چشم‌انداز سال 99 و «وظایف امروز ما» - سرمقاله

 

چشم انداز جامعه ایران در سال 1399 در چارچوب دو فاکتور:

1 - بحران دیکتاتوری و استبدادی حزب پادگانی خامنه‌ای.

2 - موقعیت بحرانی جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و طبقاتی و مدنی (جامعه بزرگ ایران در سال 1399) قابل تعریف می‌باشد چراکه سال 1399 نخستین سالی است که (در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) حزب پادگانی خامنه‌ای با تصفیه جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی، در انتخابات دوم اسفند ماه 98 مجلس یازدهم (که حزب پادگانی خامنه‌ای با مهندسی کردن این انتخابات توسط شورای نگهبان دست‌ساز خود و اطلاعات سپاه) تصمیم گرفت که به خیمه شب‌بازی 41 ساله گذشته در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت پایان بدهد؛ و با فشرده و یکدست کردن بافت و ساختار حکومت مطلقه فقاهتی و متمرکز کردن تمامی قدرت در دست خامنه‌ای و فراگیر کردن قدرت هسته سخت رژیم، پتانسیل حکومت در عرصه سرکوب جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و مدنی و طبقاتی خودبنیاد تکوین یافته از پائین (که از آبان‌ماه 98 این جنبش‌ها و خیزش‌های خودبنیاد تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران دارای حرکت حلزونی شده‌اند) بالا ببرند و البته دلیل این امر همان است که حزب پادگانی خامنه‌ای از آبان‌ماه 98 همراه با سرکوب خیزش معیشتی آبان‌ماه 98 دریافتند که دیگر «نیازی به برگ انجیر جهت پوشش پنجه بوکس‌های خونین خود ندارند» و به عبارت دیگر در عرصه میدانی امکان فریب توده‌ها (توسط جنگ حیدر نعمتی جناح‌های درونی قدرت در چارچوب پروژه انتخاب کردن بین بد و بدتر و دو قطبی کردن جامعه و انتخابات) وجود ندارد، چرا که رشد آگاهی سیاسی و طبقاتی و اردوگاهی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در عرصه پراکسیس افقی جنبشی به آن مرحله رسیده است که دیگر برای آنها «حنای رژیم مطلقه فقاهتی رنگی ندارد» یعنی شعار جنبش دانشجوئی تهران در جریان خیزش دی‌ماه 96 که عبارت بود از «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمامه ماجرا» علاوه بر اینکه این شعار توانست «خیزش اتمیزه و بی‌سر دی‌ماه 96 در واپسین روزهای آن خیزش دارای گفتمان تاریخی بکند» و علاوه بر اینکه این شعار جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران (در دی‌ماه 96) توانست «به دوران دو دهه سلطه گفتمان به اصطلاح اصلاح‌طلبی از درون حکومت (از خرداد 76 تا دی‌ماه 96) توسط صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای پایان بدهد» و علاوه بر اینکه این شعار جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران توانست «استقلال جنبش‌ها و خیزش‌های خودبنیاد تکوین یافته از پائین جامعه ایران (از جناح‌های درون حکومتی و جنگ حیدر نعمتی میان آنها بر سر تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود) را به عنوان شاه کلید و ضرورت موفقیت آنها مطرح نماید» و علاوه بر اینکه این شعار جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران توانست «ضرورت خودرهبری درون‌جوش به عنوان یک اصل برای خیزش‌ها و جنبش‌های خودبنیاد مطرح نماید» از همه مهمتر اینکه این شعار جنبش دانشجوئی تهران «باعث سر عقل آمدن سردمداران حزب پادگانی خامنه‌ای و هسته سخت قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم گردید» به این ترتیب که هم «جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی به پایان دوران حیات تاریخی خود پی بردند» (و البته با طرح شعار سوریزاسیون شدن ایران هم نتوانستند در فرایند پسا دی‌ماه 96 به بازتولید حیات گذشته خود دست پیدا کنند) و هم «هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای (که همان راست پادگانی یا سپاه و بسیج می‌باشند هم) بالاخره پس از نزدیک به دو سال در آبان‌ماه 98 دریافتند که دیگر توسط بالماسکه 41 ساله جنگ حیدر نعمتی جناح‌های درون حکومتی نمی‌توانند سر مردم ایران شیره بمالند و به عنوان برگ انجیر جهت روپوش پنجه بوکس خونین خود از آنها استفاده کنند.»

لذا بدین ترتیب است که حزب پادگانی خامنه‌ای در سال 1399 توسط یک دست کردن قدرت حاکم در زیر چتر فرماندهی منوپل تمام عیار خامنه‌ای:

اولاً شرایط برای سرکوب خیزش‌های معیشتی اردوگاهی و جنبش‌های اعتصابی طبقاتی و نافرمانی‌های جنبش مدنی جامعه بزرگ ایران فراهم کرده است. یادمان باشد که حزب پادگانی خامنه‌ای در جریان سرکوب فراگیر خیزش معیشتی آبان‌ماه 98 در یافتند که «تنها مسیر سرکوب این خیزش‌های قهرآمیز توده‌ها برپائی حمام خون می‌باشد» و البته از نگاه آنها برپائی حمام خون و سرکوب خونین خیزش‌های معیشتی (آنچنانکه در آبان‌ماه 98 شاهد بودیم) فقط و فقط توسط «سرنیزه و فرماندهی عریان خود خامنه‌ای ممکن می‌باشد». مع الوصف بدین ترتیب است که در رویکرد خامنه‌ای، در جریان سرکوب قهرآمیز خیزش توده‌ها اگر سرکوب به صورت دفعی و موضعی تمام نشود با درازمدت شدن فرایند سرکوب (توسط قدرت حاکم) این امر باعث می‌گردد تا با انتقال تضادها به درون حاکمیت و بالائی‌های قدرت، شرایط برای تعمیق شکاف جناح‌های درونی قدرت در راستای بازتولید آلترناتیو قدرت از درون حاکمیت فراهم بشود که بدون تردید در تحلیل نهائی این انتقال تضادها باعث ریزش نیروهای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای به اردوگاه جنبش‌ها و خیزش‌های خودبنیاد تکوین یافته از پائین و تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود اردوگاه جنبشی و خیزشی خودبنیاد می‌گردد.

ثانیاً حزب پادگانی خامنه‌ای در سال 1399 توسط یک دست کردن قدرت حاکم زیر چتر هسته سخت رژیم و راست پادگانی و فرماندهی مطلق العنان خود می‌تواند در راستای نهادینه کردن جانشینی خودش (در فرایند پساوفاتش) در دایره هسته سخت رژیم و عدم انتقال خلف خود به جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی گام بردارد.

ثالثاً خامنه‌ای توسط فشرده و یکپارچه کردن قدرت در زیر چتر فرماندهی مطلق العنان و تمامیت‌خواه خودش می‌تواند شرایط برای استمرار رژیم مطلق فقاهتی در صورت پیروزی ترامپ در انتخابات 2020 آمریکا، «توسط عمق استراتژیک» در منطقه در فرایند پسا ترور قاسم سلیمانی فراهم نماید. یادمان باشد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 ساله گذشته پیوسته جهت حل ابربحران‌های سیاسی اجتماعی و اقتصادی و زیست محیطی خودش تلاش کرده است تا در فرایندهای مختلف «بحران‌های داخلی جامعه ایران را در عرصه بحران‌های خارجی حل نماید». لذا در این رابطه بوده است که در طول 41 سال گذشته (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «از آغاز الی الان پیوسته به دنبال بحران‌سازی در منطقه بوده است» تا از آب گل‌آلود ماهی برای خود بگیرد و مع الوصف در این رابطه بوده است که جریان اشغال سفارت آمریکا در آبان‌ماه سال 58 و سپس تکیه بر «استراتژی صدور انقلاب در منطقه» که بسترساز تکوین جنگ 8 ساله (رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق) گردید و در ادامه آن «پروژه هسته‌ای» و باز در ادامه آن استراتژی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که «جنگ‌های نیابتی در چارچوب عمق استراتژیک و هژمونی هلال شیعه در محور استراتژی رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفت» که حمله به نفت‌کش‌ها در خلیج فارس و دریای عمان و سرنگون کرد ن پهباد آمریکائی و حمله به تاسیسات آرامکو و حمله به سفارت خانه آمریکا در بغداد و پایگاه نظامی اربیل (توسط کتائب و حشد الشعبی که از جریان‌های دست‌ساز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عراق می‌باشند) و حمله موشکی به پایگاه نظامی عین الاسد، همه و همه در راستای همان استراتژی 41 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که همان حل ابربحران‌های داخلی در بستر بحران‌های خارجی می‌باشد) قابل تعریف می‌باشند، بنابراین بدین ترتیب است که بدون تردید می‌توان نتیجه گرفت که در سال 1399 در فرایند پسا ترور قاسم سلیمانی (بازوی نظامی برون مرزی و استراتژ عمق استراتژیک حزب پادگانی خامنه‌ای) در منطقه و در فرایند احتمال پیروزی دوباره ترامپ در انتخابات 2020 آمریکا «استراتژی خامنه‌ای، همچنان همان بحران‌سازی برون مرزی در منطقه خاورمیانه جهت حفظ هژمونی بر هلال شیعه و حل ابربحران‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی داخلی خودش می‌باشد.»

در این رابطه است که در سال 1399 حزب پادگانی خامنه‌ای در راستای «حل تضادهای داخلی خودش در بستر بحران‌های منطقه‌ای، نیازمند به فرماندهی واحد و تمرکز قدرت در زیر چتر خود می‌باشد». مضافاً به اینکه در سال 1399 برای اینکه حزب پادگانی خامنه‌ای بتوانند در عرصه اعتلای جنبش‌ها و خیزش‌های داخلی از «بازتولید رهبری جنبش سبز در عرصه آلترناتیوسازی» (نسبت به خامنه‌ای و حزب پادگانی خامنه‌ای) جلوگیری نماید، بدون تردید در این رابطه او مجبور است تا مانند ده سال گذشته حصر خانگی رهبران جنبش سبز را ادامه بدهد چراکه حزب پادگانی خامنه‌ای در این رابطه بر این باورند که «نه در داخل و نه در خارج از کشور در این شرایط آلترناتیوی برای حزب پادگانی خامنه‌ای (جهت تکیه قدرت‌های ارتجاعی و امپریالیستی برای انجام استراتژی رژیم چنج) وجود ندارد» و از بعد از تسویه حساب خامنه‌ای با جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی (در انتخابات مجلس یازدهم در دوم اسفند ماه سال 1398) که به دنبال آلترناتیوسازی در برابر هسته سخت رژیم یا حزب پادگانی خامنه‌ای (و سپاه) از درون از خرداد 96 تا دی‌ماه 96 به مدت دو دهه بودند، بدون تردید در این شرایط از نظر حزب پادگانی خامنه‌ای، تنها جریانی که بالقوه توان بازتولید آلترناتیوی در برابر حزب پادگانی خامنه‌ای دارد، فقط و فقط جنبش سبز تحت هژمونی میرحسین موسوی می‌باشد که با شکست حصر سران جنبش سبز در این شرایط بسترها برای بازتولید آلترناتیوی جنبش سبز تحت هژمونی میرحسین موسوی در عرصه رادیکالیزه شدن جنبش‌ها و خیزش‌های خودبنیاد اردوگاهی و مدنی و طبقاتی از پائین فراهم می‌گردد.

لذا به همین دلیل است که از آنجائیکه شعار استراتژیک همه جریان‌های مختلف جناح اصلاح‌طلبان درون حکومتی (حتی خود روحانی و معاون اول او) در این شرایط خودویژه «شکست حصر سران جنبش سبز می‌باشد» خامنه‌ای تنها با یک پارچه کردن قدرت در دست خود و با تصفیه جریان‌های جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی می‌تواند با شعار شکست حصر سران جنبش سبز و در رأس آنها میرحسین موسوی (که از آبان‌ماه 98 با اعلامیه رسمی خود بر علیه حزب پادگانی با به چالش کشیدن عمود خیمه رژیم مطلقه فقاهتی به صورت عریان و شفاف برعکس گذشته ده ساله عمر جنبش سبز، آلترناتیوی خود را از بیرون رژیم مطلقه فقاهتی تعریف کرد) مقابله همه جانبه نماید. در این رابطه است که می‌توان پیش‌بینی کرد که در انتخابات آینده دولت سیزدهم، خامنه‌ای در ادامه رویکرد مجلس یازدهم خود، تلاش او بر این امر قرار دارد که با مهندسی کردن انتخابات دولت سیزدهم (مانند انتخابات مجلس یازدهم) پروژه انتقال کرسی رئیس جمهوری به حزب پادگانی خامنه‌ای و جناح راست پادگانی و هسته سخت رژیم دنبال نماید. ماحصل اینکه در سال 1399 هدف حزب پادگانی خامنه‌ای جهت تمرکز و منوپل کردن قدرت در دست خامنه‌ای در این رابطه می‌باشد که:

الف – از سال 1399 حزب پادگانی خامنه‌ای دیگر در راستای حفظ و تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط سرکوب و سرنیزه و حمام خون «نیازی به برگ انجیری جهت پوشش پنجه بوکس آهنین و خونین خود ندارد.»

ب – در سال 1399 حزب پادگانی خامنه‌ای به علت حرکت حلزونی خیزش‌های معیشتی قهرآمیز اردوگاهی پائینی‌های جامعه ایران که در ادامه خیزش آبان‌ماه 98 بازتولید و اعتلای آن خیزش در سال 99 (به علت تلاقی ابربحران‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی و ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی در حل این ابربحران‌ها آنچنانکه در نیمه دوم سال 98 شاهد بوده‌ایم) امری بسیار محتمل می‌باشد، از آنجائیکه حزب پادگانی خامنه‌ای در چارچوب تجارب سرکوب قهرآمیز خیزش دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 دریافته است که اعتلای خیزش‌های معیشتی اردوگاهی علاوه بر اینکه باعث عمیق‌تر شدن شکاف‌های درون حاکمیت می‌گردد و عمیق‌تر شدن شکاف‌های درون حاکمیت، باعث ریزش نیروهای وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌گردد و از آنجائیکه عمیق‌تر شدن شکاف‌های درون حاکمیت، مانع از تصمیم‌گیری‌های فوری جهت سرکوب فراگیر خونین و برپائی حمام خون (با بیش از 1500 کشته و هزاران زخمی و دستگیری آنچنانکه در آبان‌ماه 98 شاهد بودیم) می‌گردد، بنابراین آنچنانکه از فردای خیزش آبان‌ماه 98 شاهد بودیم (خامنه‌ای با حضور عریان در صحنه و اشرار خواندن کنش‌گران خیزش معیشتی آبان‌ماه 98 مستقیم به نیروهای آتش به اختیار خود فرمان برپائی مرگبارترین سرکوب خیزش و جنبش‌های تاریخ گذشته ایران داد) سرکوب خیزش‌ها و جنبش‌های اردوگاهی و طبقاتی و مدنی جامعه بزرگ ایران از سال 99 برای حزب پادگانی خامنه‌ای نیازمند به تمرکز قدرت و یکپارچگی و فشردگی قدرت در دست خامنه‌ای دارد.

ج - از سال 99 حزب پادگانی خامنه‌ای برای تعیین جانشینی خامنه‌ای (پس از وفات او) در چارچوب هسته سخت رژیم نیازمند به یکپارچگی حاکمیت در چارچوب مانیفست رویکرد حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشد.

د - از سال 99 حزب پادگانی خامنه‌ای جهت مقابله با بازتولید آلترناتیو در داخل کشور (مانند سال 88 و جنبش سبز میرحسین موسوی که از آبان‌ماه 98 توسط اعلامیه‌ای که در نقد کشتار آبان‌ماه 98 حزب پادگانی خامنه‌ای داد و میرحسین موسوی در آن اعلامیه با مقایسه کشتار آبان‌ماه 98 خامنه‌ای و کشتار 17 شهریور ماه سال 57 شاه در میدان ژاله، رسماً و علناً اعلام کرد که: «فرمانده کل قوا در کشتار 17 شهریور 57 شاه بود، اما فرمانده کل قوا در آبان‌ماه 98 ولی فقیه با اختیارات مطلقه می‌باشد» رسماً آلترناتیوی خارج از نظام خود را اعلام کرد) نیازمند به یکپارچکی و تمرکز تمامی قدرت‌ها در دست خود می‌باشند.

ه – فشرده و یکپارچگی قدرت در سال 99 توسط حزب پادگانی خامنه‌ای خود «دلالت بر بحران دیکتاتورها و مستبدین حاکم می‌کند» که همه آنها توسط تمرکز و مهار قدرت در دست خود تلاش می‌کنند تا با هر گونه «منفذ دموکراسی سیاسی و اقتصادی و معرفتی که باعث اجتماعی کردن قدرت می‌شود، مقابله کنند». رویکرد سال 1353 شاه در خصوص تک حزبی کردن (توسط حزب رستاخیز) همراه با انحلال دو حزب دست‌ساز ایران نوین و مردم نمونه‌ای از همین بحران دیکتاتورها و مستبدین سیاسی جهت تمرکز و مهار قدرت در دست خود و بی‌نصیب کردن مردم و حتی جناح‌های دیگر قدرت می‌باشد و لذا در این رابطه بود که شیخ حسن روحانی در نقد تمامیت‌خواهی حزب پادگانی خامنه‌ای در جریان انتخابات مجلس یازدهم گفت: «اگر شاه تن به انتخابات آزاد می‌داد سرنگون نمی‌شد» که عکس این گفته روحانی خطاب به خامنه‌ای این می‌شود که «انحصاری کردن انتخابات مجلس یازدهم خود دلالت بر شروع پایان حیات عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.»

و – یکپارچه و فشرده و تمرکز و مهار کردن قدرت توسط خامنه‌ای در سال 99 نشان دهنده آن است که «حزب پادگانی خامنه‌ای و یا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی نمی‌توانند مانند گذشته بر مردم ایران حکومت کنند» و برای استمرار حکومت خودش بر مردم ایران «نیازمند به شکل جدیدی از حکومت که همراه با تمرکز و فشرده شدن قدرت می‌باشد هستند.»

باری، در رابطه با وضعیت فاکتور دوم در سال 1399 یعنی شرایط جنبش‌ها و خیزش‌های سه گانه مدنی و طبقاتی و اردوگاهی باید عنایت داشته باشیم که:

اولاً سه جنبش و خیزش مدنی و طبقاتی و اردوگاهی در 22 سال گذشته دارای فراز و نشیب حرکتی بوده‌اند، بدین ترتیب که اگر بخواهیم منحنی حرکتی آنها در شرایط فعلی ترسیم نمائم، باید بگوئیم که «اوج مبارزه جنبش مدنی جامعه ایران در سال 88 بوده است، آنچنانکه اوج مبارزه طبقاتی جامعه ایران در نیمه دوم سال 97 و اوج مبارزه اردوگاهی یا خیزشی جامعه ایران در آبان‌ماه 98 بوده است». آنچه از ترسیم این منحنی برای ما قابل فهم است، اینکه در شرایط امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، نه تنها «اتحاد عمودی بین جنبش‌ها و خیزش‌های مدنی و طبقاتی و اردوگاهی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران وجود ندارد، بلکه حتی اتحاد افقی هم بین آنها وجود ندارد» و همین امر در عرصه آسیب‌شناسی جنبش‌ها و خیزش‌های اردوگاهی و مدنی و طبقاتی به عنوان یکی از جدی‌ترین آسیب‌های مبارزات افقی و عمودی جنبش‌ها و خیزش‌های مدنی و طبقاتی و اردوگاهی جامعه بزرگ ایران می‌باشد. بطوریکه می‌توان نتیجه‌گیری کرد که این عامل باعث می‌گردد تا «امکان تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود این جنبش و خیزش‌های خودبنیاد حاصل نشود.»

یادمان باشد «تا زمانیکه حرکت‌های خودبنیاد مدنی و طبقاتی و اردوگاهی باعث تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود نشوند، هرگز امکان تغییر و تحول فراگیر در جامعه ایران به سود پائینی‌های جامعه در اشکال مختلف انقلاب و تحول و اصلاحات و رفرم و غیره حاصل نمی‌شود» و بدین ترتیب است که می‌توان در این رابطه نتیجه‌گیری کرد که تا زمانیکه «کنشگران جنبش‌ها و خیزش‌های مدنی و طبقاتی و اردوگاهی نتوانند به اتحاد سراسری عمودی و افقی دست پیدا کنند، نه تنها امکان استمرار مبارزه آنها وجود نخواهد داشت (و در کوتاه‌مدت توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای سرکوب می‌شوند) بلکه مهمتر از آن اینکه این امر باعث می‌گردد تا امکان تغییر قوا در عرصه میدانی به سود آنها غیر ممکن بشود» که البته خود این امر بسترساز فراهم شدن شرایط برای سرکوب قهرآمیز همه جانبه دستگاه چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای می‌گردد.

ثانیاً علت اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته عمر خود، چه در دوره خمینی و چه در دوره خامنه‌ای توانسته است پیوسته خود را بازسازی و حتی بازتولید هم بکند، به این خاطر بوده است که «جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای مدنی و طبقاتی و اردوگاهی در طول 41 سال گذشته نتوانسته‌اند به علت عدم سازماندهی عمودی و افقی خود در قامت آلترناتیوی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ظاهر بشوند». در نتیجه همین خلاء آلترناتیوی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته (چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور) «شرایط برای بازسازی و یا بازتولید رژیم مطلقه فقاهتی فراهم کرده است». فراموش نکنیم که در طول 41 سال گذشته استراتژی ثابت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم چه در دوران خمینی و چه در دوران خامنه‌ای جهت مبارزه با آلترناتیوسازی در داخل و خارج از کشور، کادرزنی و کادرکشی جریان‌های سیاسی و جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای مدنی و طبقاتی و اردوگاهی در اشکال ترور و اعدام‌ها و کشتار آنها در عرصه میدانی و اعتراف‌گیری و بسترسازی جهت پاسیف کردن آنها و یا با وادار کردن اجباری آنها به هجرت از کشور بوده است. مع الوصف، در رابطه با این استراتژی کادرزنی و کادرکشی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در دو فرایند خمینی و خامنه‌ای بوده است که حمام خون و کشتار و اعدام‌ها و ترورها در داخل و خارج از کشور و نسل‌کشی تابستان 67 زندان‌ها گرفته تا کشتار زنجیره‌ای و کشتار شکنجه کهریزک و ترور در کوچه پس کوچه‌ها و کافه‌های کشورهای مغرب زمین حزب پادگانی خامنه‌ای همه و همه در عرصه همین مبارزه با آلترناتیوسازی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است.

ثالثاً از آنجائیکه «جنبش اعتصابی نیازمند به سازماندهی می‌باشد، اما جنبش خیابانی نیازمند به سازماندهی فراگیر نیست» همین امر باعث می‌گردد تا برای «پیوند بین خیابان و کارخانه یا بین جنبش آکسیونی با جنبش اعتصابی در سال 99 جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و مدنی و طبقاتی، نیازمند به سازمان‌گری افقی و عمودی باشند» چراکه «عامل اصلی عدم پیوند افقی و عمودی جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و مدنی و طبقاتی در سال 98 همین غیبت سازماندهی افقی و عمودی در جنبش‌ها و خیزش‌ها و همچین بین جنبش‌ها با خیزش‌ها بوده است.»

قابل ذکر است که «سازماندهی عمودی در خود جنبش‌ها و سازماندهی افقی بین مؤلفه‌های جنبش‌ها قابل تعریف می‌باشد». یادمان باشد که طبق گفته وزیر کشور دولت روحانی در 5 سال گذشته بیش از 23 هزار اعتصاب کارگری در بخش تولیدی کشور شکل گرفته است که البته به دلیل همین غیبت سازماندهی افقی و عمودی هرگز در طول 5 سال گذشته جنبش کارگری ایران نتوانسته است لکوموتیو جنبش‌ها و خیزش‌های اردوگاهی و طبقاتی و مدنی جامعه ایران بشود، بنابراین در این رابطه است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «امکان اتحاد سراسری کنشگران جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و مدنی و طبقاتی بدون سازماندهی افقی و عمودی آنها وجود ندارد». پر واضح است که «سازماندهی افقی و عمودی جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و طبقاتی و مدنی می‌بایست به صورت خودبنیاد و درون‌جوش در عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی آنها صورت بگیرد، نه به صورت تزریقی از بالا.»

استفاده از شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی در این رابطه تنها در شرایطی دارای فونکسیون مثبت می‌باشد که (آنچنانکه در جریان جنبش کامیونداران در سال 96 و 97 شاهد بودیم) به صورت وسیله‌ای در خدمت پراکسیس اجتماعی و سیاسی آنها باشد. علی ایحال در این رابطه است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «سازمان‌یابی جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و طبقاتی و مدنی می‌بایست از پائین شکل بگیرد.»

رابعاً باید عنایت داشته باشیم که اگر در سال 99 به علت استبداد و سرکوب همه جانبه عریان حزب پادگانی خامنه‌ای جامعه ایران وارد فرایند موقعیت انقلابی بشوند (و به موازات تغییر شکل حاکمیت در سال 99 برای حکومت، توده‌های جامعه ایران هم دیگر نتوانند مانند گذشته زندگی کنند) ورود به موقعیت انقلابی (آنچنانکه در سال 57 در فرایند پسا 17 شهریور شاهد بودیم) «به معنای تحقق انقلاب و پیروزی انقلاب نیست» چراکه بدون همگرائی و سازمان‌یابی جنبش‌ها و خیزش‌ها سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و مدنی و طبقاتی جامعه بزرگ ایران، «موقعیت انقلابی نمی‌تواند به انقلاب بر پایه دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت یعنی قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی بیانجامد». فراموش نکنیم که تنها در «عرصه پراکسیس سیاسی اجتماعی است که همگرائی جنبش‌ها و خیزش‌ها بستر سازمان‌یابی آنها می‌شود.»

در این رابطه است که «طرح شعار سرنگونی رژیم از هر طریق و روشی در شرایط موقعیت انقلابی یک شعار انحرافی و راست‌روانه می‌باشد» که حاصل حداکثری آن همان بلائی است که در سال 57 از کانال هژمونی خمینی بر سر انقلاب ضد استبدادی جامعه ایران ریخته شد. یادمان باشد که شعاری که باعث انحراف انقلاب ضد استبدادی سال 57 شد، همان شعار خمینی بود که می‌گفت: «شاه ه برود و اگر به جای او شمر و عبیدالله زیاد هم بیاید بهتر از اوست» که البته دیدیم که برعکس آنچه خمینی می‌گفت با رفتن شاه و جایگزینی او و حواریونش نه تنها اوضاع مردم ایران بهتر نشد بلکه آنچنانکه در 41 سال گذشته شاهد بوده‌ایم هزار برابر بدتر از آن هم شد. مع الوصف، در این رابطه است که باید بگوئیم اگر در سال 99 «جامعه ایران وارد موقعیت انقلابی بشود، راهبردی (نه رهبری) جنبش‌ها و خیزش‌ها توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید در چارچوب رویکرد دموکراسی سه مؤلفه‌ای خودبنیاد و خودرهبر و خودسازماندهی صورت بگیرد نه در چارچوب رویکرد سرنگونی رژیم با هر روش و مکانیزیمی.»

البته همه این‌ها در گرو آن است که در سال 99 «مردم ایران به این مرحله برسند که دیگر نمی‌توانند مانند گذشته زندگی کنند» چراکه انتخابات مجلس یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی نشان داده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در سال 99 دیگر نمی‌تواند مانند گذشته 41 ساله خود حکومت کند.

خامسا با توجه به دیکتاتوری عریان حزب پادگانی خامنه‌ای در سال 99 پیش‌بینی می‌شود که شعار محوری جنبش‌ها و خیزش‌های سه مؤلفه‌ای اردوگاهی و مدنی و طبقاتی، همان شعار جنبش دانشجوئی تهران در سال 98 باشد: «مرگ بر ستمگر - چه شاه باشه، چه رهبر» و «به من نگو فتنه‌گر، فتنه توئی ستمگر» و «دیکتاتور سپاهی - داعش ما شمائید» و اما وظایف امروز ما عبارتند از:

1 - اصلاح‌طلبانه کوتاه‌مدت جنبشی افقی تکوین یافته از پائین «عمل» کنیم، اما انقلابی درازمدت «بیاندیشیم.»

2 - شجاعت در «گفتمان‌سازی» و مسلط کردن گفتمان خود داشته باشیم.

3 - در جنگ آلترناتیوهای امروز «دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی» تنها گزینه‌ای بدانیم که پاسخگوئی مبارزات اردوگاهی و مبارزات طبقاتی و مبارزات مدنی گروه‌های مختلف امروز جامعه ایران را دارد.

4 - براین باور باشیم که دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی «جنبشی برای برابری همه انسان‌ها فارغ از جنسیت و قومیت و نژاد و مذهب و غیره می‌باشد.»

5 - تنها با دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی است که ما می‌توانیم «جامعه مدنی را به سمت جامعه انسانی ببریم.»

6 – مسلح کردن جامعه ایران به یک «فکر نو» بسیار مهمتر از «کسب قدرت سیاسی از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.»

7 - با «منظومه معرفتی خمینی نمی‌توانیم با اندیشه‌های سیاسی و فقهی و کلامی و فلسفی خمینی مبارزه کنیم.»

8 - تحول همه جانبه اجتماعی جامعه ایران در گرو «عمق رشد فرهنگی جامعه ایران است نه جابجائی قدرت در بالا.»

9 - توانمند ساختن فرهنگی جامعه همراه با تشکل و سازماندهی جنبش‌های مدنی و طبقاتی و اردوگاهی و پیوند دادن سنگرهای صنفی و سیاسی و مدنی و آگاهی‌بخشی اعماق توده‌های جامعه ایران با سر پل مذهب از مهمترین وظایف امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (و نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش) می‌باشد.

پایان

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری