سال 94 که اکنون در آخرین ماه آن (اسفند ماه) قرار داریم، در حالی بر مردم ایران سپری شده است، که انتخابات از پیش «مهندسی شده دو قلوی هفتم اسفندماه» به عنوان آئینه تمام نمای، حاکمیت و مردم و جنبشهای اجتماعی سال 94، اکنون در حال تکوین و تثبیت و استقرار میباشد. چراکه انتخابات دو قلوی اسفندماه 94 (انتخابات مجلس دهم و خبرگان رهبری پنجم) مانند تمامی انتخاباتهای 37 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی.
اولا وسیله تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حاکمیت میباشد.
ثانیا مانند انتخابات گذشته رژیم، عاملی جهت ریزش تضادهای درونی حاکمیت، از راس حکومت، به بدنه جنبشهای اجتماعی و گروههای اجتماعی، قاعده جامعه ایران شده است.
ثالثا برای سومین بار تضادهای درونی حاکمیت، در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت به نوک پیکان ساختار نظام رسیده است.
رابعا به علت اینکه خبرگان پنجم رهبری، «در شرایط خودویژه فعلی فیزیکی خامنهای» برعکس 26 سال گذشته حیات رهبری او عامل تعیین کننده در انتخاب رهبری آینده میباشد.
خامسا با عنایت به اینکه، تمامی جناحهای درونی حکومت، در کانتکس تجربه 37 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، دریافتهاند، که بدون دستیابی به کرسی رهبری در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، هر گونه تلاش جهت اصلاح نهادهای زیرمجموعه رهبری، حتی اگر مانند سالهای 78 تا 82 جناحهای درونی قدرت تحت لوای اصلاحطلب و غیره، بتوانند دو قوه مجریه و مقننه را هم صاحب بشوند، بدون حمایت رهبری رژیم مطلقه فقاهتی، در آخر کار باید در برابر مردم ظاهر شوند، و مانند سید محمد خاتمی با چشم گریان، اعلام کنند که «ما جز تدارکاتچی رژیم، هیچ کاره بودیم.» چراکه زمانیکه در رژیمی، «بیش از 80% قدرت اقتصادی، سیاسی، اداری، نظامی، انتظامی، اجتماعی، اطلاعاتی، فرهنگی و غیره بدون اینکه پاسخگوی در برابر هیچ نهادی یا فردی و یا جریانی باشد و تمامی تصمیمات سیاسی، انتظامی، اجتماعی، اداری، اقتصادی، انتظامی، اطلاعاتی و... مملکت، در پشت دربهای بسته توسط دولت در سایه و حزب پادگانی او صورت میگیرد و تازه، خود او هم توسط نهادی انتخاب میشود، که فیلترهای مهندسی کننده، انتخاب افراد آن نهاد (خبرگان رهبری) اعم از شورای نگهبان و اطلاعات سپاه و سربازان گمنام و غیره، توسط انتخاب فردی و مستقیم خود او تکوین پیدا میکند» هر گونه انتظار تغییری یا اصلاحی در چنین نظام و رژیم و حکومتی جز از کانال رهبری، آب در هاون کوبیدن است و شیپور را از دهان گشادش نواختن میباشد.
سادسا همه جناحهای درونی حکومت دریافتهاند که، از سال 68 (یعنی از بعد از فوت خمینی) الی زماننا هذا، که خامنهای، به صورت علنی، «در راستای تثبیت جایگاه خود و رژیم مطلقه فقاهتی، تنها از جناح راست یا به اصطلاح بنیادگرایان یا اصولگرایان اعم از راست سنتی، یا راست افراطی، یا راست اعتدالی، حمایت کرده است»، تلاش جناح رقیب در اشکال مختلف، اصلاحطلب و جنبش سبز و غیره بر سر شاخ نشستگانی بوده است، که میخواستهاند بن ببرنند.
علی ایحال، این همه باعث گردیده است تا، انتخابات دو قلوی مجلس دهم و خبرگان رهبری پنجم در این ماه، تارنمای یکساله سه اشکوبهای، مردم و حاکمیت و جنبش ایران، در سال 94 بشود؛ و صد البته، خود همین امر باعث گردیده، (تا انتخابات دو قلو، در چارچوب تعیین جانشینی برای خامنهای توسط خبرگان پنجم رهبری و صعود تضادهای درونی حاکمیت تا راس نظام) تا انتخابات مجلس دهم رژیم مطلقه فقاهتی هم، در تحلیل نهائی تحت الشعاع انتخابات خبرگان پنجم قرار گیرد، و به همین دلیل خامنهای کوشید تا با از رده خارج کردن سید حسن خمینی و رد صلاحیت مهندسی شده افراد کلیدی طرفداران هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری پنجم، اردوگاه هاشمی رفسنجانی را وارد چالش مهندسی شده بکند. فراموش نکنیم که رژیم مطلقه فقاهتی در اسفندماه 94 در شرایطی آخرین ماه سال 94 را پشت سر میگذرد و گرفتار بازی، «تقسیم باز تقسیم قدرت درونی خود» توسط دو انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم شده است که، پس از 20 سال کشاکش جهانی و صرف صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی مردم نگون بخت ایران، در عرصه شطرنج رقابت هژمونیطلبانه، در منطقه خاورمیانه و در چارچوب پروژه هستهای، که در طول 20 سال گذشته، حزب پادگانی خامنهای توسط این پروژه، هوس کره شمالی شدن در منطقه خاورمیانه را در سر میپروارند، با خوردن سومین جام زهر حیات 37 سیاسی این رژیم (جام اول شکست پروژه اشغال سفارت آمریکا در سال 58، جام دوم شکست در جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم بعث صدام حسین در تابستان 67 و جام سوم تحت عنوان نرمش قهرمانانه در سال 94 در خصوص شکست پروژه هستهای) عطای هوس کره شمالی شدن منطقه خاورمیانه، تحت هژمونی الیگارشی سپاه یا حزب پادگانی خامنهای به لقائش بخشیده و اکنون در مرحله پسابرجام و پساتحریم و پساتوافق این رژیم با گروه 5+1 میکوشد تا توسط این انتخابات منهای ترمیم زخمهای حزب پادگانی خود توسط باز تقسیم قدرت مهندسی شده در داخل نظام و گارانتی کردن آینده رهبری در دست جناح راست، در عرصه بینالمللی توسط این انتخابات، تثبیت قدرت خود را در داخل کشور به نمایش بگذارد.
و اما و هزار اما، شرایط خودویژه رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه جنگهای نیابتی منطقه، از جنگ داخلی سوریه تا جنگ عراق و یمن و... که باعث گردیده تا علاوه بر سرازیر شدن سیل کشتههای نیروهای این رژیم، تحت عنوان مدافعین حرم به شهر و روستاهای ایران، با ورود مستقیم و همه جانبه دو کشور ترکیه و عربستان به این جنگهای نیابتی، اوضاع در این شرایط برای رژیم مطلقه فقاهتی، در منطقه سخت و سختتر بشود. همچنین بحران رکود اقتصادی و رشد منفی تولید ناخالص ملی همراه با معضل 5/5 میلیون بیکار و 12 میلیون حاشیهنشین زیر خط فقر شهرها و 5/4 میلیون نفر معتاد رسمی شناخته شده و غیره، باعث گردیده است تا سال 94 برای رژیم مطلقه فقاهتی سال فراموش نشدنی بشود. چراکه برجام، در عرصه سیاسی و نظامی منطقه خاورمیانه، باعث گردیده است، تا با عمده شدن تضادهای سیاسی و هژمونیطلبانه، بین دو اردوگاه شیعه دولتی و حکومتی، (تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی که شامل چهار کشور ایران و عراق و سوریه و حزب الله لبنان و یمن میشود) و اردوگاه تسنن حکومتی، (تحت هژمونی رژیم مرتجع عربستان سعودی که شامل کشورهای ترکیه و شیخ نشینهای خلیج فارس و سودان و پاکستان و غیره میشود) جنگهای نیابتی، توسط دو اردوگاه منطقهای شیعه و سنی حکومتی، جایگزین جنگهای امپریالیستی گذشته، (که از بعد از 11 سپتامبر و اعتلای جنبش دموکراسی خواهانه خلقهای عرب و اشغال نظامی افغانستان و عراق و لیبی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا تکوین پیدا کرد) بشود.
البته همین جایگزینی، جنگهای نیابتی، به جای جنگهای امپریالیستی، در منطقه خاورمیانه تحت هژمونی دو رژیم ارتجاعی عربستان سعودی و رژیم مطلقه فقاهتی باعث گردیده است، تا در سال 94 منهای هزینه سالانه 24 میلیارد دلاری جنگ سوریه، سیل کشتههای این جنگهای نیابتی تحت عنوان مدافعین حرم، به سوی شهر و روستاهای ایران رژیم مطلقه فقاهتی را در یک تند پیچ سیاسی اجتماعی در داخل کشور قرار دهد. (چرا که هر چند کشتههای این رژیم در جنگ با حزب بعث عراق بالاخره برای مردم ایران توجیه پذیر بود، اما کشتههای جنگهای نیابتی، به علت عدم امکان توجیه آن توسط رژیم مطلقه فقاهتی، این رژیم را در این شرایط در یک بن بست سیاسی اجتماعی قرار داده است و حزب پادگانی خامنهای را گرفتار بحران درونی کرده است)، به خصوص که این بحران در این زمان، در کانتکس بحران شکست رژیم مطلقه فقاهتی در رابطه با پروژه هستهای، که با صرف صدها میلیارد دلار انجام گرفت، در حال تحقق میباشد.
همچنین جنگهای نیابتی در منطقه خاورمیانه در سال 94 باعث گردیده، تا الیگارشی سپاه و حزب پادگانی خامنهای، (که بازنده اصلی توافق هستهای میباشند) در مرحله پسابرجام و پساتحریم، توسط اهرم این جنگهای نیابتی تلاش کنند، تا دوباره با ترمیم زخمهای توافق هستهای و «وداع با پروژه کره شمالی شدن در منطقه خاورمیانه» و «وداع با حاکمیت بلامنازع سیاسی و اقتصادی و اداری 8 سال دولت نهم و دهم»، دوباره توسط این جنگهای نیابتی، «تلاشی جهت به دست آوردن قدرت سیاسی و اقتصادی و اداری گذشته خود در داخل ایران (البته با حمایت همه جانبه و استراتژیک خامنهای) بکنند»؛ و در ادامه آن در سال 94 «جایگزینی جنگهای نیابتی به جای جنگهای امپریالیستی در منطقه خاورمیانه باعث گردیده، تا جنگ نفت، به عنوان برندهترین جنگ اقتصادی امپریالیستی به جان اقتصادهای سرمایهداری وابسته و بیمار کشورهای منطقه خاورمیانه بیافتد.»
آنچنانکه در این رابطه پیشبینی میشود که حتی، «قیمت نفت به زیر بشکهای 20 دلار هم برسد، که معنی این امر، آن خواهد بود، که حتی هزینه استخراج آن هم در منطقه تامین نشود» البته این کاهش قیمت نفت در سال 94 منهای اینکه باعث گردیده، تا عربستان سعودی با کسری بودجه صد میلیارد دلاری روبرو شود، به همین میزان بودجه رژیم مطلقه فقاهتی در سال 95 گرفتار کسری بودجه نجومی خواهد کرد. که همین موضوع باعث کشاکش بین مجلس و دولت جهت تصویب بودجه سال 95 شده است، در نتیجه بودجه سال 95 دولت یازدهم، تا کنون توسط مجلس به تصویب نرسیده است؛ و پیشبینی میشود که مانند دوران احمدی نژاد، مجلس در باب فروردین 95 مجبور به ارائه مجوز یک دوازدهم به دولت یازدهم بشود، که البته خود این موضوع باعث میگردد، تا در فروردین ماه 95 پای دولت یازدهم در خصوص افزایش حقوق کارمندان و بازنشستگان، در پوست گردو قرار گیرد.
البته اثرات کاهش قیمت نفت در سال 94 هم باعث کسری بودجه نجومی دولت یازدهم شده است، که کمترین فونکسیون کسری بودجه سال 94 افزایش نجومی نقدینگی کشور میباشد، که دولت یازدهم جهت جایگزینی آن کسری بودجه مجبور به انجام آن شده است، بطوریکه در این رابطه حجم نقدینگی از 400 هزار میلیارد تومان در اسفند ماه 94 به 900 هزار میلیارد تومان رسیده است و بدهی دولت به شرکتها در اسفند ماه 94 به بیش از 540 هزار میلیارد تومان رسیده است، البته به علت حذف بودجههای عمرانی جهت پر کردن خلاء کسری بودجه، باعث گردیده تا نه تنها شاخصهای اقتصادی در سال 94 از رکود خارج نشوند، حتی در سال 95 و در مرحله پسابرجام و پساتحریم هم چشماندازی جهت خروج از رکود وجود ندارد، لذا این امر باعث گردیده تا معضل بیکاری در سال 94 طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی از 6/10% ابتدای سال 94 به 5/12% اسفندماه سال 94 برسد و سرطان رکود تورمی، اقتصاد رژیم مطلقه فقاهتی با همان رشد منفی بیش از 7% گذشته خود در سال 94 ادامه پیدا کند. بطوریکه محمد رضا نعمت زاده وزیر صنعت و معدن و تجارت دولت یازدهم، اعلام کرد که 50%از واحدهای صنعتی کشور متوقف میباشد و با رکود مطلق مواجه هستند.
حاصل این امر باعث گردید تا در سال 94 جمعیت بیکاران ایران طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی به 5/5 میلیون نفر برسد و آمار معتادان رسمی ایران در سال 94 به بیش از 5/4 میلیون نفر برسد و آمار حاشیه نشینهای شهری ایران در سال 94 به بیش از 12 میلیون نفر برسد و آمار جمعیت افراد زیر خط فقر در سال 94 در ایران به بیش از 15 میلیون نفر برسد و در عرصه فسادهای چند لایهای درون حکومت طبق آمار جهانی کشور ایران در سال 94 در بین 174 کشور جهان به مرتبه 136 صعود پیدا کند.
فراموش نکنیم که در دوران 8 ساله دولت نهم و دهم محمود احمدی نژاد به علت فروش نفت بشکهای بالاتر از 120 دلار تنها درآمد نفتی دولت نهم و دهم به بیش از 700 میلیارد دلار بشود، که خود این مبلغ، بیش از دو برابر کل درآمد نفتی ایران از آغاز کشف چاههای نفتی الی زماننا هذا میباشد (هر چند بیش از 80% این دلارهای نفتی صرف پروژه هستهای رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت الیگارشی سپاه در هوس نیل رسیدن به جایگاه کره شمالی در منطقه خاورمیانه گردید).
در سال 94 به موازات تکوین و تثبیت پروژه برجام، جنگ داخلی بین جناحهای درونی قدرت در عرصه شطرنج تقسیم باز تقسیم درونی قدرت، تشدید گردید، تا آنجا که «جناح چهل تیکه راست»، در ادامه پروسه شقه شقه شدن قبلی خود، علاوه بر اینکه جناح افراطی راست، تحت هژمونی جبهه پایداری و مصباح یزدی، تلاش کردند تا جهت شکست پروژه برجام تحت عنوان دلواپسان، همه تیرهای درون خرجین خود را هزینه کنند (از موشک پرانیهای سپاه تا آتش زدن سفارت عربستان و تظاهرات و غیره) با همه این احوال، روند شقه شقه شدن آنها ادامه پیدا کرد، تا آنجا که جهت مشارکت در انتخابات مجلس دهم که بزرگترین نهاد تبلیغاتی و سهمخواهی و نمایش قدرت این جناح در طول مجلس هفتم و هشتم و نهم بوده است، پس از ماهها تلاش، نتوانستند حتی به صورت نمایشی هم که شده، مانند انتخابات قبلی مجلس یک لیست مشترک بدهند. بطوریکه نگاهی به لیست نهائی ائتلاف اصولگرایان، برای رقابت در انتخابات مجلس دهم در اسفند ماه 94 در شهر تهران، این بازار شام هژمونی طلبانه جناح راست در سه شاخه راست سنتی و راست افراطی و راست اعتدالی، به وضوح به نمایش گذاشته شد؛ و سهمخواهی هر یک از جناحهای سه گانه جریان راست در این نمایش مادیت پیدا کرد. بطوریکه سر فهرست این لیست، مرتضی آقا تهرانی دبیر کل جبهه پایداری مصباح یزدی و معلم اخلاق جلسات هیئت دولت نهم و دهم که از طرفداران جریان راست افراطی میباشد قرار دارد، و اسامی این لیست نمایندگانی از: جامعه روحانیت، جبهه پایداری، جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان، جبهه پیروان خط امام و رهبری، تشکلهای همسو با محمد باقر قالیباف، همسویان با محسن رضائی، تشکیل میدهند.
از این لیست 36 نفره، 11 نفر سهم جبهه پایداری شده است که بالاتر از 36% است؛ و رهپویان و ایثارگران 26% و یاران احمدی نژاد 6% هستند. که خود این آمار نشان میدهد که در کانتکس سهمخواهی جریانهای سه گانه جناح راست از قدرت، جریان راست افراطی، مجموعا 68% از این لیست انتخاباتی در تهران مدعی سهمخواهی هستند. (36% جبهه پایداری بعلاوه 26% رهپویان و ایثار گران بعلاوه 6% یاران احمدی نژاد) در صورتی که جریان راست سنتی تحت هژمونی جامعه روحانیت از این لیست تنها سهم 6 درصدی و حزب موتلفه سهم 13 درصدی و جبهه پیروان امام و رهبری از این لیست سهم 3 درصدی نصیبش شده است که جمع این سه تشکیلات جریان راست سنتی، که شامل: جامعه روحانیت، حزب موتلفه، جبهه پیروان امام و رهبری، میشوند 23% میشود. با مقایسه سهم 68 درصدی جناح راست افراطی از این لیست، که شامل جبهه پایداری، جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان، جبهه یکتا (طرفداران احمدی نژاد) میباشند، خود نشان دهنده پلاریزاسیون جدیدی، در مرحله پسابرجام در سال 94 در میان جناح راست میباشد.
بطوریکه مطابق این پلاریزاسیون، با حاکمیت جریان تندرو تحت هژمونی جبهه پایداری و محمد تقی مصباح یزدی، دوران میدانداری و هژمونی جریان سنتی تحت هژمونی جامعه روحانیت، که با فوت مهدوی کنی ضربه استراتژیک خورده بود، به پایان رسیده است؛ لذا از سال 94 و در مرحله پسابرجام، دیگر این جریان افراطی جناح راست تحت هژمونی جبهه پایداری و مصباح یزدی و الیگارشی سپاه است، که رهبری جناح راست را در دست دارند؛ و جناح سنتی تحت رهبری محمد یزدی و موحدی کرمانی و جنتی و غیره جناح مغلوب میباشند.
در همین راستا است که میتوانیم نتیجه بگیریم که در سال 94 «به علت توافق هستهای برجام، یک پلاریزاسیون یا قطببندی جدیدی در جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی صورت گرفته است، که تقریبا از بعد از فوت خمینی که اولین پلاریزاسیون بزرگ جناحهای قدرت - پس از خروج جناح منتظری - تکوین پیدا کرد، بی بدیل میباشد.» چراکه منهای تکوین جریان راست اعتدالی تحت مدیریت علی لاریجانی و علی مطهری و حسن روحانی، خود هژمونی جریان راست افراطی بر جناح راست درون قدرت حاکمیت و عقبنشینی جریان راست سنتی تحت هژمونی جامعه روحانیت، در این تندپیچ تاریخی (به علت شرایط خودویژه خامنهای و جنگ رقابت قدرت در نوک پیکان هرم قدرت رژیم مطلقه که بین هاشمی رفسنجانی و خامنهای در حال اعتلا میباشد) خود نشان دهنده حساسیت این شرایط خودویژه جنگ جناحهای قدرت در درون حاکمیت میباشد.
فراموش نکنیم که در این شرایط الیگارشی سپاه و حزب پادگانی خامنهای تلاش میکنند، تا از آب گلآلود، مرحله پسابرجام، جهت ترمیم قدرت از دست رفته دوران دولت نهم و دهم، حداکثر ماهی مورد نیاز خود را بگیرند تا در آینده، حتی در خلاء خامنهای بتوانند هژمونی سیاسی، اقتصادی، اداری، نظامی و انتظامی خود را پایدار سازند. در سال 94 به علت «انتخابات دو قلوی اسفندماه» از آنجائیکه جناحهای درونی قدرت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود، نیازمند به جنبش دانشجوئی به عنوان اهرم فشار از پائین جهت چانهزنی در سهمخواهی قدرت در بالا بودند، باعث گردید، تا صحنه دانشگاههای کشور، بازار گرم رقابت بین جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی، جهت یارگیری بشود زیرا، 5/4 میلیون نفر دانشجوی کشور به همراه، 10 میلیون نفر افراد خانواده این دانشجویان، میتواند تعیین کننده موازنه تقسیم قدرت در درون جناحهای حاکمیت بشود؛ و در موضع آلترناتیوی با حزب پادگانی خامنهای قرار گیرند، که دارای 300 هزار کادر حرفهای به همراه 5/1 نفر اعضای خانواده و بستگان آنها میباشند.
قطعا در این رابطه جنبش دانشجوئی با 5/4 میلیون نفر عضو، به همراه 10 میلیون نفر اعضای خانواده و بستگان آنها میتوانند در انتخابات و رقابت جناحهای درونی قدرت و در صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت، حرف اول و تعیین کننده بزنند و فصل الخطاب بشوند. به همین دلیل جناحهای درونی قدرت، در مرحله انتخابات مهمترین اهرمی که میکوشند در این رابطه به کار گیرند، اهرم جنبش دانشجوئی است؛ و هر جریانی از جناحهای درونی قدرت نیز میکوشد تا بر پایه جایگاه قدرت خود در رژیم، از جنبش دانشجوئی در راستای اهداف سهمخواهی خود یارگیری نماید.
به همین دلیل در سال 94 به خصوص از نیمه دوم و بالاخص از 16 آذر، بازار رفت و آمد سردمداران قدرت برای یارگیری از دانشگاهها گرم شد؛ و به موازات آن به قول مولوی، «جنگ خر فروشان هم به دانشگاهها منتقل گردید» ولی با همه این احوال، برعکس سال 88 ریزش تضادهای درونی قدرت، نتوانست جنبش دانشجوئی ایران را که از سال 88 الی زماننا هذا در رکود به سر میبرد، از رکود خارج کند. که البته دلیل این امر آن است که.
اولا جنبش دانشجوئی ایران به علت معامله شیخ حسن روحانی با خامنهای در چارچوب برجام و «وجه المعامله قرار دادن، آزادی زندانیان سیاسی و شکست حصر سران جنبش سبز» که روحانی در مرحله کاندیداتوری انتخابات دولت یازدهم وعده آن به جنبش دانشجوئی داده بود، باعث گردید، تا جنبش دانشجوئی ایران شعارهای 16 آذر شیخ حسن روحانی در حمایت جنبش دانشجوئی، به قول شریعتی فریادهای بی ربط، شاغلام برای پنهان کردن داستان دزدی خروس بهمن آباد تفسیر کنند.
ثانیا جنبش دانشجوئی ایران، در چارچوب تجربه 30 سال گذشته خود دریافته است، که حمایت جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی، از جنبش دانشجوئی تنها محدود به دوره انتخابات و صحنه تقسیم قدرت بین خودشان میشود، نه بیشتر از آن؛ و اختلاف بین جناحهای درونی قدرت بر سر جنبش دانشجوئی، تنها در شعار جهت کسب حمایت این جنبش در عرصه سهمخواهی بیشتر قدرت است و گرنه آنچنانکه جنبش دانشجوئی، «در جریان قیام 18 تیر ماه 78 خود دریافت» آن زمانی که جناحهای درونی قدرت، جنبش دانشجوئی ایران را در راستای کسب حقوق مردم ایران بینند، نه قدرت خود، در سرکوب این جنبش، دیگر بین خامنهای و سید محمد خاتمی یا شیخ حسن روحانی و قالیباف و غیره، تفاوتی وجود ندارد، همه آنها همدست و همداستان میشوند.
والسلام