برآیند دینامیسم اجتماعی، دینامیسم طبقاتی و دینامیسم سیاسی جامعه امروز ایران به کدامین آستانه نزدیک میشود؟
«فروپاشی» یا «انفجار» یا «خیزشهای اجتماعی فراگیر معیشتی» و یا «بازتولید پوپولیسم حکومتی» چند وجهی سرکوبگر «هسته سخت» رژیم مطلقه فقاهتی؟
آنچه مسلم است اینکه اگرچه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در بدو تکوین خود (در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران) از دل «بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی این رژیم تکوین پیدا کرده است» ولی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پروسه تکوین خود، به جای آنکه «به صورت آلترناتیو» (مناسبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) رژیم توتالیتر پهلوی را به صورت همه جانبه و زیربنائی به چالش بکشند، از همان آغاز تلاش سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی بر این امر استوار گردید که «بدون حل بحرانهای» (اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) رژیم پهلوی، تنها به دنبال «نهادینه کردن قدرت سیاسی خود» به صورت کپی - پیست شده شکلی از نظامهای سیاسی کشورهای سرمایهداری با روپوش ولایت فقیه خمینی، باشند. لذا در همین رابطه بود که در جریان اشغال سفارت آمریکا در آیانماه 58 (همان خیمه شب بازی که سناریوی آن توسط موسوی خوئینیها و دانشجویان حواریونش تکوین پیدا کرد) خمینی در اولین برخوردش با دانشجویان اشغال کننده سفارت آمریکا گفت: «تا تنور داغ است، من باید دو تا نان به این تنور داغ بچسبانم، یکی انتخابات رئیس جمهوری و دوم انتخابات مجلس.»
پر واضح است که علت و دلیل این امر آن بود که سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی در پروسه کسب قدرت سیاسی (حاصل جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران) «هیچگونه برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مشخص قبلی نداشتند» و تازه خود تز ولایت فقیه خمینی هم (آنچنانکه او به صراحت در کتابش اعلام کرده است) تنها در راستای «کسب قدرت سیاسی بود» نه چیزی بیشتر از آن و لذا به همین دلیل بود که خمینی در کتاب «ولایت فقیه» خود با صراحت میگوید: «ما در فقه خود همه چیز برای حکومت کردن داریم، تنها چند تا آئیننامه اداری کم داریم که پس از کسب قدرت سیاسی جبران میکنیم» (ولایت فقیه – ص 12 – سطر 10).
«کتابهای قطوری که از دیر زمان در زمینههای مختلف حقوقی تدوین شده، از احکام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بین ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بینالملل عمومی و خصوصی، شمهای از احکام و نظامات اسلام است. هیچ موضوع حیاتی نیست که اسلام تکلیفی برای آن مقرر نداشته و حکمی در باره آن نداده باشد.» بر این مطلب اضافه کنیم که ناکارآمدی سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از آغاز تنها محدود به «جوهر ارتجاعی و دگماتیستی و فقاهتی و روایتی اندیشههای آنها نمیشود» بلکه در کنار آنها باید به «نارسی جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران» (توسط فرار شاه و تسلیم ارتش تحت پروژه گوادلوپ و سفر ژنرال هایزر و یا دخالتهای امپریالیستی تحت هژمونی آمریکا هم) اشاره کنیم، چرا که آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری میگفت: «ما هرگز فکر نمیکردیم که شاه با چند تا راهپیمائی فرار کند و قدرت را به ما واگذار نماید.»
به هر حال بدین ترتیب بود که رژیم مطلقه فقاهتی از همان آغاز ظهور خود، منهای آنکه از دل بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رژیم توتالیتر پهلوی تولد پیدا کرد، به علت همان ناکارامدیهای همه جانبه نظری و عملی سردمداران این رژیم، باعث گردید تا طی چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این رژیم در عرصه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مناسباتی را شکل دهند که «اساساً بحرانآفرین بوده است» زیرا در طول این چهار دهه رژیم مطلقه فقاهتی «پیوسته از همین بحرانهای دستساز حاکمیت خودش تغذیه میکرده است» و آنچنانکه مولوی در وصف خودش میگوید:
کان قندم نیستان شکرم / هم زمن میروید، هم میخورم
میتوان این بیت مولوی را در وصف چهار دهه حیات سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی اینچنین تغییر داد که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول چهار دهه گذشته عمر خودش، کان بحرانی بوده است که این بحرانها هم از این رژیم تولید میشده و هم خود رژیم پس از تولید این بحرانها از آن بحرانها تغذیه همه جانبه میکرده است»، بنابراین، بدون تردید میتوان داوری کرد که در چهار دهه گذشته رژیم مطلقه فقاهتی در غیبت ابر بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و زیست محیطی داخلی و یا در غیبت ابر بحرانهای نظامی سیاسی در سطح منطقه، خود به خود میمرد. بدین جهت بیدلیل نبوده است که از همان آغاز ظهور و تکوینش، این رژیم با شعار: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در جهان» حیات سیاسی خودش را چه در داخل و چه در عرصه منطقه و بینالمللی تعریف میکرده است؛ و بیسبب نیست که این رژیم پیوسته عمق استراتژیک خودش را (به جای حل بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی داخل کشور) در کشورهای منطقه و در چارچوب هلال شیعه تعریف کرده است.
باری، این همه باعث گردیده است که سیر حرکت چهار دهه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با همه فرار و فرودهایش، «گام به گام به سمت بنبست کامل، توسط ابر بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در عرصه داخلی و خارجی میل نماید». به بیان دیگر در شرایط فعلی واکنش، تبلور ابر بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی، به علت ناتوانی و ناکارامدی این رژیم در پاسخگویی به مطالبات انباشت شده چند دهه گذشته گروههای مختلف اجتماعی مردم ایران، در عرصه مدنی و صنفی و طبقاتی و سیاسی، باعث گردیده است که نه تنها در این تندپیچ تاریخ ایران جریانهای تحولخواه به دنبال جنبش تکوین یافته از پائین در راستای ضرورت تغییرات مبنائی در عرصه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی باشند، حتی جریانهای به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی هم سخن از تغییر مبانی در جامعه ایران بکنند (که برای فهم این موضوع میتوانید به مصاحبه سید مصطفی تاجزاده با اعتماد آنلاین در آذرماه 1398 مراجعه کنید) شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که در این شرایط حتی جناحهای درونی قدرت راهم به این نتیجه رسانیده است که «بدون تغییر و دگرگونی اساسی، موضوع فروپاشی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه امروز ایران امری محتوم میباشد.»
بدین ترتیب است که میتوان داوری کرد که از «فرایند خیزش فراگیر معیشتی آبانماه 98» و سرکوب فراگیر و هولناک خونین و قلع و قمع آن توسط حزب پادگانی خامنهای (دستگاه چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «جامعه بزرگ ایران وارد فرایند نوینی از دینامیسم اجتماعی و دینامیسم سیاسی و دینامیسم طبقاتی خود شده است». عنایت داشته باشیم که خود این فرایند نوین پسا خیزش آبانماه 98 مولود تاثیرات عمیق (و سرکوب فراگیر قهرآمیز) آن خیزش «بر زندگی و آگاهی فردی و جمعی گروههای مختلف مردم ایران میباشد» که برای فهم عظمت این موضوع، کافی است که به موضوع هشتک «اعدام نکنید» (که در اعتراض علیه اعدام سه نفر از معترضان در خیزش آبانماه 98 یعنی امیر حسین مرادی و سعید تمجیدی و محمد رجبی در شبکههای مجازی یا شبکههای اجتماعی در سراسر جهان شکل گرفت) اشاره بکنیم، چرا که در اندک مدتی با مشارکت «بیش از یازده میلیون نفر، این راهپیمائی فضای مجازی به سرعتترند اول جهان شد» تا آنجائیکه با وجود فیلتر بودن توئیتر در ایران، علی ربیعی سخنگوی دولت شیخ حسن روحانی، مجبور به واکنش شد و اعلام کرد که «باید به خواست طبیعی افکار عمومی احترام گذاشت» و به دنبال آن قوه قضائیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، حکم اعدام سه جوان فوق را موقتاً متوقف کرد.
باری، مهمترین پیامی که راهپیمائی اعتراضی یازده میلیون نفری در فضای مجازی بر علیه اعدام سه نفر از معترضان در خیزش آبانماه 98 داشت این بود که این راهپیمائی یازده میلیون نفری فضای مجازی، تبلور و مولود و سنتز همان تاثیرات عمیق کشتار خیزش آبانماه 98 (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بر «آگاهی فردی و اجتماعی جامعه بزرگ جهانی و جامعه بزرگ ایرانیان در سراسر جهان بوده است». پر پیداست که همین راهپیمائی یازده میلیون نفری اعتراضی در فضای مجازی، بر علیه اعدام سه نفر از معترضین در خیزش آبانماه 98 نشان داد که در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «هیچ کدام از کشتارها و قتل عامهای سیاسی این رژیم نتوانسته است به اندازه کشتار خیزش آبانماه 98 فونکسیون آگاهیبخش سیاسی – اجتماعی در داخل کشور و در سطح جهان داشته باشد» که البته خود این امر معرف آن هم میباشد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «هر جا که باد کاشته است، در تحلیل نهائی طوفان درو کرده است» و «هر جا که تخم مرگ پاشیده است، در تحلیل نهائی بذر مقاومت فراگیر اجتماعی و جهانی برداشت کرده است.»
به این دلیل است که میتوان نتیجه گرفت که در فرایند پسا آبانماه 98 و در عرصه «دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی» واکنش تودهها نسبت به ناکارامدی رژیم در حل ابر بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و زیست محیط، وارد فرایندی نوینی از حیات سیاسی این رژیم شده است که بدون تردید در این «فرایند نوین، فروپاشی (اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی) و یا انفجار و یا خیزشهای فراگیر معیشتی امری محتوم و اجتنابناپذیر و قریب الوقوع میباشند»؛ اما پرسشهای عمده و اساسی که در اینجا در باب چگونگی سنتز و حاصل این دگرگونی و فروپاشی و انفجار و خیزشهای فراگیر معیشتی محتوم و قریب الوقوع (در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی آتی) قابل طرح است اینکه: آیا «رادیکالیسم خودانگیخته و اتمیزه و بیسر در این فرایند نوین میتوانند شکل یک جنبش مردمی آگاه مترقی» به خود بگیرند؟ آیا در شرایط امروز جامعه ایران که «سازمانیابی مردم پایه ریشهداری ندارد» خیزشهای خودانگیخته فراگیر معیشتی قریب الوقوع میتوانند بسترساز «اعتلای جنبشهای مردمی آگاه و مترقی» بشوند؟ چیستی و چگونگی واکنش تودهها در عرصه دگرگونیهای عمیق و اجتنابناپذیر و قریب الوقوع، چگونه میتوان از قبل تبیین کرد؟ چگونه میتوان رابطه بین «دگرگونیهای بزرگ در فرایند آتی» با واکنشهای لایه مختلف گروههای اجتماعی جامعه ایران، به صورت آنی تحلیل کرد؟
باری، در تحلیل نهائی آنچه که میتوان در این شرایط در پاسخ به پرسشهای فوق به صورت کپسولی مطرح کرد اینکه «تعیین چشمانداز آتی واکنش اجتماعی جامعه ایران (در آستانه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی فرایند فعلی) به کدامین مؤلفه (از فروپاشی و یا انفجار و یا اعتلای فراگیر خیزشهای معیشتی و یا بازتولید پوپولیسم سرکوبگرایانه خود حاکمیت به صورت چند وجهی) در این شرایط همچنان مبهم میباشد» که البته دلیل این ابهام آن است که:
1 - جبهه اپوزیسیون داخل و خارج از کشور رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از راست راست تا چپ چپ، در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران، به رغم جهتدهی به این خیزشهای معیشتی فراگیر آتی، اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، «هیچ روایت و چشمانداز نظری و عملی برای آینده این خیزشها و آینده جامعه ایران، جز به استخدام درآوردن آنها به عنوان نیروی پیاده نظام خود و به عنوان معرفی منابع قدرت بادآورده خود در راستای کسب قدرت سیاسی برای جریان خود ندارند.»
2 - عامل دوم ابهام در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در کادر دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع این است که در تمامی ابر بحرانهای چند ساله گذشته از بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله گرفته تا بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی و حتی شیوع ویروس کرونا، گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران «با درک ناکارامدی حاکمیت» چه در عرصه حرکتهای مطالباتی، مدنی و صنفی و سیاسی و چه در عرصه حرکتهای معیشتی خیزشی و چه در حرکتهای اعتراضی مالباختگان «به صورت خود به خودی و بدون سازماندهی قبلی اقدام به سازمانیابی خودجوش محلی و حتی منطقهای کردهاند» در نتیجه همین امر باعث گردیده تا در کنار عدم شناخت مشخص و کنکرت ما از این جنبشها و خیزشها، «فقدان سازماندهی سراسری نهادینه شده این جنبشها و خیزشها، امکان پیشبینی کنش و واکنش اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران را در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی دشوار بکند». یادمان باشد که مراد ما در اینجا از «سازماندهی فراگیر نهادینه شده، سازماندهی صرف حزبی و یا سیاسی نیست، بلکه گسترهٔ وسیعی از انواع تشکلیابیها است که گروهها و لایههای گوناگون اجتماعی را قادر میسازد تا از مجرای آنها برای دستیابی به اهداف و مطالبات مشخص خود، بر آنها تکیه میکنند.»
3 - عامل دیگری که باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی جامعه ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است، اینکه اگر چه در شرایط کنونی جامعه ایران، ابر بحرانهای اقتصادی و طبقاتی و سیاسی و زیست محیطی عامل بسیج و به صحنه آمدن گروههای و طبقات اجتماعی جامعه ایران شده است، اما «کوه مطالبات مدنی و ستمهای چند وجهی» (از تبعیض جنسیتی تا تبعیض سیاسی، تبعیض اقتصادی و طبقاتی، تبعیض اجتماعی و تبعیض نژادی تا تبعیضهای قومی و مذهبی و فرهنگی و آموزشی تحمیلی از رژیم مطلقه فقاهتی بر جامعه ایران) باعث «خیزش انبوه ناهمگون و متکثری از ناراضیان گردیده است» بدین جهت در این شرایط جنبشهای مطالبهگر «آزادیهای اجتماعی و دموکراتیک» در کنار «حرکتهای معیشتی و برابریطلبانه و عدالتخواهانه» با هم مادیت پیدا کردهاند. در نتیجه همین دو مؤلفهای شدن جبهه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی قریب الوقوع جامعه ایران در اشکال مختلف فروپاشی و خیزشی و انفجاری و یا ظهور پوپولیسم سرکوبگر حکومتی شده است. برای مثال باید عنایت داشته باشیم که در این شرایط بحث «آزادی زنان و طرح مطالبات زنان ایران» شعاری است که «پایههای مشروعیت اسلام فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به صورت همه جانبه به چالش میکشد» در نتیجه اسارت تحمیلی بر زنان ایران، «آخرین سنگری است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در فرایند فروپاشی خود حاضر به عقبنشینی از آن میباشد.»
4 - عامل دیگری که باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی گروههای مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است، اینکه در این شرایط تندپیچ جامعه ایران هنوز «اکثریت روستائیان و کشاورزان جز اقشار خاموش جامعه ایران تلقی میشوند» اگر چه در چند سال اخیر (به علت ابر بحران زیست محیطی و بحران آب که به وضوح حیات کشاورزان را تهدید کرده است و همین خشکسالی باعث گردیده تا بستر جهت مهاجرت روستانشینان به حاشیهنشینی کلانشهرهای ایران فراهم بشود) چند مورد اعتراض متهورانه مخصوصاً در استانهای اصفهان و خوزستان داشتهایم ولی در تحلیل نهائی، امروز شاهد عدم تحرک در اکثریت روستاهای ایران هستیم؛ و البته در کنار خاموشی روستائیان، باید عنایت داشته باشیم که در سالهای اخیر بخشهای بزرگی از طبقه متوسط شهری یا لایههای میانی نظیر معلمان و پرستاران و بازنشستگان دست به سازماندهی و کنشهای صنفی اعتراضی منسجمی زدهاند که به نظر میرسد، با توجه به مطالبات و شیوههای اعتراضی اتخاذ شده توسط گروههای متشکل فوق، امکان و پتانسیل پیوند با گروههای پائینی طبقه کار و زحمت و حتی روستائیان خاموش در آینده مادیت پیداکند. اگر چه آنچنانکه در دو خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 شاهد بودیم، این گروههای اجتماعی مانند طبقه کارگر ایران نتوانستند به آن خیزشهای فراگیر معیشتی مستضعفین پائینی جامعه ایران پیوند پیدا کنند؛ و در نتیجه همین جدائی گروههای اجتماعی با خیزشهای دیماه 96 و آبانماه 98 بود که باعث گردید تا شرایط برای سرکوب همه جانبه این دو خیزش توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی فراهم بشود، بنابراین بدین ترتیب است که «شرایط ژلاتینی» این گروههای اجتماعی در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، «عامل ابهام» در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است.
5 - عامل دیگری که باعث «ابهام» در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است، اینکه هر چند که در فاصله سالهای 1394 تا 1397 ما شاهد «گسترش اعتصابها و اعتراضهای متشکل کارگری و صنفی در واحدهای مختلف و مجزا بودهایم» اما از دیماه 96 این «خیزشهای معیشتی و این حرکت حاشیهنشینان و بیکاران اتمیزه و بیسر و بیگفتمان و بیبرنامه تکوین یافته از پائین بوده است که در دو فرایند دیماه 96 و آبانماه 98 رشد و اعتلا پیدا کردهاند» (البته با عدم حمایت جنبشهای طبقاتی و دموکراتیک جامعه ایران) بدین جهت با عنایت به اینکه در «این فرایند با سقوط و فروپاشی و انفجار کلاسیک در جامعه ایران روبرو نیستیم بلکه برعکس با دورهای از درگیری و اعتراض و جدالی عمیق مواجه خواهیم بود» همین امر در کنار موضوع فوق «عامل ابهام در تعیین چشمانداز واکنش اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است.»
6 - عامل دیگری که باعث «ابهام» در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است اینکه برعکس جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران که در آن جنبش کارگران و خیزش پائینیهای جامعه، «در مراحل پایانی» آن جنبش، آن هم به صورت دنبالهرو مادیت پیدا کردند، در فرایند فعلی این جنبشهای دموکراتیک و صنفی و سیاسی و مدنی و خیزشهای معیشتی بیسر و اتمیزه هستند که «به عنوان موتور حرکت تحولات فرایند آنی و آتی جامعه ایران میباشند» بنابراین همین امر باعث میگردد که در اعتلای خیزشها و جنبشهای آتی آنچه که بسترساز اعتلای این خیزشها و جنبشها میشود، (نه تلاش گفتمانهای گوناگون جریانهای سیاسی راست و چپ برانداز و خارجنشین برای دنبالهرو ساختن تودهها حول منافع خودشان جهت کسب قدرت سیاسی میباشد بلکه برعکس) نمایش سوژگی و اراده گروههای مختلف اجتماعی خودانگیخته و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میباشد که با ورود به سپهر پراتیک و مطالبهگری، «شرایط ناهمگون و گاه متناقض و متضاد در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی ایجاد میکنند» و بدین خاطر همین امر باعث پیشبینیناپذیری لحظههای تاریخی اعتلای خیزشها و ظرفیت خود فرایند خیزشها و جنبشهای مطالباتی و اعتراضی میشود. به هر حال بدین ترتیب است که تعمیم شرایط انقلاب 57 و سرنگونی شاه به شرایط کنونی و شبیهسازی مکانیکی این دو مقطع تاریخی ایران بسترساز «ایجاد ابهام» در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی میشود.
7 - عامل دیگری که باعث «ابهام» در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است، اینکه اگرچه رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط فعلی در آستانه فروپاشی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی قرار دارد، اما نباید فراموش کنیم که «سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مانند سردمداران رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی نیستند که با چند تا تظاهرات و ساخت و پاخت کشورهای امپریالیستی پا به فرار بگذارند» بلکه برعکس، در رابطه با این قیاس و مقایسه باید بگوئیم که «جامعه ایران امروز با بشار اسد دیگری سر و کار دارند که میتوانند با تکیه بر سرنیزه حاکمیتشان را استمرار ببخشند، بدون اینکه الزاماً فروپاشی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بسترساز سرنگونی آنها بشود و بدون اینکه نیازی به مشروعیت و محبوبیت و مقبولیت اجتماعی داشته باشند». یادمان باشد که رژیم مطلقه فقاهتی (از دولت نهم و دهم) تلاش کرده است تا با «نفی سکولاریسم، پروژه ناسیونالیسم شیعی در دستور کار خود قرار بدهد که پروژه ناسیونالیسم شیعی، یا تمدن اسلامی حزب پادگانی خامنهای، با پروژه امت اسلامی خمینی از فرش تا عرش متفاوت میباشد.»
با این همه بدین ترتیب است که «سپهر ناسیونالیسم شیعی در این شرایط به عنوان شعاری در دست حزب پادگانی خامنهای جهت بسیج تمامی نیروهای ملیگرا از ملیگرای سکولار تا ملیگرای لیبرال و ملیگرای مذهبی میباشد» که البته همین شعار ناسیونالیسم شیعی بود که توانائی بسیج میلیونی در جریان تشییع جنازه قاسم سلیمانی پیدا کرد؛ و مشارکت میلیونی مردم ایران در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی باید در چارچوب همین پروژه ناسیونالیسم شیعی، هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تفسیر کرد، چراکه حزب پادگانی خامنهای در سایه تبلیغات خود از قاسم سلیمانی قهرمانی ملی ساخته بود که از مرزهای میهن در برابر داعش دفاع کرده است؛ و بنابراین بدین ترتیب بود که در لوای این پروژه، حزب پادگانی خامنهای توانست در فرایند پسا سرکوب فراگیر خونین و هولناک خیزش آبانماه 98 لایههای متفاوت مردم را حول جنازه قاسم سلیمانی بسیج کند و اگرچه در نماز جمعه 26 دیماه 98 خامنهای تلاش کرد تا آن نیروهای بسیج شده حول جنازه قاسم سلیمانی را به طرف انتخابات مجلس یازدهم سوق بدهد که البته به علت سقوط هواپیمای اوکراینی توسط موشکهای سپاه پاسداران، این پروژه خامنهای شکست خورد.
عنایت داشته باشیم که حزب پادگانی خامنهای توسط «پروژه ناسیونالیسم شیعی» در این شرایط به دنبال آن است که منهای به محاق بردن مبارزات طبقاتی و مدنی و سیاسی جنبشهای مطالباتی و جنبشهای دموکراتیک و جنبشهای سیاسی (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) بتواند «جنبشهای قومیتی و نژادی و جنسیتی و مذهبی از طریق همگنسازی صوری تحت عنوان کاذب ایرانشهری» (به جای «برابری حق شهروندی برای همه ایرانیها») به محاق بکشاند. به بیان دیگر حزب پادگانی خامنهای در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران به دنبال آن است تا «توسط پروژه ناسیونالیسم شیعی یا تمدنسازی اسلامی مورد نظر خامنهای، طیف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را به صورت کل منسجم غیر طبقاتی تعریف نماید». نباید فراموش کنیم که شرایط امروز جامعه ایران با شرایط دهه 60 خمینی متفاوت میباشد، چراکه در شرایط امروز جامعه ایران به جای دوران کاریزمای خمینی (که علاوه بر اینکه عکس او در سطح کره ماه قرار گرفته بود و علاوه بر اینکه با نام او - برعکس نام پیامبر اسلام - سه صلوات فرستاده میشد، مهندس مهدی بازرگان درست در برابر او و در برابر دوربینهای تلویزیون به او میگفت: «ما در زمین بعد از خداوند غیر از جنابعالی کسی دیگر نداریم») در فرایند فعلی «روند سکولاریزاسیون فزاینده» (جدائی اسلام از حکومت و یا جدائی اسلام از فقه و فقاهت هزار ساله حوزههای فقهی) منجر به گسست جامعه ایران از روحانیت حوزههای فقاهتی و جدائی مردم از اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی، اسلام مداحیگری و اسلام ولایتی و در رأس آنها جدائی مردم از اسلام حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شده است (البته این گسست جامعه ایران از اسلام فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هرگز نباید به معنای جدائی مردم از دین و اسلام قرآن و پیامبر و امام علی تعریف کرد) بدین خاطر در این رابطه است که حزب پادگانی خامنهای تلاش میکند تا توسط «پروژه ناسیونالیسم شیعی از یکطرف بستری جهت به هم پیوستگی جریانهای گوناگون و گروههای اجتماعی جدا شده از اسلام فقاهتی و حوزههای فقهی و جدا شده از روحانیت و جدا شده از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را فراهم نماید» و از طرف دیگر توسط پروژه «ناسیونالیسم شیعی» پروژه «ناسیونالیسم ایرانی» که به عنوان گفتمان اغلب جریانهای اپوزیسیون برانداز خارجنشین از راست راست تا چپ چپ (به ویژه سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین خلق) میباشد، سترون و عقیم سازد تا توسط آن بتواند بخشی از نیروها و حامیان این رژیم و بدنه اجتماعی و سیاسی گسسته از آن را با خود همراه کند؛ که البته آنچنانکه این «پروژه در سوریه اسد شکست خورده است، قطعاً در اینجا هم شکست خواهد خورد» و لی نکتهای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه این پروژه حزب پادگانی خامنهای در این شرایط میتواند باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه در عرصه دینامیسم اجتماعی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع بشود.
8 - عامل دیگری که باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اقتصادی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است اینکه در شرایطی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در فرایند فعلی «گرفتار ابر بحرانهای موجودیت و مشروعیت و مقبولیت درونی و ابر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و زیست محیطی برونی شده است» و همچنین در زمانی جامعه ایران در آستانه فروپاشی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی قرار گرفته است که طیف اپوزیسیون داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ «امکان بدیلسازی و آلترناتیوسازی در شکل فراگیر تودهای در برابر حاکمیت مطلقه فقاهتی چه در عرصه گفتمانسازی و چه در عرصه برنامه و پایگاه اجتماعی و تغییر توازن قوای میدانی به سود خود ندارند» در نتیجه همین خلاء آلترناتیوی در این شرایط فرابحرانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بستری است که حزب پادگانی خامنهای تلاش میکند تا توسط آن بتواند حیات خویش را با تکیه بر این خلاء بازتولید نماید، بنابراین بدین ترتیب است که در چارچوب پروژههای مختلف از ناسیونالیسم شیعی تا پوپو لیسم حکومتی و سرکوب فراگیر فیزیکی و مستقیم (مثل آبانماه 98) فرایند فروپاشی و انفجار و اعتلای خیزشهای قریب الوقوع جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را مهار نماید. بدین خاطر اینکه تصور کنیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در آستانه فروپاشی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و اعتلای خیزشها و انفجار جامعه ایران و ابر بحرانهای موجودیت و مشروعیت خودش، در واکنش به همه اینها، «تنها بر پروژه صرف سرکوب فیزیکی مستقیم (مثل آبانماه 98) تکیه میکند، رویکردی سادهاندیشانه میباشد، اگر چه قطعاً یکی از پروژههای رژیم در آستانه فروپاشی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی همین پروژه سرکوب فیزیکی مستقیم میباشد» ولی در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که در این «فرایند قریب الوقوع فقط یکی از پروژههای حزب پادگانی خامنهای (هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) سرکوب فراگیر و هولناک فیزیکی مستقیم میباشد نه همه آن» و دلیل این امر همان است که در فرایند فروپاشی و انفجار و اعتلای فراگیر خیزشهای معیشتی، علیرغم اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، گرفتار بحران مشروعیت و موجودیت میباشد و ساز و کارهای ایدئولوژیکیاش دچار ترک و گسستگی شده است و قطعاً گرفتار فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی شده است، ولی با همه این احوال (برعکس رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حاضر به عقبنشینی عادی در برابر اپوزیسیون مطالباتی و خیزشهای فراگیر معیشتی نمیشود» و همین مقاومت حزب پادگانی خامنهای در خوان هفتم عقبنشینی است که «پروژه انفجار در مسیر اعتلای خیزشهای فراگیر اتمیزه بیسر، در فرایند قریب الوقوع فروپاشی قرار میدهد» که البته در صورت وقوع، «پروژه انفجار مصیبتی برای جنبشهای خودبنیاد و خودانگیخته و خودسازمانده مدنی و سیاسی و طبقاتی اعتراضی و اعتصابی تکوین یافته از پائین میباشد.»
باری، بدین ترتیب است که در این شرایط، حزب پادگانی خامنهای (و یا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در راستای «مهار فرایند قریب الوقوع فروپاشی در کنار پروژه سرکوب فراگیر فیزیکی و مستقیم جهت مقابله با واکنشهای اجتماعی مردم ایران بر روشهای دیگر مثل قراردادهای نجومی با چین و روسیه و شعارهای صوری عدالتخواهانه و گسترش پروژه صدقههای حکومتی و پروژه یک دست کردن حاکمیت از قوه قضائیه تا مجلس یازدهم و البته دولت سیزدهم در سال آینده و غیره دنبال میکند» و بدین خاطر در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که حزب پادگانی خامنهای (هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) جهت مهار فرایند فروپاشی قریب الوقوع، توسط ترکیب ساز و کارهای مختلف از جمله ماشین سرکوب خود تلاش میکند «چون سدی مانع تبدیل مطالبات اجتماعی به خیزشها و جنبشها فراگیر بشود». بر این مطلب بیافزائیم که در چهار دهه گذشته، «هرگز تا این اندازه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برخورد با خیزشها و جنبشهای آتی با رویکرد چند مؤلفهای خود را آماده نکرده بود» هر چند که در طول چهار دهه گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هرگز به صورت تک مؤلفهای صرف، با جنبشهای اجتماعی و خیزشهای معیشتی برخورد نکرده است، هر چند که «در مجموع در طول چهار دهه گذشته، روش سرکوب فیزیکی و مستقیم رژیم صورت فراگیرتری داشته است» و دلیل این امر همان است که تا زمانی که «توازن قوای نیروهای میدانی به سود حاکمیت باشد، رژیم میتواند توسط ماشین سرکوب خودش مانع از تبدیل مطالبات اجتماعی آنی به خیزشها و جنبشهای آتی بشود» و البته درصورتی که به صورت «انفجاری این مطالبات اجتماعی (آنچنانکه در دیماه 96 و آبانماه 98 شاهد بودیم) بدل به خیزشهای اتمیزه و بیسر بشوند، رژیم (در شرایطی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود خودش باشد) میتواند توسط ماشین سرکوب خودش این خیزشها را به صورت فراگیر سرکوب و قلع قمع نماید». باری، از اینجا است که این همه باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه در عرصه دینامیسم اقتصادی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع میشود.
9 - عامل دیگری که باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اقتصادی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است جبهه اپوزیسیون در خارج از کشور است که با «گفتمان سرنگونطلبی» (نه به مثابه نخستین مانعی که عبور از آن ضروری و ناگزیر است، بلکه با «رویکرد به سرنگونی رژیم») به عنوان هدف اصلی و غایی مبارزه، آنچنانکه کلیت مبارزه ضد استثماری و ضد استحماری و ضد استبدادی در رویکرد اینها به سرنگونی رژیم (به عنوان شر اعظم) تقلیل یافته است. بر همین اساس، این امر باعث گردیده است که طیفهای متنوع این افراد خارجنشین در نهایت به پیوستن ائتلافهای گسترده راستگرا گردن نهادهاند و «همه آنها بر اولویت اجماع و ائتلاف ملی جهت دستیابی به لیبرال دموکراسی پارلمانی سرمایهداری پای میفشارند». به بیان دیگر واقعیت انکارناپذیر مانعی به نام رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر هر گونه خواست ابتدائی مدنی و دموکراتیک این نیروها را در عمل به این نتیجه رسانده است که «خواسته کسب قدرت سیاسی برای جریان خود، در این فرایند ولو در چارچوب نظام سرمایهداری (در برابر دستیابی به آن دموکراسی سه مؤلفهای موعود) اولویت دارد». لذا به همین دلیل است که «جبهه برانداز خارجنشین با این رویکرد راهی جز این ندارد که برای سرنگونی این رژیم بر منابع قدرت امپریالیستی جهانی تکیه کنند» و خودشان را «تنها سرپل گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تعریف نمایند». البته همین رویکرد منحرفانه بسترساز ابهام در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه ایران در عرصه دینامیسم اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی قریب الوقوع شده است.
10 - عامل دیگری که باعث ابهام در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه در عرصه دینامیسم اقتصادی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است اینکه در این شرایط هنوز هم جریانهای اصلاحطلب درون حکومتی تنها جریانی هستند که در سپهر سیاسی ایران به دلیل سابقه تاریخی و نزدیکیشان به قدرت و حکومت از «شبکهٔ سازمانی و توان سازماندهی برخوردار میباشند». امکانی که دیگر جریانهای اپوزیسیون از راست راست تا چپ چپ در داخل و خارج از کشور از آن بینصیب میباشند. یادمان باشد که بخش بزرگی از تحصیلکردهها و کنشگران مدنی و جنبش دانشجوئی و ردههای میانی کارگزاران حکومتی «همچنان میتوانند در نقش سازماندهنده جناح به اصطلاحطلبان درون حکومتی عمل کنند» به عبارت دیگر با گسترش رادیکالیسم در جامعه بزرگ ایران، اصلاحطلبان درون حکومتی اکنون «بر سر دو راهی قرار گرفتهاند» چراکه اگرچه آنان «توان شبکهسازی دارند، اما برعکس دو دهه گذشته دیگر گفتمان جذابی برای ارائه وسیع به تودهها از طریق این شبکهها را ندارند» برعکس «جریانهای اپوزیسیون راستگرای خارجنشین که تا حدی توان گفتمانسازی دارند، اما توان سازماندهی ندارند.»
باری بدین ترتیب است که جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی که «در دهه 70 با هضم و جذب هر گونه مطالبه مدنی و منوط کردن آن به عدم تقابل ساختارشکنانه با حکومت، توانسته بودن بخش بزرگی از طبقه متوسط شهری را با خود همراه کنند و راستگرایانهترین گفتمانها را در پوسته انتقادی عرضه کنند» اینک با اوجگیری بحران مشروعیت و مقبولیت و موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی، با «خلأء بزرگ گفتمانسازی روبرو شدهاند» چراکه دیگر در این شرایط «ترفند نخ نمای دو گانهسازی کاذب درون حکومتی (مانند دهه 70 و 80 اصلاحطالبان) برای حزب پادگانی خامنهای بیمعنی شده است» آنچنانکه در جریان انتخابات مجلس یازدهم شاهد بودیم که «خامنهای نه تنها روی این دو گانهسازی درون حکومتی خط قرمز کشید» حتی حاضر نشد که جریان میانهرو جناح به اصطلاح اصولگراها هم تحت رهبری علی لاریجانی و علی مطهری در کسب کرسیهای مجلس مشارکت دهد و به عمر «پروژه دوگانگیسازی درون حکومتی پایان داد». همچنین خامنهای در جریان انتخابات مجلس یازدهم با «تهی از معنا کردن انتخابات به عنوان تنها مجرای کنشورزی جناح به اصطلاح اصلاحطلبان درون حکومتی، آخرین تیر خلاص خود را به سمت آن جناح روانه کرد.»
فراموش نکنیم که در طول بیش از 20 سال گذشته «اتکای گفتمان اصلاحطلبی بر تفکیک امر سیاسی – مدنی از مطالبات اقتصادی – صنفی استوار بود» که از دیماه 96 با سقوط بخش بزرگی از لایههای میانی که پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان بودند، «با فراگیر شدن گرداب فقر مطلق در جامعه ایران، دیگر برای جناح به اصطلاح اطلاحطلبان درون حکومتی، تفکیک امر سیاسی – مدنی از مطالبات اقتصادی – صنفی بیمعنی شد» چراکه در زمانیکه «ابتدائیترین مطالبات به دلیل فشار سرکوب به سرعت به تقابل با حاکمیت میانجامد و وجهه سیاسی پیدا میکند، دیگر نمیتوان به سادگی پیوستگی مطالبات معیشتی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را انکار کرد» (هر چند که دولتهای مورد حمایت جریانات به اصطلاح اصلاحطلب در دو دهه گذشته چه در سرکوب اعتراضات اجتماعی و آزادیهای سیاسی و مدنی و چه در سرکوب اعتراضهای خیزشی معیشتی، با هسته سخت رژیم همراه بودهاند). باری بدین ترتیب است که در این فرایند فروپاشی، خود همین جایگاه جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی باعث «ابهام» در تعیین چشمانداز واکنشهای اجتماعی گروههای مختلف جامعه در عرصه دینامیسم اقتصادی و سیاسی و طبقاتی قریب الوقوع شده است.
پایان