سخن روز:
در فرایند پساکرونا (پاندمی کووید-19)، جهان به کدام مسیر حرکت خواهد کرد؟
«سود» در خدمت انسان؟ یا «انسان» در خدمت سود؟
بدون تردید آنچنانکه «دو جنگ بینالملل اول و دوم» بزرگترین بحران قرن بیستم بوده است، «بحران پاندمی کرونا (کووید-19) بزرگترین بحران قرن بیست و یکم خواهد بود» چراکه پس از جنگ جهانی دوم یک پاندمی توسط یک ویروس ناشناخته (کووید-19) نظم جهانی را در تمام عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی به چالش کشیده است. اگر چه زیستشناسان و پزشکان در این شرایط به دنبال جنبههای زیستی ویروس کووید-19 و کشف واکسن و دارو برای مهار آن هستند (که قطعاً این اتفاق رخ خواهد داد) اما تاثرات همه جانبه «کرونای ویروسی، بر کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی باعث گردیده است که سیاست جهانی و تغییر موازنه قدرت در بلندمدت قابل مهار نباشد» و همانگونه که جنگ جهانی دوم «توانست تغییراتی اساسی در ساختار نظام جهانی ایجاد کند و بسترساز اوجگیری قدرت امپریالیسم آمریکا بشود، بدون شک بحران پاندمی کورنای اقتصادی و کورنای سیاسی به همان گستردگی میتواند مجدداً چنین تغییراتی را در ساختار این نظام ایجاد کند» و نظام هژمونیکی که پس از جنگ جهانی دوم به سردمداری امپریالیسم آمریکا در عرصههای اقتصادی و سیاسی و نظامی شکل گرفته است (با همراهی قدرتهای امپریالیستی اروپا) و بر دنیا مسلط شده است، در این شرایط روزهای سرنوشتسازی را در مواجهه با یک ویروس ناشناخته شرقی داشته باشد.
بنابراین، بدین ترتیب است که سرمایهداری جهانی در این مرحله بحرانی، ناتوانی و ورشکستگی خود را در برخورد با یک ویروس به نمایش گذاشته است. بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که «جهان سرمایهداری اکنون با بحرانی بزرگتر از تمام بحرانهای تاریخ خود روبرو گردیده است» به عبارت دیگر، بحران ویروس کووید-19 در این شرایط «کل جهان سرمایهداری را به چالش کشیده و در هم پیچیده؛ و مختل کرده است» آنچنانکه «اقتصاد کشورهای سرمایهداری در حال فروپاشی است» و کشورهای سرمایهداری یا تعطیل شدهاند و یا نیمه تعطیل هستند و همچنین «ظرفیت سیستمهای بهداشتی آنها یا به پایان رسیده است و یا درحال به پایان رسیدن و حتی در حال فروپاشی میباشند؛ و مردم در این کشورها از ترس مرگ به خانههایشان پناه بردهاند و گروه گروه مردم در این کشورها در حال مردن و ابتلا شدن به این بیماری هستند» و بیش از 215 کشور رسماً اعلام کردهاند که درگیر این پاندمی کووید-19 شدهاند؛ و پاندمی ویروس کرونا در سه ماه اخیر نزدیک به صدهزار نفر جان مردم کره زمین را گرفته است و بیش از دو میلیون نفر هم مبتلا به این بیماری کرده است و البته مبتلایان و قربانیان این ویروس به شدت در حال افزایش میباشند؛ و امپریالیسم آمریکا که در نقش قدرت برتر نظم سرمایهداری جهانی قرار گرفته است، نه تنها نتوانسته است بحران را مهار و یا مدیریت بکند، بلکه خودش به شدت درگیر این بحران شده است و با تعلیق پروازهای خود به اروپا متحدان خود را در این بحران رها کرده است و با این عمل روند سقوط هژمونی امپریالیسم آمریکا را سرعت بخشیده است.
البته این ناکامی نظم هژمونیک دامن اتحادیه اروپا را هم گرفته است و با اوجگیری دولتگرائی در اتحادیه اروپا (که از خروج انگلستان از اتحادیه اروپا شروع شده بود) احتمال فروپاشی اتحادیه اروپا در عرصه بحران کرونای ویروسی و کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی قوت گرفته است، چراکه دولتهای اروپائی هر کدام جداگانه و شتابزده به مقابله با کرونا ویروسی برخاستهاند و در حالی که ایتالیا و اسپانیا و بلژیک روزهای سخت خود را پشت سرمی گذراند، دولتهای اروپائی که وضعیت نسبتاً بهتری دارند، هر کدام جداگانه به قرنطینه و تأمین مایحتاج بهداشتی خود روی آوردهاند.
باری ریشه این «بحران مدیریت» کرونای ویروسی و کرونای اقتصادی، کرونای سیاسی، کرونای اجتماعی و فرهنگی (در این شرایط تندپیچ تاریخ بشریت) در این نهفته است که «در نظم و نظام سرمایهداری انسان تا جائی ارزش دارد که آفریننده سود باشد» و هرگز در «نظام سرمایهداری انسان فی نفسه نمیتواند دارای ارزش باشد» چراکه «در نظام سرمایهداری حتی خود انسان و انسانیت هم به صورت کالا برای بازار در میآید» و به همین دلیل در این نظام «سلامت انسان یک فرع است نه یک اصل» به عبارت دیگر در نظام سرمایهداری «سلامت انسان تا جائی اهمیت دارد که بتواند نیاز این نظام را تأمین نماید نه بیشتر» و مع الوصف در شرایطی که «در این نظام سالانه هزاران میلیارد دلار هزینه کالاهای نظامی و ارتشها و دستگاههای امنیتی و بیزنس تسلیحاتی و جنگهای امپریالیستی میشود، سیستمهای بهداشتی در حال سقوط و فروپاشی میباشند.»
با اینکه ویروس کرونا در قرن بیست و یکم در سه مرحله (در طول 20 سال گذشته) شیوع پیدا کرده است اما از آنجائیکه انسان و سلامت انسان برای نظام سرمایهداری ارزشی ندارد، این شیوع ویروس کرونا در سالهای 2003 و 2008 و 2012 جدی گرفته نشده است؛ «و هیچ اقدام پیشگیرانه جهت دستیابی به واکسن و داروی بیماری این ویروس عفونی توسط نظام سرمایهداری جهانی (در طول 20 سال گذشته) صورت نگرفته است» و همین امر باعث گردیده تا در طول 20 سال گذشته، ویروس عفونی کرونا با تغییر شکل ژنتیک خود به خطرناکترین شکل خود یعنی کووید-19 استحاله پیدا کند.
ماحصل اینکه در این شرایط «سرمایهداری جهانی به این واقعیت رسیده است که کرونای ویروسی، کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی حتی خود نظم جهانی سرمایهداری را هم به چالش کشیده است» البته سرمایهداری جهانی در این شرایط بحرانی (و در خلاء واکسن و دارو برای این بیماری و در خلاء تجهیزات زیرساختی بیمارستانی و تجهیزات تنفسی و ایمنی حتی ماسک و دستکش) جهت مهار کرونای ویروسی بر دو مکانیزم متفاوت تکیه میکنند که مکانیزم اول که «راه حل چینی میباشد» همان راه حل قرنطینهای است که در آسیای جنوب شرقی به کار گرفته شده است. قابل ذکر است که راه حل قرنطینهای با تلفات کم و هزینههای بسیار سنگین توانسته است در کشورهای آسیا جنوب شرقی تا اندازهای موفق به مهار این ویروس بشود. مکانیزم دوم که راه حل کشورهای انگلستان، آلمان و هلند میباشد، تحت عنوان «مصونیت گلهای مطرح شده است» که البته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر کشور ایران هم همین مکانیزم جهت مهار ویروس کرونائی به کار گرفته است، چرا که رژیم مطلقه فقاهتی از همان آغاز اعلام وجود ویروس کرونا در کشور ایران، نمیخواست به خاطر «هزینه سنگین مکانیزم قرنطینهای جهت مهار کرونای ویروسی در کشور ایران بر مکانیزم قرنطینهای تکیه کند» و لذا بدین ترتیب بود که دولت روحانی از همان آغاز اعلام کرد که «قرنطینه ممنوع، زیرا شیوهای کهنهای میباشد.»
باری، مکانیزم دوم (جهت مهار کرونای ویروسی) بر اصل تنازع بقاء و بقای اصلح داروین استوار میباشد، زیرا کشورهایی که بر این مکانیزم تکیه کردهاند، می گویند که خود شیوع ویروس کرونا بسترساز مصونیت خود به خودی جامعه از این ویروس مرگبار میشود و بدین ترتیب کشورهای طرفدار این مکانیزم زمانی که با بنبست تجهیزات پزشکی و بیمارستانی روبرو میشوند، شیوه گزینشی برای درمان بیماران در پیش میگیرند. من حیث المجموع، در یک جمعبندی از آنچه که فوقا مطرح کردهایم، میتوانیم نتیجهگیری کنیم، امروز جهان در عرصه تاخت و تاز کرونای ویروسی، کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی خود تاریخی شدهاند برای الگوی جهان فردای بشر که بیشک «تاریخ فردا و فرداها از فرایند امروز جهان به عنوان یکی از بزرگترین تندپیچهای حیات بشریت در کره زمین یاد خواهند کرد». تندپیچی که حتی از طاعون قرن 14 اروپا و آنفلوانزای اسپانیائی قرن بیستم (که در جنگ بینالملل اول در اروپا تکوین پیدا کرد و بیش از 50 میلیون نفر قربانی گرفت) هولناکتر میباشد. فراموش نکنیم که پاندمی کووید-19 نخستین تجربه جهانی یک ویروس مرگبار در تاریخ حیات بشر میباشد (چراکه حتی طاعون قرن 14 و آنفلوانزای آغاز قرن بیستم «صورت اپیدمی داشتند نه پاندمی») در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا این «بلای طبیعی» (سنتز سرمایهداری جهانی قرن بیستم) به صورت سونامی «بلای اجتماعی» قرن بیست و یکم مادیت پیدا کند و باعث شده است که ویروس کووید-19 کل جامعه بشری را به چالش بکشد و باعث شده است که امروز کرونای ویروسی کرونا بتواند در ابعاد بزرگ کره زمین، از بشریت در این «دهکده کوچک گلوبال شده» دهها هزار نفر کشته و میلیونها نفر مبتلا بگیرد؛ و باعث شده است که کرونای ویروسی منهای هزینههای انسانی، توسط کرونای اقتصادی، کرونای سیاسی و کرونای اجتماعی (که فونکسیون آنها فراگیرتر از خود کرونای ویروسی میباشد) اقتصاد و سیاست کشورهای سرمایهداری امروز کره زمین را هم به چالش بکشد.
به همین دلیل است که باید بگوئیم که کووید-19 تأثیر غیر قابل باوری بر نسل بشر امروز کره زمین وارد کرده است. البته هیولای کرونای ویروسی، همراه با کشتار و خانهنشین کردن بیش از 2 میلیارد نفر از جمعیت کره زمین توسط کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی و کرونای اجتماعی، بعضی از نابسامانیها و ناهنجاریهای بشریت امروز از جمله سیستم ناکارآمد بهداشت و درمان جهانی و فقر نابرابری جوامع بشری و نابود کردن محیط زیست کره زمین توسط سرمایهداری سودجو هم آفتابی کرده است؛ و بدون تردید در تحلیل نهائی آبشخور تکوین و شیوع فراگیر هیولای پاندمی کرونا، آنچنانکه چامسکی میگوید: «محصول تخریب سیستم جهانی بهداشت و درمان و محیط زیست توسط نئولیبرالیسم سرمایهداری جهانی میباشد» و باز آنچنانکه مکرون رئیس جمهور فرانسه میگوید: «پاندمی کووید-19 نشان داد که اقتصاد بازار آزاد سرمایهداری در این شرایط نمیتواند سد بند این چنین سونامیها باشد و با اقتصاد بازار آزاد سرمایهداری نمیتوان این چنین ابربحرانها را مدیریت کرد» و دلیل این امر همان است که کرونای ویروسی و کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی و حتی کرونای اجتماعی و کرونای فرهنگی در این شرایط توانسته است «نئولیرالیسم و اقتصاد بازارمحور را به زانو درآورد.»
بدین ترتیب در این رابطه است که بزرگترین پرسشی که پاندمی کووید-19 (در طول 3 ماه گذشته) در برابر نسل جدید نظریهپردازان سرمایهداری جهانی قرارداده است این است که آیا هیولای کرونا یک بلای طبیعی است یا یک بلای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی؟ چرا که الان همه دولتهای سرمایهداری نئولیبرالیسم حاکم جهانی بر این باورند که در «شرایط حساس بحرانی باید بازار را کنار گذاشت». یادمان باشد که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در کنفرانس «به سر عقل آمدن سرمایهداری» مطرح میکند، «مسائل حاد اجتماعی در تندپیچهای تاریخی بشر به موازات آنکه باعث اعتلای جنبشهای پائینی جوامع بشری میگردند، خود به خود باعث به سر عقل آمدن قدرتهای دست راستی حاکم در راستای پیچیده کردن مکانیزمهای استثمار اقتصادی و استحمار فرهنگی و استبداد سیاسی نیز میشوند.»
باری، بدون تردید «بشر امروز در چارچوب پیشرفتهای علم پزشکی که به دست آورده است، میتواند ویروس کرونا را به زانو درمیآورد» و اصلاً و ابداً نه تنها کووید-19 نمیتواند نسل بشر کره زمین را منقرض نماید، بلکه در دنیای ویروسی حاکم بر کره زمین حتی ویروسهای بعدی که خطرناکتر از کووید-19 هم میباشند، نخواهند توانست نسل بشر را منقرض کنند، هر چند که در شرایط امروز جهانی که کرونای ویروسی در حال تاخت و تاز جهانی میباشد، تصور دنیای پساکووید-19 سخت و مشکل میباشد، ولی بدون تردید میتوان داوری کرد که «جهان پساکووید-19 با جهان پیشاکرونا تفاوت ماهوی همه جانبه دارد» از اینجا است که این سؤال قابل طرح است که آیا در جهان پساکرونا باز هم مانند جهان پیشاکرونا «انسان در خدمت سود جهان سرمایهداری و یک درصدیهای حاکم بر جهان هستند؟» (در خدمت همانهائی که محیط زیست کره زمین را وجه المعامله سود هر چه بیشتر خود در طول قرن بیستم کردند) آیا در قرن بیست و یکم و جهان پساکرونا، نئولیبرالیسم و سرمایهداری جهانی باز هم با جهانی کردن همه امور از جمله گلوبال کردن بلاهای طبیعی و اجتماعی میتوانند بشریت را در خدمت سود خود درآورند؟
آنچه مسلم است اینکه تا این مرحله تاخت و تاز پاندمی کووید-19 نشان داده است که «سرمایهداری جهانی در اشکال مختلف بازارمحور نئولیبرالیستی و دولتمحور کینزی، توان مدیریت اینگونه ابربحرانهای جهانی را ندارند». بدون تردید «تنها آلترناتیو جهانی در برابر قدرتهای حاکم سرمایهداری در مدیریت فرابحرانهای پساکرونا، دموکراسیسازی قدرتهای سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی توسط الگوی دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی است» (نه الگوی سوسیال دموکراسی دولت رفاه اروپا و نه سوسیال دموکراسی برنشتاینی و کائوتسکی انترناسیونال دوم). یادمان باشد که حد اقل «سرمایهداری نئولیبرالیسم جهانی در دو دهه گذشته قرن بیست و یکم نشان داده است که برای خیلی از مسائل اجتماعی بشر مثل تأمین اجتماعی و مسکن و بهداشت و آموزش و غیره جوابی ندارد» و حداقل اینکه آنچنانکه مجله اکونومیست مطرح کرده است «سرمایهداری در مساله بهداشت و تأمین اجتماعی و آموزش نمیتواند در جوامع حتی کشورهای متروپل خوب عمل کند» و البته دلیل این امر همان است که آنچنانکه آدام اسمیت پدر اقتصاد سیاسی در کتاب «ثروت و ملل» خود به عنوان مثال مطرح میکند، «با قصاب گوشت فروش برای خریدن گوشت خوب، نمیتوان از موضع انسان دوستی متوسل شد بلکه برعکس، برای خریدن گوشت خوب از قصاب، باید با او از موضع سودجوئی وارد بشویم». طبیعی است که برای «سرمایهداری که موتور حرکتش تنها و تنها سودجوئی یا کسب هر چه بیشتر سود میباشد، نمیتوان انتظار سیستمهای فراگیر بهداشتی و درمانی داشت» چراکه این امور برای «سرمایهداری در مقایسه بازار کالاهای دیگر از سودآوری کمتری برخوردار میباشند» و بدون تردید ورود سرمایهداری به این عرصه (آنچنانکه در کشور آمریکای کرونازده امروز شاهد هستیم) این امر باعث «خصوصیسازی و طبقاتی شدن موضوع بهداشت و درمان میگردد.»
برای فهم این مهم تنها کافی است که به مقایسه کشورهای مختلف در مهار بحران ویروس کورنا بپردازیم، چراکه شاهدیم که آنچنانکه ویروس کرونا در بعضی از کشورها مثل آمریکا، ایتالیا، اسپانیا، انگلستان، فرانسه، ایران و... توانست شخم بزند، در بعضی از کشورهای دیگر مثل کره جنوبی، چین، تایوان، کوبا و غیره بحران کووید-19 با حداقل هزینه مدیریت شد. در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که علت اصلی این تفاوت مدیریت بحران کورنای ویروسی در کشورهای فوق، همان سیستم بهداشتی فراگیر اجتماعی میباشد که در کشورهائی مثل آمریکا از آنجائیکه سیستم بهداشتی در دست بخش خصوصی میباشد (و با عنایت به اینکه بیش از 50% جامعه آمریکا محروم از بیمه تأمین اجتماعی هستند) و نظر به اینکه سیستم بهداشتی در آمریکا طبقاتی است و در خدمت طبقه حاکم و پولداران قرار دارد، همینها باعث گردیده است که تاخت و تاز ویروس کرونا در کشوری مثل چین به علت سیستم بهداشتی فراگیر مطمئنی که دارد (حتی با جمعیت بیش از یک میلیارد نفری) مهار بشود؛ اما در آمریکا بحران کرونا ویروسی بدل به فاجعه ملی در تاریخ آمریکا بشود. فراموش نکنیم که از آنجائیکه ویروس هولناک کرونا (با سه مشخصه بیعلامتی و قدرت انتقال سریع و کشنده بودن) در شرایطی کره زمین را به چالش کشیده است که نه واکسنی و نه داروئی برای آن وجود ندارد، بر این مطلب اضافه کنیم که علت و دلیل اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که از دهه اول بهمن ماه 98 با هجمه ویروس مرگبار کرونا به قم و کشور ایران آگاهی پیدا کرده بود) نتوانست به مهار پاندمی و اپیدمی کرونا در جامعه ایران دست پیدا کند و در اندک مدتی ویروس کرونا توانست کل کشور ایران را در برگیرد و حتی به عنوان کالای صادراتی به کشورهای همجوار از عراق و افغانستان گرفته تا کشورهای خلیج فارس و غیره صادر کند این بود که:
اولاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (آنچنانکه در طول 41 سال گذشته حیات خود نشان داده است) با تکیه به رویکرد پراگماتیستی و روزمرگی بر خلاف کشورهائی مثل چین و کره جنوبی و غیره در برخورد با کرونای ویروسی «فاقد یک استراتژی مشخص» بوده است و در این مدت برای پوشش این ناتوانی خود تلاش کرده است تا توسط تئوری «توطئه دائی جان ناپلئونی» و «تکیه بر خرافات اسلام روایاتی و یا تئوری جن و انس خامنهای»، حتی برخورد علمی با موضوع را به چالش بکشد.
ثانیاً رژیم مطلقه فقاهتی تا دقیقه 90 توان انتخاب الگوی مشخصی برای برخورد با کرونای ویروسی (در جامعه نگونبخت ایران که به صورت یک فاجعه ملی درآمده بود) نداشت، زیرا نه میتوانست بر الگوی قرنطینهای مثل چین تکیه بکند، به خاطر اینکه تکیه بر الگوی قرنطینهای مستلزم پرداخت هزینههای بیکاری و خانهنشین شدن مردم بود و لذا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برای «نپرداختن هزینه به مردم» بر «جداسازی اجتماعی» به جای «قرنطینه» تکیه کرد (تا توسط آن هزینه خانهنشین کردن مردم نگونبخت ایران توسط خود مردم پرداخت بشود) فراموش نکنیم که هرگز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حتی در این شیوه جایگزینی خود نمیتوانست مانند آلمان بر الگوی مدیریت پزشکی تکیه کند؛ زیرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حتی «تا اواخر فروردین ماه 99 توان تهیه دستکش و ماسک برای مردم ایران هم نداشت» و تمامی کمکهای خارجی در این رابطه به جای اینکه در اختیار مردم ایران قرار دهد، وارد بازار میکرد و در اختیار بخش خصوصی قرار میداد.
ثالثاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از همان بهمن ماه 98 تلاش میکرد تا با «موضوع هجمه این ویروس هولناک به جامعه نگونبخت ایران برخورد امنیتی و سیاسی بکند» که این امر باعث گردید تا:
الف – به علت نیاز به راهپیمائی 22 بهمن و انتخابات دوم اسفند مجلس یازدهم «تا 30 بهمن موضوع هجمه این ویروس هولناک به جامعه ایران کتمان نماید.»
ب - برعکس دیگر کشورهای جهان، رژیم مطلقه فقاهتی توسط هواپیمائی ماهان وابسته به سپاه رابطه همه جانبه خودش و رفت آمد با کشور چین ادامه بدهد و حاضر به «قرنطینه کردن شهر قم نشد تا کشور آلوده به این بیماری هولناک نشود.»
ج – به خاطر همین «امنیتی و سیاسی کردن موضوع هجمه ویروس مرگبار کرونا» است که رژیم مطلقه فقاهتی از آغاز الی الان در اعلام آمار کشته شدهها و ابتلا به این بیماری به صورت شفاف عمل نکند و همین آمارهای مهندسی شده این رژیم در طول دو ماه گذشته باعث گردید تا مردم نگونبخت ایران نتوانند به اوج خطر هجمه فراگیر این ویروس مرگبار در کل کشور با خبر بشوند.
د – در کادر همین امنیتی و سیاسی کردن موضوع هجمه ویروس کرونا (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از اوایل بهمن ماه سال 98 الی الان) است که باعث گردیده است تا:
1 - آمار واقعی کشتهشدگان و ابتلا به این بیماری (که طبق گفته نماینده سازمان بهداشت جهانی پس از سفر به ایران بیش از 5 برابر آنچه هست که رژیم مطلقه فقاهتی به صورت روزانه مطرح میکند) اعلام نشود.
2 – به جای تکیه محوری بر جامعه پزشکان ایران با ورود سپاه و روحانیت حوزههای فقهی به عرصه مدیریت بحران کرونا در راستای تثبیت و نهادینه کردن اقتدار حزب پادگانی خامنهای گام بردارند.
3 - تبلیغ در باب کمکهای چین و روسیه جهت روپوش ندانم کاریهای رژیم در ورود ویروس کرونا به کشور ایران.
4 - جایگزین کردن فاصله اجتماعی به جای قرنطینه کردن جهت نپرداختن هزینه بیکاری به مردم ایران، بطوریکه اگر رژیم مطلقه فقاهتی میخواست طبق پروتکل سازمان بهداشت جهانی عمل کند، مجبور بود که تمامی هزینههای معیشتی در خانه ماندن مردم ایران را پرداخت نماید.
یادمان باشد که در این مدت دو ماه گذشته 20% نیروی کار جامعه و زحمتکشان ایران فلج شده است و بیش از یک میلیون بنگاههای کوچک خدماتی تعطیل شدهاند و بیش از 50% نیروهای بخش خدماتی اقتصاد ایران همراه با 15 میلیون خانواده ایرانی که همان 60 میلیون نفر صدقه بگیران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشند، آسیب جدی دیدهاند و از مرحله خط فقر گذشته به مرحله خط بقا رسیدهاند؛ و این در شرایطی است که به علت بحران مدیریت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مهار کرونای ویروسی، «هنوز کرونای ویروسی در کل کشور مهار نشده است» و هنوز به صورت روزمره و ساعتمره این بیماری مرگبار در حال قربانی گرفتن از جامعه نگونبخت ایران میباشد و هنوز معلوم نیست که بحران کرونای ویروسی تا کی در جامعه ایران ادامه دارد.
5 - تبلیغ خرافات مذهبی در چارچوب اسلام دگماتیست روایتی جهت کسب ایمنی در پشت مرزهای ایدئولوژیک در برابر موضوع هجمه کرونا از دیگر فونکسیون امنیتی و سیاسی کردن موضوع میباشد.
عنایت داشته باشیم که بحران کرونا در کشور ایران در شرایطی شکل گرفت که به علت کشتار آبانماه 98 رژیم و سرنگونی هواپیمای اوکراینی و مخفی کاریها و ارائه آمارهای جعلی رژیم اعتماد عمومی مردم به حاکمیت که همان سرمایه اجتماعی میباشد دچار فروپاشی شده باشد. باری، به همین دلیل است که میتوان داوری کرد که در دوران پساکورنا، تکان جهانی کرونای ویروسی و کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی برای «جنبشهای پائینی جوامع بشری این دستاورد بزرگ به همراه داشته باشد که در آن دوران، دموکراسیسازی سه مؤلفهای قدرتهای حاکم بر جهان بتواند فرایند انسان در خدمت سود قرن بیستم را به فرایند سود در خدمت انسان قرن بیست و یکم استحاله کند.»
خطرهای که ممکن است نظم جهانی در دوران پساکرونا تهدید کند اینکه، موفقیت کشورهای سرمایهداری متمرکز و اقتدارگرا در مدیریت بحران کرونای ویروسی (مانند چین، تایوان، ویتنام و غیره) در فرایند پساکرونای ویروسی برای نسل جدید نظریهپردازان جهان سرمایهداری ممکن است این خطر ایجاد کند که «در بحث اقتصاد سیاسی شاهد نسلی از تئوریسینهای سرمایهداری در حمایت از سیستم متمرکز و دولتهای اقتدارگرای سرمایهداری به عنوان الگوی مسیر مقابله با بحرانهای پاندمی مثل کرونا بشویم». فراموش نکنیم که ظهور نئولیبرالیسم کینزی در اروپا (که با انتشار کتاب «نظریه عمومی» کینز در راستای جایگزین کردن سرمایهداری دولتمحور به جای سرمایهداری بازارمحور آدام اسمیت در کتاب «ثروت و ملل» شکل گرفت)، «مولود ناتوانی سرمایهداری بازارمحور در مقابله با بحران فراگیر جهان سرمایهداری در سالهای 1929-1930 بود.»
خطر دیگری که نظم جهان پساکرونا تهدید میکند، از آنجائیکه نظم جهانی دنیای پساکرونا با نظم جهانی دنیای پیشاکرونا متفاوت میباشد، آنچنانکه چامسکی میگوید: «دو مشکل اساسی دنیای پیشاکرونا یعنی مسابقه تسلیحاتی و محیط زیست در دنیای پساکرونا همچنان باقی خواهد ماند و همین امر خطرساز آن است که (برعکس فرایند پیشاکرونا که جهانسازی آمریکامحور بود) در فرایند پساکرونا این جهانسازی چینمحور بشود». همین امر باعث میگردد تا در «فرایند استحاله» تنش بین آمریکا و چین افزایش پیدا کند و اصل وجود اتحادیه اروپا به چالش کشیده شود.
همچنین خطر عمده دیگری که آینده بینالمللی را تهدید میکند اینکه گرچه کرونای ویروسی در اندک مدتی توانست با بیاعتنائی نسبت به مرزهای ملی به صورت بینالمللی پیش برود و کره زمین را به صورت یک کاسه به چالش بکشد، همهگیری پاندمی کرونا ویروسی در عرصه میدانی باعث تکوین «ناسیونالیسم واکنشی» در کشورهای مختلف متروپل و پیرامونی جهان شد، در نتیجه همین رشد ناسیونالیسم منفی و یا واکنشی (نه ناسیونالیسم دفاعی مثبت) در دوران هجمه کرونای ویروسی میتواند در فرایند پساکرونا منهای اینکه اتحادیه اروپا را در آستانه فروپاشی قرار بدهد، حتی جهانی شدن اقتصاد یا گلوبالیزه شدن سرمایهداری را هم به چالش بکشد. بر این مطلب اضافه کنیم که سرمایهداری جهانی در فرایند پیشاکرونا در چارچوب «مانیفست خودش که هر چه بیشتر سود میباشد، کل زیست محیطی کره زمین را تفاله سودآوری خود کرده است». با آن همه ادعای سرمایهداری جهانی، بحران کرونا ویروسی نشان داد که قدرتهای سرمایهداری جهانی چقدر ضعیفاند، چرا که یک ویروس توانست منهای اینکه بیش از سه میلیارد نفر انسان را خانهنشین کند، تمام اقتصاد کشورهای سرمایهداری را گرفتار بزرگترین بحران تاریخ سرمایهداری (بزرگتر از بحران 1929-19300 و بحران 2007-2008) بکند، بنابراین، بدین ترتیب است که در فرایند پسابحران کرونای ویروسی «تئوری پایان تاریخ فوکویاما به پایان دوران حیات خود میرسد.»
فراموش نکنیم که کرونای ویروسی نخستین آزمون پاندمی تاریخ بشر در کره زمین میباشد و تا قبل ظهور کووید-19 حتی بیماری طاعون قرن 14 اروپا و بیماری آنفلوانزای اسپانیائی جنگ اول جهانی (که بیش از 50 میلیون نفر کشته داشته است) و بیماری کرونای سارس در سالهای 2003 و 2002 و غیره صورت اپیدمی داشته است، نه صورت پاندمی. لذا همین امر بود که باعث گردید تا کرونای ویروسی در اندک مدتی در تمامی کشورهای جهان بدل به کرونای اقتصادی و کرونای اجتماعی و کرونای سیاسی بشود بطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که خطر دیگری که جهان پساکرونای ویروسی تهدید میکند، استمرار کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی و کرونای اجتماعی برای جوامع حتی پیرامونی باشد. پر پیداست که هر چند که در برخورد با کرونای ویروسی در تحلیل نهائی تقریباً تمامی کشورهای جهان با الگوی دو گانه خواهند توانست کرونای ویروسی را به زانو درآورند، بدون تردید در برخورد با کرونای اقتصادی و کرونای اجتماعی و کرونای سیاسی کشورها و جوامع مختلف شکل و شیوه واحدی نخواهند داشت؛ و از آنجائیکه آنچنانکه چامسکی میگوید: «پاندمی کرونا محصول تخریب سیستم بهداشت جهانی توسط نئولیبرالیسم میباشد و کرونای ویروسی کووید-19 محصول جهانی شدن سرمایهداری است»، بدون تردید میتوان پیشبینی کرد که کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی در فرایند پساکرونای ویروسی میتواند نئولیبرالیسم و اقتصاد بازارمحور جهان سرمایهداری را به چالش بکشد؛ و یا حداقل اینکه مانند فرایند پسا دو جنگ بینالملل به صورت موقت بازارمحوری سرمایهداری جهانی را کنار گذارد و حداقل دولتمحوری را جایگزین آن کند.
اضافه کنیم که کرونای ویروسی با همه کشتار و بدبختی و گرفتاری و فلاکتی که برای بشریت کره زمین به همراه داشته است، دستاورد مهمی هم برای بشریت به همراه داشته است و آن «نقد جهان امروز بشریت است» که این نقد کرونا با زیر سؤال بردن سیستم بهداشت جهانی و فقر نابرابری جوامع پیرامونی و نابودی محیط زیست کره زمین توسط سرمایهداری جهانی میباشد. اگر بپذیریم که کرونای ویروسی در مدت زمان تاخت و تازش در کره زمین به صورت یک پاندمی تأثیر منفی بر جنبشهای ضد سرمایهداری و مطالبهگرایانه و ضد نئولیبرالیستی برابریطلبانه و آزادیخواهانه کشوری و منطقهای و جهانی داشته است و برای کوتاهمدت حتی توانسته است که تمامی این جنبشها را به رکود بکشاند، ولی بدون تردید میتوان داوری کرد که در درازمدت و در فرایند پساکرونای ویروسی، «کرونای اقتصادی و کرونای سیاسی و کرونای اجتماعی بسترساز بازتولید جنبشها و خیزشهای عدالتخواهانه سیاسی، اجتماعی، آموزشی، زیست محیطی و جنسیتی ضد سرمایهداری جوامع کشوری و منطقهای و جهانی بشود.»
پایان