تجدید آرایش سیاست رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در «داخل» و «خارج» - سرمقاله
هر چند خیزش دیماه 96 برای جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی آژیر خطر و مرگ حیات سیاسی و تاریخی آنها بود، بدون تردید خیزش آبانماه 98 آژیر خطر برای هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی یا حزب پادگانی خامنهای میباشد. باری، اگر شعار محوری خیزش دیماه 96 «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» تعریف بکنیم، بدون تردید شعار محوری خیزش آبانماه 98 باید شعار: «40 سال دیکتاتوری بس دیگه» تعریف نمائیم. داوری ما در خصوص فونکسیون شعارهای محوری دو «خیزش در سطح ملی» دیماه 96 و آبانماه 98 نسبت به جناحهای درونی حکومت و حزب پادگانی خامنهای به عنوان هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بر این امر قرار دارد که همان طوری که شعار محوری خیزش دیماه 96 (اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا) توانست «جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی را به مرگ سیاسی و تاریخی خودشان واقف نماید» و در طول 3 سال پسا خیزش دیماه 96 علاوه بر اینکه این جناح استمرارطلب حکومتی از درون متلاشی سازد، همین شعار باعث گردید تا هسته سخت رژیم (حزب پادگانی خامنهای) هم از «انتخابات مجلس یازدهم در سال 98 تصمیم به حذف کامل جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی بگیرند» که خود این تصمیم خامنهای و حزب پادگانی او، به معنای «تیر خلاص به جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی میباشد» و دلیل این امر همان است که جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی در طول دو دهه پسا انتخابات خرداد 76 دو مشخصه محوری داشتهاند:
نخست اینکه به جای تکیه بر «استراتژی جامعهمحور و حرکت از پائین» جهت اصلاحات در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، بر «استراتژی قدرتمحور یا استراتژی اصلاحات از طریق کسب قدرت سیاسی تکیه کردهاند.»
دوم اینکه در عرصه تعیین «تاکتیک محوری حرکت» خود، به صورت «تک ابزاری» از همان آغاز بر صندوقهای مهندسی شده انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی تکیه داشتهاند و پیوسته بر این باور بودهاند که «حرکت اصلاحات در جامعه ایران باید معطوف به گرفتن قدرت سیاسی باشد» و اعتقاد داشتهاند که در «جامعه ایران هیچ کار مدنی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خارج از دولت و قدرت امکانپذیر نیست» و پروژه اصلاحطلبی خود را در این خلاصه کردهاند که «انتخابات بشود و چند تا نماینده معرفی بکنند» و آنچنانکه بهزاد نبوی میگوید: «ما تنها یک راه اصلاحطلبی بلدیم و آن هم انتخابات است و جز از طریق انتخابات راه دیگری برای اصلاحات وجود ندارد». بدین جهت همین استراتژی و همین تاکتیک محوری جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی باعث میشود که تصمیم خامنهای و حزب پادگانی او در خصوص حذف کامل آنها در مشارکت در قدرت (که از انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 98 عملیاتی شده است) خود به خود به معنای تیر خلاص به جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی باشد.
یادمان باشد که در دو دههای که از عمر جناح اصلاحطلبان حکومتی میگذرد، این جناح نشان داده است که در چارچوب استراتژی دو مؤلفهای (اصلاحات «قدرتمحور» به جای اصلاحات «جامعهمحور» و «اصلاحات از بالا» به جای «اصلاحات از پائین») خود، هیچ «مسیر آلترناتیوی» دیگری جهت استمرار حیات سیاسی خود در جامعه ایران ندارند؛ و بدون تردید همین «انسداد استراتژی و تاکتیک محوری» (این جناح) باعث گردیده تا در این شرایط این جناح (که برای دو دهه توانسته بودند که گفتمان اصلاحطلبی از درون حکومت را به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآورند)، «دچار بحران فراگیر هویتی بشوند». آنچنانکه در این رابطه میتوان داوری کرد که این بحران هویتی باعث گردیده تا این جناح در این شرایط در مرز فروپاشی قرار بدهد. بر این مطلب اضافه کنیم که هر چند این جناح در فرایند پسا دو خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 در عرصه بازتولید هویتی خود منتظر انتخابات 2020 آمریکا و پیروزی جو بایدن بر ترامپ و بازتولید برجام بوده است، ولی شوربختانه باید بگوئیم که در این رابطه هم این جناح «شیپور از دهان گشادش مینوازند». چرا که خامنهای و حزب پادگانی او زرنگتر از آنند که بگذارند نرمش قهرمانانه او در برابر امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در جامعه ایران به نام جناح اصلاحطلبان حکومتی ثبت بشود.
بدون تردید خامنهای (که در پیام توییتری که در 20 اردیبهشت 99 منتشر کرده است و گفته است که: «من معتقدم امام حسن مجتبی شجاعترین چهره تاریخ اسلام است. چراکه ایشان حاضر شد خود را و نام خود را در میان دوستان نزدیکش فدای مصلحت واقعی بکند و تن به صلح بدهد، برای اینکه دیدبانی اسلام و حفاظت از قرآن و هدایت نسلهای آینده تاریخ را در موقع خود انجام بدهد») از آنچنان شجاعتی برخوردار است که نرمش قهرمانانه خودش را به دست حواریون ذوب شده در ولایت هسته سخت رژیم به انجام برساند و بدین ترتیب است که خامنهای بر این باور است که در این فرایند با «حکومت یک دست واحد و قدرت متمرکز در دست ولایت در چارچوب حزب پادگانیاش بهتر میتواند، هم خیزشهای آینده جامعه ایران را سرکوب نماید و هم میتواند نرمشهای قهرمانانه خودش در برابر امپریالیسم غرب و امپریالیسم آمریکا را به انجام برساند و همچنین میتواند آینده جانشینی خودش را در انتقال قدرت رهبری به فرزندش مجتبی گارانتی نماید»، بدین جهت در این رابطه است که ما بر این باوریم که تلاش جناح اصلاحطلبان حکومتی در راستای «بازتولید هویت خود» با مشارکت در انتخابات 1400 دولت سیزدهم، آب در هاون کوبیدن میباشد؛ زیرا دیگر این جناح با خیمه شببازی در انتخابات (حتی اگر حزب پادگانی خامنهای تن به مشارکت آنها در تقسیم قدرت و انتخابات و عقبنشینی فیلترینگ استصوابی شورای نگهبان بدهند) امکان و توان بسترسازی جهت مشارکت حداکثری مردم مانند گذشته ندارند.
فراموش نکنیم که طبق گفته علی مطهری میزان مشارکت مردم تهران در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 98 کمتر از 10% مشمولین حق رأی مردم تهران بوده است، بنابراین جناح اصلاحطلبان حکومتی باید پنبهها را از گوش خود درآورند و به این حقیقت باور پیدا کنند که «دیگر ممه را لولو برده است» و دیگر آنها نمیتوانند به «بازتولید هویت اجتماعی و سیاسی گذشته خودشان در جامعه ایران دست پیدا کنند» بنابراین، دل سپردن به انتخابات 1400 دولت سیزدهم (که پیشاپیش از شیخ مهدی کروبی تا سید محمد خاتمی شعار آن را سر میدهند) «پنبه دانه خوردن شتر در خواب است» چرا که دیگر نه حزب پادگانی خامنهای نیازمند به اصلاحطلبان جهت سر پل انتخابات حداکثری برای بازتولید مشروعیت و مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی در جامعه ایران میباشند و نه جامعه ایران دیگر حاضر است که از این سوراخ دو بار گزیده شود. قابل ذکر است که در میان جریانهای جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی تنها جریانی که به این واقعیت اجتماعی و سیاسی از قبل واقف شد، میر حسین موسوی بود که با اعلامیهای که او (در سال گذشته در محکومیت کشتار هولناک خیزش آبانماه 98 توسط حزب پادگانی خامنهای و یا دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) داد، با مقایسه کردن کشتار هولناک خیزش آبانماه 98 با کشتار هولناک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در 17 شهریور 57 در میدان ژاله شهر تهران، به صورت رسمی استراتژی اصلاح رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از «درون قدرت» به چالش کشید و بر استراتژی «اصلاحات از برون» این رژیم به صورت «قدرت آلترناتیوی» تکیه کرد.
داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که در شرایطی که رهبری کاریزمات جناح اصلاحطلبان حکومتی یعنی سید محمد خاتمی در برابر کشتار هو لناک خیزش آبانماه 98 حتی حاضر به صدور یک اعلامیه صوری در محکومیت کشتار هو لناک آبانماه 98 هم نشد، میر حسین موسوی با آن اعلامیه خودش علاوه بر غیر قابل اصلاح دانستن رژیم از طریق باز گشت به دوران طلائی دهه 60 خمینی، (که قبلاً بر طبلان میکوبید) "خود حکومت و قدرت مطلقه فقاهتی" را مقصر جنایت سرکوب هو لناک خیزش آبانماه 98 اعلام کرد، نه (مانند گذشته) جناح و جریانهای درون نظام. باری، آنچنانکه فونکسیون شعار محوری خیزش دیماه 96(اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمام ماجرا) باعث زلزله درونی و فروپاشی جناح اصلاحطلبان حکومتی گردید، فونکسیون شعار محوری خیزش آبانماه 98 (40 سال دیکتاتوری، بسه دیگه) باعت «تجدید آرایش» سیاست حزب پادگانی خامنهای یا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در داخل و خارج شده است، بنابراین در چارچوب این رویکرد جدید هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که:
1 - خامنهای و حزب پادگانی او در این رابطه معتقدند که در این شرایط باید «تمامی سیاستهای بینالمللی و منطقهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در راستای مهار خطر استراتژیک داخلی این رژیم صورت بگیرد». چراکه «خیزش آبانماه 98» به خامنهای و حزب پادگانی آموخته است که حتی با سرکوب فراگیر و قتل عام، کنشگران خیزشهای در سطح ملی آینده جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، دیگر نمیتوان آنها را مهار کرد.
2 - خامنهای و حزب پادگانی او در فرایند پسا خیزش آبانماه 98 به این باور رسیدهاند که تنها توسط اتحاد و یکپارچگی درونی حکومت بر پایه هسته سخت این رژیم و حذف اصلاحطلبان حکومتی است که میتواند «خطر استراتژیک اعتلای خیزشها در آینده مهار نماید» بنابراین رویکرد خامنهای و حزب پادگانی او در این شرایط عبارتند از: «یک دست کردن نظام جهت اتحاد درونی رژیم برای مقابله و سرکوب کردن خیزشهای مردمی آینده.»
3 - خامنهای و حزب پادگانی او در راستای «بازتولید موجودیت» به لرزه در آمده (رژیم مطلقه فقاهتی توسط خیزش آبانماه 98) تلاش میکند تا حتی مشروعیت ده درصدی گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پای بازتولید موجودیت به لرزه افتاده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ذبح نماید؛ زیرا برای خامنهای و حزب پادگانی او «ابر بحران رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پسا خیزش آبانماه 98 ابر بحران موجودیت است» که این ابر بحران باعث شده است تا حتی ابر بحران مشروعیت و مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی را هم تحت الشعاع خود قرار بدهد. بدین خاطر همین امر خامنهای و حزب پادگانی او را مجبور به اتخاذ رویکرد دو مؤلفهای کرده است که عبارتند از:
الف – تکیه بر شعار جوانگرائی بر پایه حزب اللهیهای ذوب شده در ولایت.
ب - تکیه بر شعار «عدالت» از طریق به اصطلاح مبارزه قوه قضائیه ابراهیم رئیسی با مفسدان موردی وابسته به دولت روحانی یا قوه مجریه با علمداری یک گروه دانشجوئی دستساز خود تحت عنوان «دانشجویان عدالتخواه» که در خصوص به اصطلاح مبارزه قوه قضائیه ابراهیم رئیسی با مفسدین موردی وابسته به دولت روحانی باید عنایت داشته باشیم که:
اولاً مبارزه خامنهای و حزب پادگانی او در این شرایط مبارزه با «مفسدین» از طریق قوه قضائیه تحت رهبری ابراهیم رئیسی میباشد، نه مبارزه با «فساد نظاممند و ساختاری و سیستمی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کل رژیم مطلقه فقاهتی توسط تحول ساختاری در عرصههای مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی.»
ثانیاً خامنهای و حزب پادگانی او با «موردی دانستن فساد» در جامعه ایران (نه سیستمی و ساختاری و نظامند دانستن فساد 41 ساله در کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در راستای مقابله با «بحران اعتماد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران» به دنبال آن هستند که حتی این «بحران موردی، مفسدین مورد تحلیل خودشان را هم تنها به مفسدین در دولت و قوه مجریه تحت رهبری شیخ حسن روحانی محدود نمایند». لذا در این رابطه است که در این فرایند، ندای مبارزه با مفسدین (موردی مورد ادعای خامنهای و حزب پادگانی او) از حلقوم ابراهیم رئیسی در قوه قضائیه و محمد باقر قالیباف در مجلس معلوم الحال یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بلند میشود؛ که حاصل نهائی این به اصطلاح مبارزه با مفسدین خامنهای و حزب پادگانی او در این فرایند آن شده است که میبینیم، به دستور خود خامنهای و حزب پادگانی او «دادگاه اکبر طبری معاون اسبق قوه قضائیه که یکی از بزرگترین پروندههای نجومی مفسدین در قوه قضائیه میباشد به صورت غیر علنی برگذار میشود» و همچنین «دادگاه عیسی شریفی، معاون محمد باقر قالیباف در شهرداری تهران که حتی طبق گزارش خود مجلس دهم رژیم مطلقه فقاهتی تمامی موضوع فساد مالی نجومی پرونده او مربوط به غارت قالیباف از شهرداری تهران میباشد، در دادگاه نظامی آن هم به صورت غیر علنی برگذار میگردد.»
ثالثاً خامنهای و حزب پادگانی او در عرصه مبارزه با مفسدین موردی مورد ادعایشان میخواهند در چارچوب انسداد سیاسی و سرکوب تمامی نهادهای مدنی و در خلاء آزادیهای سیاسی و جامعه مدنی مستقل، توسط اقتدار حکومتی با یکدست کردن قدرت در حاکمیت همراه با محدود کردن این مفسدین موردی به عرصه دولت یازدهم دنبال نمانید. در نتیجه ماحصل آن شده است که در این شرایط «فساد ساختاری و نظاممند و سیستمی کل نظام مطلقه فقاهتی حاکم از رأس تا قاعده را درگیر و زمینگیر نماید» و مهمتر آنکه «اپیدمی فساد در کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صورت قانونی پیدا کند.»
رابعاً از آنجائیکه فساد ساختاری و سیستمی و نظاممند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «ریشه در اقتصاد سرمایهداری رفاقتی و رانتی و نفتی و حکومتی دارد» طبیعی است که مبارزه خامنهای و حزب پادگانی او با مفسدین قوه مجریه (از طریق قوه قضائیه و قوه مقننه رژیم) در این شرایط این به اصطلاح مبارزه با مفسدین، «بدل به مچگیری در عرصه رقابت سیاسی بین جناحهای درون حکومتی آن هم توسط جناح راست اقتدارگرای ذوب شده در ولایت مطلقه رهبری بشود.»
خامسا از آنجائیکه خامنهای و حزب پادگانی او بر این امر واقفند که «موریانه فساد اقتصادی و فساد سیاسی و فساد فرهنگی تمامی ستونهای نظام مطلقه فقاهتی حاکم را در هم نوردیده است» و فساد سیستمی و ساختاری و نظاممند و قانون شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت «استثمار مضاعف ملت ایران در آمده است» و با استحاله «مبارزه ساختاری با فساد، به مچگیری در عرصه رقابت سیاسی» خامنهای و حزب پادگانی او تلاش میکنند که در این شرایط از آب گلآلود اقیانوس فساد ساختاری و سیستمی و نظاممند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به ماهیگیری برای بورژوازی پادگانی حامی هسته سخت رژیم (بورژوازی سپاه) بپردازند. بطوریکه بدون تردید تنها از 40 میلیارد دلار حجم قاچاق سالانه کشور در این شرایط بیش از 90% آنها توسط همین بورژوازی پادگانی سپاه تحت حمایت رهبری انجام میگیرد.
4 - خامنهای و حزب پادگانی او که طبق گفته فلاحت پیشه (نماینده مجلس رژیم) بیش از 32 میلیارد دلار از سرمایه مردم نگونبخت ایران در سوریه هزینه کرده است و تنها حاصلی که از این 32 میلیارد دلار هزینه با هزاران کشته و زخمی در سوریه نصیب رژیم مطلقه فقاهتی شده است، ایجاد حفرههای امنیتی و اطلاعاتی درون نظام توسط رژیم صهیونیستی اسرائیل میباشد که با کامیون اسناد فوق سری رژیم را حمل میکنند و مهرههای وابسته به این رژیم را با ماهواره میکشند بدون اینکه آب از آب تکان بخورد. البته شکست سیاست منطقهای خامنهای و حزب پادگانی او (در چارچوب استراتژی کسب هژمونی بر هلال شیعه منطقه) در عراق و لبنان عمیقتر و فراگیرتر از شکست حزب پادگانی خامنهای در سوریه میباشد و به همین دلیل است که در این شرایط تندپیچ ابر بحرانهای داخلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، خامنهای و حزب پادگانی او به دنبال آن هستند تا توسط حکومت یکدست تحت مدیریت جناح راست اقتدارگرای پادگانی ذوب شده در ولایت و رهبری، بتواند با چراغ خاموش به جای آنکه مانند گذشته عمق استراتژی خود را در سوریه و عراق و لبنان و یمن تعریف کنند، در این فرایند عمق استراتژی خودشان را در سرکوب خیزشها در حال آتشفشان اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تعریف بکنند.
5 - خامنهای و حزب پادگانی او در فرایند پسا خیزش آبانماه 98 به این واقعیت متوجه شدهاند که در جامعهای که طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی بیش از 22 میلیون نفر حاشیهنشین دارد و طبق آمار خود دولت روحانی بیش از 60 میلیون نفر (از جمعیت 83 نفر) زیر خط فقر قرار دارند و شعار و خواسته اصلی آنها در این شرایط نان میباشد، اگر در خیزش آینده حلزونیشان (که بسیار نزدیک هم میباشد) به حرکت درآیند، دیگر با 150 هزار نفر کل نیروی سپاه پاسداران نمیتوانند سرکوب بشوند و دیگر دستگاه چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای (مانند خیزش آبانماه 98) نمیتوانند با منتسب کردن آن خیزشها به مجاهدین خلق و سلطنتطلبان «وحدت درونی خودشان برای سرکوب آن خیزشها به دست بیاورند» بنابراین، بدین ترتیب است که در این فرایند خامنهای و حزب پادگانی او به دنبال آن هستند تا این وحدت درونی حکومت را از قبل توسط حذف اصلاحطلبان حکومتی و حتی اصولگرایان میانهرو بوروکراتیک (تحت رهبری علی لاریجانی و علی مطهری) با تکیه بر نیروهای راست اقتدارگرا و تمامیتخواه ذوب شده در ولایت و رهبری (مانند آنچه که در انتخابات مجلس یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودیم) به دست بیاورند. باری، از اینجا است که میتوان فهمید که در این شرایط خامنهای و حزب پادگانی او به این مرحله رسیدهاند که «اگر شلیک نکنند از بین میروند.»
6 - خامنهای و حزب پادگانی او (هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) خوب میدانند که هر چند در شرایط فعلی ابر بحران کرونائی اجتماعات و اعتراضات مردمی را دشوار کرده است، اما فشارهای استخوانسوز فقر و بیکاری و گرسنگی اعماق جامعه ایران را در عرصه انتخاب بین مرگ با گرسنگی و یا مرگ با کرونا بدون تردید اعماق جامعه ایران را وادار به خیزشهای در سطح ملی و در صورت حلزونی در آینده نزدیک میکند.
7 - خامنهای و حزب پادگانی او با تجربهای که از انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 دارند، به خوبی میدانند که از آنجائیکه انتخابات مجلس یازدهم در فرایند پسا سرکوب و کشتار هولناک خیزش آبانماه 98 صورت گرفته است، با اینکه آن انتخابات در چارچوب همان سیاست یکدست کردن حکومت بر پایه هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی صورت گرفته است، لذا به همین دلیل، میتوان به این جمعبندی دست یافت که خامنهای و حزب پادگانی او در شرایطی تن به آن انتخابات تک پایهای مجلس یازدهم دادهاند که آنها دریافته بودند که اکثریت قاطع جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران از عدم امکان اصلاح رژیم و تحملناپذیر شدن این رژیم برای آنها قطعیت پیدا کرده بودند. همچنین خامنهای و حزب پادگانی او دریافته بودند که «اصلاحطلبان حکومتی از دیماه 96 دچار ورشکستگی اصلاحطلبی شده بودند» و دیگر نیازی نه تنها به اصلاحطلبان حکومتی ندارند بلکه تا حدود زیادی آنها را مزاحم بر نامه حکومتی خودشان میدیدند، چراکه اصلاحطلبان حکومتی بدل به لاشههای سیاسی بیخاصیتی شده بودند که حتی از دیماه 96 با بودن نام آنها در فهرست نامزدهای انتخاباتی دیگر نمیتوانند قشر عظیم خاکستری جامعه بزرگ ایران را مانند گذشته به پای صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای بیاورند تا حزب پادگانی خامنهای بتوانند توسط آنها تنور انتخابات را داغ کنند. لذا همین تجربه انتخابات مجلس یازدهم در این فرایند برای خامنهای و حزب پادگانی او نمونهای شده است تا آنها به این نتیجه برسند که در راستای مقابله با خطر عمده آینده رژیم مطلقه فقاهتی یعنی رویاروئی با خیزشهای در سطح ملی آینده، باید صفوف مدافعان رژیم و یا حزب پادگانی او و یا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی را فشردهتر و یک دستتر سازند، به بیان دیگر حاصل همه اینها آن میشود که در این فرایند خامنهای و حزب پادگانی او دیگر «عطای بازتولید مشروعیت و مقبولیت از طریق صندوقهای رأی به لقائش ببخشند.»
8 - خامنهای و حزب پادگانی او در این شرایط به این تحلیل رسیدهاند که تکیه بر نهادهای موازای یا انتصابی همراه با تضعیف نهادهای به اصطلاح انتخابی (مثل شورای هماهنگی قوای سه گانه و یا منع نمایندگان مجلس دهم از مداخله در ماجرای افزایش بهای بنزین و دور زدن بیسابقه مجلس دهم در تصویب بودجه سال 99 و کنار گذاشتن مجلس در قانونگذاریها مهم حکومتی و موضوع «گروه ویژه اقدام مالی یا FATF» از طریق «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و غیره و غیره) عملاً اقتصاد و سیاست و مدیریت کشور را به یک بنبست لاعلاج کشانیده است. لذا به همین دلیل در این فرایند خامنهای و حزب پادگانی او بر این باورند که رژیم مطلقه فقاهتی باید «با عمده کردن بحران موجودیت رژیم نسبت به بحران مشروعیت و بحران مقبولیت» سیاستهای موازیسازی انتصابی گذشته جهت تضعیف کردن نهادهای انتخابی مهندسی شده کنار گذاشته شود و با حذف دو قطبی بودن (بین نهادهای انتصابی و انتخابی رژیم) جهت یکپارچگی بین نهادهای انتخابی و انتصابی «باید کلاً به صورت مستقیم و عریان نهادهای انتخابی در خدمت نهادهای دستساز مستقیم انتصابی ولایت درآیند.»
9 - از جمله موضوعهای مهمی که در این فرایند فرا بحرانی جامعه ایران برای خامنهای و حزب پادگانی او و یا هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مهم است، «موضوع جانشینی او میباشد». چراکه خامنهای اکنون پیرمرد هشتاد و چند سالهای میباشد که به صورت طبیعی و نرم در دهه آخر عمر قرار دارد. لذا از آنجائیکه مانند همه دیکتاتورهای تاریخ به ادامه حکومت در خانواده و هسته سخت حکومت میاندیشد، بدون تردید در کنار «بحران موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» در این شرایط تلاش میکند تا بحران جانشینی خودش را هم توسط تمرکز و تک پایهای کردن قدرت در دست هسته سخت رژیم و حزب پادگانیاش «به صورت انتصابی حل نماید». یادمان باشد که تمام تصمیمگیریهای این مرحله خامنهای و حزب پادگانی او در این شرایط فرابحرانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب «اولویت دادن بحران موجودیت رژیم نسبت به بحرانهای مشروعیت و مقبولیت این رژیم میباشد» (برعکس رویکرد گذشته خامنهای و حزب پادگانی او که تلاش میکردند تا بحران موجودیت رژیم را در عرصه بحران مشروعیت و مقبولیت این رژیم حل کنند)؛ به عبارت دیگر آنها میکوشند در این فرایند «بحران مشروعیت و بحران مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در عرصه بحران موجودیت رژیم از بالا حل نمایند». چرا که خامنهای و حزب پادگانیاش مانند پهلوی دوم در سال 54 - 55 (که با اینکه شاه آگاه به بیماری سرطان خود بود، ولی از آنجائیکه میترسید قبل از مرگ خودش رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بمیرد، لذا به همین دلیل بود که پهلوی دوم) جهت یکپارچه کردن حکومت و تمرکز اقتدار در دست خودش و مبارزه با هر گونه آلترناتیو درون حکومتی با اعلام حزب رستاخیز دستساز خودش از بالا تمامی حرکتهای سیاسی موازی حتی احزاب دستساز خودش مثل حزب ایران نوین و حزب مردم هم منحل اعلام کرد. باری، بدون تردید خامنهای و حزب پادگانیاش در این فرایند، رژیم مطلقه فقاهتی را در وضعیت سالهای 54 – 55 پهلوی دوم میبینند و هراس از آن دارند که ممکن است «قبل از مرگ خود او، مرگ، رژیم مطلقه فقاهتی را بگیرد». در نتیجه برای فرار از این هراس است که در این شرایط آنها تلاش میکنند تا تمامی برنامههای سیاسی و اقتصادی و مدیریتی خودشان را در راستای مطلق کردن بحران موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی و فرار از این بحران متمرکز نمایند؛ و بدین جهت در این رابطه است که میتوان داوری کرد که «پروژه تجدید آرایشهای خامنهای و حزب پادگانیاش در این شرایط برای برون رفت از فرابحران موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در راستای مهار خیزشهای در سطح ملی آینده جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران میباشد» که از دیماه 96 به صورت حلزونی شتاب بیسابقهای پیدا کرده است، چراکه خامنهای و حزب پادگانیاش به خوبی میدانند که در شرایط فرابحرانی امروز جامعه ایران، «بزرگترین موضوعی که موجودیت این رژیم را به چالش میکشد، همین خیزشهای معیشتی گرسنگان شهر و روستاهای ایران هست که در زیر خط فقر قرار گرفتهاند و برای نجات از مرگ و از گرسنگی راهی جز شورش و قیام و خیزش و عصیان نمیبینند.»
10 - خامنهای و حزب پادگانیاش در این شرایط فرابحرانی خوب میدانند که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در انزوای کامل داخلی و منطقهای و بینالمللی قرار گرفته است و خوب میدانند که «ترکیب نیروهای نظامی» در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول بیش از 40 سال گذشته عمر این رژیم «یکی از تناقضات این رژیم بوده است» زیرا رژیم مطلقه فقاهتی «تنها رژیمی است که نیروهای نظامی خود را به صورت دو نهاد کاملاً موازی و مستقل از هم (ارتش و سپاه پاسداران) سازمان داده است» و خوب میدانند که «برخورد تبعیضآمیز این رژیم در طول بیش از 40 سال گذشته با این دو نهاد باعث شده است که سپاه پاسداران منهای اینکه بدل به طبقه بورژوازی مورد حمایت رژیم بشود، این نهاد به تکیه گاه اصلی ولایت مطلقه فقاهتی تبدیل شده است» لذا در این رابطه است که خامنهای و حزب پادگانیاش در «پروژه تجدید آرایش» قدرت در این شرایط حزب پادگانی و هسته سخت رژیم را (برعکس خمینی که تلاش میکرد تا هسته سخت رژیم را در دهه شصت در روحانیت حواریون خودش تعریف نماید) در عرصه سپاه پاسداران تعریف نماید. به همین دلیل است که خامنهای و حزب پادگانیاش در این فرایند به دنبال آن هستند که سپاه پاسداران را از امکانات نامحدودی در عرصه سیاسی و نظامی و اقتصادی و مدیریتی کشور برخوردار سازند تا در فرایند آینده با «اعتلای فراگیر خیزشهای فرودستان جامعه ایران در صورت حمایت ارتش از خیزشها و مقابله ارتش با سپاه، این سپاه پاسداران باشد که دست برتر داشته باشند» و بدین ترتیب است که در این فرایند خامنهای و حزب پادگانیاش با نهادینه کردن قوای سه گانه در دست سپاه پاسداران و حذف سیستمهای موازی و یکپارچه کردن قدرت و حذف نهادههای مدنی و محدود کردن آزادیهای سیاسی در جامعه ایران میکوشد تا دست سپاه پاسداران به عنوان بازوی اصلی سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط برتر و قویتر کنند. یادمان باشد که سپاه پاسداران بر خلاف ارتش یک نیروی ایدئولوژیک سازماندهی شده میباشد که در طول بیش از چهار دهه گذشته زیر کنترل همه جانبه ولی فقیه قرار داشته است. در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا سپاه پاسداران هم در طول چهار دهه گذشته به این واقعیت دست پیدا کنند که بدون رهبری ولی فقیه این نهاد قدرت به نیروی شکنندهای تبدیل میشود. به بیان دیگر در شرایط امروز جامعه ایران سپاه پاسداران در پیوند با خامنهای و حزب پادگانی او به این واقعیت رسیدهاند که «نیاز سپاه به ولایت فقیه بیشتر از نیاز ولایت فقیه به سپاه میباشد». لذا حاصل همه اینها آن شده است که در شرایط فرابحرانی امروز جامعه ایران «دو نهاد سپاه پاسداران و ولایت فقیه (هسته سخت رژیم یا حزب پادگانی خامنهای) عملاً موجودیت خودشان و نجات از بحران موجودیت را در پیوند تنگاتنگ با هم تعریف نمایند.»
11 - خامنهای و حزب پادگانی او خوب میدانند که در این شرایط که رژیم مطلقه فقاهتی با بحران عمومی همه جانبهای روبروست و در رویاروئی کامل با جامعه بزرگ و رنگین کمان ایرانی (که از دست آنها به جان آمدهاند) قرار دارند، در چنین شرایطی «هر تکان و تغییر بزرگ ساختاری چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه مدیریتی در تجدید آرایش قدرت درون حکومت باعث از هم پاشی و یا فروپاشی ساختاری کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگردد». بدین خاطر خامنهای و حزب پادگانیاش در این شرایط تلاش میکنند «تا پروژه تجدید آرایش قدرت درون حکومتی به صورت خزنده و نرم انجام بدهند»؛ زیرا آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، خامنهای و حزب پادگانیاش در این شرایط خوب میدانند که بحران عمده و اصلی و محوری رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط «بحران موجودیت» این رژیم است؛ و لذا آنچه در این فرایند برای خامنهای و حزب پادگانیاش مهم میباشد «عدم عقبنشینی در مقابل مردم ایران است» زیرا آنها خوب میدانند که مردم ایران در این شرایط از «اصل ولایت فقیه» به جان آمدهاند و با شعار: «40 سال دیکتاتوری بسه دیگه» تصمیم به رهائی از این حصار بیش از 40 سال گذشته حاکم بر خود گرفتهاند.
12 – خامنهای و حزب پادگانیاش در این شرایط خوب میدانند که هر نوع عقبنشینی در مقابل مردم ایران، «جسارت و دامنه خیزشهای آنها را تقویت میکند» و همین امر در آینده میتواند حتی «صفوف حکومتی یکپارچه شده و تک پایهای قدرت در عرصه پروژه تجدید آرایش را هم آشفتهتر کند». طبیعی است که او و حزب پادگانیاش پس از انتخابات مهندسی شده 1400 رژیم و یکپارچه شدن کامل قدرت در دست او و حزب پادگانیاش (در فرایند پسا ترامپی و آمدن جو بایدن به کاخ سفید) به خاطر «مصلحت نظام، آماده نرمش قهرمانانه و عقبنشینی به دست نیرویهای ذوب شده در ولایت میباشند». تا با کاهش فشارهای بینالمللی موقعیت خودشان را در مقابله با خیزشهای مردمی ایران تقویت بکنند. بدون تردید عقبنشینی خامنهای و حزب پادگانیاش در برابر امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا میتواند «روز محشر» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در برابر خیزشهای آینده به عقب بیاندازد.
13 - خامنهای و حزب پادگانیاش خوب میدانند که برانگیختگی مردم ایران به خصوص از دیماه 96 الی الان (که دامنه خیزشهای گرسنگان و فرودستان و مستضعفین بالنده جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران سراسری و فراگیر شده است) محصول «عوامل متعددی» میباشد که توضیح آن «فقط با بحران اقتصادی ساده کردن صورت مسئله میباشد» بی تردید «بحران ساختاری اقتصاد در سراسری کردن خیزشهای دیماه 96 و آبانماه 98 و خیزشهای آینده نقش بیواسطه و بسیار مهمی دارد» اما در این رابطه «نباید نقش عوامل دیگر را دست کم بگیریم» زیرا در این شرایط «انباشت مجموعهای از ابر بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی، بینالمللی و منطقهای و غیره» جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را به ورطه هو لناک «ابر بحرانهای مرکب» کشانیده است. پر واضح است که «برخوردهای مکانیکی» خامنهای و حزب پادگانیاش با ابر بحرانهای موجود نمیتوانند برای این رژیم بسترساز «بازتولید موجودیت و مقبولیت و مشروعیت در درازمدت بشود.»
14 - خامنهای و حزب پادگانیاش خوب میدانند که خیزش آبانماه 98 در مقایسه با خیزش دیماه 96 نشان داده است که «همگرائی میان حرکت گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران از حاشیهنشینان تا زنان تا دانشجویان، زحمتکشان، کارگران، ملیتها، اقلیتهای قومی و مذهبی به صورت خودجوش و خودانگیخته در حال پیشرفت و رو به گسترش میباشد» لذا دیگر رژیم مطلقه فقاهتی نمیتواند مانند گذشته با حرکت گفتمان درمانی و شعارهای صوری مبارزه با مفسدین و دفاع صوری از کوخنشینان و غیره به عوامفریبی مردم بپردازد. بدون تردید اینگونه حرکتها توسط خامنهای و حزب پادگانیاش در این شرایط «آهنگ منزوی شدن این رژیم را در جامعه بزرگ ایران شتاب میدهد.»
15 - خامنهای و حزب پادگانیاش خوب میدانند که در این فرایند اگر چه هنوز «نیروی سیاسی آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که جامعه ایران به طرف آن روی بیاورند، وجود ندارد» اما نبود نیروی سیاسی آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط به معنای «نبود ایده کلی نظام جایگزین در ذهنیت توده ه ای مردم ایران نیست». چراکه این دو چیز واحدی نیستند و قطعاً «هر چه ایده کلی نظام جایگزین در ذهنیت تودهای مردم ایران روشنتر بشود، شرایط برای شکلگیری پروسه تکوین آلترناتیو سیاسی به صورت خودجوش در جامعه مدنی جنبشی و خیزشی تکوین یافته از پائین آمادهتر میگردد.»
پایان