«سال 1398» چگونه گذشت؟ (سرمقاله)
سال 98 سال فلاکت، سال فقر و کشتار و گرانی و گرسنگی، سال بیکاری، سال رکود، سال سرکوب خونین خیزش آبانماه، سال تراژدی سقوط هواپیمای بوئینگ اوکراینی، سال سیل ویرانگر بلوچستان، سال افزایش 300 درصدی قیمت بنزین در یک روز، سال اوج تصادفات جادهای کشور، سال افزایش تورم بیش از 50 درصدی، سال فلاکت اردوگاه بزرگ کار و زحمت کشور، سال انتخابات تماماً مهندسی شده مجلس یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (توسط حزب پادگانی خامنهای)، سال ترور قاسم سلیمانی (بازوی برون مرزی و تئوریسین عمق استراتژیک و استراتژیست و موتور حرکت نظامی سیاسی در منطقه حزب پادگانی خامنهای)، سال اعتلای حلزونی خیزش بیسر و اتمیزه و تودهوار بیشکل آبانماه، سال تاخت و تاز و هجوم ویروس کرونا از شهر ووهان چین، سال خروج اعلام نشده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از تعهدات برجامی، سال حضور خامنهای در نماز جمعه پس از 8 سال،
سال جنگ آلترناتیوهای خارجنشین برای کسب قدرت سیاسی در داخل، سال عمیقتر شدن بحران نئولیبرالیسم سرمایهداری در عرصه جهانی از فرانسه تا شیلی و از لبنان تا عراق و ایران، سال طغیان فرابحران زیست محیطی در کره زمین، سال اوجگیری ریاضت اقتصادی توسط بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول در کشورهای پیرامونی، سال ظهور هیولای ناسیونالیسم پوپولیستی از کشورهای متروپل تا کشورهای پیرامونی، سال اوجگیری تحریمهای اقتصادی و فشار حداکثری (جناح هار امپریالیسم آمریکا) بر مردم ایران، سال فعال شدن گسلهای فرابحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی کشور، سال اعتلای دوباره جنبش دانشجوئی ایران، سال خیز حزب تمامیتخواه پادگانی خامنهای (جهت کسب تمامیت کرسیهای مجلس یازدهم و خبرگان رهبری) سالی که به قول گلشیری، «اینقدر عزا بر سر ما ریختند که فرصت زاری نداریم.»
سالی که دولت فاشیست ترامپ، خاورمیانه را بدل به بیزنس و تجارت اسلحه کرد. سالی که نشان داد که هنوز جامعه ایران به موقعیت انقلابی نرسیده است، سالی که نشان داد که همچنان شعار تاکتیکی و استراتژیکی جامعه بزرگ ایران شعار: «نان، کار و آزادی» میباشد، سالی که نشان داد که جامعه ایران یک جامعه دینامیک است و همین موضوع دینامیک بودن باعث شده است تا پیشبینیناپذیر باشد. سالی که نشان داد که خط فقر در جامعه امروز ایران به بیش از 8 میلیون تومان رسیده است. سالی که نشان داد که آنچنانکه جامعه ایران یک جامعه ترکیبی و مرکب میباشد، حرکتهای اعتراضی آن هم باید ترکیبی و مرکب باشد. سالی که نشان داد که مبارزه مردم ایران با حاکمیت مطلقه فقاهتی به یک نقطه برگشتناپذیر رسیده است. سالی که نشان داد که آتش قهر تودههای ایران (بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشد که در عرض 5 ساعت توانست 22 استان کشور را به آتش بکشد. سالی که نشان داد که جنگیدن در زمینی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دست برتر دارد، منجر به شکست میشود. سالی که نشان داد که در جامعه امروز ایران مبارزه مطالباتی مثل مبارزه طبقاتی، خزء مبارزه دموکراسیخواهانه سه مؤلفه سوسیالیستی میباشد. سالی که نشان داد که در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «دروغ» علاوه بر اینکه در این رژیم از حجت شرعی اسلام فقاهتی برخوردار میباشد، رمز ماندگاری 41 ساله این رژیم نیز بوده است، سالی که به قول درویش (حاکمیت فقاهتی) بر سر ما عزا میریزند تا فرصت اعلام مطالبات خود نداشته باشیم. سالی که نشان داد که اصلیترین مانع دموکراسی و عدالت در جامعه امروز ایران اسلام دگماتیست فقاهتی و حکومتی (حوزههای فقاهتی) میباشد. سالی که نشان داد که سونامی ریزش طبقه متوسط شهری کشور به پائینیهای جامعه ایران، به اوج خود رسیده است. سالی که نشان داد که (طبق گفته دولت روحانی) 80% جمعیت 81 میلیونی کشور (60 میلیون نفر یا 22 میلیون خانواده) زیر خط فقر و خط بقا سقوط کردهاند. سالی که نشان داد که تنها منابع قدرت تحول و تغییر در جامعه بزرگ ایران، جامعه مدنی جنبشی اردوگاه بزرگ کار و زحمت در دو جبهه طبقه متوسط و پائینهای جامعه میباشد و با منابع قدرت خارجی و امپریالیستی و صهیونیستی و ارتجاع منطقه هرگز نمیتوان در جامعه ایران تحول ایجاد کرد.
سالی که نشان داد که با اعلام طرح کلاهبرداری قرن (تحت عنوان معامله قرن دولت فاشیست ترامپ در روز سهشنبه مورخ 28 ژانویه 2020) خاورمیانه آبستن باز تقسیم جدید سیاسی و نظامی و جغرافیائی میباشد. سالی که نشان داد که با اعتلای خیزشهای عدالتخواهانه و فقرستیزانه در کشورهای الجزایر، تونس، سودان، لبنان، عراق و غیره، ملت عرب به سمت بهار عربی جدیدی در حرکت میباشند. سالی که نشان داد که با اعلام برگزیت انگلستان، روند فروپاشی اتحادیه پوشالی اروپا استارت زده شده است. سالی که نشان داد که فونکسیون تحریمهای اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا بر علیه ملت ایران و به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی میباشد، چراکه طبق اعلام خود دولت روحانی در سال 98 جمعیت زیر خط فقر ایران از 30 میلیون نفر قبلی به 60 میلیون نفر در سال 98 رسیده است که 80% از جمعیت 81 میلیون نفری ایران در سال 98، برای تأمین حداقل معیشت زندگی بخور و نمیر خود، نیازمند به کمکهای صدقهای رژیم مطلقه فقاهتی میباشند؛ و مع الوصف خیزش آبانماه رعد در آسمان بیابر ایران نبود، چراکه در این خیزش شعار: «نان» بر شعار: «نان، کار، آزادی» (سال 97) جنبشهای مطالباتی و طبقاتی غلبه پیدا کرد. سال 98 سال اعتلای حلزونی خیزشهای معیشتی بود که خیزش 5 روزه آبانماه 98 مرگبارترین خیزش 120 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران بود، چراکه طبق اعلام خبرگزاری رویتر، در سرکوب خیزش آبانماه 98 توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از 1500 نفر کشته و هزاران زخمی و زندانی شدند.
سال 98 سال تراژدی سقوط هواپیمای بوئینگ اوکراینی (توسط پدافند هوائی منوپل سپاه پاسداران حزب پادگانی خامنهای در تهران) بود که با کشته شدن 168 نفر مسافران هواپیما (که 147 نفر آنها به صورت یک تابعیتی یا دو تابعیتی ایرانی و 10 نفر افغانی و 11 نفر اوکراینی بودند) داغی عظیم بر دلهای خانوادههای مظلوم آنها گذاشت.
سال 98 سال سیل بلوچستان بود که مانند همه سیلهای گذشته منهای کشتهها هزاران خانواده را بیخانمان کرد.
سال 98 سال افزایش دفعی 300 درصدی قیمت بنزین و افزایش 50 درصدی تورم و سال فلاکت برای 13 میلیون خانواده کارگران و 5/4 میلیون خانواده بازنشسته و 19 میلیون حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران بود.
سال 98 سال انتخابات مجلس یازدهم و خیز حزب پادگانی خامنهای جهت دفع رقیب در قدرت و مصادره کل کرسیهای مجلس رژیم مطلقه فقاهتی بود.
سال 98 سال ترور قاسم سلیمانی استراتژ حزب پادگانی خامنهای توسط دولت (فاشیست و نژادپرست و مهاجرستیز و دموکراسیستیز و زنستیز و ضد اخلاق محیط زیست) ترامپ بود.
سال 98 سال خروج اعلام نشده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از تعهدات برجامی خود بود.
سال 98 سال اوجگیری تصادفات جادهای کشور ایران بود، بطوریکه طبق گفته روزنامه شهروند تنها در 9 ماه اول سال 98 بیش از 12527 نفر در حوادث جادهای کشور کشته شدهاند.
سال 98 سالی بود که شعارهای مردمی آن: «فقر، کشتار، گرانی - مردم شدن قربانی»، «مرگ بر ستمگر - چه شاه باشه چه رهبر»، «ایران ما چون ژاله شد - باغ وطن پر لاله شد»، «خیابانها خونین شد – آزادیها قربانی شد»، «از هفت تپه تا تهران - ملت شده در زندان».
سال 98 سالی بود که جامعه ایران نشان داد که «قدرت سیاسیاش هنوز در خیابانها نشان میدهند، نه در کارخانهها».
سال 98 سالی بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (حزب پادگانی خامنهای) نشان داد که اصلاً و ابداً حاضر به «تحمل حداقل حرکت خیابانی نیستند» و هر گونه حرکت خیابانی یا جنبش آکسیونی، حرکت اشرار میخوانند و با حداکثر قدرت سرکوبگر خود حداقل حرکتهای خیابانی را سرکوب مینمایند، چرا که حزب پادگانی خامنهای بر این باورند که حرکتهای خیابانی باعث شکسته شدن دو مطلق میگردد: «یکی شکسته شدن مطلق بودن قدرت حاکمیت» و ریختن ترس مردم در این رابطه، دوم «شکسته شدن مطلق ناتوانی قدرت مردم» در مقابله با حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم.
سال 98 سالی بود که طبقه متوسط شهری ایران نشان داد (که مانند سال 88) خودش را برای «خشونت فراگیر دستگاههای سرکوبگر چند لایهای حزب پادگانی خامنهای آماده نکرده است».
سال 98 نشان داد که نه خیزشهای معیشتگرایانه و نه جنبشهای مطالبهگرایانه سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی و نه جنبشهای طبقاتی هنوز برخوردار از رهبری درونجوش جمعی نیستند و در عرصه رهبری و راهبری و هژمونی حرکت خود هنوز چشم به بیرون از اردوگاه خود دارند.
سال 98 سالی بود که خیزشها و جنبشهای اعتراضی نشان دادند که حتی از «حداقل سازماندهی فراگیر درونی میدانی» (نه در فضای مجازی یا شبکههای اجتماعی) جهت درازمدت کردن حرکت خود برخوردار نیستند.
سال 98 حرکتهای اعتراضی نشان دادند که بدون ترکیب «مبارزه خیابان و کارخانه امکان تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود وجود ندارد.»
سال 98 سالی بود که نشان داد که «توازن قوا در عرصه میدانی هنوز به سود حاکمیت و حزب پادگانی خامنهای میباشد» و لذا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هنوز «توان سرکوب حرکتهای اعتراضی خیزشی و جنبشی و یا مطالبهگرایانه و طبقاتی دارد».
سال 98 سالی بود که جنبش کارگری ایران نشان داد که «هنوز در جامعه ایران جایگاه سیاسی اجتماعی تاریخی خود را پیدا نکرده است».
سال 98 سالی بود که شعار: «نان، کار، آزادی» که اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران میبایست مطرح میکرد، جنبش دانشجوئی مطرح کرد.
سال 98 سالی بود که اردوگاه بزرگ کارو زحمت ایران نشان دادند که «هنوز با پرچم خودشان نمیتوانند نقش اجتماعی در حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران داشته باشند».
سال 98 سالی بود که با بازتولید جنبش دانشجوئی (از 16 آذرماه سال 98 تا فرایند پساسقوط هواپیمای بوئینگ اوکراینی) این جنبش در نوک پیکان حرکتهای اعتراضی مطالباتی مدنی و صنفی و سیاسی و طبقاتی جامعه بزرگ ایران قرار گرفت؛ و مع الوصف در این رابطه بود که این جنبش نشان داد که در جامعه استبدادزده و فقهزده ایران که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته حق هر گونه تشکل مستقل سیاسی و صنفی و اجتماعی از گروههای مختلف جامعه متکثر و رنگین کمان ایران سلب کرده است، جنبش دانشجوئی ایران میتواند، خلاء رهبری و راهبری و هژمونیک آن جنبشها و خیزشهای دموکراتیک و سوسیالیستی را در دست بگیرد و بدین ترتیب است که در سال 98 جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که (برعکس سالهای 96 و 97 که جنبش کامیونداران و جنبش کارگری و جنبش معلمان نقش رهبری و راهبری و هژمونیک جنبشهای اعتراضی و مطالباتی صنفی و مدنی و سیاسی و طبقاتی به عهده داشتند) با افول آن جنبشها «این جنبش دانشجوئی است که میتواند به صورت تمام قد و فراگیر به میدان مبارزه با استبداد مطلقه فقاهتی حاکم وارد بشود» و شعارهای تاکتیکی و استراتژیکی جنبش دانشجوئی در سال 98 عبارت بودند از «دانشجو آگاه است - با کارگر همراه است»، «فرزند کارگرانیم - کنارشان میمانیم»، «کارگر، معلم، دانشجو - اتحاد اتحاد اتحاد»، «ستاره در پرونده است - دانشجو در بند است.»
سال 98 سالی بود که سید محمد خاتمی رهبر جریان به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی در آخرین میخی که بر تابوت اصلاحطلبان درون حکومتی کوبید، از مردم ایران در شرایطی دعوت به شرکت در انتخابات مجلس یازدهم کرد که رهبران دیگر اصلاحطلبان درون حکومتی از میر حسین موسوی تا کروبی و حتی افرادی مثل فائزه هاشمی عمود خیمه رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش کشیده بودند.
سال 98 سالی بود که اعتلای خیزشهای معیشتطلب و جنبشهای اعتراضی مدنی و سیاسی و صنفی و طبقاتی به نظریهپردازن جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور نشان دادند که با «تئوریهای کلاسیک نمیتوان جنبشها و خیزشهای اعتراضی و مطالباتی امروز جامعه ایران را شناخت و هدایت و تئوریپردازی کرد».
سال 98 سالی بود که خیزش بیسر و بیشکل و اتمیزه و تودهوار و فراگیر آبانماه 98 (به علت اینکه نتوانستند با جنبشهای اعتراضی مطالباتی و طبقاتی جامعه بزرگ ایران پیوند حاصل کنند) نتوانستند در برابر حمام خون حزب پادگانی خامنهای مقاومت کنند و با آنتاگونیست کردن مبارزه میدانی خود (که البته توسط دستگاههای امنیتی حزب پادگانی خامنهای ریلگذاری شده بود) پس از 5 روز سرکوب شدند.
سال 98 سالی بود که برای اولین بار در جریان اعتلای خیزش آبانماه 98 حزب پادگانی خامنهای «حکومت نظامی اینترنتی برای مدت 7 روز بر فضای مجازی و اینترنت تلفن همراه و اینترنت خانگی حاکم کرد» و در سایه همین حکومت نظامی اینترنتی بود که حزب پادگانی خامنه توانست با قطع رابطه بین کنشگران اصلی آن خیزش اعتراضی، در بیش از 22 استان در عرض 5 روز، «سازماندهی نرمافزاری آنها توسط شبکههای اجتماعی را به چالش بکشد» و همچنین با قطع رابطه بین کنشگران اصلی آن خیزش با جهان خارج، شرایط برای انجام مرگبارترین سرکوب در طول 120 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران را فراهم کند.
سال 98 سالی بود که خیزش آبانماه 98 در بیش از 22 استان کشور در عرض 5 ساعت نشان داد که «هنوز در جامعه ایران پائینیهای این جامعه از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشند که میتوانند خواستگاه اولیه حرکت تحولخواهانه در جامعه بزرگ ایران باشند.»
سال 98 سالی بود که خیزش سرکوب شده معیشتی آبانماه 98 توسط حزب پادگانی خامنهای به ما نشان داد که «دامن زدن به مقاومت مدنی در جامعه متکثر و رنگین کمان ایران در گرو اعتلای جنبشهای مطالباتی و طبقاتی میباشد و بدون اعتلای این جنبشها جامعه مدنی و مقاومت مدنی و جنبش مدنی در جامعه ایران نمیتوانند توسط خیزشهای بیسر و اتمیزه روند رو به اعتلا پیدا کنند».
سال 98 سالی بود که اعتلای خیزشهای معیشتی نشان داد که در جامعه امروز ایران «چپ اجتماعی با چپ سیاسی و چپ ایدئولوژیک متفاوت میباشد» چراکه «چپ اجتماعی در جامعه امروز ایران به دنبال تحول اجتماعی، توسط عمق رشد فرهنگی در جامعه ایران است، نه توسط کسب قدرت سیاسی»؛ و از نظر «چپ اجتماعی مسلح کردن مردم ایران به یک فکر نو بسیار مهمتر از کسب قدرت سیاسی میباشد»؛ و «چپ اجتماعی برعکس چپ سیاسی و چپ ایدئولوژیک، اگرچه از درد و رنج مردم ایران نالان میباشند، ولی هرگز پوپولیسم و عوامزده و عوامگرا و فریفته و دنبالهرو عوام نیستند» و پیوسته به دنبال «تحول اجتماعی و فرهنگی از طریق دموکراتیک توسط دموکراسی سه مؤلفهای با اجتماعی کردن سه مؤلفهای قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی میباشند»، در صورتی که «چپ ایدئولوژیک به دنبال تغییر از بالا توسط کسب قدرت سیاسی و رویکرد حزب دولت هستند».
سال 98 سالی بود که فراز و فرود جنبشها و خیزشهای جامعه بزرگ و رنگین کمان و متکثر ایران به ما نشان داد که «جامعه امروز ایران نیازمند به راهبر میباشد نه رهبر» چراکه «راهبر هدایت افقی جنبشها به عهده دارد» در صورتی که «رهبر (مانند مصدق) هدایت عمودی جنبشها را در دست میگیرد».
سال 98 سالی بود که حزب پادگانی خامنهای جهت یک کاسه و منوپل کردن قدرت در دست خود، به سمت انتخابات مجلس یازدهم خیز برداشت و تلاش میکند تا با استفاده از بسیج اجتماعی مولود ترور قاسم سلیمانی، بخش خاکستری جامعه ایران را به نفع خود به پای صندوقهای رأی مهندسی شده بکشاند.
سال 98 سالی بود که تورم اقتصادی در کشور ایران به بیش از 50% رسید و فلاکت محصول آن تورم در کنار بیکاری علاوه بر 4/5 میلیون بازنشسته، ده میلیون بیکار، دو میلیون کودک کار، 22 میلیون خانواده اردوگاه کار و زحمت در جامعه ایران را زمینگیر خود کرد و باعث ریزش فراگیر طبقه متوسط شهری به پائینیهای جامعه ایران شد.
سال 98 سالی بود که به علت عدم حضور اردوگاهی (نه کارگاهی) کار زحمت و به علت عدم حضور جنبش کارگران صنعت نفت ایران، معلوم گردید که هنوز «جامعه ایران در آستانه موقعیت انقلابی قرار نگرفته است تا مطابق آن دیگر مردم ایران حاضر به زندگی کردن مانند گذشته نباشند و همچنین حاکمیت هم مانند گذشته توان حکومت کردن نداشته باشد».
سال 98 سالی بود که مشخص گردید که خیزش آبانماه 98 «سنتز بحرانها و گسلهای بزرگ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بوده است و افزایش 300 درصدی قیمت بنزین در آبانماه 98 تنها استارتی برای انفجار آن بشکههای باروت بوده است.»
سال 98 سالی بود که برای نظریهپردازان جامعه سیاسی ایران مشخص گردید که «تنها حرکت اجتماعی رو به جلو میباشد که از پائین برخیزد و به بر پائین متکی باشد و به پائینیها پاسخگو باشد» به عبارت دیگر هر گونه حرکت دموکراتیک و دینامیک در جامعه ایران باید از پائین برخیزد و بر پائین متکی باشد و پاسخگوی پائینیهای جامعه باشد.
سال 98 سالی بود که در جریان خیزش آبانماه 98 مشخص شد که زنان ایران در خیزش آبانماه 98 نقش بیشتری نسبت به مردان (در مقایسه با خیزش دیماه 96 و جنبشهای 88 و 78) داشتهاند. پر واضح است که همین افزایش نقش زنان در کنشگری خیزش آبانماه 98 خود نویدبخش افزایش جوهر دموکراتیک خیزشها و جنبشهای آینده خواهد بود.
سال 98 سالی بود که در جریان اوجگیری مبارزه آمریکاستیزی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه هژمونی منطقه خاورمیانه، مشخص گردید که «مبارزه ضد امپریالیستی با آمریکاستیزی متفاوت میباشد و مبارزه ضد امپریالیستی در جامعه بزرگ ایران از مبارزه با سرمایهداری جدا نیست و هر گونه آمریکاستیزی خارج از مبارزه با سرمایهداری حاکم، سورنا را از دهان گشادش نواختن میباشد».
سال 98 سالی بود که نشان داد که وجه مشترک خیزش آبانماه 98 با خیزش دیماه 96 این است که «این دو خیزش نتوانستهاند توازن قوا با حاکمیت در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند» در نتیجه در این رابطه بوده است که هر دو خیزش نتوانستند از سرکوب و شکست خود (در برابر قدرت سرکوب حزب پادگانی خامنهای) در کوتاهمدت جلوگیری کنند.
سال 98 سالی بود که حلزونی شدن حرکت خیزش اعتراضی و فقرستیزانه آبانماه 98 (نسبت به خیزش دیماه 96 و جنبش سبز 88) نشان داد که خیزش بعدی بیسر و اتمیزه فقرستیزانه و معیشتی نزدیکتر از فاصله دو خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 میباشد.
سال 98 نشان داد که اردوگاه بزرگ کار و زحمت در دو جبهه بزرگ طبقه متوسط شهری و گروه بزرگ اجتماعی پائینیهای جامعه ایران هنوز از «نماینده مستقل نهادینه شده حزبی برخوردار نمیباشند.»
سال 98 سالی بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داد که در جامعه امروز ایران از آنچنان «قدرت سختافزاری و نرمافزاری برخوردار میباشد که توان آن را دارد تا بخش خاکستری جامعه ایران را در عرصه حرکت رو به جلو در چنان شرایطی قرار بدهد که امید برای تغییر وضع موجود، مستقل از حاکمیت یا مستقل از جناحهای درونی قدرت با تکیه بر نیروهای آلترناتیو و اپوزیسیون داخل و خارج از کشور نداشته باشند» و لذا در این رابطه است که این بخش خاکستری جامعه ایران در خلاء روئیت نور در انتهای تونل، «به جای نگاه به آینده، ناآگاهانه به صورت کاذب، گذشته سیاه خود را طلائی مینماید».
سال 98 سالی بود که فونکسیون تحریمهای فقرآفرین جناح هار امپریالیسم آمریکا توسط دولت ترامپ بر مردم نگونبخت ایران نشان داد که بر خلاف رویکرد کارل مارکس (که معتقد است که گسترش فقر باعث انقلاب مردم میشود) فقر در جامعه ایران نه تنها باعث گسترش انقلاب نشد، بلکه برعکس زمینه وابستگی بیش از 22 میلیون خانواده ایرانی (بیش از 60 میلیون نفر افراد ایرانی) به کمکهای صدقهای حاکمیت مطلقه فقاهتی را (که خود بسترساز پاسیفیسم سیاسی و اجتماعی آنها شده ست) فراهم کرده است، به عبارت دیگر این حرف ارسطو که میگوید: «مردم را باید فقیر نگه داشت تا وابسته به رهبران و حاکمیت بشوند» در جامعه ایران مادیت پیدا کرد، بنابراین بدین ترتیب است که میتوان نتیجه گرفت که «تحریمهای اقتصادی تحمیلی امپریالیسم آمریکا بیش از آنکه رژیم مطلقه فقاهتی را از پای درآورد، مردم ایران را زمینگیر کرده است» و ابزاری در خدمت وابستگی (60 میلیون نفر از 81 میلیون نفر جمعیت) مردم ایران به کمکهای صدقهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شده است.
سال 98 سالی بود که جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای مدنی و سیاسی و صنفی) و جنبشهای طبقاتی اردوگاه کار و زحمت جامعه ایران نشان دادند که (در شرایط فعلی امروز جامعه ایران) «هیچ تحول بزرگ اجتماعی صورت نمیگیرد مگر اینکه این جنبشها دارای سازماندهی فراگیر افقی جنبشی (نه عمودی حزبی فرااردوگاهی توسط جامعه سیاسی) بشوند».
سال 98 سالی بود که نشان داد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سخت جانتر از آن است که توسط تحریمهای اقتصادی امپریالیسم آمریکا یا ابربحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی از پای درآید و یا دچار فروپاشی ساختاری بشود؛ و البته دلیل این امر همان است که «رژیمهای دسپاتیزم از آنجائیکه بر سرنیزه تکیه دارند (آنچنانکه ناپلئون بناپارت میگفت) «با سرنیزه هر کاری میتوانند بکنند، فقط روی آن نمیتوانند بنشینند» لذا در این رابطه است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط سرنیزه و کمکهای صدقهای توان حفظ کوتاهمدت ساختار حکومتی خود در مقابله با فروپاشی (در شرایطی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت میباشد) دارد؛ و تا زمانی که این توازن قوا توسط سازمانیابی جنبشهای مطالباتی و طبقاتی تغییر نکند، هرگز و هرگز تحریمهای اقتصادی و ابربحرانهای چهارگانه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی موجود نمیتوانند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را از پای درآورند. قابل ذکر است که ترور قاسم سلیمانی توسط دولت ترامپ خود نشان داد که خود جناح هار امپریالیسم آمریکا به این امر واقف شدهاند که تحریمهای اقتصادی و فشار حداکثری تحمیلی دولت فاشیست ترامپ «توان به زانو درآوردن رژیم مطلقه فقاهتی در برابر امپریالیسم آمریکا را ندارد» به همین دلیل بود که دولت فاشیست آمریکا کوشید با نظامی کردن محدود ماجرا در منطقه توسط ترور قاسم سلیمانی در این رابطه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به زانو درآورد» که البته باز هم این «ترور دولت فاشیست آمریکا به صورت یک مائده آسمانی در خدمت بازترمیم قدرت حزب پادگانی خامنهای درآمد»؛ و رژیم مطلقه فقاهتی توانست مانند تحریمهای تحمیلی ترامپ، از ترور قاسم سلیمانی حداکثر بهرهبرداری لازم جهت بازسازی قدرت خود بکند، بنابراین بدین ترتیب است که سال 98 نشان داد که «نه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در حال فروپاشی ساختاری است و نه جنبشهای اعتراضی مطالباتی و طبقاتی در وضعیت انقلابی جهت تغییر توازن قوا قرار دارند.»
سال 98 نشان داد که عامل شکست اصلاحطلبان درون حکومتی (در برابر هسته سخت رژیم و جناح به اصطلاح اصولگرایان درون حکومتی) در این شرایط «شکست پروژه برجام و تحریمهای اقتصادی توسط دولت فاشیست ترامپ میباشد» و برعکس عامل بازتولید جناح راست حاکمیت و هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط بخصوص در انتخابات مجلس یازدهم (منهای ترور قاسم سلیمانی که هدیهای بود که دولت فاشیست ترامپ به حزب پادگانی خامنهای تقدیم کرد) شکست برجام و تحریمهای اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا میباشد.
سال 98 نشان داد که جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی دیگر «آلترناتیو هسته سخت رژیم نه در داخل قدرت و نه در بیرون از قدرت نیستند».
سال 98 سالی بود که بحران نئولیبرالیسم در عرصه جهانی و کشورهای منطقه خاورمیانه عمیقتر شد و در نتیجه در اثر فشار بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول نسبت به افزایش ریاضت اقتصادی و حذف سوبسیدها و غیره این امر باعث گردید تا از جلیقه زردهای فرانسه تا کنشگران اعتراضی شیلی و لبنان و عراق و ایران، خیزش فقرستیزانه بر علیه سیاستهای نئولیبرالیستی جهان سرمایهداری شعلهور کنند که البته «ظهور هیولای ناسیونالیسم پوپولیستی عکسالعملی» در کشورهای متروپل از دولت ترامپ تا برگزیت در انگلستان، همه و همه در این رابطه قابل تفسیر میباشند.
سال 98 سال اوجگیری بیمثال تحریمهای اقتصادی و فشارهای حداکثری امپریالیسم آمریکا بر ملت مظلوم ایران بود، همان فشارهای حداکثری که باعث گردید تا علاوه بر افزایش 60 میلیونی جمعیت زیر خط فقر و خط بقا در جامعه ایران، حتی طبقه متوسط شهری ایران روند رو به فروپاشی پیدا کند.
سال 98 سالی بود که برعکس گذشته، خیزشهای فقرستیزانه بر علیه سیاستهای ریاضتی و نئولیبرالیستی سرمایهداری جهانی در منطقه، ابتدا از لبنان شروع شد و سپس به عراق رسید و از عراق به ایران منتقل شد.
سال 98 سالی بود که بر اثر اعتلای خیزشهای فقرستیزانه و معیشتطلب در کشورهای لبنان و عراق (که سنتز بحران نئولیبرالیسم و تحمیل سیاستهای ریاضتی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و فساد نظامهای حکومتی این کشورها است) باعث گردید تا همراه با ترور قاسم سلیمانی (بازوی برون مرزی و موتور حرکت نظامی سیاسی حزب پادگانی خامنهای در منطقه) عمق استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی در خاورمیانه به چالش کشیده شود.
سال 98 سالی بود که نشان داده شد که خیزش فقرستیزانه و معیشتی مردم عراق در سال 98 با اینکه بیش از چهار صد نفر کشته و 25 هزار زخمی داشته است، «هنوز نتوانسته است دارای سازماندهی مستقل درونی بشود و از ورطه بیسری یا بیرهبری دینامیک و آفت تودهوار نجات پیدا کند» و همین امر باعث شده است تا الی الان، این خیزش به صورت اهرم فشار در دست جناحهای درونی حاکمیت جهت حل تضادهای درونی قدرت بشود.
سال 98 سالی بود که فراز و فرود جنبشهای اعتراضی مطالباتی و طبقاتی جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران نشان داد که «رمز پیروزی حرکتهای اعتراضی مطالباتی و طبقاتی در پیوند حرکت آکسیونی یا خیابانی با جنبش اعتصابی کارخانهای طبقه کارگر ایران میباشد» و تا زمانیکه این دو شاخه جنبشهای مطالباتی و طبقاتی مجزای از یکدیگر حرکت نمایند، امکان تحول از پائین و تغییر توازن قوا میدانی به سود جامعه ایران وجود ندارد. پر واضح است که پیوند حرکتهای اعتراضی مطالباتی و طبقاتی یا به عبارت دیگر پیوند بین خیابان و کارخانه تنها در شرایطی انجام میگیرد که «هزینه مبارزه در جامعه ایران کاهش پیدا کند و مبارزه صورت علنی پیدا کند» و دلیل این امر همان است که «جنبشهای خیابانی و کارخانهای تنها در بستر جنبش افقی میتوانند با یکدیگر پیوند حاصل نمایند، نه جنبش عمودی» و البته «اعتلای جنبش افقی برعکس جنبشهای عمودی، تنها در مبارزه علنی و بستر زندگی عادی کنشگران و کاهش هزینه ممکن میباشد» و شاید بهتر آن باشد که مطلب را اینچنین مطرح کنیم که هر چه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط امروز جامعه ایران «به سمت آنتاگونیست حرکت کند، از آنجائیکه مبارزه آنتاگونیستی باعث امنیتی شدن فضا و بالا رفتن هزینه مبارزه میگردد در نتیجه این امر باعث میشود تا شرایط برای اعتلای جنبشهای افقی خودبنیاد تکوین یافته از پائین سخت بشود» و طبیعتاً شرایط برای پیوند جنبشهای افقی خیابانی و کارخانهای کاهش پیدا کند.
سال 98 سال تاخت تاز ویروس کرونا در شهر 11 میلیونی ووهان چین بود که تنها در چین بیش از هزار کشته گرفت و بیش از 50 هزار نفر این ویروس در چین مبتلا به خود کرد و وحشت کرونا جهان را در برگرفت و باعث سقوط وحشتناک بازار سهام شرق آسیا شد و در 25 کشور جهان این ویروس جاری و ساری شد.
سال 98 سالی بود که نشان داده شد که شکست امپریالیسم آمریکا در جنگهای منطقه، از سال 2001 که با تهاجم امپریالیسم آمریکا به افغانستان شروع شد و بعداً این قطار تهاجم نظامی امپریالیسم آمریکا به عراق در سال 2003 رسید و در ادامه آن قطار تهاجم نظامی امپریالیسم آمریکا به لیبی و سوریه و غیره رفت، همه و همه این شکستهای امپریالیسم آمریکا «دیگر جامعه آمریکا در این شرایط حاضر نیستند تا امپریالیسم آمریکا خود را گرفتار یک جنگ همه جانبه دیگر در منطقه با کشور ایران بکند» و لذا همین امر باعث گردید تا امپریالیسم آمریکا در سال 98 با اینکه در چند مرحله (از جمله زمان ترور قاسم سلیمانی، حمله موشکی رژیم مطلقه فقاهتی به عین الاسد، سرنگون کردن پهپاد آمریکائی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، حمله سپاه به تاسیسات نفتی آرامکو، زدن کشتیهای نفتی در خلیج فارس و دریای عمان توسط سپاه، حمله به سفارت آمریکا در عراق توسط حشد الشعبی، حمله به پایگاه نظامی کرکوک آمریکا توسط حزب کتائب عراق در سال 98) شرایط برای رویاروی نظامی همه جانبه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیدا کرد، ولی با این همه وارد جنگ همه جانبه با ایران نشد.
سال 98 سالی بود که نشان داده شد که امپریالیسم آمریکا با ترور قاسم سلیمانی و مهدی ابومهندس فرمانده حشد الشعبی عراق و اعلام طرح معامله قرن در روز سه شنبه 28 ژانویه و تحریک رهبران اقلیم کردستان عراق و غیره در فرایند پساشکست داعش و پساتثبیت برتری روسیه در منطقه و تثبیت دولت اسد در سوریه و شکست آمریکا در جنگ داخلی سوریه، «به دنبال پروژه جدید باز تقسیم خاورمیانه به سود رژیم آپارتاید اسرائیل همراه با ذبح چند باره خلق فلسطین میباشد.»
سال 98 سالی بود که رئیس جمهور تاجر آمریکا (تاجر رئیس جمهور آمریکا) جنگ در منطقه خاورمیانه را بدل به بیزینس و تجارت اسلحه به کشورهای نفتی منطقه و صلح برای رژیم صهیونیستی و نژادپرست و دموکراسیستیز و اشغالگر و جنگافروز اسرائیل تعریف کرد و با طرح به اصطلاح «معامله قرن» خود در 28 ژانویه 2020 «بیت المقدس و بخشهائی از کرانه باختری را تقدیم (رژیم صهیونیستی و نژادپرست و متجاوز و اشغالگر و دموکراسیستیز) اسرائیل کرد» و دولت آینده فلسطین را به شکل «مجمع الجزایری درآورد که جدای از آنکه بدون ارتش، بدون فرودگاه، بدون بندر و بدون مرز با کشورهای دیگر میباشد، تنها توسط پلها و تونلها در پیوند با یکدیگر قرار میگیرند».
سال 98 سالی بود که نشان داده شد که امپریالیسم آمریکا در افغانستان پس از 18 سال جنگ و اشغال نظامی و جنایت امروز حاضر است برای «فرار از افغانستان کشور را دو دستی تحویل طالبان بدهد».
سال 98 سالی بود که نشان داده شد که امپریالیسم آمریکا پس از 17 سال جنگ و جنایت و غارت در کشور عراق و 430 میلیارد دلار نفت فروخته شده در این 17 سال، پس از نابود شدن تمامی زیرساختهای این کشور توسط ماشین نظامی امپریالیسم امریکا، «امروز خواسته مردم عراق عبارت است از امنیت، آب و برق، کار و نان».
سال 98 با اوجگیری جنگ داخلی در لیبی نشان داده شد که امپریالیسم آمریکا در جریان تجاوز نظامی به کشور لیبی کاری با این کشور کرده است که «دیگر کشوری به نام لیبی در نقشه کره زمین وجود ندارد.»
پایان