آغاز «سال تحصیلی 1400 – 1401» در سایه «موج پنجم کرونا» و قتل و عام تاریخی مردم ایران - سرمقاله
امسال سال تحصیلی 1400 - 1401 در شرایطی آغاز میشود که موج پنجم سونامی کرونا (با شیوع ویروس دلتا، نوع جهش یافته هندی کرونا که از اوایل تیرماه سال جاری در کشور ایران صورت همگانی پیدا کرد ه است) در حال قتل و عام مردم نگونبخت ایران میباشد. لازم به ذکر است که از آنجائیکه قدرت سرایت و کشتار ویروس دلتا 60 درصد بیشتر از ویروس کرونای آلفا (که در بریتانیا گسترش یافته بود) میباشد، همراه با تأخیر یکساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در واکسینه عمومی و ملی مردم نگونبخت ایران، به علاوه عدم توان رژیم در ایجاد قرنطینه با هزینه خود مردم و استهلاک زیرساختهای درمانی و بهداشتی کشور (به خصوص در طول 20 ماهه حاکمیت ابر بحران کرونائی) و کاهش بودجه درمان و بهداشت و خصوصیسازی و طبقاتی و کالائی کردن سیستم بهداشت و درمان کشور و حاکمیت مافیای داروئی وابسته به عمله و اکره رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و فقر فلاکت حاکم بر بیش از 80 درصد جامعه ایران و عدم تضمین دسترسی اردوگاه عظیم کار و زحمت یا اکثریت قاطع مردم ایران به حداقل معیشت (خط فقر 12 میلیون تومانی اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی) همه و همه باعث گردیده که (برعکس دیگر کشورهای جهان که گام به گام به سمت مهار همه جانبه ویروس کرونا و خروج از ابر بحران کرونا میباشند) موج پنجم کرونا با شیوع ویروس دلتا مانند چهار موج قبلی (از موج اول تا موج چهارم کرونا) مردم ایران را روانه دوزخ مرگبار سونامی پنجم کرونا بکند.
یادمان باشد که از همان آغاز شیوع ویروس کرونا در کشور (در بهمن ماه 1398) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به علت پنهانکاری (جهت انجام مراسم 22 بهمن 98 و انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 1398) و عدم قرنطینه کردن شهر قم (آبشخور اولیه ویروس کرونا در کشور به علت مخالفت روحانیت حوزههای فقهی)، نتوانست مانند رژیمهای اقتدارگرا مثل چین و غیره «در قرنطینه کردن و مهار ویروس کرونا و نجات مردم نگونبخت ایران از فراگیری یا همهگیری کرونا موفق بشود» و بدین دلیل در مراحل بعدی (و یا در موجهای چهارگانه قبلی شیوع ویروس کرونا) باز هم به علت عدم توانائی رژیم در قرنطینه کردن با هزینه خود مردم و عدم واکسینه کردن عمومی و ملی مردم، باعث گردید که در طول 20 ماه گذشته «به صورت میانگین روزانه دهها هزار نفر مبتلا و هزاران نفر بستری و حدود هفتصد نفر هم فوتی داشته باشد». البته اگر آمارهای اعلام شده رژیم مطلقه فقاهتی را آنچنانکه نهادهای بینالمللی مطرح میکنند، یک دهم آمار واقعی تعریف بکنیم، به درستی در این رابطه اوج فاجعه برای ما آشکار میگردد؛ که برای فهم عظمت فاجعه تنها کافی است که بدانیم که طبق گزارش مدیر عامل سازمان بهشت زهرا (گورستان تهران در تاریخ 09/06/1400 در شورای شهر تهران) تعداد متوفی کرونائی پذیرش شده تا اول شهریور 1400 (روزنامه همشهری مورخ 10/06/1400) در بهشت زهرا 41 هزار 591 متوفی بوده است، اگر جمعیت ساکن در تهران (منهای افرادی که روزها از کرج و شهرهای اطراف وارد تهران میشوند و البته ساکنان شهرهای همجوار تهران میباشند و در صوت متوفی در قبرستانهای همان شهرهای ساکن دفن میشوند) حدود 8 میلیون نفر در نظر بگیریم و جمعیت کشور را (آنچنانکه مرکز آمار رژیم اعلام کرده) بیش از 85 میلیون نفر بدانیم (و اصلاً وضعیت نامتوازن سیستم بهداشتی در استانهای مرزی که باعث مرگ و میر چندین برابر نسبت به شهر تهران شده است هم در نظر نگیریم) میتوانیم تعداد متوفی واقعی (در 20 ماه گذشته شیوع ویروس کرونا در کشور ایران) را حداقل چهار صد هزار نفر بدانیم؛ که بدون تردید «خود این رقم میتواند مشتی نمونه خروار برای فهم اوج فاجعه ابر بحران کرونائی در جامعه ایران باشد.»
نباید فراموش کنیم که کشور ایران «از آغاز کانون اصلی شروع و اشاعه بیماری کرونا به سراسر منطقه بوده است» و اولین کشوری در خاورمیانه بود که در سال 1398 (به علت رابطه عمومی با کشور چین و آزاد گذاشتن رفت و آمد گردشگران چینی و طلاب چینی به ایران و پرواز مستمر هواپیمائی ماهان که وابسته به سپاه میباشد، به چین و کتمان ورود ویروس کرونا در قم و دیگر شهرها توسط رژیم مطلقه فقاهتی، در راستای انجام مراسم 22 بهمن 98 و انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 1398 و عدم مدیریت رژیم در قرنطینه و مهار کردن آن، به دلیل اینکه رژیم بدنبال قرنطینه با هزینه آن از جیب مردم بود، آن هم در شرایطی که طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی بیش از 80 درصد جامعه ایران زیر خط فقر رسمی به سر میبرند و بیش از 40 درصد جمعیت ایران در فقر مطلق زندگی میکنند) شیوع ویروس کرونا در آن همگانی شد، در نتیجه همین ناتوانی رژیم در مدیریت کرونا و اصرار در انجام مراسم سنتی مذهبی از عزاداری سنتی محرم تا زیارت قبور و غیره و امنیتی کردن موضوع واردات واکسن کرونا و تحریم واکسن کشورهای انگلیس و آمریکا توسط حزب پادگانی خامنهای (که همین تحریم واکسنهای اروپا و آمریکا توسط خامنهای باعث گردید که فاصله زمانی بین واکسینه کردن عمومی مردم ایران با کشورهای منطقه از ترکیه تا عربستان و امارات و غیره بیش از یکسال طول بکشد) و ضعف ساختاری، سیستم بهداشت و درمان کشور و کمبود بودجه مربوطه و غیره همه و همه باعث گردید تا در کمترین زمان بیماری کرونا، با فراگیر شدن در سطح کشور (در موجهای پنج گانه شیوع ویروس کرونا) بدل به یک ابر بحران تاریخی برای مردم نگونبخت ایران بشود.
عنایت داشته باشیم که خامنهای درست در زمانی که واکسنهای ساخت آمریکا و انگلیس به عنوان موثرترین و سریعترین واکسنهای قابل دسترسی در سطح جهان بودند، با حکم حکومتی خود واردات این واکسنها را (با این ادعا که این کشورها خواهان آزمایش واکسنهای خود بر روی ایرانیان به عنوان موش آزمایشگاهی هستند) ممنوع اعلام کرد، در نتیجه همین امر باعث گردید که یک فاصله بیش از یکساله بین ورود واکسن و واکسینه کردن عمومی و فراگیر در کشور ایجاد بشود. بیافزائیم که در همین مدت عدم واکسینه فراگیر و ملی و عمومی در کشور ایران، بیش از چهار میلیارد دوز واکسن توسط این کشورهای تحریم شده خامنهای، در سراسر جهان صادر گردید که سهم ایران نزدیک به صفر میباشد. پر پیداست که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، پس از تحریم واردات واکسن از اروپا و آمریکا، به دنبال واردات واکسن از چین و روسیه نشسته بودند که تأخیر آنها در دستیابی به واکسن و تولید انبوه و اولویت دادن آنها در واکسینه عمومی و کامل کردن دز آنها برای مردم کشور خودشان، همه و همه باز باعث گردید که امامزادهای که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر آن دخیل بسته بود کور میکرد، اما نمیتوانست شفا بدهد. به طوری که هنوز در باره انواع واکسن سینوفارم چینی که بیش از 80 درصد واکسنهای وارداتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تشکیل میدهد، آن قلتهای فراوانی وجود دارد. به طوری که طبق مطالعه محققان مجارستانی دریافت دو دوز کامل واکسن چینی سینوفارم در افراد مسن 50 سال به بالا نمیتواند در برابر بیماری کوید - 19 محافظت ایجاد نماید. لازم به یادآوری است که همین امنیتی کردن واکسن کرونا و تحریم واکسنهای اروپا و آمریکا توسط خامنهای و تأخیر در واکسینه عمومی مردم ایران باعث آوره شدن مردم نگونبخت ایران به کشورهای مختلف (از ارمنستان تا امارات و ترکیه و غیره) جهت دریافت واکسن گردیده است.
به هر حال این همه باعث گردیده است که در طول 20 ماه گذشته میلیونها ایرانی به کرونا مبتلا و یا بستری بشوند و صدها هزار نفر هم به کام مرگ فرستاده شوند و از همه مهمتر اینکه همین امر باعث گردید که در موج پنجم کرونا توسط شیوع ویروس جهش یافته دلتا به صورت باور نکردنی جریان شیوع و ابتلا و کشتار ویروس دلتا به صورت یک سونامی در کشور ایران درآید. البته حزب پادگانی خامنهای در این مدت با فرار از جلو در طول بیش از یکسال گذشته توسط وعده و وعیدهای فراوانی که در باره تأمین واکسن (اعم از وارد کردن از چین و روسیه و ساخت واکسنهای وطنی) میدادند، با امروز و فردا کردنها (تا ماههای اردیبهشت و خرداد 1400 یعنی فرایند پیشا موج پنجم کرونا یا شیوع ویروس دلتا) توانستند صدها میلیارد تومان و دلار را به نام واکسن کرونا و به کام مافیای داروئی (که در دست سپاه و حواریون حزب پادگانی خامنهای میباشد) غارت نمایند؛ و این در حالی است که «طبق آمارهای بینالمللی، کشور ایران به لحاظ مبتلایان و جان باختگان در طول سه ماه گذشته از صدرنشینان فهرست جهانی و به لحاظ شهروندان واکسینه شده در پائین فهرست جهانی قرار داشته است.»
آثار ویرانگر کرونا در طول 20 ماه گذشته و به خصوص در این شرایط منهای قتل و عام تاریخی مردم ایران با میلیونها بیمار و صدها هزار فوتی را میتوان بدین صورت فرموله کرد:
1 - در طول 20 ماه گذشته این شرایط ابر بحران کرونائی باعث وارد کردن فشارهای همه جانبه اقتصادی بر مردم جامعه بزرگ ایران شده است که از جمله آنها میتوان به «رشد نجومی آمار بیکاران و سقوط آزاد درآمد و عدم توانائی در تأمین هزینههای سرسام درمانی مربوطه اشاره کرد.»
2 - به مرز فاجعه رساندن شرایط زیست اقتصادی اکثریت قریب به اتفاق جامعه بزرگ ایران (در این شرایط ابر بحرانی کرونائی) توسط افزایش خط فقر از مرز 12 میلیون تومان (طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی) و کاهش مستمر ارزش پول ملی در برابر ارزهای بینالمللی (که بسترساز تحلیل قدرت خرید مردم بویژه آنهائی که از مزد و حقوق ثابت برخوردارند) از دستاوردهای دیگر ابر بحران کرونائی در این شرایط میباشد.
3 - در شرایطی که رژیم مطلق فقاهتی حاکم در طول سه دهه گذشته هزاران میلیارد تومان و دلار خرج پروژهای هستهای و پروژه جنگهای نیابتی در منطقه و فسادهای نجومی حکومتی خود در داخل و خارج از کشور کرده است، در شرایط کرونائی 20 ماهه اخیر با «مطلق کردن موضوع تحریمهای اقتصادی و طرح شعار صرفهجوئی اقتصادی و ریاضت اقتصادی پیوسته تلاش کرده است تا توسط آن بستری جهت کاهش بودجه بهداشت و درمان و کالائی کردن سلامت و درمان مردم ایران و عدم پرداخت هزینه قرنطینه مردم ایران فراهم نماید.»
4 - استهلاک زیرساختهای بهداشتی و درمانی و بیتوجهی به شبکههای درمانی به خصوص در استانهای حاشیهای و مرزی کشور در طول 20 ماه گذشته عمر بیماری کرونا در کشور ایران به حدی ویرانگر بوده است که برای مثال بیتوجهی به شبکههای درمانی در بلوچستان باعث شده که موج پنجم کرونا با شیوع ویروس دلتا در این استان قتل عام واقعی به راه بیافتد (تا آنجا که رژیم ناچار شد خارج از نوبت با کنار گذاشتن ردههای سنی واکسینه کردن مردم استان را با تمام امکانات بهداشتی و شبکههای وابسته به سپاه و ارتش در اولویت قرار بدهد).
5 - از همه مهمتر اینکه بزرگترین هجوم ویروس کرونا در 20 ماه گذشته باعث گردیده تا با تعطیلی مدارس (چه در سال 99 و همچنین در سال تحصیلی جدید 1400 - 1401) آموزش از طریق فضای مجازی صورت بگیرد. در نتیجه دستاوردها و همچنین آفاتی که آموزش در فضای مجازی برای 5/14 میلیون دانشآموز و یک میلیون معلم در طول 20 ماه گذشته به همراه آورده است عبارت است از اینکه:
اولاً آموزش در فضای مجازی باعث پیوند دانشآموزان و معلمان با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی شده است که همین پیوند بسترساز آن گردیده تا علاوه بر «آگاهییابی دانشآموزان و معلمان توسط فضای مجازی و اینترنتی، شرایط برای سازمانیابی خود دانشآموزان و معلمان توسط شبکههای اجتماعی و فراخوانی میان آنها و تبادل اطلاعات فراهم بشود». بدون تردید این موضوع «خطرناکترین موضوعی است که حزب پادگانی خامنهای از آن وحشت دارند» و بنابراین، در همین رابطه میباشد که حزب پادگانی خامنهای تلاش میکنند تا به هر نحوی که شده، با بازگشائی مدارس و انجام آموزش به صورت مستقیم و واقعی خارج از عرصه فضای مجازی، عرصه آگاهیبخشی و سازمانیابی 5/14 میلیون دانشآموز و یک میلیون معلم را محدود و محصور نمایند؛ چراکه حزب پادگانی خامنهای به خوبی میدانند که «معنای واقعی آگاهیبخشی 5/14 میلیون دانشآموز و یک میلیون معلم، دلالت بر آگاهیبخشی و سازمانیابی 5/15 میلیون خانواده ایرانی از اعماق روستاها تا عرصههای شهرها و کلانشهرهای ایران میباشد». طبیعی است که سنتز اولیه این آگاهیبخشی و سازمانیابی 5/15 میلیون خانواده دانشآموزان و معلمان ایران، شکلگیری بزرگترین جنبش نافرمانی مدنی به صورت سازمانیافته در تاریخ ایران میباشد. همان جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین نافرمانی مدنی که حزب پادگانی خامنهای حداقل این جنبش عظیم نافرمانی مدنی را در جریان انتخابات مجلس یازدهم و به خصوص انتخابات 1400 دولت سیزدهم به خوبی تجربه کرده است و دریافته که (با آن همه تبلیغات شبانه روزی و با آن همه سناریوهای مهندسی شده در این دو انتخابات توسط حزب پادگانی خامنهای جهت مشارکت حداکثری مردم ایران) تنها توسط همین جنبش عظیم نافرمانی مدنی مردم ایران بوده است که حتی با صندوقهای رأی مهندسی شده همه جانبه حزب پادگانی خامنهای، طبق آمار وزیر کشور دولت روحانی، «52 درصد از مردم ایران، اصلاً در انتخابات فوق شرکت نکردند». مضافاً اینکه «از همان 48 درصد شرکت کننده در انتخابات فوق، بیش از 5/4 میلیون نفر آنها رأی باطله به صندوقها انداختند» که «خود این 5/4 میلیون نفر به معنای 25 درصد از شرکتکنندگان در انتخابات فوق میباشند» که در تحلیل نهائی نشان دهنده آن است که طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی، در انتخابات 1400 دولت سیزدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم 62 درصد از جمعیت مشمول حق شرکت در انتخابات مردم ایران، آگاهانه این انتخابات مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را بدل به یک رفراندوم بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کردهاند. بدون شک تنها عاملی که برای اولین بار در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده که انتخابات خود رژیم بدل به یک رفراندوم همگانی (با 62% از جمعیت مشمول حق رأی مردم ایران) بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بشود، جنبش عظیم خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین نافرمانی مدنی جامعه بزرگ ایران میباشد که خود یکی از سنتزهای پیوند 5/15 میلیون خانواده دانشآموزان و معلمان با فضای مجازی و آگاهییابی و سازمانیابی توسط آن میباشند.
اضافه کنیم که طرح محدودیت اینترنتی که در این شرایط توسط مجلس یازدهم ذوب شده در ولایت به سرعت دنبال میشود و وزیر ارتباطات دولت سیزدهم با عجله به دنبال عملیاتی کردن آن است، بدون تردید تنها در رابطه با محدود کردن فضای مجازی برای 5/15 میلیون خانواده دانشآموزان و معلمان ایرانی میباشد که البته باید به اینها 5/4 میلیون خانواده دانشجوئی هم اضافه نمائیم که معنای این افزایش، رسیدن جمعیت جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین نافرمانی مدنی فوق به 20 میلیون خانواده ایرانی میباشد که با محاسبه میانگین 4 نفر تعداد افراد هر خانواده، خود نشان دهنده جمعیت 80 میلیون نفری کنشگران ایرانی این جنبش عظیم نافرمانی مدنی میباشد، در بستر پیوند دانشآموز و دانشجو و معلم با فضای مجازی جهت آگاهییابی و سازمانیابی میباشد. البته حاصل استراتژی جداسازی دانشآموزان و معلمان و دانشجویان از فضای مجازی توسط حزب پادگانی خامنهای در این شرایط پس از 20 ماه، در تحلیل نهائی شیپور از دهان گشادش نواختن میباشد زیرا سنگاندازیهای حزب پادگانی خامنهای جهت مهار و محدود کردن فضای مجازی و اینترنت در این شرایط (آنچنانکه در جریان حکومت نظامی در فضای مجازی در پروسه خیزش آبانماه 98 شاهد بودیم) حاصلی جز تشویق و تحریک هر چه بیشتر کنشگران جنبش عظیم نافرمانی مدنی در راستای تکیه بیشتر بر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نخواهد داشت.
ثانیاً یکی از دستاوردهای دیگر انجام آموزش مدارس در فضای مجازی در طول 20 ماهه گذشته «تعطیلی مدارس خصوصی میباشد» که این امر باعث گردیده است که ضرر و زیان نجومی بر مافیای مدارس خصوصی (تحت عنوان مدارس غیر انتفاعی) وابسته به عمله و اکره رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وارد بشود. یادمان باشد که مافیای مدارس خصوصی وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی، با تحت پوشش قرار دادن حداقل دو میلیون دانشآموز ایرانی قبل از هجمه ویروس کرونا به کشور ایران، سالانه بیش از 24 هزار میلیارد تومان از غارت خانوادههای ایرانی کسب درآمد میکردند، بدون آنکه یک ریال هم مالیات به دولت بدهند. پر پیداست که با «انجام آموزش در فضای مجازی بزرگترین ضرر و زیان نصیب همین بخش خصوصی وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میشود». نباید فراموش نکنیم که «مهمترین فونکسیون حاکمیت اختاپوسی مافیای فوق بر آموزش پرورش کشور در طول چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با سرویس دادن آموزشی به دو میلیون دانشآموز (از 5/14 میلیون دانشآموز کشور) دستاوردی جز طبقاتی شدن سیستم آموزش و پرورش کشور ایران نداشته است». قابل ذکر است که طبق اصل 30 قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «آموزش باید تا سطوح متوسطه رایگان باشد» و هر چند در قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر رایگان بودن آموزش و تحصیلات تا سطوح متوسطه تاکید شده است، اما رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول چهار دهه گذشته عمر خود جهت غارت هر چه بیشتر خانوادههای ایرانی با اخذ شهریههای نجومی در این مدارس به اصطلاح غیر انتفاعی توسط وابستگان به حاکمیت، بستر برای موحشترین رویکرد طبقاتی (طبقاتی کردن سیستم آموزشی در جامعه نگونبخت ایران) فراهم کرده است.
لازم به ذکر است که «طبقاتی شدن آموزش در کشور (در عرصه مناسبات سرمایهداری حاکم) خود محصول بیواسطه کالائی شدن آموزس در کشور میباشد» به عبارت دیگر «طبقاتی شدن سیستم آموزشی و کالائی شدن آموزش دو آفتی است که پیوسته در چارچوب مناسبات سرمایهداری یا اقتصاد بازار در پیوند با یکدیگر تکوین و رشد پیدا میکنند». مع الوصف، از آنجائیکه در طول دو دهه گذشته که جنبش معلمان (متشکل در کانون صنفی معلمان ایران به عنوان تنها جنبش فراگیر و سازمانیافته و مستقل در کل کشور) به صورت مستمر (در پیوند با جنبش بازنشستگان و جنبش دانشآموزان و جنبش دانشجویان و جنبش کارگران و جنبش زنان) در بستر مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جنبش مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی شدهاند، با عنایت به اینکه جنبش معلمان ایران در آن چارچوب پیوسته بر شعار «مبارزه با خصوصیسازی و کالائی شدن و طبقاتی شدن آموزش پرورش کشور و همچنین بر آموزش رایگان (موضوع اصل 30 قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی) تکیه داشتهاند»، لهذا طبیعی است که تلاش رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در راستای خصوصیسازی و کالائی و طبقاتی کردن سیستم آموزشی کشور علاوه بر بسترسازی جهت غارت خانوادههای ایرانی (توسط حواریون حزب پادگانی خامنهای) و علاوه بر بسترسازی جهت مادیت پیدا کردن استراتژی پادگانی خامنهای و علاوه بر نفی قانون اساسی خود رژیم مطلقه فقاهتی و به خصوص اصل 30 این قانون و علاوه بر نهادینه کردن سرمایهداری و اقتصاد بازار در عرصه آموزش پرورش کشور، تکیه بر کالائی و طبقاتی و خصوصیسازی آموزش پرورش توسط حزب پادگانی خامنهای، خود به معنای به چالش کشیدن جنبش معلمان ایران هم میباشد.
باری، از اینجاست که میتوانیم بگوئیم که «کالائی و طبقاتی و خصوصیسازی آموزش پرورش توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سهمگینترین ضربه ساختاری بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول سالهای گذشته بر سیستم آموزش پرورش کشور وارد ساخته است» و در همین رابطه میباشد که «بانک جهانی در یکی از گزارشهای خود، کشور ایران را بین سالهای 1377 تا 1396 از حیث خصوصیسازی مدارس، رکورددار جهانی معرفی کرده است، زیرا آمارها نشان میدهد که از سال 1370 تا سال 1396 رشد نسبت دانشآموزان مدارس غیر دولتی به کل دانشآموزان 115 برابر شده است». برای نمایش طبقاتی بودن آموزش و پرورش در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، تنها کافی است که بدانیم که بر پایه پژوهش وزارت کار خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «شکاف نابرابری در میان کودکان ایرانی به گونهای افزایش یافته است که در سال 96 دسترسی سه دهک بالای جامعه ایران به آموزش با کیفیت 58 درصد بوده است و این سهم برای سه دهک پائین جامعه ایران تنها 5/4 درصد بوده است و خاستگاه حدود 65 درصد از یک نمونه 600 نفری از فارغ التحصیلان دانشگاههای دولتی شهر تهران، سه دهک پر درآمد جامعه بوده است که اکثر آنها دوره دبیرستان را در مدارس غیر انتفاعی طی کرده بودند.»
عنایت داشته باشیم که همین «کالائی شدن و طبقاتی شدن و خصوصیسازی سیستم آموزشی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، خود باعث کاهش نقش دولت در تأمین بودجههای آموزش و پرورش در کشور ایران شده است». به طوری که در حالی که «میانگین جهانی نقش حکومت در تأمین مخارج آموزش عمومی 78 درصد میباشد، در کشور ایران تحت حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با 65 درصد، جزو پائینترین مرتبه در میان کشورهای جهانی میباشد» که باز خود این امر ضربهای هولناک بر دهک پائین جامعه نگونبخت ایران است.
ثالثاً از آفتهای مهم ابر بحران کرونا در آموزش پرورش کشور ایران «ترک تحصیل بخش وسیعی از فرزندان و کودکان ایرانی به علت نبود و یا کند بودن سرعت اینترنت در شهرها و روستاها و نداشتن توان مالی جهت خرید گوشی هوشمند و عدم امکان استفاده از آموزش در فضای مجازی و پیوند با شبکه آموزشی شاد میباشد». به طوری که در این رابطه میتوانیم بگوئیم که «طبق تازهترین آمار ارائه شده از سوی وزارت آموزش پرورش رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در طول 20 ماهه گذشته، 3 میلیون و 225 هزار کودک به دلیل نداشتن هر گونه امکان دسترسی به دستگاههای تلفن هوشمند، از عضویت در شبکه آموزشی شاد باز ماندهاند»، بنابراین، از اینجا است که میتوانیم داوری کنیم که «در سال تحصیلی گذشته (سال 1399) در شرایط کرونائی و به علت آموزش در فضای مجازی و عدم توان اقتصادی جهت خرید گوشی هوشمند و فقدان سرعت اینترنت جهت عضویت در شبکه آموزشی شاد، حداقل 20 نفر از 100 نفر کودک به جمع بازمانده از تحصیلات اضافه شدهاند.»
رابعاً در مجموع میتوانیم نتیجهگیری کنیم که در فرایند حاکمیت محدودیتهای فضای کرونائی بر سیستم آموزشی کشور، مشکلات جدیدی بر مشکلات گذشته آموزش پرورش کشور اضافه شده است که هیرارشی این مشکلات را میتوان اینچنین آرایش داد:
الف – ایدئولوژیک کردن سیستم آموزشی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی حوزههای فقهی.
ب - کالائی و طبقاتی و خصوصیسازی آموزش پرورش در چارچوب مناسبات سرمایهداری حاکم.
ج – حاکمیت تبعیضهای جنسیتی و قومیتی و فرهنگی و مذهبی بر سیستم آموزشی در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.
د - کاهش مستمر بودجه آموزش پرورش به ویژه در مناطق محروم توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر این رژیم.
ه – عدم استخدام معلمان جدید با روند بازنشسته شدن معلمان با سابقه.
و – بیتوجهی به افزایش حقوق معلمان در شرایط تورم لجام گسیخته و کاهش ارزش پول ملی کشور.
ز – بیاعتنایی به معیشت و حقوق و منزلت بازنشستگان آموزش پرورش.
ح – امنیتی و پادگانی کردن مدارس برای ایجاد محدودیت نسبت به جنبش هماهنگ دانشآموزان و معلمان کشور.
البته مشکلات جدیدی که در فرایند فضای کرونائی در 20 ماه گذشته بر سیستم آموزشی ایجاد شده است عبارتند از:
نخست – افت تحصیلی و یا کاهش کیفیت تحصیلی برای دانشآموزان به خاطر آموزش غیر مستقیم.
دوم - افزایش سرسامآور ترک تحصیل کودکان و دانشآموزان به خاطر عدم توان اقتصادی جهت خرید گوشی هوشمند و فقدان سرعت اینترنت در روستاها و شهرهای کوچک و عدم امکان عضویت آنها در شبکه آموزشی شاد.
یادآوری میکنیم که تا قبل از هجمه بیماری کرونا به کشور ایران، آمار یونسکو میزان باسوادی در کشور ایران را از غالب کشورهای همسایهاش کمتر نشان میدهد، زیرا مطابق همین گزارش در حالیکه میزان باسوادی در کشور ایران در فرایند پیشا کرونائی 8/86 بوده است، در همان زمان در آذربایجان 8/99 درصد، در ارمنستان 8/99 درصد، در اردن 7/96 درصد، در قزاقستان 8/99 درصد و در کویت 2/96 درصد بوده است. بدون تردید در طول 20 ماه گذشته با حاکمیت فضای کرونائی و محدودیتهای همین فضای کرونائی بر فضای آموزشی کشور، بیسوادی نسبی و بیسوادی مطلق در کشور ایران افزایش قابل توجهی پیدا کرده است؛ چراکه آنچنانکه قبلاً هم در این رابطه اشاره کردیم، «طبق آمار ارائه شده از طرف وزارت آموزش و پرورش خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، 3 میلیون و 225 هزار کودک ایرانی (در سال تحصیلی 1399 - 1400) به دلیل نداشتن هر گونه امکان دسترسی به دستگاههای تلفن هوشمند از عضویت در شبکه آموزشی شاد محروم بودهاند، یقیناً خود این آمار حداقلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، نشاندهنده اوج فاجعه در سال تحصیلی 1400 - 1401 نیز میباشد.»
پایان