اعتصاب بیش از 60 هزار کارگران پیمانی، در 82 مرکز کارگری صنایع نفت، گاز، پتروشیمی و نیروگاه‌های کشور، سراسری و بزرگترین و ساختارشکن‌ترین نمایش جنبش اعتصابی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین در طول چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکمسرمقاله

 

اعتصاب کارگران پیمانی بخش‌های صنایع نفت ایران (اعم از شرکت‌های نفت و گاز، پتروشیمی، پالایشگاه، نیروگاه‌ها و...) که از روز شنبه 29 خرداد 1400 (طبق اخطار قبلی) با عنوان «کارزار 1400» آغاز شد، علاوه بر اینکه این جنبش اعتصابی توانست در مدت یک هفته (با تداوم آن) «به بیش از 82 مرکز کارگری در سراسر کشور گسترش پیدا کند» تا این زمان که بیش از دو هفته از تداوم آن می‌گذرد (با اینکه کنش‌گران اولیه این جنبش عظیم اعتصابی ایران به صورت اخطاری مدت یک هفته برای اعتصاب تعیین کرده بودند) ولی به علت گسترش تدریجی دامنه آن، علی الدوام این جنبش عظیم اعتصابی (عظیم‌ترین جنبش اعتصابی کمی و کیفی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) پس از دو هفته ادامه دارد.

بدون تردید اعتلای جنبش اعتصابی کارگران پیمانی صنایع نفت ایران در این شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، «رعد در آسمان بی‌ابر کشور نمی‌باشد». چراکه در مرداد ماه سال 1399 شاهد تکوین و اعتلای همین جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای و فصلی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی کشور بودیم و البته به علت اینکه کنش‌گران «جنبش اعتصابی مرداد ماه سال گذشته، نتوانستند به خواسته‌های مطالباتی خود دست پیدا کنند» بدون تردید «این جنبش اعتصابی و مطالباتی کارگران پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای و فصلی صنایع نفت ایران، در این فرایند (که از 29 خرداد با عنوان کارزار 1400 به دنبال فراخوانی در فضای مجازی و کانال‌های مرتبط با کارگران معترض صنایع نفت ایران صورت گرفت) در ادامه همان جنبش اعتصابی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین از پائین) مرداد سال گذشته می‌باشد». با این تفاوت که:

اولاً جنبش اعتصابی فعلی کارگران پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای و فصلی نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاه و نیروگاه‌ها تا ماشین‌سازی اراک (سراسر کشور) هم «به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی و سطح جغرافیایی بسیار گسترده‌تر و سازمان‌یافته‌تر و فراگیرتر از جنبش اعتصابی مرداد ماه سال گذشته می‌باشد»؛ که خود این امر نشان دهنده آن است که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی صنایع نفت ایران در این مرحله (که تا کنون بیش از دو هفته از عمر این جنبش اعتصابی می‌گذرد) «از آنچنان پتانسیلی برخوردار می‌باشد که توانسته است بیش از 60 هزار کارگر صنعتی در بیش از 82 مرکز کارگری در سراسر کشور (برای بیش از ده هفته، آن هم در شرایطی که نهادهای امنیتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هرگونه جنبش اعتراضی مطالباتی و سیاسی در اندک مدتی سرکوب می‌کنند) با سازماندهی ده هزار نفری در کارگاه‌های مختلف و با جغرافیای غیر یکسان، به حرکت درآورد»؛ که خود این امر در مقایسه با جنبش اعتصابی مرداد ماه سال گذشته «نشان دهنده رشد کمی و کیفی مبارزه جنبش مطالباتی و سیاسی جامعه بزرگ کارگری ایران می‌باشد.»

ثانیاً آنچنانکه قبلاً در آسیب‌شناسی جنبش اعتصابی کارگران پیمانی صنایع نفت (در مرداد ماه 99) مطرح کردیم «مهم‌ترین عامل شکست جنبش اعتصابی مردادماه 99 کارگران (پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای و فصلی) صنایع نفت ایران، خلاء کارگران رسمی صنایع نفتی و پالایشگاهی و پتروشیمی کشور در بستر جنبش اعتصابی فوق، در راستای حمایت از کارگران پیمانی بود». ولی آنچه که می‌توان به عنوان یک خودویژگی جنبش فعلی کارگران پیمانی و قرارداد موقت صنایع نفت ایران یاد کرد، اینکه در این مرحله (برعکس مرداد ماه سال گذشته) «کنش‌گران این جنبش اعتصابی توانسته‌اند با توسعه سطح مطالبات خود، کارگران رسمی صنایع نفتی را از موضع بی‌تفاوتی گذشته خارج بکنند». تا آنجا که دیدیم که «کارگران رسمی اعلام کردند که در 9 تیرماه وارد جنبش اعتصابی کارگران پیمانی می‌شوند». در نتیجه همین موضعگیری کارگران رسمی باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط دستگاه‌های امنیتی خودش در چارچوب همان ترفند چهار دهه گذشته رژیم (که ایجاد شکاف بین کارگران رسمی و کارگران پیمانی و پروژه‌ای و قرارداد موقت صنایع نفت ایران بوده است) به صورت مستقیم از کانال وزارت کار با کارگران رسمی صنایع نفت ایران وارد گفتگو بشوند و در همین رابطه بود که به «کارگران رسمی صنایع نفت ایران وعده دادند که فیش حقوقی این ماه کارگران رسمی را با افزایش دستمزد طبق توافقی که با آنها صورت گرفته است، پرداخت گردد»؛ و صد البته در ادامه همین ترفند «ایجاد شکاف بین کارگران رسمی و کارگران پیمانی بود» که دستگاه‌های امنیتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «در برابر رویکرد حلوائی که با کارگران رسمی داشتند، با کارگران پیمانی جنبش اعتصابی فوق برخورد چماقی کردند» و همین امر باعث گردیده است که در طول بیش از دو هفته گذشته، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با کارگران (پروژه‌ای و پیمانی و قرارداد موقت که کنش‌گران اصلی جنبش اعتصابی فعلی می‌باشند) «برخوردی کاملاً عکس برخورد با کارگران رسمی بکند.»

به این ترتیب که (دستگاه‌های امنیتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) از «کانال پیمانکاران مربوطه (با آماج تهدید به اخراج و حتی قطع آب و بر ق استراحتگاه‌های آنها و تعطیل غذاخوری‌های مربوطه و تلاش در جهت فرسایشی کردن مبارزه آنها) به شدت کارگران پیمانی و پروژه‌ای و قرارداد موقت صنایع نفت ایران را تحت فشار قرار داده‌اند.»

عنایت داشته باشیم که برعکس کارگران رسمی صنایع نفت ایران (که به علت بالا بودن حقوق و تسهیلات و درآمدهای آنها از ذخیره درآمدی برخوردار می‌باشند و مانند سال 57 توان آن را دارند که در یک مبارزه اعتصابی فرسایشی شرکت کنند) «کارگران پروژه‌ای و پیمانی و قرارداد موقت در بدترین شرایط ممکن با دستمزد زیر خط فقر (که توسط پیمانکاران وابسته به باندهای مافیائی حاکمیت استثمار می‌شوند) زندگی می‌کنند». آنچنانکه در مرداد ماه سال گذشته هم شاهد بودیم که «کنش‌گران این جنبش اعتصابی کارگران پیمانی، اصلاً و ابداً توان مبارزه اعتصابی درازمدت ندارند»؛ و به همین دلیل است که «دستگاه‌های امنیتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه حاکم (در طول چهار دهه گذشته عمر این رژیم، در راستای سرکوب جنبش اعتصابی کارگران پروژه‌ای و پیمانی و قرارداد موقت) منهای اینکه می‌کوشند تا بین کارگران پیمانی و کارگران رسمی صنایع نفت ایران شکاف ایجاد کنند و منهای اینکه می‌کوشند در چارچوب موقت بودن قرارداد کار آنها (در بستر جنبش اعتراضی) آن‌ها را تهدید به اخراج و جایگزینی بکنند و منهای اینکه رژیم در طول چهار دهه گذشته پیوسته کوشیده است که از طریق لاغر کردن سهم بخش قراردادهای رسمی در صنایع نفت ایران، اکثریت کارکنان و کارگران در بخش صنعت نفت و شرکت‌های تابعه تحت قراردادهای موقت و پیمانی کار درآورند (از همه مهمتر اینکه)، از طریق عدم امنیت شغلی و ترس از اخراج و تعلق به شرکت‌های پیمانکاری مختلف تأمین نیروی انسانی و پشتیبانی و ممنوعیت ایجاد هر نوع تشکل مستقل و امنیتی کردن جو و فضای کار و استخدام رسمی هزاران نیروی حراست، کارگران پروژه‌ای و پیمانی و قرارداد موقت را تحت فشار همه جانبه قرار بدهند.»

ثالثاً وجه مشخص دیگر کارگران پیمانی و پروژه‌ای و غیر رسمی و قرارداد موقت در این مرحله از جنبش اعتصابی خودشان (در مقایسه با جنبش اعتصابی سال گذشته آنها) در این است که اینها در این مرحله «با طرح مطالبات فراگیر خود تلاشی فوق‌العاده می‌کنند تا به هماهنگ کردن حرکت اعتراضی خود با حرکت سراسری کارگران اعم از رسمی و غیر رسمی به صورت افقی و عمودی در سراسر کشور دست پیدا کنند»، بنابراین، بدین ترتیب است که آنها با آغاز جنبش اعتصابی‌شان (در فرایند فعلی) فهرست مطالبات‌شان را به این شکل مطرح کردند:

1 - مزد هیچ کارگر شاغل در صنایع نفت ایران نباید کمتر از 12 میلیون تومان باشد.

2 - حقوق و دستمزد معوقه کارگران یک جرم و یک دزدی آشکار می‌باشد.

3 - حذف شرکت‌های پیمانی و کوتاه شدن دست پیمانکاران برای تأمین امنیت شغلی و دائمی شدن قراردادهای کار امری ضروری می‌باشد.

4 - منع اخراج کارگران.

5 - لغو قراردادهای برده‌وار مناطق ویژه اقتصادی و برقراری قانون بیست – ده.

6 - ایمنی محیط کار و مقابله با صدمه‌های مرگ بار آن.

7 - پایان دادن به امنیتی کردن محیط‌های کار.

8 - آزادی تشکل و تجمع و اعتراض کارگران.

9 - تأمین حق مسکن و درمان و تحصیل رایگان به عنوان حقوق پایه شهروندی.

باری، با نگاهی هر چند اجمالی به فهرست مطالبات فوق کنش‌گران جنبش اعتصابی فوق در این شرایط، این حقیقت برای ما آفتابی می‌شود که «اهمیت اصلی جنبش اعتصابی کارگران پیمانی (صنایع نفت ایران در این شرایط) در این حقیقت نهفته است که مطالبات آنها مطالبات اکثریت قریب به اتفاق طبقه کارگر ایران می‌باشد». بدین خاطر همین امر باعث گردیده که از همان آغاز حرکت «این جنبش اعتصابی (شنبه 29 خرداد ماه 1400) با استقبال بی‌نظیر و سراسری کارگران مواجه بشود؛ و در عرض دو هفته‌ای که از عمر این جنبش اعتصابی می‌گذرد، دامنه این جنبش اعتصابی به ده‌ها مراکز کارگری در سراسر کشور ایران (از کارگران صنایع نفتی و گازی و پتروشیمی منطقه پارس جنوبی عسلویه گرفته تا صنایع نفتی شهر تهران، اهواز، آبادان، بندر ماهشهر، گچساران، ماشین‌سازی اراک و...) گسترش پیدا کرده است.»

رابعاً از دیگر خودویژگی‌های جنبش اعتصابی کارگران (پیمانی و قراردادی و پروژه‌ای و فصلی) صنعت نفت ایران در فرایند نوین آن این می‌باشد که «طرح برچیدن بساط شرکت‌های پیمانی و حذف پیمانکاران و واسطه‌ها از روابط کار» در فهرست مطالبات اعلام شده کارگران اعتصابی در این فرایند، بسترساز حرکت نیرومندی شده است که می‌تواند تمامی مناسبات و روابط کار در رژیم مطلقه فقاهتی در کشور ایران را به چالش بکشد و بازار کار کشور ایران را از آفت واسطه‌گری و مناسبات فاسد و رانتی و ظالمانه‌ای که نتیجه‌ای جز عدم امنیت شغلی را به بار نیاورده است، پاک کند. یادآوری می‌کنیم که در خصوص بند یک فهرست مطالبات اعلام شده کارگران اعتصابی (پیمانی و پروژه‌ای و قراردادی موقت در 29 خرداد جاری) مبنی بر اینکه: «مزد هیچ کارگر شاغل در صنایع نفت ایران نباید کمتر از 12 میلیون تومان باشد» خود این موضوع دلالت بر «تعیین حداقل دستمزد بالاتر از حد خط فقر می‌باشد». نباید فراموش بکنیم که حتی مرکز پژوهش‌های مجلس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم «خط فقر در جامعه امروز ایران را بیش از 12 میلیون تومان تعریف کرده است»؛ که معنای دیگر این تعریف آن می‌باشد که «حداقل حقوق تعیین شده برای کارگران در سال 1400 توسط شورای عالی کار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم یک سوم خط فقر اعلام شده خود رژیم است» بنابراین به همین دلیل است که «طرح مرز 12 میلیون تومان برای حداقل حقوق کارگران توسط این جنبش اعتصابی خود به معنای فراخوانی از همه کارگران و زحمتکشان امروز جامعه بزرگ ایران، جهت مشارکت در این جنبش اعتصابی می‌باشد.»

طبیعی است که پس از دو هفته که از عمر این جنبش اعتصابی می‌گذرد، به علت همین «فراخوانی غیر مستقیم از جامعه کارگری ایران غیر از کارگران پیمانی، صنایع نفتی، گازی و پتروشیمی و پالایشگاهی، کارگران نیروگاه‌های بیدخون، ورامین، اهواز، سیکل ترکیبی جهرم، سیمان سپاهان، فولاد بوتیا در کرمان تا کارگران ماشین‌سازی اراک در این جنبش اعتصابی سراسری شرکت کردند»؛ زیرا جنبش کارگران ایران در این شرایط به خوبی و به درستی دریافته‌اند که «خواسته حداقل حقوق 12 میلیون تومانی نه تنها خواست کارگران پیمانی و قراردادی صنعت نفت ایران است، بلکه خواسته عمومی همه کارگران و مزد و حقوق‌بگیران امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشد.»

پر پیداست که «پیروزی در کسب این خواسته، اقدام تعیین کننده‌ای در راه از بین بردن شکاف مزدی ایجاد شده در طول چهار دهه گذشته می‌باشد». بر این مطلب اضافه کنیم که طرح: «آزادی تشکل و تجمع و اعتراض کارگران» در فهرست مطالبات جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای و قرارداد موقت (صنایع نفتی، گازی، پتروشیمی و پالایشگاهی در 29 خرداد جاری) مانند طرح: «مزد هیچ کارگر شاغل در صنعت نفت نباید کمتر از 12 میلیون تومان باشد» نشان دهنده اهمیت «وجود خودسازماندهی از پائین در جنبش کارگری برای ساماندهی و هدایت مبارزات کارگری می‌باشد» که البته «فوریت آن در صنایع نفت ایران نقشی استراتژیک دارد.»

یادمان باشد که اولین «ممنوعیت ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری توسط شورای انقلاب (در فرایند پسا انقلاب 57) بر کارگران صنعت نفت ایران تحمیل شد» و شورای انقلاب رژیم مطلقه فقاهتی تا اطلاع ثانوی ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری در صنعت نفت ایران را ممنوع اعلام کرد. به بیان دیگر در صورتی که «کارگران صنعت نفت کشور بتوانند به احیای دوباره تشکیلات مستقل کارگری قدرتمندی دست پیدا کنند»، این امر منهای اینکه می‌تواند باعث حل ضعف کلیدی بشود که در طول چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «موجب ناتوانی جنبش اردوگاه عظیم کار و زحمت ایران شده است» که توسط این ضعف از بعد از نیمه دوم سال 57 (که طبقه کارگر ایران تمام قد توانست وارد جنبش ضد استبدادی جامعه بزرگ ایران بشود و رژیم استبدادی و کودتائی پهلوی را سرنگون کند) الی الان، در طول 42 سال گذشته حتی برای یکبار هم طبقه کارگر ایران به صورت همگانی و سراسری نتوانسته جنبش و مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری خودش را با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بازتولید نماید. مهم‌تر از آن اینکه با «بازتولید سازماندهی کارگران صنعت نفت ایران می‌تواند در این فرایند توازن قوا در عرصه میدانی به سود اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران تغییر بکند» که البته «حاصل این تغییر توازن قوا، عقب‌نشینی رژیم مطلقه فقاهتی در برابر مطالبات و جنبش مطالباتی اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران می‌شود»؛ به عبارت دیگر تا «زمانی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود اردوگاه کار و زحمت تغییر نکنند، رژیم مطلقه فقاهتی هرگز حاضر به عقب‌نشینی در برابر مطالبات آنها نخواهد شد.»

عنایت داشته باشیم که در بین «مکانیزم‌های جنبش‌های اعتراضی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، تنها جنبش اعتصابی است که اگر به صورت فراگیر و سراسری صورت بگیرد، علاوه بر اینکه امکان سرکوب کردن این جنبش‌ها توسط دستگاه‌های امنیتی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی غیر ممکن می‌شود و علاوه بر اینکه بزرگترین مدرسه آموزشی در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی برای کنش‌گران جنبش اعتصابی می‌باشد، بدون تردید جنبش اعتصابی قوی‌ترین اهرمی است که در حداقل زمان ممکن می‌تواند توازن قوا به سود جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (هم در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه عدالت‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران) تغییر بدهد». بیافزائیم که در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی – صنفی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تا زمانیکه جنبش‌های اعتراضی و اجتماعی جامعه ایران (اعم از جنبش‌های مدنی و جنبش‌های آکسیونی یا خیابانی و جنبش‌های نافرمانی مدنی) به جنبش‌های اعتصابی سراسری پیوند پیدا نکنند، هرگز نه تنها آن جنبش‌ها توان تغییر توازن قوا با دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر و دستگاه‌های امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به سود خود ندارند و نه تنها شرایط سرکوب برای همه این جنبش‌ها فراهم می‌باشد و نه تنها امکان پیوند و همبستگی افقی و عمودی بین این جنبش‌ها وجود ندارد، بلکه مهمتر از همه اینکه امکان پیروزی و موفقیت کوتاه‌مدت و درازمدت و امکان وادار کردن رژیم مطلقه فقاهتی به عقب‌نشینی در برابر مطالبات آنها هم وجود ندارد.»

تجربه «نقش جنبش اعتصابی» در پروسه مبارزه جامعه ایران، تنها با مقایسه جنبش ضد استبدادی سال 57 با جنبش‌ها و خیزش‌های چهاردهه گذشته طول عمر رژیم مطلقه فقاهتی (و در رأس آنها قیام 18 تیرماه 78 دانشجوئی و جنبش سبز سال 88 و خیزش‌های دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98) برای ما قابل فهم و تفسیر و تحلیل می‌باشد. چرا که «عامل اصلی پیروزی جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران (بر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) ظهور تمام قد جنبش اعتصابی کارگران ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران بود». به این ترتیب که اگر در فرایند پسا شهریور سال 57 جنبش اعتصابی جامعه کارگری ایران تحت هژمونی کارگران صنعت نفت ایران وارد عرصه مبارزه جنبش ضد استبدادی مردم ایران نمی‌شدند، هرگز و هرگز «نه تغییر توازن قوا به سود جنبش ضد استبدادی مردم ایران با دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی صورت می‌گرفت» و «نه قدرت‌های امپریالیستی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا که از حامیان رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بودند، هرگز آماده به عقب‌نشینی از حمایت شاه نگون‌بخت ایران می‌شدند»، بنابراین در همین رابطه است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که عامل اصلی پیروزی جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بدون تردید «ظهور جنبش اعتصابی طبقه کارگر ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران بوده است.»

آنچنانکه باز در همین رابطه می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، آنچه که باعث ناکامی و شکست تمامی جنبش‌ها و خیزش‌ها چه در جبهه آزادی‌خواهانه و دموکراسی‌طلبانه طبقه متوسط شهری و چه در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران شده است، «همین خلاء جنبش اعتصابی فراگیر و سراسری اعتصابی اردوگاه کار و زحمت ایران بوده است» که صد البته این خلاء به صورت عریان و همه جانبه هم در قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی و جنبش سبز سال 88 شاهد بوده‌ایم و هم در خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 شاهد بوده‌ایم. بدون تردید (در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در صورتی که هر کدام از این جنبش‌ها و خیزش‌ها می‌توانستند با جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت ایران پیوند پیدا کنند، نه تنها این جنبش‌ها و خیزش‌ها شکست نمی‌خوردند و نه تنها این جنبش‌ها و خیزش‌ها می‌توانستند توازن قوا به سود خود تغییر بدهند و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقب‌نشینی در راستای تحمیل مطالبات خود بکنند و نه تنها این جنبش‌ها و خیزش‌ها می‌توانستند بستر درازمدت شدن پیدا کنند و در کوتاه‌مدت توسط دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب نشوند، از همه مهمتر اینکه با «پیوند جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت با جنبش‌های مدنی و جنبش‌های سیاسی و جنبش‌های مطالباتی شرایط برای نهادینه شدن جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین فراهم می‌شد.»

پر واضح است که «فهم جایگاه جنبش اعتصابی اردوگاه کار و زحمت ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران در این شرایط تندپیچ (جنبش اعتراضی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران) که جنبش کارگران صنعت نفت ایران پس از چهار دهه غیبت امروز به صورت سراسری با بیش از 60 هزار کنش‌گر اعتصابی در 82 مرکز کارگری در سرتاسر کشور به میدان آمده‌اند، می‌تواند تا چه اندازه برای ما راهگشا باشد». طبیعی است که این «جنبش اعتصابی سراسری کارگران پیمانی صنعت نفت ایران دیر و یا زود تمام می‌شود» ولی بدون تردید در میان تمامی جنبش‌های کارگری و اعتصابی چهار دهه گذشته اردوگاه کار و زحمت، «این جنبش اعتصابی کارگران پیمانی صنعت نفت ایران دارای پیام‌ها و درس‌های فراموش ناشدنی می‌باشد» که ضرورت دارد که در اینجا به ذکر آنها بپردازیم:

الف - آنچنانکه جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای در مرداد ماه سال 99 آخرین جنبش اعتصابی این کارگران نبود و شاهد هستیم که از 29 خرداد 1400 الی الان همان جنبش اعتصابی کارگران پیمانی صنعت نفت ایران با عضله‌ای قوی‌تر خود را بازتولید کرده‌اند، با این حال با تمام شدن این فرایند در صورتی که کنش‌گران این جنبش عظیم اعتصابی نتوانند به مطالبات خودشان دست پیدا کنند، به قول هوشی مینه «در آینده نزدیک با ساقه‌ای نیرومندتر بازتولید می‌شوند.»

ب – دومین پیام و درس این جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای صنایع نفت و گاز و پالایشگاه و پتروشیمی ایران این است که «عدم حضور تعیین کننده جنبش کارگری صنعت نفتی ایران در طول چهار دهه گذشته که باعث ناتوانی در سازمان‌یابی سراسری کارگران و ناتوانی در تغییر دادن توازن قوا بین کارگران با دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شده است، با حضور مقتدرانه بیش از 60 هزار کنش‌گر اعتصابی در این جنبش به آن دوران سترون بودن جنبش‌های مطالباتی و مدنی و سیاسی گذشته پایان داده می‌شود و شرایط برای ایجاد فصلی جدید در مبارزات کارگری ایران فراهم می‌گردد.»

ج - سومین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و قرارداد موقت و پروژه‌ای صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاه و نیروگاه‌ها برای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران و جنبش‌های مطالباتی در حال اعتلا به همراه دارد، عبارت است از اینکه «تنها با جنبش فراگیر اعتصابی مستقل و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین آن هم در شکل فراگیر و سراسری است که گروه‌های مختلف اجتماعی اردوگاه عظیم کار و زحمت ایران می‌توانند موقعیت و جایگاه جنبشی خودشان را در عرصه مناسبات در روابط کار و همچنین در سایر عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تغییر و ارتقاء بدهند» و تنها از این مسیر است که «اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران می‌توانند انرژی و توانمندی تغییرساز خودشان را به سود پروسه عدالت‌خواهی و آزادگی و علیه استبداد و خودکامگی جاری و ساری کنند.»

د – چهارمین پیام و درسی که این جنبش اعتصابی سراسری کارگران پیمانی صنعت نفت ایران برای مزدبگیران و حقوق‌بگیران غیر رسمی اردوگاه کار و زحمت ایران دارد، این است که یکی از عرصه‌های تعرض که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول چهار دهه گذشته عمر خود) در حوزه‌های سازمان کار داشته است «تبدیل قراردادهای استخدام جمعی و رسمی و دائمی به قراردادهای فردی و موقت و ساعتی میان پرسنل و کارگر با کارفرمایان اعم از دولت و بخش‌های خصولتی و خصوصی بوده است» زیرا بدون تردید «نخستین فونکسیون و کارکرد قراردادهای فردی و موقتی و ساعتی بر نیروهای استخدامی، تنزل جمع و گروه اجتماعی و طبقه و اردوگاه، به فرد کارگر و یا فرد استخدام شده می‌باشد» که حاصل این رویکرد «تضعیف پایه‌های عینی واکنش جمعی در عرصه مطالباتی و سیاسی و اجتماعی و مدنی و غیره می‌باشد». همچنین «افزایش ترس و اضطراب بر اثر کاهش و از بین بردن امنیت شغلی بزرگترین آفتی است که باعث می‌گردد تا نیروی استخدام شده علاوه بر محافظه کاری در تمام عرصه‌های فوق به آسانی به شرایط کاری تحمیل شده از طرف کارفرما تن بدهد». یادمان باشد که «سرمایه‌داری جهانی و به خصوص در فاز نئولیبرالیستی آن در چارچوب ارتش بیکاری و قراردادهای فردی و موقتی و ساعتی به دنبال ایجاد رقابت نیروی کار در بازار کار در جهت کاهش دستمزدها و استثمار هر چه بیشتر از نیروی کار و دستیابی به نیروی کار ارزان می‌باشد.»

ه – پنجمین پیام و درسی که جنبش اعتصاب سراسری کارگران پیمانی و پروژه‌ای صنعت نفت ایران به همراه دارد اینکه «کارگران برای تأمین امنیت شغلی و دائمی شدن قراردادهای کار آنها، باید به حذف هر گونه واسطه‌گری از خود دولت تا شرکت‌های پیمانی و پیمانکاران رانتی و خصولتی و خصوصی بپردازند، لذا جایگزین کردن دولت به جای شرکت‌های پیمانی و پیمانکاران خصوصی تنها در صورتی سودمند می‌باشد که به لغو قراردادهای فردی و موقت و ساعتی کار کارگران بیانجامد و استخدام جمعی و رسمی و دائمی جایگزین آنها بشود». نه اینکه «بدون تغییر در حوزه‌های سازمان کار و قراردادها تنها دولت جایگزین بخش خصوصی یا خصولتی بشود». همان خواسته ابتر و سترونی که جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه با شعار به اصطلاح دانشجویان عدالت‌خواه دست ساخته حزب پادگانی خامنه‌ای از دستگاه‌های امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی تقاضا می‌کردند. یادمان باشد که پس از انقلاب سال 57 با نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و شکست انقلاب ضد استبدادی مردم ایران، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در راستای غارت و استثمار هر چه بیشتر و از بین بردن شرایط عینی و ذهنی جنبش کارگری در صنعت نفت ایران، «صنعت نفت ایران را مثل گوشت قربانی میان شرکت‌های خصولتی و خصوصی پیمانکار تقسیم کردند». البته در این رابطه بسیاری از شرکت‌های پیمانکار بزرگ که صاحبان آنها از رانت قدرت و حکومتی (و البته بیشتر وابسته به راست پادگانی تحت هژمونی سپاه بودند) برخوردار بودند، در نتیجه عملاً شرکت‌های میانجی میان شرکت نفت و شرکت‌های پیمانکار خرد (که پروژه‌ها را بطور مستقیم انجام می‌دادند) قرار گرفتند و از اینجا بود که «قرارداد کار بخش اعظم کارگران صنعت نفت ایران از قرارداد استخدام رسمی و دائمی به قراردادهای موقت، پیمانی، پروژه‌ای و فصلی تبدیل شدند» و این امر سبب آن شد که پیمانکاران کوچک‌تر واسطه استثمار شرکت‌های پیمانکار بزرگ (که با اتکا به رانت‌های حکومتی پروژه‌ها را گرفته بودند) بشوند و حاصل این شد که «همان کارگران نفت که با بستن شیر نفت در سال 57 کمر رژیم شاه را شکستند چهار دهه است که در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دیگر توان آن را ندارند.»

و - ششمین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای صنعت نفت ایران به جنبش کارگری ایران می‌آموزند اینکه آنچه که بسترساز عدم تبدیل نارضایتی‌ها به اعتراضات کارگری در چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی شده است عبارتند از:

1 - «لاغر کردن سهم بخش قراردادهای رسمی» زیرا در این شرایط اکثریت کارکنان و کارگران صنعت نفت و پتروشیمی و پالایشگاه‌ها و نیروگاه‌ها تحت قراردادهای موقت و پیمانی و پروژه‌ای و فصلی کار می‌کنند و همین امر باعث گردیده که اصلی‌ترین خواسته کارگران اعتصابی صنایع نفت (که در ضمن اصلی‌ترین خواسته جنبش کارگران ایران هم می‌باشد) عبارت باشد از انعقاد قرارداد رسمی و دائمی به جای انعقاد قرارداد پیمانی و موقت و پروژه‌ای و ساعتی و فصلی.

2 - عدم امنیت شغلی.

3 - ترس از اخراج.

4 - تعلق به شرکت‌های مختلف پیمانکاری.

5 - عدم تمرکز و پراکندگی در محل کار.

6 - ممنوعیت ایجاد هر نوع تشکل مستقل.

7 - پادگانی و یا ایجاد جو شدید امنیتی فضای محل کار توسط دستگاه‌های امنیتی و سرکوب‌گر چند لایه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.

باری، در این رابطه است که می‌توان داوری کرد که در چنین شرایطی انجام یک چنین جنبش عظیم اعتصابی با بیش از 60 هزار کنش‌گر و در 82 مرکز کارگری در سطح کشور کاری شگفت‌انگیز است.

ز - هفتمین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و موقت و پروژه‌ای صنعت نفت ایران در این شرایط به پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) می‌دهند اینکه بدون تردید آنچه که باعث اعتلای این جنبش اعتصابی عظیم کارگران صنعت نفت ایران در این شرایط تندپیچ اجتماعی و تاریخ ایران شده است، عبارت است از:

اول - درجه بالائی از نارضایتی‌های اقتصادی و سیاسی کارگران.

دوم – درجه بالائی از آگاهی کنش‌گران که حداقل در طول دو ساله گذشته در بستر پراکسیس سیاسی- اجتماعی حاصل کرده‌اند.

سوم – درجه بالائی از تشکل‌یابی نامرئی خودجوش و تکوین یافته از پائین در بستر پیوند دادن فضای مجازی و کانال‌های مرتبط با کارگران معترض و فضای میدانی.

ح – هشتمین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای و موقت و فصلی صنعت نفت ایران در این شرایط به جنبش کارگری ایران می‌دهند اینکه: کلید تداوم و کلید موفقیت این جنبش اعتصابی:

اولاً در «سراسری شدن و یا در اردوگاهی شدن این جنبش اعتصابی هم به لحاظ افقی و هم به لحاظ عمومی می‌باشد.»

ثانیاً با توجه به موقعیت ناپایدار کنش‌گران پیمانی و موقت و پروژه‌ای، «این جنبش تنها با پیوند عمودی و افقی کارگران رسمی امکان تداوم پیدا می‌کند». چراکه «کنش‌گران پیمانی و موقت و پروژه‌ای این جنبش اعتصابی به علت عدم توان مالی و جایگاه متزلزل در سازمان کار موجود امکان تداوم درازمدت این جنبش اعتصابی را ندارند.»

ط – نهمین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای و موقت و فصلی صنعت نفت ایران در این شرایط به جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور می‌دهند اینکه از آنجائیکه بیش از 60 هزار کنش‌گر این جنبش اعتصابی «کل سیاست‌های رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را بر صنعت نفت و صنایع بزرگ کشور را به چالش می‌کشند» و همچنین از آنجائی که خواست‌ها و مطالبات کنش‌گران این جنبش اعتصابی (که در فهرست مطالبات آنها در 29 خرداد اعلام کردند مثل مزد هیچ کارگر شاغل نباید کمتر از 12 میلیون تومان باشد، حقوق و دستمزد معوقه کارگران یک جرم و یک دزدی برای کارفرمایان می‌باشد، برای تأمین امنیت شغلی و دائمی شدن قراردادهای کار باید شرکت‌های واسطه حذف بشوند؛ ایمنی محیط کار برای همه کارگران باید فراهم بشود، آزادی تشکل مستقل و آزادی اعتراض و اعتصاب و تجمع حق همه کارگران است) «خواسته و مطالبات همه کارگران ایران است»، بنابراین می‌توانیم داوری کنیم که گرچه «ظاهر این جنبش اعتصابی، مطالباتی می‌باشد» اما «جوهر این جنبش اعتصابی، سیاسی است.»

ی – دهمین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای و موقت و فصلی به کنش‌گران جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور (به خصوص بخش سرنگون‌طلب جامعه سیاسی خارج‌نشین که در کادر استراتژی کسب قدرت سیاسی از بالا، برای جریان خاص خودشان مبارزه می‌کنند) اینکه (توسط بوق‌های تبلیغاتی خودتان و یا به کمک بوق‌های تبلیغاتی امپریالیسم خبری که 24 ساعته در حال آلترناتیوسازی و کالاسازی خبری برای مردم نگون‌بخت ایران هستند) «نباید برای یارگیری و سربازگیری» (در حمایت از جریان خاص خودتان از بیش از 60 هزار کنش‌گر این جنبش عظیم اعتصابی تاریخ ایران) «توقع بیش از ظرفیت این کنش‌گران برای آنها خواست‌ها و مطالباتی تعریف بکنیم که خارج از ظرفیت مبارزه مشخص این کنش‌گران باشد.»

همچنین اپوزیسیون سرنگون‌طلب خارج‌نشین در راستای استراتژی کسب قدرت سیاسی برای جریان خاص خود آن هم از بالا برای پر کردن خلاء بازوی اجرائی جریان خود در داخل کشور «نباید با این جنبش عظیم اعتصابی برخورد ابزاری بکنند» که البته تجربه گذشته نشان داده است که انجام آن توسط خارج‌نشین‌ها (از راست راست تا چپ) سورنا از دهان گشادش نواختن می‌باشد. همچنین «قهرمان‌سازی از کنش‌گران جهت موج‌سواری» توسط جریان‌های راست و چپ اپوزیسیون سرنگون‌طلب خارج‌نشین (مانند همان اشتباهی که در جریان جنبش کارگری مجتمع نیشکر هفت تپه کردند) و یا «ایدولوژیک کردن» این حرکت (آنچنانکه جریان‌های مارکسیستی خارج‌نشین در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کرده‌اند) همه و همه تزریق سم مهلک به کنش‌گران این جنبش عظیم و تاریخی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشد.

ک - یازدهمین پیام و درسی که جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و موقت و پروژه‌ای و فصلی صنعت نفت ایران برای کارگران رسمی صنایع بزرگ کشور دارند اینکه «وجود شکاف میان بخش رسمی و غیر رسمی اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران چه در واحدهای کوچک و چه متوسط و چه بزرگ، در همه سطوح محلی و منطقه‌ای و کشوری یکی از موانع اصلی اتحاد و سازمان‌یابی اردوگاه کار و زحمت کشور ایران می‌باشد»؛ زیرا آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چهار دهه گذشته عمر خود نشان داده است «با بهره‌برداری از این شکاف و تفرقه‌اندازی در میان بخش رسمی و غیر رسمی کنش‌گران اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران مانع از شکل‌گیری تشکل‌های مستقل و نیرومند اردوگاهی در اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌شود». بدون تردید «شکاف بین کارگران رسمی و غیر رسمی در صنعت نفت ایران یکی از عظیم‌ترین شکاف‌های موجود بین کارگران رسمی و غیر رسمی در کشور می‌باشد» و بدین دلیل «پیش‌قدم شدن کارگران پیمانی و موقت و پروژه‌ای صنعت نفت ایران در این شرایط یک ابتکار و گام عظیم در راستای از میان برداشتن این مانع و زمینه‌سازی شرایط برای مبارزه مشترک بخش‌های اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران می‌باشد»، بنابراین، نفس برقراری شرکت‌های پیمانی تأمین نیروی انسانی، علاوه بر اینکه «پایه فساد و ایجاد سیستم رانتی در رژیم مطلقه فقاهتی در طول چهار دهه گذشته بوده است تلاشی برای جدا کردن کارگران از یکدیگر و اعمال تبعیض بر آنها و ایجاد رقابتی میان کارگران می‌باشد». همین امر باعث گردیده است که در «جریان اعتلای این جنبش عظیم و سراسری اعتصابی موضوع همبستگی بین کارگران رسمی و پیمانی به عنوان یک امر کلیدی مطرح بشود.»

یادمان باشد که «شکاف میان بخش‌های رسمی و غیر رسمی در اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران باعث تجزیه اراده جمعی زحمتکشان ایران برای ایجاد نهادها و سازمان‌های کنش‌گران کار و زحمت می‌شود». بدون تردید در همین جنبش اعتصابی کارگران پیمانی صنعت نفت ایران هم این «تبعیض بین کارگران رسمی و غیر رسمی تا حدودی تأثیرگذار بوده است». البته هم اکنون کارگران آگاه و پیشرو این جنبش اعتصابی عظیم می‌کوشند تا با «ایجاد همبستگی بیشتر یک اتحاد عمل تأثیرگذار در اعمال اراده جمعی برای تضمین پیشبرد اعتراضات تا رسیدن به خواسته‌های بر حق خود برقرار سازند». اضافه کنیم که کارگران پیمانی و پروژه‌ای و موقت صنعت نفت ایران در بدترین شرایط ممکن با دستمزد زیر خط فقر توسط پیمانکاران وابسته به باندهای حاکم بر صنعت نفت ایران استثمار می‌شوند. پر پیداست که خود جنبش اعتصابی فعلی با بیش از 60 هزار کنش‌گر در سراسر کشور، نشان دهنده این امر می‌باشد.

پایان