاه کلی این رویکردهای مطرح شده برای نقشه راه و گذار جامعه ایران از این فرایند میتوان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد.
دسته اول – دلالت بر آن رویکردهائی میکنند که از آنجائیکه آنها مشکل امروز جامعه ایران و مشکل دوران گذار جامعه ایران در خلاء آلترناتیوی تحلیل مینمایند، همین امر باعث گردیده است تا نظریهپردازان این رویکرد تنها نقشه راه گذار امروز جامعه ایران در «آلترناتیوسازی» بدانند. نکته مهمی که در خصوص تمامی جریانهای معتقد به «آلترناتیوسازی» (به عنوان تنها نقشه راه گذار جامعه ایران از این مرحله) قابل توجه میباشد اینکه:
اولاً تمامی این جریانها آلترناتیوساز امروز جامعه ایران در داخل و خارج از کشور بدون اینکه به این اصل توجه کنند که آلترناتیوسازی یک امر موضعی و مکانیکی و تزریقی و دستوری و بالبداهه نیست که مانند کودتاچیان با چند تا تماس و یارگیری و کشتار و خونریزی و جلب حمایت قدرتهای امپریالیستی (مانند آنچه در 28 مرداد 32 شاهد آن بودیم) بتوان به آن دست پیدا کرد.
ثانیاً مهمتر از تعیین آلترناتیو، شیوه و مکانیزم کسب قدرت است چراکه روش حکومتداری هر جریانی مولود و سنتز شیوه کسب قدرت سیاسی آن جریان میباشد.
ثالثاً تمامی این مدعیان آلترناتیوسازی برای دوران تغییر در جامعه امروز ایران هر چند که به علت سلطه گفتمان دمکراتیک در قرن بیست و یکم (برعکس سلطه گفتمان انقلابیگری در قرن بیستم) همه این جریانها در تحلیل نهائی سخن از تکوین نظام دموکراتیک توسط جریان خود در مرحله پسا تغییر مطرح میکنند، اما هیچکدام از این جریانها حتی حداقل تجربه دموکراتیک در عرصه جریان درونی خود هم نداشتهاند و ندارند؛ و همچنین در عرصه وحدتبخشی درون اپوزیسیون با اینکه مدت 40 سال از عمر اپوزیسیون ایران در داخل و خارج از ایران میگذرد، به خاطر اینکه هنوز حتی تجربه گفتگوی دموکراتیک با یکدیگر هم ندارند، اپوزیسیون ایران در داخل و خارج از کشور (از اردوی راست تا اردوی چپ آن) از حداقل روند همگرائی هم برخوردار نمیباشند. بطوریکه شاهد هستیم که تاکنون حاصل هر نشست آنها در این رابطه واگرائی و انشعاب بیشتر بوده است و البته دلیل این امر همان میباشد که در چارچوب استراتژی «کسب قدرت سیاسی» از آنجائیکه هر جریانی برای خود سهم شیر میخواهد، بدون تردید راهی جز واگرائی بیشتر برای آنها باقی نمیماند.
رابعاً هر کدام از این جریانهای آلترناتیوساز خودشان را نماینده تام الاختیار تودهها و سخنگوی جامعه ایران میدانند، بدون اینکه از حداقل پایگاه اجتماعی در جامعه ایران برخوردار باشند (و البته در عرصه اقدام عمل اجتماعی وقتی که مخاطبی از گروههای اجتماعی در برابر خود نمیبینند و بین نظریات ذهنی خود و عمل اجتماعی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران جدائی و بیگانگی میبینند، شروع میکنند به برخوردهای دن کیشوتی کردن، مثل هستههای سرخ یا هستههای مسلحانه یا کودتا و غیره که در تحلیل نهائی حاصلی جز بالا بردن هزینه مبارزه برای جامعه ایران نخواهد داشت).
خامسا در آلترناتیوسازی اگرچه همه این جریانها در داخل و خارج از کشور در غیبت جنبشهای پیشرو جامعه بزرگ ایران بر پایه جریان خود به آلترناتیوسازی میپردازند، همین امر باعث میگردد تا روش آنها در عرصه آلترناتیوسازی با هم متفاوت باشند. بطوریکه عدهای از آنها برای آلترناتیوسازی خود بر رویکرد «رژیم چنج جناح هار امپریالیسم آمریکا و نتانیاهو و بن سلمان سعودی» تکیه میکنند و تلاش میکنند تا توسط جلب حمایت آنها در چارچوب سیاست تغییر آنها «خود را بهترین گزینه برای جایگزینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» (در راستای سیاست مثلث شوم ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان) تعریف کنند تا توسط آن بتوانند با جلب بلندگوهای امپریالیسم خبری و سرمایههای نفتی عربستان و حمایتهای نظامی سیاسی نتانیاهو، آلترناتیوی خود را در برابر جریانهای رقیب تثبیت کنند؛ و این آلترناتیوی خود را به جامعه ایران هم تزریق نمایند.
لذا به همین دلیل است که شاهدیم که یک روز بوقهای امپریالیست خبری جهان سرمایهداری مجاهدین خلق را به عنوان آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی مطرح میکنند و جو جلیانی در متینگ مجاهدین خلق در پاریس (در خصوص خیزشهای دیماه 96 و مرداد 97 میگوید «این هستههای شورشی ما هستند که در داخل ایران در حال شورش میباشند» و چند روز بعد وقتی دیدند که از مجاهدین آبی در داخل ایران برای آنها گرم نمیشود، به طرف بازماندههای رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی میروند و بدون کمترین انتقادی از رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی که بسترساز ظهور هیولای 40 ساله رژیم مطلقه فقاهتی در جامعه ایران شدند، به یکباره از چهره آنها قدیس میسازند و از بازماندههای آنها آنچنان دموکراتهائی میسازنند که امثال جان لاک و منتسکیو و روسو باید بیایند و در مکتب آنها علم دموکراسی بیاموزند). البته نکتهای که ذکر آن در این جا خالی از عریضه نمیباشد، اینکه کلاً تکیه بر «رویکرد آلترناتیوسازی» در شرایط امروز جامعه ایران از آنجائیکه در عرصه میدانی در داخل کشور (به علت سازماندهی دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی و در خلاء تشکیلات و سازماندهی نیروهای مستقل) توازن قوا به سود رژیم مطلقه فقاهتی میباشد و همچنین از آنجائیکه تمامی جریانهای خارجنشین بدون استثناء فاقد تشکیلات و سازماندهی در داخل کشور میباشند، راهی جز این برای آنها باقی نمیماند، الا اینکه جهت کسب قدرت سیاسی مورد ادعای خود در چارچوب سیاستهای «رژیم رام یا رژیم چنج» امپریالیسم خبری و امپریالیسم نظامی مالی و نفتی جهان سرمایهداری حرکت بکنند.
بدین ترتیب است که حتی جریانهای مستقل چپ خارجنشین هم که امروز توسط رویکرد کسب قدرت سیاسی و شعار سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی میکوشند به روند آلترناتیوسازی خود ادامه بدهند، مجبورند تا جهت تبلیغ رویکرد خود بر بوقهای امپریالیسم خبری تکیه نمایند و این آش آنقدر شور شده است که امروز شاهدیم حتی جریانهای تجزیهطلب مناطق کردستان تا خوزستان و تا بلوچستان جهت مذاکره با جناح هار امپریالیسم آمریکا از یکدیگر سبقت میگیرند (مذاکره جناح حزب دموکرات کردستان تحت رهبری مصطفی هجری با کاخ سفید و ترامپیسم تنها در این رابطه قابل تفسیر میباشد. همچنین جنگ داخلی دو گروه کرد پ ک ک ترکیه و حزب کردستان شاخه مصطفی هجری هم در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل میباشد).
نکته جالب توجه در این رابطه اینکه خود «رویکرد آلترناتیوسازی» در شرایط فعلی دارای دو شاخه خارج از کشور و داخل کشور میباشند، به این ترتیب که شاخه داخل کشور عبارتند از گروه و جریانها و افرادی از اصلاحطلبان سابق که از مرحله پساعبور جامعه ایران از رویکرد به اصطلاح اصلاحطلبان (در خیزش دیماه 96) جهت بازتولید خود در این شرایط شعار «عبور از اصلاحطلبان» را مطرح میکنند و با طرح «پروژه رفراندم» و یا طرح «حذف اصول مغایر با دموکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی» تلاش میکنند تا در داخل اقدام به آلترناتیوسازی و یارگیری و بازتولید جریان گذشته اصلاحطلبی، البته در شکل جدید آن بکنند. البته این گروه و افراد جدای از رهبری گذشته جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون رژیم مطلقه فقاهتی میباشند که آن رهبری از بعد از عبور جامعه ایران از این اصلاحطلبان رنگارنگ (از دیماه 96 با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا») در فرایند پساخیزش دیماه 96 تلاش میکنند تا توسط وادار کردن هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی (حزب پادگانی خامنهای و جناح هزار تکه راست که در رأس آنها راست پادگانی تحت هژمونی سپاه میباشند) به عقبنشینی شرایط جهت شکست حصر رهبران جنبش سبز و آلترناتیو رهبری پس از خامنهای برای خود فراهم نمایند. تغییر 180 درجهای شیخ حسن روحانی از بعد از خیزش دیماه 96 به طرف خامنهای و نامه نگاریها شیخ مهدی کروبی تا سید محمد خاتمی و ترساندن مردم از سوریهای شدن ایران یا سوریزاسیون ایران توسط آنها تنها در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل میباشند.
بدین ترتیب است که در خصوص «رویکرد آلترناتیوسازی» در شاخههای مختلف داخلی و خارجی آن میتوانیم به این داوری نهائی بپردازیم که:
الف - فونکسیون نظری و عملی همه اینها منفک و بیگانه از جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشند.
ب – هر چند هیچکدام از این جریانها چه در داخل و چه در خارج از کشور در باب «چگونگی شکلگیری نظام دموکراتیک» در جامعه امروز ایران (که در حرف مدعای آن میباشند) تئوری مشخصی ارائه ندادهاند، ولی بدون تردید میتوان در این رابطه داوری کرد که اگر بپذیریم که تمامی جریانهائی که تئوری روشنی در باب چگونگی شکلگیری نظام دموکراتیک مورد ادعای خود در جامعه ایران نداشته باشند و توسط طرح کلیاتی مثل «مجلس موسسان» یا «رفرندام» یا «شورشهای مردمی» و غیره بخواهند همان شعار خمینی در سال 57 (که میگفت «شاه برود اگر عبیدالله زیاد و یزید هم بیاید بهتر از شاه خواهد بود») بازتولید کنند «باز درب بر آن پاشنه سابق خواهد چرخید.»
یادمان باشد که خود خمینی هم قبل از کسب قدرت سیاسی در مصاحبههای خود در فرانسه «نقاب دموکرات بر چهره خود زده بود و حتی برای یکبار هم ادعا نکرد که میخواهد ولایت فقیه به عنوان شکل حکومت و دولت جایگزین رژیم شاه بکند» و هر زمانی که خبرنگاران خارجی در فرانسه از خمینی در باب شکل آینده حکومت در ایران میپرسیدند او میگفت «ما شکل حکومتی مانند فرانسه و آمریکا خواهیم داشت» ولی از بعد کسب قدرت سیاسی بود که دیدیم که خمینی تمام گذشته خود در پاریس را فراموش کرد و در چارچوب اصل 110 قانون اساسی مقامی ورای قانون و ورای پاسخگوئی برای خود به عنوان ولایت مطلقه فقیه (که بیش از 60% قدرت سه مؤلفهای در کشور ایران در دست دارد) تعریف کرد؛ و آنچنان پیش رفت که رسماً اعلام کرد که «ولی فقیه قدرت خداوند دارد». اگر بپذیریم که خمینی از 15 خرداد وارد «فرایند آلترناتیوسازی با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی شد» و اگر بپذیریم که خمینی از بعد از 15 خرداد و بعد از تبعید به ترکیه و عراق دیگر از «فرایند قبلی مشارکت در قدرت» و «رویکرد مشروطهگرایانهای» که در کتاب کشف الاسرار خود داشت عبور کرده بود و اگر بپذیریم که نظریه ولایت فقیه خمینی (که در تابستان سال 46 توسط یک سلسله سخنرانی در نجف مطرح کرد) در فرایند آلترناتیوسازی او و در فرایند پساسرکوب قیام 15 خرداد 42 صورت گرفته است و اگر بپذیریم که شعار «شاه باید برود و همه با هم» خمینی مولود همان استراتژی آلترناتیوسازی خودش بوده است، بدون تردید در عرصه آسیبشناسی انقلاب 57 و تبیین علل و دلایل شکست جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 میتوانیم به این داوری برسیم که «رویکرد آلترناتیوسازی خمینی از بالا و خلاء تئوری استبداد و تئوری دموکراتیک در اندیشههای او و تکیه او بر کسب قدرت سیاسی از هر طریق و روشی و بیتفاوتی خمینی نسبت به جنبشهای خودجوش و دینامیک و خودمدیریتی و مستقل و خودرهبر و ادعای خمینی به نمایندگی داشتنش از آسمان تا زمین برای کل جامعه ایران، باعث شکست جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 گردید» بزرگترین درسی که از شکست جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی امروز میتواند راهنمای جامعه ایران بشود، اینکه علل و دلایلی که باعث شد تا جامعه ایران (جامعهای که 110 سال پیش نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا کرده است و جامعهای که 75 سال پیش جنبش رهائیبخش ضد استعماری او پیشکسوت جنبشهای رهائیبخش خلقهای پیرامونی در فرایند پسا جنگ دوم بینالمللی بوده است) در مدت 40 سال گذشته گرفتار هیولای استبداد مطلقه فقاهتی بشود، «همین رویکرد آلترناتیوسازی بدون تئوری و استراتژی مشخص خمینی بوده است.»
دسته دوم – دلالت بر رویکرد جریانهائی میکند که در این شرایط به جای رویکرد «آلترناتیوسازی» بر رویکرد «گفتمانسازی» تکیه دارند. مبانی اندیشههای رویکرد «گفتمانسازی» (که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از سلسله جنبان این رویکرد میباشد و بیش از 40 سال است که در جامعه ایران بر این طبل میکوبد) عبارتند از اینکه جامعه امروز ایران در آستانه یک «پلورالیزم بزرگ اجتماعی» قرار دارد که سنتز و محصول این پلورالیزم بزرگ اجتماعی جامعه ایران، «سه اشکوبهای شدن جامعه ایران میباشد» که این سه آشکوبه عبارتند از:
1 - جامعه مدنی.
2 - جامعه سیاسی.
3 - جامعه سنتی.
بدون تردید اگر کارزار اصلی اجتماعی امروز ایران را کارزار سنت و مدرنیته بدانیم، در جامعه امروز ایران بین سه مؤلفه اجتماعی فوق یعنی «جامعه مدنی و جامعه سیاسی و جامعه سنتی» ارتباط مختلفی در عرصه جدائی و پیوند وجود داشته است. برای فهم این موضوع کافی است که عنایت داشته باشیم که به صورت مشخص از بعد از شهریور 20 و پایان یافتن دوران استبداد رضاخانی بر جامعه ایران و فراهم شدن فضای تنفس سیاسی در جامعه ایران با شکلگیری جامعه سیاسی در ایران، برای اولین بار کشاکش بین جامعه سیاسی ایران (با سه رویکرد ملیگرائی و مذهبی و مارکسیستی) و جامعه سنتی با رویکرد اسلام سنتی فقاهتی شکل گرفت؛ که این کشاکش در عرصه جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق (و ادامه آن در دولت دکتر محمد مصدق) باعث گردید تا «جامعه مدنی» در کنار «جامعه سیاسی» و «جامعه سنتی» فوق نیز بازتولید بشود؛ و به همین دلیل بود که در دوران دولت دکتر محمد مصدق سه جامعه «مدنی و سیاسی و سنتی» در کشاکش با هم قرار داشتند. رهبری جامعه مدنی در دست مصدق بود و رهبری جامعه سیاسی (به علت پتانسیل تشکیلاتی حزب توده) در دست حزب توده بود و رهبری جامعه سنتی در دست روحانیت حوزههای فقاهتی تحت هژمونی بروجردی و کاشانی و بهبهانی قرار داشت.
همین کشاکش سه جامعه مدنی و سیاسی و سنتی در دولت دکتر محمد مصدق، از آنجائیکه هم جامعه سیاسی (توسط حزب توده) دارای تشکل و سازماندهی بودند و هم جامعه سنتی (توسط دستگاه سنتی روحانیت) دارای سازماندهی سنتی بودند و تنها جامعه مدنی بود که (به علت نورس بودن و به علت ضعف تشکیلات حزبی و دولتی مصدق در سازماندهی آنها) فاقد سازماندهی بودند، در نتیجه همین امر باعث گردید تا به علت مخالفت جامعه سیاسی ایران تحت رهبری حزب توده و جامعه سنتی ایران تحت رهبری کاشانی و بروجردی و بهبهانی و عدم توانائی جامعه مدنی (به علت فقدان سازماندهی) شرایط برای کودتای 28 مرداد 32 توسط امپریالیسم آمریکا – دربار پهلوی – ارتجاع مذهبی تحت رهبری کاشانی و بروجردی فراهم بشود. بدون تردید در فرایند پساکودتای 28 مرداد چالش میان سه جامعه مدنی و سیاسی و سنتی در ایران ادامه داشت. آنچنانکه در جریان قیام 15 خرداد تحت رهبری روحانیت سنتی حوزههای فقاهتی و خمینی این جامعه سنتی بود که توانست هژمونی خودش را بر دو جامعه سیاسی و مدنی تحمیل نماید؛ که البته هر چند که در دهه 40 و 50 به علت اعتلای جنبش چریکی، جنبش سیاسی توانست (از بعد از افول رهبری حزب توده بر جامعه سیاسی ایران، در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 و پساشکست قیام 15 خرداد 42) جامعه سیاسی ایران را (نسبت به موضع انفعالی گذشته خود) فعال بکند، اما از آنجائیکه در رویکرد چریکگرائی مدرن و ارتش خلقی مائوئیستی (دهه 40 و 50) اعتقادی به سازماندهی تودهها و جامعه ایران وجود نداشت و تمامی حرکت و تشکیلات در نهادهای گروهی و سازمانی خود خلاصه میکردند، همین امر باعث گردید تا جنبش چریکگرائی در دهه 40 و 50 نتواند جامعه سیاسی ایران را سازماندهی نماید و به جامعه مدنی ایران دست پیدا نماید؛ و از آنجائیکه فضای استبداد و اختناق رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 تا سال 57 از هر گونه نهادینه شدن جنبش مدنی در جامعه ایران جلوگیری میکرد. از نیمه دوم سال 56 و به خصوص در سال 57 که جنبش ضد استبدادی مردم ایران اعتلا پیدا کرد، به علت همان «ضعف پتانسیل جامعه مدنی و جامعه سیاسی شرایط برای هژمونی جامعه سنتی تحت رهبری روحانیت سنتی حوزههای فقاهتی و خمینی» (توسط بیش از 15 هزار مسجد و حسینیه و تکیه که داشتند) فراهم گردید.
بنابراین سلطه جامعه سنتی تحت رهبری روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران نه تنها باعث تحمیل هژمونی جامعه سنتی و روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی بر جامعه سیاسی و جامعه مدنی ایران گردید، بلکه اوج فاجعه آنجا بود که در فرایند پساانقلاب 57 جریان ارتجاعی و دگماتیست اسلام فقاهتی رهبری کننده جامعه سنتی توانست رویکرد اسلام دگماتیست فقاهتی خود را در چارچوب نظریه «ولایت فقیه» خمینی به عنوان یک گفتمان مذهبی – سیاسی در جامعه ایران نهادینه نماید و بدین ترتیب بود که در 40 سال گذشته این گفتمان دگماتیست ارتجاعی در رنگهای مختلف سیاه و سفید و سبز و بنفش توانستند بر جامعه ایران مسلط بشوند. هر چند که در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به لحاظ کمی جامعه سنتی هوادار روحانیت دگماتیست فقاهتی حاکم روندی ره به کاهش و ضعف داشته است. بطوریکه حداکثر کمیت جامعه سنتی طرفدار حاکمیت مطلقه فقاهتی در رنگهای مختلف سبز و بنفش و سیاه و سفید آن امروزه بیش از ده میلیون نفر نمیباشند. ولی آنچه در این رابطه مهم است اینکه از دیماه 96 توسط خیزش قاعده جامعه ایران (از آنجائیکه خیزش دیماه 96 از دل جامعه سنتی ایران که در طول 38 سال گذشته وابسته به حاکمیت مطلقه فقاهتی بودند، برخاست) این گفتمان مسلط مذهبی – سیاسی – فقاهتی 38 ساله در رنگهای مختلف سبز و سفید و بنفش و سیاه آن توسط خود همین جامعه سنتی ایران به چالش کشیده شد؛ و همین به چالش کشیدن گفتمان فقاهتی حاکم توسط جامعه سنتی ایران، شرایطی نوینی در فرایند پساخیزش دیماه 96 در جامعه ایران ایجاد کرده است، چراکه از یکطرف جامعه مدنی ایران در مؤلفههای مختلف مبارزه مدنی، از مبارزه با حجاب اجباری گرفته تا محیط زیست روندی رو به اعتلا پیدا کرده است؛ و جامعه سیاسی ایران از جنبش مطالباتی تا جنبش دانشجوئی و دیگر جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران فعال شدهاند و همین افول جامعه سنتی تحت رهبری روحانیت فقاهتی حاکم در رنگهای مختلف (در چارچوب شعار «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمام ماجرا» خیزش دیماه 96) و اعتلا دو جامعه مدنی و سیاسی، باعث گردیده است تا در این شرایط خودویژه و تندپیچ تاریخ ایران، «اجتماع مردم ایران در آستانه یک رستاخیز بزرگ قرار بگیرند.»
بدون تردید در این شرایط پیروزی جامعه ایران در گرو نهادینه شدن دو جامعه «مدنی و سیاسی» مردم ایران، در چارچوب «استراتژی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین» میباشد. پر پیداست که در این شرایط جنبش سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور اگر به جای «گفتمانسازی در باب نظام دموکراتیک در جامعه ایران» (مانند سال 57) جهت کسب قدرت سیاسی تکیه بر «آلترناتیوسازی برون از جامعه جنبشی مدنی و سیاسی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی» بکنند و انرژیهای خود را به جای اینکه در «راستای مسلط کردن و تودهای کردن گفتمان جنبشی مدنی و سیاسی تکوین یافته از پائین» و در «راستای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی»، به سوی «کسب قدرت سیاسی در چارچوب گفتمان آلترناتیوسازی» بکنند، این فرصت طلائی از دست خواهد رفت.
لذا بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط خودویژه تاریخ ایران رسالت خود را در تقویت «گفتمانسازی جنبشی» در راستای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی میداند.
پایان