تیتر اول
«انتخابات خرداد 1400» (ریاست جمهوری سیزدهم) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، تلاشی برای بازتولید حداقلی مشروعیت و مقبولیت و حتی موجودیت به چالش کشیده شده رژیم، توسط «لغو تحریمهای حداکثری امپریالیسم آمریکا» میباشد.
درسهائی که «انتخابات مجلس یازدهم» (در اسفندماه 98 سه ماه بعد از کشتار وحشتناک و هولناک خیزش آبانماه 98 توسط حزب پادگانی خامنهای) برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (و به خصوص برای خامنهای در رأس هرم قدرت) داشته است، عبارتند از:
1 - با دولتی ورشکسته و ملتی خسته و جامعهای گرفتار در ورطه فقر و فلاکت و خزانهای خالی و فضای استبدادزده و فقهزده و خونآلود و کشتار کرده و در خلاء سرمایههای اجتماعی بر باد رفته و حاکمیت خفقان و زورگوئی روزمره، بالماسکه انتخابات مهندسی شده با صورتکهای جدید دیگر نمیتواند شرایط بازتولید حداقلی مشروعیت و مقبولیت و موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را فراهم کند.
2 - بعد از کشتار وحشیانه خیزش آبانماه 98 و سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و فریب کاریهای عوامفریبانه حزب پادگانی خامنهای در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 به این واقعیت دست پیدا کردند که دوران مصرف «نمایش فرمایشی انتخابات مهندسی شده با صحنهآرائی و دکوراسیون قبلی رژیم به پایان رسیده است» و دیگر حتی همان «پیروان حداقلی که با مقرری ماهانه کمیته امدادی و بهزیستی و بسیج راست پادگانی و بنیادها و آستانه و رویکرد صدقهپروری دولت و خیریههای گوناگون و سیاست دامنهدار حامیپروری رژیم مطلقه فقاهتی، ناگزیر به حضور در پای صندوق رأی میشدند (هم در فرایند پسا خیزش آبانماه) در حال ریزش هستند». قابل ذکر است که «سقف عددی اقشار فوق در ایام انتخابات در طول چهار دهه گذشته از حداکثر از 15 میلیون نفر تجاوز نکرده است» و صد البته در این شرایط با تمیهدات رأیسازی و بسیج همگانی نظامی و شبه نظامی توسط راست پادگانی این تعداد به ندرت به سقف ده میلیون نفر میرسد. بطوریکه در این رابطه به ضرس قاطع میتوان داوری کرد که آرا واقعی محمود احمدی نژاد در دور دوم سال 84 و آرا ابراهیم رئیسی در سال 96 (با در نظر گرفتن تقلبهای رسمی و غیر رسمی) که شامل حداکثر آرا فوق حامیان دستپرورده رژیم میشدند، «تقریباً همین 15 تا 16 میلیون نفر بوده است». بدون تردید این سقف از آرا در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 به شدت ریزش کرده است، بطوریکه طبق آمار علی مطهری، «درصد مشارکت کلانشهر تهران در انتخابات اسفند 98 مجلس یازدهم کمتر از ده درصد مشمولین مربوطه بوده است.»
3 - فاجعه فقر و محرومیت بیسابقه همراه با ناهنجاریهای بیشمار اجتماعی و ناکارآمدی مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و غالب شدن جو خفقان و کشتار و سرکوب و اعدام بر فضای کشور باعث گردید تا در فرایند پسا خیزش آبانماه 98 و سرنگونی هواپیمای اوکراینی شرایطی متفاوتتر از گذشته بر فضای کشور حاکم بشود و «شکاف بین مردم ایران با حاکمیت مطلقه فقاهتی دچار تغییر بنیادین گردد و اکثریت عظیم جامعه ایران به این باور برسند که التیام این زخم و ترمیم این شکاف جز با اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای حاکم یا اجتماعی کردن ساختار قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ممکن نمیباشد.»
4 - مشارکت حداکثر 10 درصدی مردم در کلانشهر تهران و مشارکت حداکثر 20 درصدی در شهرهای دیگر کشور و دهن کجی مردم ایران در اسفند ماه 98 به آن انتخابات فرمایشی رژیم مطلقه فقاهتی، این پیام برای رأس هرم قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به همراه داشت که «جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دیگر اعتنائی به تحرکات سیاسی انتخاباتی حزب پادگانی خامنهای نمیکنند و انگیزهای هم برای مشارکت سیاسی و کنشگری فعال ندارند». چرا که در کشوری که دچار «نابرابری و فقر سیاسی – اجتماعی و اقتصادی و ضعف فرهنگ عمومی و غیره هستند، دیگر حتی ساختار فرسوده اسلام فقاهتی مبتنی بر فتوا و تقلید و تعبد و تکلیف استبدادساز هم نمیتواند کارآمد باشد؛ و نمیتواند مردم را کورکورانه به پای صندوقهای رأی بکشاند.»
5 - انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 به حزب پادگانی خامنهای آموخت که اگر چه شیخ حسن روحانی با بلیط برجام و لغو تحریمها توانست در انتخابات دور دوم خودش، با پنج میلیون رأی بیشتر دولت دوازدهم را از آن خود بکند، در شرایطی که ترامپ با خروج از برجام در اردیبهشت 97 خوراک تبلیغاتی بینظیری برای جریانهای رنگارنگ راستگرا فراهم کرده بود، آنها نتوانستند در انتخابات اسفند ماه 98 با شعار «فسخ برجام» حتی همان حامیان سنتی خودشان را هم بسیج بکنند.
6 - انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 این پیام برای حزب پادگانی خامنهای به همراه داشت که «انبان جناح اصلاحطلبان حکومتی در عرضه کردن مهرههای جذابی که بتوانند از سوراخ تنگ و فیلترینگ نظارت استصوابی حزب پادگانی خامنهای عبور کنند، خالی شده است» بنابراین، به موازات آن بازار مصرف آنها هم برای داغ کردن تنور انتخاباتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به پایان رسیده است. چراکه به موازات آنکه کفگیر اصلاحطلبان حکومتی در عرضه مهرههای جذاب به ته دیگ برسد، آنها به جای اینکه «ایده معطوف به قدرت گذشته خودشان را رها کنند و به طرف جامعه ایران حرکت کنند» بر قبای اعتدالیون راستگرا (از حسن روحانی تا علی لاریجانی و علی مطهری و یا کارگزاران امثال اسحاق جهانگیری و غیره) میچسبند و با این کار تلاش میکنند تا به خیال خود «تغییر توازن قوا در بالائیهای قدرت به نفع خود برای هیچ چی ایجاد کنند.»
7 - مجلس یازدهم به حزب پادگانی خامنهای این درس را آموخته است که «معضلات اساسی جامعه امروز ایران از جمله اختلاف فاحش طبقاتی و فقر و بیکاری و فساد ساختاری و سیستمی و فقدان عدالت و آزادی را نمیتوان با تکیه بر راست پادگانی سپاه و راست پوپولیست احمدی نژاد و راست سنتی جبهه پایداری و راست بازاری موتلفه و غیره را که خود آغازگر و پدید آورنده وضع موجود بودهاند، حل کرد.»
8 - مجلس یازدهم به حزب پادگانی خامنهای این درس را آموخته است که «حضور فراگیر و قبضه کردن سه قوه توسط راست پادگانی یا سپاه نه تنها معطوف به تغییر در جهت مثبت ساختار سیاسی و اقتصادی و اداری جامعه نمیشود، بلکه بسترساز نهادینه شدن همه جانبه همین ساختار به گل نشسته فعلی میگردد». چراکه ساختار موجود همان ساختاری است که در طول سه دهه گذشته یا در فرایند پسا جنگ 8 ساله (رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث صدام حسین) «همین راست پادگانی یا سپاه از مواهبش بهرهمند شده و امروز بیش از 60% کل قدرت اقتصادی و سیاسی و اجرائی و اداری مملکت در دست همین راست پادگانی ذوب شده در ولایت مطلقه فقیه میباشد.»
9 - مجلس یازدهم به حزب پادگانی خامنهای این درس را آموخته است که دیگر کارگردانی و صحنهآرائی و دکوراسیون و انتخاب بازیگران توسط خامنهای در نمایش انتخابات مهندسی شدهاش امری عقیم و سترون شده میباشد، چراکه:
اولاً در بازآرایی صحنههای جدید (در فرایند پسا کشتار وحشی و هولناک خیزش آبانماه 98) امکان «هیچگونه تغییر اساسی دیگر برای خامنهای وجود ندارد.»
ثانیاً حتی خود جناح راست اصولگرایان حکومتی حامی خامنهای هم دیگر نمایش صوری خامنهای را تاب نمیآورند و در پی تعطیل کردن آن هستند که برای فهم این مهم کافی است که بدانیم، احمدی نژادیها که به شکل خزنده بخشی از مجلس یازدهم را گرفتهاند و تلاش وافری میکنند تا دوباره با حمایت از رهبری آینده سید مجتبی خامنهای (به جای پدرش) به بیت رهبری نزدیک بشوند، به دنبال آنند که شاید از طریق حمایت سید مجتبی خامنهای بتوانند مجوز ورود از سوراخ تنگ فیلتیرینگ استصوابی شورای نگهبان حزب پادگانی خامنهای برای انتخابات خرداد 1400 به دست آورند. تا همان رویکردهای گذشته مخالف خامنهای را بازتولید کنند. فراموش نکنیم که تعریف و تمجیدهای عبدالرضا داوری از سید مجتبی خامنهای در بیبیسی فارسی و خاموش شدن توپخانه بقائی علیه بیت رهبری همه در این رابطه قابل تفسیر میباشد.
ثالثاً اگرچه خود خامنهای در طول سه دهه گذشته رهبریاش با چنین نمایش تکراری مأنوس شده است اما افکار مترقی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دیگر صبر این نمایش تکراری را ندارند.
رابعاً اصلاحطلبان حکومتی دیگر حاضر نمیشوند تا خامنهای به عنوان سوپاپ اطمینان جهت گرم کردن تنور انتخابات در صحنهآرائیهای انتخاباتیاش از کاندیداهای بازنده آنها استفاده کند.
خامسا تمامی جناحها و جریانهای درونی حکومت و قدرت (از راست اصولگرایان حکومتی تا اعتدالیون بنفش و اصلاحطلبان حکومتی) به این واقعیت دست پیدا کردهاند که طی سی سال گذشته خامنهای هرچه جلوتر آمده «معنی ولایت مطلقه فقیه برای نهادینه کردن قدرت مطلقهاش بهتر فهمیده است» و در این رابطه بوده است که در طول سی سال گذشته خامنهای سال به سال «رهبرتر شده است». چراکه همین خامنهای بود که پس از سرکوب هولناک جنبش سبز در سال 89 آنقدر جرات پیدا کرد که دو تن از دولتمردان طراز اول رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را (که هر دو یار غار خمینی هم بودند) به حصر بفرستد و باز همین خامنهای بود که در سال 92 یار غار و دیرینه خودش یعنی هاشمی رفسنجانی (که ردای رهبری را او بر قامتش دوخت و در مجلس خبرگان رهبری در سال 68 حتی علیرغم میل خود خامنهای او را رهبر کرد) رد صلاحیت نمود و باز همین خامنهای بود که حتی اجرای برخی تصمیمها توسط رئیس جمهوری خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مانند لایحه مطبوعات در دولت سید محمد خاتمی و مجلس ششم با حکم حکومتیاش ممنوع و غیر قابل اجرا کرد و تا آنجا پیش رفت که سید محمد خاتمی رئیس قوه مجریه اصلاحات حکومتی، در برابر قدرت همین خامنهای خود را یک تدارکاتچی تعریف کرد. طبیعی است که بالماسکه انتخابات خامنهای (در فرایند پسا کشتار وحشیانه و هولناک آبانماه 98) با صورتکهای مختلف و مهرههای از پیش گزینش شده (از افراد گوش به فرمان و ذوب شده در ولایت) و مهندسی کردن رأیها و آمار تقلبی دیگر نمیتواند کارساز باشد.
10 - مجلس یازدهم به حزب پادگانی خامنهای این درس را آموخته است که در این شرایط تندپیچ جامعه ایران که فاجعه فقر و فلاکت و محرومیت بیسابقه جامعه ایران را در بر گرفته است و ابر بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، بیولوژیک، زیست محیطی و غیره جامعه ایران را در آستانه فروپاشی همه جانبه قرار داده است، بدون تردید هر جریان و جناح درونی حکومت که میخواهد در تقسیم باز تقسیم قدرت مشارکت نماید (چه راست اصولگرای حکومتی باشد و چه اعتدالی بنفش و چه اصلاحطلب حکومتی) «باید پروژه سازش با غرب را در راستای لغو تحریمهای حداکثری امپریالیسم آمریکا در آستین خود داشته باشند و جز این چارهای دیگر برای بقای کوتاهمدت موجودیت رژیم وجود ندارد». عنایت داشته باشیم که در رویکرد خامنهای (در تحلیل نهائی در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «باید ساختار رژیم بیتغییر و فسادها بر قرار و رانتها برای برخورداران ادامهدار و نهادهای نظامی و شبه نظامی همچنان یکه تاز میدان و اختلاف طبقاتی از فرش تا عرش پا بر جا باشد.»
11 - انتخابات مجلس یازدهم به حزب پادگانی خامنهای این درس را آموخته است که دیگر «کشاندن تهیدستان یا فرودستان اردوگاه کار و زحمت و شهروندان عاصی (که در سالهای 96 و 97 و شدیدتر از همه در آبانماه 98 همچنان سونامی عظیم سیاسی قاعده هرم طبقاتی جامعه بزرگ ایران را به لرزه درآوردند و همه آنها فاقد نمایندگی در سطوح میانی و بالائی قدرت میباشند) به پای صندوقهای رأی مهندسی شده یا بالماسکه انتخاباتی رژیم مطلقه فقاهتی با صورتکهای جدید امری محال میباشد.»
12- مجلس یازدهم به خامنهای این درس را داده است که شرکت جریانهای درون حکومتی در نمایش فرمایشی انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی نه تنها «باعث بازی آنها در زمین کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میشود» بلکه مهمتر از آن اینکه مشارکت آنها در بالماسکه انتخابات خود باعث «نادیده گرفتن خواستهای جامعه توسط آنها و وداع آنها با کنشگری واقعی سیاسی هم میشود» بنابراین، در این رابطه است که «خامنهای برای جلوگیری از اپوزیسیون شدن آنها تلاش میکند، حتی به صورت محلل و لاستیک زاپاس هم که شده، آنها را به بازی در حاشیه بکشاند» و البته اگر مانند انتخابات سال 88 آنها قصد ورود به حجله عروس پیدا کردند، با تمام قدرت آنها را سرکوب خواهد کرد.
13 - انتخابات مجلس یازدهم این درس را به خامنهای آموخته است که «حضور بخش خاکستری جامعه به پای صندوقهای رأی و یا به بیان دیگر انتخابات پر رونق با مشارکت حداکثری به ضرر او میباشد». چراکه بخش خاکستری جامعه (که همان طبقه متوسط شهری میباشند) در صورت حضور در پای صندوقهای رأی «معمولاً به اصلاحطلبان حکومتی رأی میدهند» و این امر باعث آن میشود که «خامنهای نتواند کارگردان و صحنه آرا نهائی نمایش بالماسکه انتخابات با صورتکهای جدید بشود». یادمان باشد که «در سال 76 تمایل خامنهای به انتخاب ناطق نوری بود» ولی با موج بخش خاکستری (طبقه متوسط شهری) در سطح جامعه، «سید محمد خاتمی رئیس جمهور شد» بنابراین در این رابطه است که میتوان داوری کرد که در فرایند پسا خیزش آبانماه 98 دیگر «خامنهای به دنبال انتخابات پر رونق و مشارکت حداکثری جامعه بزرگ ایران مثل گذشته نیست». باری، باید توجه داشته باشیم که هدف حزب پادگانی خامنهای از انتخابات خرداد 1400 (ریاست جمهوری سیزدهم) عبارت است از:
الف – «یک دست کردن حاکمیت» زیر چتر راست اصولگرای حکومتی ذوب شده در ولایت او.
ب - بالا بردن قدرت تصمیمگیری برای «به کار بردن مشت آهنین» (مانند خیزش آبانماه 98) در سرکوب خیزشهای فراگیر حلزونی آینده.
ج – بالا بردن «قدرت کارآمدی» رژیم مطلقه فقاهتی (مانند رژیمهای استبدادی چین، روسیه، کوبا و غیره).
د – فراهم کردن شرایط برای «انجام نرمش قهرمانانه» در سازش با غرب در راستای لغو تحریمهای حداکثری امپریالیسم آمریکا.
ه – مقابله با «ابر بحرانهای فراگیر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.»
سؤال فربهای که در این رابطه قابل طرح است اینکه، آیا با انتخابات نمایشی و فرمایشی خرداد 1400 (ریاست جمهوری سیزدهم) حزب پادگانی خامنهای میتواند به اهداف مطرح شده فوق خود دست پیدا کند؟
در پاسخ به این سؤال جریانهای مختلف درون قدرت و جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور میتوانند پاسخهای متفاوتی بدهند؛ که ما در اینجا به ذکر چند نمونه از این پاسخها بسنده میکنیم:
پاسخ اول – به این پرسش از طرف اصلاحطلبان حکومتی ممکن است مطرح بشود به این ترتیب که اگرچه در انتخابات خرداد 1400:
اولاً خامنهای به دنبال «مشارکت حداکثری» یا بخش خاکستری جامعه ایران نمیباشد (و مشارکت محدود و اندک نیرویهای اجتماعی حامی رژیم که دارد، در حد همان 10 میلیون تا حداکثر 15 میلیون نفر برای او از مشارکت حداکثری و گسترده بهتر میباشد) زیرا توسط همین مشارکت محدود او میتواند مهره منتخب خود را برعکس انتخابات خردا د 76 به کرسی بنشاند.
ثانیاً توسط انتخابات خرداد 1400 «خامنهای به دنبال مذاکره با دولت بایدن و 5+1 میباشد». چراکه مهمترین مسئله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط «مسئله لغو تحریمهای حداکثری امپریالیسم آمریکا است» که رژیم مطلقه فقاهتی را در آستانه فروپاشی قرار داده است.
ثالثاً از آنجائیکه اصلاحطلبان حکومتی «به پیگیری اهداف سیاسی خود تنها در چارچوب رژیم مطلقه فقاهتی اعتقاد دارند» در نتیجه همین امر باعث میشود که آنها در پاسخ به سؤال فوق بر این باور باشند که باید «استراتژی سیاسی خودشان را در روند انتخاباتی 1400 تعریف بکنند». قابل ذکر است که در این شرایط از آنجائیکه آنها مهرههای جذابی که بتوانند از فیلترینگ تنگ نظارت استصوابی عبور بدهند، ندارند، دو رویکرد مختلف در آنها (در خصوص انتخابات خرداد 1400) در حال تکوین است.
رویکرد اول رویکردی است که معتقد به «بازگشت به جامعه و فروگذاری ایده معطوف به قدرت هستند.»
رویکرد دوم همان رویکرد غالب سنتی آنها میباشد که فعلاً برای «اجماع بین خودشان روی اسحاق جهانگیری جهت شرکت در انتخابات خرداد 1400 کار میکنند». البته اگر اجماعی بین این 30 شبه حزب اصلاحطلبان حکومتی بر سر معرفی یک کاندید از خودشان یا از کارگزاران و یا از راست اعتدالگرا مثل علی لاریجانی و علی مطهری و غیره صورت نگیرد، ممکن است تا انتخابات خرداد 1400 باز این جریان ناهمگن چند شقه هم بشوند و حتی امکان دارد بخشی از آنها به تحریم انتخابات و عدم شرکت هم روی بیاورند.
پاسخ دوم - ممکن است از طرف جریانهای راست اصولگرای حکومتی مطرح بشود، به این ترتیب که آنها بر این باورند که با پیروزی جناح راست در انتخابات، میتوانند «تمامی اهداف خامنهای را محقق سازند» و به همین دلیل است که تمامی جریانهای راست اصولگرای حکومتی در این شرایط «ساز مخالفت با احیای برجام را کوک کردهاند تا نکند قبل از خروج شیخ حسن روحانی از پاستور توافق بین دولت بایدن و حسن روحانی منجر به لغو تحریمها و برقراری برجام بشود و دست آنها برای خامنهای خالی بماند». البته در میان جریانهای راست اصولگرای حکومتی، راست پادگانی یا سپاه در این رابطه جلوتر از همه حرکت میکند و بدین خاطر این جریان از قبل در مجلس یازدهم «با تغییر قانون انتخابات ریاست جمهوری برای یک رئیس جمهوری نظامی جادهسازی میکنند». پرواضح است که تصمیم نهائی در این رابطه خود خامنهای میگیرد. چراکه تمامی جریانهای راست اصولگرای حکومتی خودشان را ذوب شده در ولایت تعریف میکنند؛ و در همین رابطه است که از آنجائیکه هنوز از کاخ سفید و دولت بایدن «سیگنال مثبتی جهت برقراری برجام و لغو تحریمها نیامده است» شرایط برای تاخت و تاز جریانهای راست اصولگرایای حکومتی فراهم میباشد.
پاسخ سوم – به سؤال فوق ممکن است از طرف اپوزیسیون برانداز طالب کسب قدرت سیاسی خارجنشین (از مجاهدین خلق تا سلطنتطلبان و غیره) به این صورت مطرح بشود که آنها از آنجائیکه هر کدام بر «آلترناتیوی جریان خودشان در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پای میفشارند» و هر کدام به دنبال کسب قدرت سیاسی و حکومت و قدرت برای خودشان میباشند، نه برای مردم نگونبخت ایران، لذا پیوسته جهت آلترناتیوسازی برای برچیدن حکومت و گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با یکدیگر کورس و مسابقه گذاشتهاند؛ و البته در این رابطه توانستهاند، «حمایت بخشی از هیئت حاکمه آمریکا و ارتجاع منطقه و صهیونیسم اسرائیل را هم به دست بیاورند». باری، این جریانهای خارجنشین پیوسته «برای تشدید تحریمهای امپریالیسم آمریکا علیه کشور ایران هم مبارزه میکنند» و در این رابطه اخیراً تا آنجا پیش رفتهاند که «تمام فشار خودشان را برای جلوگیری از انتخاب رابرت مالی به جای برایان هوک هم به کار انداختند که البته موفق نشدند». آنها میکوشند «مبارزات مطالباتی – سیاسی مردم ایران را به اهرمی در خدمت استراتژی کسب قدرت سیاسی خودشان و در جهت سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم درآورند»؛ و در همین رابطه است که آنها عموماً بر «خیزشهای اتمیزه و بیسر مانند خیزش دیماه 76 و آبانماه 98 تکیه محوری میکنند» و عالیترین شکل مبارزه در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم همین «خیزشهای اتمیزه و بیسر میدانند، نه جنبشهای مطالباتی و سیاسی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» بنابراین، بدین ترتیب است که آنها بر این باورند که «فشار حداکثری تحریمهای امپریالیسم آمریکا بر ملت نگونبخت ایران، در نهایت باعث دامن زدن به اعتلای این خیزشهای اتمیزه و بیسر میشود که خود این امر شرایط برای یارگیری و بسترسازی کسب قدرت سیاسی با حمایت منابع قدرت خارجی (آنچنانکه در عراق پس از سقوط صدام حسین اتفاق افتاد) فراهم میکند.»
پاسخ چهارم – مربوط به نیروهای «جنبشگرائی» میشود که:
اولاً برعکس جریانهای فوق به جای اینکه «منابع قدرت در خارج از کشور از کاخ سفید تا ارتجاع منطقه دنبال کنند، آنان منابع قدرت را در داخل کشور و در بستر جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر مستقل افقی تکوین یافته از پائین جهت هر گونه تحول ساختاری تعریف میکنند.»
ثانیاً این نیروهای جنبشگرا (برعکس جریانهای فوق خارجنشین) «معتقد به کسب قدرت سیاسی نیستند و کسب قدرت سیاسی را تنها برای خود جامعه و جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تعریف میکنند». پر پیدا است که اینها برعکس جریانها فوق به دنبال «آلترناتیوسازی از خود در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم نیستند»؛ و تنها آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در بستر جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر مستقل تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه تعریف مینمایند.
ثالثاً این نیروهای جنبشگرا در راستای استراتژی جنبشی خودشان «به دنبال راهبری افقی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده هستند نه رهبری عمودی» (جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر مطالباتی و سیاسی) برعکس جریانهای فوق که به دنبال «خیزشهای اتمیزه و بیسر هستند.» بدین ترتیب است که این جریانهای جنبشی «اعتلای خیزشهای اتمیزه و بیسر را (در برابر جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین مطالباتی و سیاسی) یک آفت برای جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میدانند». چرا که به علت عدم توازن قوا در جامعه امروز ایران این خیزشهای اتمیزه و بیسر در مبارزه درازمدت با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شکست میخورند و توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی سرکوب میشوند و با سرکوب آنها فضای برای جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین هموار میگردد. بطوریکه در دو خیزش فراگیر دیماه 96 و آبانماه 98 شاهد بودیم که با سرکوب همه جانبه این خیزشها توسط دستگاه چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و امنیتی شدن فضا «بسترها برای کنشگری جنبشهای مطالباتی و سیاسی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تنگ شد.»
رابعاً این نیروهای جنبشگرا با هرگونه «آلترناتیوسازی تحت هر نام و عنوان که در خارج از کشور بر پایه منابع قدرت خارجی و با هر نوع مداخله خارجی برای تغییر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مخالف هستند». چراکه در رویکرد جنبشگرا «تنها منبع تحول سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در کشور ایران در داخل و در بستر همین جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تعریف میشوند و لاغیر.»
خامسا این نیروهای جنبشگرا «راه تغییر رژیم از طریق همین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین تعریف میکنند» و در این رابطه است که باید بگوئیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 44 سال گذشته (از 55 الی الان) عمر درونی و برونی خودش (چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین) پیوسته در چارچوب «استراتژی و رویکرد جنبشی» که داشته است، بر پایه مبانی رویکرد جنبشی فوق حرکت کرده است. باری، آنچه که میتوانیم از جمعبندی مطالب فوق در اینجا مطرح کنیم عبارتند از:
1 - در خصوص انتخابات خرداد 1400 (ریاست جمهوری سیزدهم) باید بگوئیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 عمر خود نشان داده است که «نه تنها اعتقادی به حقوق شهروندی آحاد مردم ایران ندارد، بلکه همه اقدامهای انتخابیاش صورت عوامفریبانه داشته است.»
2 - در یک نگاه کلی پروسه 42 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آغاز الی الان در سمت سوی:
الف – محدود کردن «آزادیهای اجتماعی و سیاسی» مردم ایران.
ب – «فقر و فلاکت» هر چه بیشتر مردم ایران.
ج - گسترش عملی «اختیارات ولایت مطلقه فقاهتی»، بوده است.
3 - جامعه بزرگ ایران پس از فراز نشیبهای 42 ساله گذشته (عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در روند سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خویش اکنون در یک تندپیچ قرار گرفته است که دیگر «به روال سابق نمیتواند طی طریق بکند» و بدون تردید «در حال دگردیسی تحول اجتماعی به شیوه جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میباشد» بنابراین «هر گونه شرکت در نمایش فرمایشی انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی، نه تنها بازی در زمین حریف است، بلکه به منزله نادیده گرفتن تمایل و خواست اکثریت جامعه و وداع با کنشگران واقعی سیاسی میباشد.»
4 - پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) ضرورت دارد که از «مسیر راهبری» (نه رهبری) مبارزات افقی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین مطالباتی و سیاسی در راه تحقق خواستههای کنشگران اردوگاه کار و زحمت ایران حرکت کنند.
5 - پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید عنایت داشته باشند که در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، تنها مسیر «دموکراسی برای جامعه بزرگ ایران توانمندسازی شهروندان و نهادسازی برای افزایش اقتدار جامعه در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد.»
6 - پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) ضرورت دارد که با رویکرد «راهبری» (نه رهبری) جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین مطالباتی و سیاسی صنفی و مدنی و آزادیخواهانه و برابریطلبانه پیوسته «از حق اقشار و گروههای اجتماعی برای پیگیری مطالباتی و سیاسی و مدنی» از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در «کادر مبارزه با مناسبات سرمایهداری» رانتی و نفتی و خصولتی و بورکراتیک و فقاهتی حاکم، «به دست خودشان» حمایت کنند.
7 - در رابطه با تحلیل از انتخابات خرداد 1400 (ریاست جمهوری سیزدهم) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید عنایت داشته باشیم که بر پایه کدامین مؤلفه از چهار مؤلفه «استبداد، دموکراسی، تحریمهای اقتصادی، فروپاشی اقتصادی، اجتماعی» میخواهیم انتخابات 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را تحلیل نمائیم. بدون تردید اگر در تحلیل خود «مؤلفه استبداد رژیم مطلقه فقاهتی را عمده بکنیم» و در چارچوب آن بخواهیم انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را تحلیل نمائیم، در آن صورت «انتخابات خرداد 1400 یک بالماسکه جدید با صورتکهای جدید و با کارگردانی و صحنهآرائی خود خامنهای میباشد که به دنبال نهادینه کردن تمرکز همه قدرتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور در زیر نگین مطلقه فقاهتی خودش میباشد». پرواضح است که برای تمامی جریانها و افرادی که در کادر «مؤلفه استبداد» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به دنبال تحلیل سیاسی از انتخابات خرداد 1400 هستند، در تحلیل نهائی انتخابات خرداد 1400 مانند تمامی انتخابات سه دهه گذشته حزب پادگانی خامنهای:
اولاً در راستای تمرکز هر چه بیشتر قدرت درید ولایت مطلقه خامنهای میباشد.
ثانیاً این انتخابات در راستای یکپارچه کردن قدرت حاکمیت در چارچوب جناح راست اصولگرای حکومتی با هژمونی راست پادگانی سپاه میباشد.
ثالثاً این انتخابات بازی شطرنجی است که در راستای حل بحران جانشینی خامنهای مهندسی میگردد.
رابعاً خامنهای برای دستیابی به اهداف کوتاهمدت و درازمدت خودش از این انتخابات (مانند انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98) به دنبال مشارکت حداکثری و فراگیر بخش خاکستری جامعه نیست و تنها با همان گروه اجتماعی حامی حکومت (که از طریق کمیته امداد و بهزیستی و بسیج سپاه و بنیادها و خیریههای گوناگون از آستانه رضوی تا بستههای معیشتی دولت نهادینه و سازماندهی شدهاند و در طول 42 سال گذشته پایگاه ثابت رژیم بودهاند و جمعیت آنها بین 10 میلیون تا 15 میلیون نفر در نوسان بوده است) اهداف انتخاباتی خودش دنبال میکند.
باری اگر به جای «عینک استبداد» بخواهیم از زاویه «عینک دموکراسی» انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را تحلیل بکنیم، باید بگوئیم که:
الف - نه این انتخابات و نه تمامی انتخابات گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که از فروردین ماه 58 با شعار: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه اضافی» خمینی شروع شده است) هرگز و هرگز در چارچوب «دموکراسی و حق شهروندی علی السویه برای مردم ایران انجام نگرفته است» و تمامی انتخابات 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فقط و فقط در راستای «نهادینه کردن مشروعیت و مقبولیت و موجودیت خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است، نه در راستای حقوق انسانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مردم نگونبخت ایران» و در این رابطه حتی طرح «ترم جمهوری» در کنار «ترم اسلامی» در عنوان جمهوری اسلامی، این رژیم مطلقه فقاهتی «جمهوریت درترم مرکب فوق، برخورد ابزاری خمینی برای نهادینه کردن نظریه استبدادی ولایت فقیه (خودش که همان جوهر اسلامی درترم مرکب فوق میباشد) بوده است.»
ب - «دموکراسی» ابزار کنترل قدرت سه مؤلفهای حاکم «توسط مردم یا پائینیهای قدرت میباشد.»
ج - دموکراسی تنها با «اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای حاکم معنی پیدا میکند.»
د - دموکراسی تنها با «جوهر برابری» است که میتواند در جامعه تحقق پیدا کند، بنابراین «دموکراسی بدون برابری یک فریب است.»
ه – لازمه دموکراسی در جامعه «برابری همه شهروندان از حقوق شهروندی است.»
و - لازمه تحقق دموکراسی در جامعه «توازن قوا بین پائینیهای جامعه با بالائیهای قدرت است.»
پرواضح است که تا زمانی که در جامعه توازن قوا بین پائینیهای جامعه و بالائیهای قدرت حاصل نشود، امکان دستیابی به دموکراسی وجود ندارد. بدون تردید تنها بستری که میتواند از «پائین بسترساز توازن قوا بین پائینیهای جامعه و بالائیهای قدرت بشود، فقط و فقط جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد». بدین خاطر طبیعی است که تا زمانیکه جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در جامعه ایران به صورت نهادینه شده و قوی و فراگیر شکل نگیرد، «سخن از دموکراسی یک شوخی بیش نیست». صد البته تجربه دولت 28 ماهه دکتر محمد مصدق این واقعیت را برای ما آفتابی کرد که در خلاء جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین حتی با دولت دموکراتیک و احزاب مستقل بالائی نخبگان نمیتوان به دموکراسی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نهادینه دست پیدا کرد. از اینجا است که باید بگوئیم که هرگز و هرگز «نباید با رویکرد دموکراسیگرایانه به انتخابات 42 ساله و از جمله انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نگاه بکنیم.»
پر پیداست که از آنجائیکه اصلاحطلبان حکومتی در طول دو دهه گذشته عمر خود (از خرداد 76 الی الان) حیات سیاسی خودشان را در چارچوب صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای تعریف کردهاند و از آنجائیکه از همان آغاز الی الان پوسته معتقد به «اصلاحپذیر بودن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بودهاند» و اعتقاد داشتهاند که تنها از کانال «اصلاح درونی نظام مطلقه فقاهتی میتوان به دموکراسی در جامعه ایران رسید» و هر گونه حرکت غیر از این را در راستاری «سوریزاسیون یا سوریه شدن ایران تحلیل میکنند» و حاصل انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را توسط مکانیزم «فشار از پائین برای بالا بردن قدرت چانهزنی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان تعریف مینمایند» بنابراین، طبیعی است که جریان اصلاحطلبان حکومتی که از 30 حزب و شبه حزب تشکیل میشوند، با رویکرد دموکراسیگرایانه به انتخابات خرداد 1400 نگاه بکنند و «موضع ذلت بار دو دهه گذشته خودشان را (به عنوان سوپاپ اطمینان حزب پادگانی خامنهای) به صورت عوامفریبانه در کادر دموکراسی تئوریزه بکنند.»
یادمان باشد که وقتی سید محمد خاتمی (لیدر اصلاحطلبان حکومتی) با وعدههایی مبنی بر تحقق بخشی از حقوق سلب شده مردم ایران توسط حزب پادگانی خامنهای و یا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در خرداد ماه 1376 رئیس جمهور شد، ولی پس از 8 سال نتوانست در راستای وعدههایش کاری پیش ببرد، آشکارا گفت: «رئیس جمهور در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم یک تدارکاتچی است» و باز در همین رابطه است که جلال جلالی زاده نماینده ادواری مجلس در تاریخ 22 مهر ماه 1399 در روزنامه انتخاب در توصیف دولت یازدهم و دوازدهم شیخ حسن روحانی که کاندید بلامنازع همین اصلاحطلبان حکومتی بوده است گفت: «ما امروز شاهد آن هستیم که حتی روحانی نتوانست یک آبدارچی خوبی هم باشد». بدین ترتیب در تحلیل نهائی هدف خامنهای از انتخابات خرداد 1400 آن است که «از میان کاندیداها با مهندسی کردن انتخابات توسط فیلترینگ استصوابی شورای نگهبان و آمار دهی تقلبی آرا، فرد مشخصی که بهتر میتواند تدارکاتچی و یا آبدارچی حزب پادگانی خامنهای یا دستگاه مطلقه فقاهتی حاکم بشود، انتخاب نماید، نه چیزی بیشتر از آن و نه چیزی کمتر از این». از اینجا است که میتوانیم پیشاپیش نتیجه انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ای حزب پادگانی خامنهای اینچنین فرموله نمائیم:
اول – انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنهای نه تنها نمیتواند باعث «بازتولید سرمایههای حداقلی اجتماعی از دست رفته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پروسه کشتار وحشیانه و هولناک خیزش آبانماه 98 و سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط موشکهای سپاه و رویکرد عوامفریبانه بعدی آنها بشود» بلکه برعکس انتخابات خرداد 1400 «باعث منزویتر شدن این رژیم در داخل و در عرصه بینالمللی خواهد شد.»
دوم – بدون تردید فونکسیون انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «باعث ریزش هر چه بیشتر نیروهای خود نظام از رأس تا بدنه و قاعده این رژیم خواهد شد.»
سوم – انتخابات خرداد 1400 برعکس انتظار خامنهای نه تنها نمیتواند «بحران جانشینی خامنهای را با تکیه بر راست پادگانی حل نماید» بلکه برعکس باعث رشد این بحران توسط «قطبی شدن اختلاف بین روحانیت وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی» میگردد.
چهارم – انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نمیتواند «شرایط برای دولت بایدن در راستای بازگشت به برجام (بیشتر از آنچه که در دولت امروز روحانی وجود دارد) فراهم نماید.»
باری، از آنجائیکه «وجه مشترک تمامی جریانهای درون قدرت در پروسه انتخابات خرداد 1400 موضوع لغو تحریمهای امپریالیستی آمریکا توسط دولت بایدن میباشد» و در این رابطه تمامی جناحهای درون قدرت از خامنهای تا راست پادگانی سپاه و تا اصلاحطلبان حکومتی همه و همه بر این باورند که «تنها با لغو تحریمهای اقتصادی توسط دولت بایدن است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میتواند با انتخابات خرداد 1400 به بازتولید مشروعیت حداقلی و مقبولیت حداقلی و موجودیت خودش دست پیدا نماید» و بدون لغو این تحریمها نه تنها اقتصاد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در آستانه فروپاشی کامل قرار میگیرد، بلکه «شرایط برای خیزشهای اعتراضی حلزونی اتمیزه و بیسر فراگیر در کشور فراهم میشود». به همین دلیل است که در کادر عینک «لغو تحریمها و فروپاشی اقتصادی حاکم به انتخابات خرداد 1400» ضرورت دارد که در اینجا به تحلیل از موضوع لغو تحریمها توسط دولت بایدن در فرایند پسا انتخابات خرداد 1400 بپردازیم. باری، آنچه که میتوانیم در این رابطه به صورت فرموله شده مطرح کنیم عبارتند از:
الف - یکی از اشتباهات دولت بایدن در بازی با جناحهای درونی قدرت در ایران در این شرایط «عدم مذاکره با دولت روحانی برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها در 5 ماهه آخر دولت دوازدهم است». چراکه اگر دولت بایدن با لغو تحریمها و بازگشت به برجام میتوانست «فاجعه فقر و محرومیتگرانی و تورم و بیکاری استخوانسوز امروز جامعه نگونبخت ایران را به صورت موقت هم که شده ترمیم بکند»، شرایط برای بازتولید موقت و حداقلی حیات اصلاحطلبان حکومتی در انتخابات خرداد 1400 فراهم میشد و البته همین «بازتولید اصلاحطلبان حکومتی مانند انتخابات 96 و 92 شرایط برای عقبنشینی راست اصولگرای حکومتی فراهم میکرد» بنابراین به همین دلیل است که تمامی جریانهای راست اصولگرای حکومتی از لحظهای که بایدن وارد کاخ سفید شده است، «ساز مخالفت با احیای برجام را کوک کردهاند تا نکند فرصت 5 ماهه همزمانی دولت بایدن با دولت روحانی منجر به لغو تحریمها و برقراری برجام بشود.»
قابل ذکر است که در این صف مخالف با برجام از سرداران راست پادگانی مدعی ریاست جمهوری در انتخابات خرداد 1400 یعنی قالیباف و رضائی گرفته تا جبهه پایداری و جریان احمدی نژاد و ابراهیم رئیسی و غیره وجود دارند. نباید فراموش بکنیم که همه اینها حیات خودشان را پس از پیروزی در انتخابات خرداد 1400 در «گرو بازگشت به برجام و مذاکره با دولت بایدن و لغو تحریمها میدانند». یادمان باشد که «مسئله مهم برای آنها، کی مذاکره بکند و کدام دولت موفق بشود به لغو تحریمها دست پیدا کند مطرح است، نه خود لغو تحریمها به صورت فی نفسه.»
ب - اگر چه دولت بایدن در این شرایط در چارچوب استراتژی زمان اوباما به دنبال «انتقال مرکز بحران از خاورمیانه به اسیای جنوب شرقی و تضاد با چین و روسیه میباشد» و برای انجام این مهم راهی جز «برگشت از مسیر غلطی که ترامپ (در راستای انتقال مرکز بحران به خاورمیانه جهت فروش سلاحهای نظامی) با خروج از برجام طی کرده است (برای کاهش تنشها در منطقه خاورمیانه) وجود ندارد» ولی از آنجائیکه دولت بایدن برای «برگشت به برجام و کاهش تنشها در خاورمیانه به دنبال به چالش کشیدن قدرت موشکی رژیم مطلقه فقاهتی میباشد» بدون تردید این تأخیر در تحلیل نهائی در بستر انتخابات خرداد 1400 «به سود جریانهای راست اصولگرای حکومتی تمام و به زیان اصلاحطلبان حکومتی تمام خواهد شد». توجه داشته باشیم که یکی از سناریوهای اصلاحطلبان در انتخابات 1400 کاندید کردن علی لاریجانی یا راست اعتدالگرا است که در شرایط فعلی پس از خروج از مجلس دهم در وزارت خارجه در پیوند با ظریف قرار گرفته است و در تدارک ریاست جمهوری خودش در انتخابات خرداد 1400 میباشد؛ و قرار است که در صورت موفقیت در انتخابات خرداد 1400 «ظریف را به عنوان معمار برجام در کابینه خودش وزیر امور خارجه ایران بکند». البته این که شاهین ریاست جمهوری به علی لاریجانی اقبال کند در گرو «رویکرد دولت بایدن با پروژه برجام ظریف میباشد». چراکه جریانهای راست اصولگرا بدون فشار خامنهای از بالا هرگز حاضر نیستند که «بازتولید برجام در دولت آینده خود را دوباره با معماری ظریف به انجام برسانند.»
ج - دولت بایدن به ارتباط انتخابات خرداد 1400 با «مذاکرات احتمالی با آمریکا و 5 + 1 و نرمش قهرمانانه خامنهای واقف است» ولی نکتهای که در تحلیل او از برجام غایب است اینکه «فعال نشدن برجام در ماههای آخر دولت روحانی باعث اوج فلاکت اقتصادی مردم ایران و خالی شدن سفره زحمتکشان و پناه بردن فرودستان 60 میلیون نفری جامعه ایران به کمکهای صدقهای رژیم مطلقه فقاهتی و در نتیجه محدود شدن فعالیت جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده مطالباتی و سیاسی در جامعه ایران میشود». عنایت داشته باشیم که آنچنانکه در دولت یازدهم حسن روحانی و در فرایند قبل از خروج ترامپ از برجام در اردیبهشت سال 1397 دولت شیخ حسن روحانی با سرمایههای برگشتی توسط برجام علاوه بر اینکه توانست به تورم یک رقمی دست پیدا کند، توانست از رشد بیکاری و رشد تورم و رشد کاهش پول ملی و رشد شاخصهای منفی که از دوران دولت دهم احمدی نژاد به ارث برده بود، جلوگیری نماید، بر این مطلب اضافه کنیم که طبق آمارهای دستساز خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با برجام دولت شیخ حسن روحانی توانست «ظرف یکسال تورم 40 درصدی دولت دهم احمدی نژاد را به 9 درصد کاهش بدهد.»
د – خامنهای به دنبال آن است که (در فرایند پسا انتخابات خرداد 1400) بتواند «با همکاری روسیه و چین و اروپا توازن قوا در 5 + 1 به سود خود برای بازگشت بایدن فراهم بکند» و توسط آن بتواند در معامله موشکی با دولت بایدن به صورت حق به جانب حرکت نماید، اینکه این رویکرد خامنهای تا چه اندازه میتواند مثمر ثمر باشد، بازگشت پیدا میکند به «سقف حمایت چین و روسیه و اروپا از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم». قابل ذکر است که خامنهای از بعد از ورود بایدن به کاخ سفید پیوسته گفته است که «اگر آمریکا میخواهد در قالب 5+1 به برجام برگردد، ما حاضریم گفت و گو بکنیم» اضافه کنیم که حتی زمانیکه خامنهای در موضعگیری نسبت به خروج ترامپ از برجام گفت: «اگر آمریکا از برجام خارج بشود ما آن را به آتش میکشیم» به عواقب خروج ترامپ از برجام در فروپاشی اقتصاد سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم واقف بود و میدانست که این شعارهای او، همه تو خالی است.
ه - بدون تردید بازگشت دولت بایدن به برجام با توجه به اقیانوسی از تحریمها که دولت ترامپ اعمال کرده است، برای «بایدن خیلی سختتر از دستیابی به برجام در دوره اوباما میباشد» زیرا کمترین فونکسیون آن «پروسهای شدن لغو تحریمها میباشد». البته در این رابطه دولت بایدن خوب میداند که «لابی صهیونیستها و اپیک نمیگذارند شرایط برای کاهش تنش بین امپریالیسم آمریکا و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فراهم بشود». بطوریکه در این رابطه چندی قبل یک وزیر اسرائیلی اعلام کرد اگر «بایدن بخواهد به برجام برگردد، اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد». بیشک باید به این امر لابی و سیاست و فشار عربستان سعودی هم به دولت بایدن اضافه بکنیم؛ زیرا طبق گفته ویکی لیکس، «سعودیها پیوسته به آمریکا فشار میآوردند که به جای دیپلماسی به ایران، مانند عراق حمله نظامی بکنند». در همین رابطه بود که در جریان برجام «اوباما در برابر عربستان ایستاد» و در مصاحبه با اتلانتیک گفت که: «عربستان باید در منطقه با ایران شریک بشود». البته در پاسخ به این موضع اوباما بود که ترکی فیصل نوشت «ما در قضیه برجام زخمی شدیم دیگر به زخم ما نمک نپاشید.»
و – دولت بایدن خوب میداند که 72 میلیون رأی ترامپ (در برابر 80 میلیون رأی خودش) در انتخابات 2020 آمریکا نشان دهنده «پایگاه ضد رژیم مطلق فقاهتی ایران در آمریکاست» و بیشک همین بدنه قوی 72 میلیون نفری در آمریکا بود که «ترامپ را واداربه خروج از برجام کردند». پرواضح است که «بازگشت بایدن به برجام خود مقابله با این 72 میلیون رأی ترامپ در آمریکا نیز میباشد.»
ز - خامنهای به دنبال آن است که در جریان انتخابات خرداد 1400 با پیروز مهندسی شده راست اصولگرای حکومتی، «حاکمیت را یک دست بکند». چراکه «چالش درون نظام بر سر برجام بین دو جناح درون حکومتی به سود دولت بایدن میباشد». اضافه کنیم که هم در جریان قطعنامه 598 یا قبول آتش بس و خوردن جام زهر توسط خمینی و هم در جریان برجام در دولت یازدهم حسن روحانی قبل از خروج ترامپ عامل اصلی شکست رژیم مطلقه فقاهتی «همین تضاد جناحهای درون حکومتی بوده است». نباید فراموش بکنیم که هنوز بعد از 6 سال که از برجام میگذرد در جنگ جناحهای درونی قدرت در عرصه تقسیم با تقسیم قدرت بین خودشان، «جناح راست میگوید برجام خیانت بوده است» و جناح اصلاحطلبان و اعتدالیون حکومتی میگویند «برجام راه حل همه دردها و مشکلات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد». قابل ذکر است که قبل از خروج ترامپ از برجام او در یک کنفرانس مطبوعاتی با نخست وزیر ایتالیا اعلام کرد که «حاضر است راجع با هر موضوعی بدون پیش شرط هر جا که ایرانیان بگویند با آنها گفت گو کند» و در این رابطه حاضر بود مانند کره شمالی برای مذاکره خودش به ایران هم بیاید اما «دولت روحانی از ترس جناح راست حاضر به دعوت از ترامپ برای آمدن به ایران نشد.»
ح - در خصوص بافت دولت بایدن باید عنایت داشته باشیم که:
اولاً در دولت فعلی بایدن «رویکرد دوره اوباما نسبت به برجام وجه غالب دارد.»
ثانیاً خود دموکراتها در آمریکا دو جناحاند یکی چپگرا و دیگری راستگرا که بایدن برعکس اوباما (که حزء دموکراتهای چپگرا بود) «سمت راستگراهای دموکرات دارد»، اما معاونش کاملاً هریس جز چپ دموکراتهاست، برعکس اوباما که خودش جناح چپ دموکراتها بود، اما معاونش بایدن جزء راست دموکراتها بوده است.
ثالثاً بایدن در این شرایط در بستر بازگشت به برجام و مذاکره با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها به دنبال «مهار کردن رژیم مطلقه فقاهتی در تنشهای منطقهای میباشد». بدون تردید در صورت افزایش تنش در منطقه توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بایدن هرگز نمیتواند به برجام برگردد و به لغو تحریمها اقدام نماید، بنابراین، در همین رابطه است که بخشی از جریان راست پادگانی که حیات خودشان را در گرو تنشهای منطقهای میبینند، به دنبال تنشآفرینی جدید در عراق و یمن و غیره میباشند.
ط – نه دولت بایدن و نه حزب پادگانی خامنهای در این شرایط به دنبال «رابطه دیپلماتیک بین ایران و آمریکا نیستند». چراکه چنین امری هم به ضرر دولت بایدن در منطقه در رابطه با اسرائیل و عربستان خواهد بود و هم به خاطر خلع شعار آمریکاستیزی 42 ساله رژیم مطلقه فقاهتی به ضرر حزب پادگانی خامنهای خواهد بود.
ی - خامنهای از زمان ورود مک فارلین مقام عالیرتبه امنیت ملی آمریکا که بنابه دعوت هاشمی رفسنجانی به ایران آمده بود «به دنبال تنشزدائی غیر علنی و غیر رسمی با آمریکا بود» که البته موضوع توسط سید مهدی هاشمی و جناح منتظری افشا شد و به بنبست رسید. نباید فراموش کنیم که «قرارداد کونوکو ایران با آمریکا که یک قرارداد نفتی یک میلیارد دلاری بود خود خامنهای پای آن امضاء کرده است.»
ک – در دوره دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی بین آمریکا و افغانستان در «جریان سرکوب طالبان پیمان همه جانبه مشترک وجود داشت» و در سطح مدیر کلها با هم مذاکره میکردند و جنگندههای آمریکائی در حمله به طالبان از فضای ایران استفاده میکردند.
ل - در زمان احمدی نژاد او چند بار به اوباما نامه نوشت و پس از تبریک به پیروزی اوباما در انتخابات اعلام کرد که «حاضرم با اوباما دیدار کنم». یادمان باشد که خود «مذاکره هستهای اولیه برجام در دوره احمدی نژاد شروع شد، نه در دوره روحانی». البته پس از موافقت خامنهای بود که مذاکره در دوره جلیلی – احمدی نژاد شروع شد. تنها کاری که روحانی کرد این بود که «مذاکرات برجام را با آمریکا از سطح معاونان به سطح وزیران خارجه رسانید». والا «اصل مذاکرات برجام مربوط به دولت احمدی نژاد بود» که به دستور خامنهای صورت گرفت، بنابراین، در همین رابطه است که خامنهای رسماً به دولت بایدن اعلام کرده است که «اگر آمریکا به برجام در چارچوب 5+1 برگردد، نه تنها به همان روابط و تعهدات گذشته برمیگردیم، بلکه حاضریم در باره سایر موضوعات هم با آمریکا مذاکره بکنیم»؛ و باز در همین رابطه بود که «خامنهای در جریان موشک زدن به عین السد توسط سپاه تاکید کرده بود که عملیات به صورتی انجام بگیرد که جنگ نشود و لذا از قبل توسط سفارت سوئیس حمله را به آمریکا اطلاع داده بودند.»
م – اوباما در اولین نامهای که از طریق کشور عمان به خامنهای فرستاد به صراحت نوشت که «حق حقوق ایران را میپذیرم و حاضرم بر اساس احترام متقابل با ایران تعامل بکنم». همچنین اوباما در سازمان ملل در مقابل سران دنیا اعلام کرد که «به دنبال تغییر رژیم و مداخله در ایران نیستیم.»
باری، آنچه از موارد فوق برای ما قابل فهم است و میتوانیم در چارچوب آن به داوری کلی در باب انتخابات خرداد 1400 بپردازیم عبارت است از اینکه، «نوک پیکان پروژه انتخابات خرداد 1400 برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب پادگانی خامنهای، شکست تحریمهای اقتصادی امپریالیسم آمریکا میباشد». چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب پادگانی خامنهای حتی «استمرار کوتاهمدت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در بستر لغو تحریمهای امپریالیسم آمریکا تعریف میکنند، نه چیزی دیگر.»
پایان