جنبش «خودبنیاد» کارگری ایران
در شرایط امروز جامعه بزرگ ایران با کدامین مکانیزم در عرصه «خودسازماندهی» حرکت میکند؟ - قسمت اول
اگر مسئولیت محوری پیشگام و یا پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در جبهه بزرگ «آزادیخواهانه» (طبقه متوسط و اقشار میانی شهری) و جبهه «برابریطلبانه» (طبقه زحمتکشان شهر و روستا) آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در درس نهم اسلامشناسی ارشاد (برخیزید گامی فراپیش نهید) مطرح میکند، «هدایتگری جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه) تعریف نمائیم» (نه مسئولیت رهبری کردن جنبشهای پیشرو آنچنانکه در 78 سال گذشته جریانهای سه مؤلفهای پیشاهنگی از تحزبگرایانه لنینیستی تا چریکگرائی رژی دبرهای و تا ارتش خلقی مائوئیستی جهت کسب قدرت سیاسی و جهت جایگزین کردن موتور کوچک به جای موتور بزرگ یا جایگزین کردن حزب به جای طبقه و جنبشهای پیشرو بر طبل آن میکوبیدهاند) بدون تردید این مسئولیت «هدایتگری» جنبشهای پیشرو توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید هم در عرصه «حرکت عمودی» (جنبشهای برابریطلبانه زحمتکشان شهر و روستا) و هم در عرصه «حرکت افقی» (جنبشهای آزادیخواهانه اقشار میانی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) هم زمان در دو مؤلفه «نظری و عملی» صورت بگیرد.
هر چند که در رویکرد پیشگامی (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) برعکس رویکرد پیشاهنگی (حزب – دولت لنینیستی و چریکگرائی رژی دبرهائی و ارتش خلقی مائوئیستی) آموزش «نظری و عملی دموکراتیک» (دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی) تنها باید در عرصه پراتیک اجتماعی و پراتیک اقتصادی و پراتیک سیاسی و اعتصابات انجام بگیرند (نه در خانههای تیمی و کمیتههای حزبی و واحدهای ارتش خلقی و آزادیبخش داخل و خارج از کشور) و پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) هرگز و هرگز و هرگز نمیتوانند هیچ شکل سازمانیابی و هیچ تئوری نظری از قبل تعریف شده در عرصه هدایتگری خود بر جنبشهای پیشرو افقی و عمودی جامعه ایران تزریق نمایند، بلکه وظیفه محوری پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در عرصه «هدایتگری جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» بر این امر قرار دارد که با «حضور میدانی در عرصه جنبشهای پیشرو عمودی و افقی در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن عرصه میدانی، به کشف دیالکتیک مشخص یا کنکرت آن جنبشها بپردازند؛ و توسط آن شکل سازمانیابی و تئوری حرکت آن جنبشها را کشف نمایند» (نه اینکه شکل سازمانیابی آن جنبشها را بسازند).
فراموش نکنیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین به تاسی از معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی بر «پراکسیس» به عنوان «فلسفه معرفتی و عملی قرآن» تکیه داشتهایم و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته حیات درونی و برونی خود تلاش کرده است تا «پراکسیس در رویکرد قرآن» را جایگزین «فلسفه ذهنی» (هزاران ساله یونانیزده گذشته) پیشگامان بکند؛ و بر این باوریم که فلسفه قرآن، فلسفه پراکسیس است نه فلسفه ذهنگرایانه یونانیزده ارسطو و افلاطونی. «در رویکرد قرآن پراکسیس همان عمل هدفمند یا عمل صالح میباشد که خاص انسان است و بر پایه معرفت مقدم برعمل انسان حاصل میشود» (حملوا عقولهم علی اسیافهم – امام علی) و تفاوت انسان با حیوانات (آنچنانکه محمد اقبال میگوید) در جایگزینی همین معرفت به جای غریزه در عرصه «انجام عمل» تعریف میشود.
بنابراین در رویکرد قرآن پراکسیس هر گونه عملی نیست بلکه تنها عملی در دیسکورس قرآن پراکسیس میباشد که مؤخر بر معرفت باشد و به همین جهت است که پراکسیس از نظر قرآن «عمل هدفمند یا عمل صالح» در مقابل «عمل خاسر» میباشد. از نظر قرآن پراکسیس آنچنانکه زائیده معرفت و شناخت انسان میباشد خود عامل معرفتساز برای انسان نیز هست. همچنین پراکسیس از نظر قرآن یک فعالیت عینی میباشد نه فعالیت صرف ذهنی ارسطوئی و افلاطونی. در رویکرد قرآن پراکسیس تنها بستر انسانساز است؛ و به همین دلیل است که «در رویکرد قرآن پراکسیس در رابطه با انسان هم عین تغییر میدهد و ذهن»؛ و انسان تنها با پراکسیس است که میتواند جهان خارج از طبیعت و جامعه و تاریخ و خود را تغییر بدهد و بسازد؛ و انسان در بستر پراکسیس در رویکرد قرآن است که آنچنانکه جهان و جامعه و تاریخ را میسازد، خود را هم میسازد. پس پراکسیس در رویکرد قرآن هم میتواند جهان و جامعه و انسان را تغییر بدهد و هم میتواند صحت و سقم معرفت انسانی را مشخص سازد.
در قرآن هرگز (برعکس رویکرد یونانیزده افلاطونی و ارسطوئی) بر «سیستم فلسفی» به عنوان یک «جهانبینی» تکیه نمیکند. «توحید» در قرآن به عنوان یک سیستم فلسفی یونانیزده ذهنی نیست و در همین رابطه است که آنچنانکه در فلسفه حج (به عنوان بزرگترین پروژه تمرین توحید پیامبر اسلام) شاهد هستیم، توحید در نمایشگاه بزرگ حج (که در تمامی مراحل آن از طواف تا سعی و تا وقوف عرفات و مشعر و منی و بالاخره رمی و قربانی همه عمل یا پراکسیس میباشد) به عنوان پراکسیس به نمایش گذاشته میشود؛ و همه مسلمانان موظف به انجام آن هستند؛ بنابراین در این رابطه است که در رویکرد قرآن آنچنانکه در حج شاهدیم «خود توحید به عنوان پراکسیس میباشد نه عمل صرف ذهنی» (آنچنانکه فلسفه یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی تبلیغ مینمایند). لذا از اینجاست که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «در رویکرد قرآن پراکسیس به عنوان سیستم فلسفی مسلمانان میباشد» و بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که در رویکرد قرآن پراکسیس به سه شاخه:
1 - پراکسیس طبیعی یا کار.
2 - پراکسیس اجتماعی یا مبارزه و جهاد.
3 - پراکسیس انسانی و پراکسیس باطنی یا خودسازی نفسانی، قابل تقسیم میباشد.
بنابراین «پراکسیس در رویکرد قرآن هم توضیح واقعیت است و هم دعوت به عمل اعم از عمل اجتماعی و عمل باطنی و عمل طبیعی یا کار مبارزه و عبادت میباشد»؛ بنابراین در رویکرد قرآن «انسان واقعی» نه در ذهنش تعریف میشود (آنچنانکه ارسطو میگفت) و نه در روحش (آنچنانکه فلاسفه یونان اعتقاد داشتند). همچنین در رویکرد قرآن شناخت انسان از پراکسیس حاصل میشود نه از عمل مجرد و انتزاعی و صغری و کبری ذهنی.
باری با پراکسیس است که جهان تغییر میکند؛ و با پراکسیس است که جامعه تغییر میکند؛ و با پراکسیس است که انسان ساخته میشود؛ و از اینجاست که قرآن در تعریف انسان (در اسطوره سمبلیک داستان آدم و بهشت) و حتی در داستان ابراهیم خلیل (از بتشکنی تا ذبح اسماعیل) همه جا از پراکسیس شروع میکند و با پراکسیس تمام میشود؛ و باز به این دلیل است که در رویکرد قرآن «انسان پروژه ناتمام است» و دائماً در حال «شدن» است و لذا تعریفناپذیر میباشد و «انسان در قرآن تاریخ دارد نه ذات» آنچنانکه ارسطو اعتقاد داشت؛ و اصلاً خود قرآن در بستر پراکسیس 23 ساله پیامبر اسلام در عرصه جامعهسازی و انسانسازی تکوین پیدا کرده است؛ و این به معنای آن است که برعکس مثلاً مثنوی مولوی که در کنج خانه و خانقاه (خارج از عرصه پراکسیس) تکوین پیدا کرده است بدون تردید اگر قرآن هم مانند مثنوی مولوی در تکوین خویش نیازی به پراکسیس نمیداشت در سطح یک کتاب باطنی و خانقاهی باقی میماند.
بنابراین اگر قرآن آنچنانکه نهرو میگوید توانست برای کمتر از 50 سال تمامی بشریت کره زمین را دگرگون کند و بزرگترین تمدن بشری را به نمایش بگذارد فقط و فقط به علت همان جوهر پراکسیسی آن میباشد؛ و لذا به همین دلیل بوده است که پیامبر اسلام چه در مکه و چه در مدینه تمامی تلاشش بر این امر قرار داشته است تا به جای سیستمهای فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی «پراکسیس» را به عنوان فلسفه عملی مسلمانان در سه عرصه «طبیعی یا کار» و اجتماعی یا «مبارزه و جهاد» و انسانی یا «خودسازی نفسانی و باطنی» قرار بدهد.
در این رابطه است که از مشخصههای اصلی پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) همین مسلح بودن به پراکسیس به عنوان فلسفه عملی در سه مؤلفه «پراکسیس طبیعی یا کار» و «پراکسیس اجتماعی یا مبارزه» و «پراکسیس باطنی یا خودسازی» میباشد؛ یعنی همان حقیقت بزرگی که معلم کبیرمان شریعتی در جزوه «خودسازی انقلابی» (که در فرایند پسا آزادی از زندان نوشته است) مطرح مینماید؛ بنابراین در چارچوب رویکرد پراکسیسی پیشگامان است که جهت تعریف «مکانیزم سازمانیابی» جنبش کارگری و یا جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نباید از قبل به صورت «انطباقی و ذهنی و خارج از عرصه میدانی به تعریف مکانیزمهای سازمانیابی برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بپردازیم» بلکه برعکس باید در عرصه «پراکسیس افقی» جنبشها و بر پایه تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن جنبش خاص «نوع مشخص مکانیزم سازمانیابی» آن جنبشها را کشف کنیم (نه بسازیم و یا اختراع کنیم و نه به صورت وارداتی از دیگر جوامع وام بگیریم).
یادمان باشد که در عرصه اعتلای جنبش کارگری ایران در سالهای 96 و 97 هم شکل سازمانیابی و هم تئوری مبارزه حتی جنبشهای کارگاهی کارگران ایران متفاوت بود. بطوریکه دیدیم (پس از حذف کامل دو سندیکای مستقل اتوبوس واحد و نیشکر هفت تپه) شکل سازمانیابی و تئوری حرکت و مبارزه جنبش کارگران هپکو و آذرآب با شکل سازمانیابی و تئوری حرکت و مبارزه جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز متفاوت بود؛ و این به معنای آن است که اگر پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) میخواهند در عرصه مسئولیت محوری خود یعنی «هدایتگری» (جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) با رویکرد «تطبیقی» برخورد کنند نه رویکرد «انطباقی» (پیشاهنگی تحزبگرایانه لنینیستی و چریکگرائی رژی دبرهای و ارتش خلقی مائوئیستی 78 سال گذشته) باید علاوه بر حضور میدانی (نه حضور شبکههای مجازی و یا حضور در امپراطوری خبری بنگاههای به اصطلاح اصلاحطلبانه بی بی سی و یا بنگاههای رژیم چنج بوقهای امپریالیسم خبری آمریکا و یا نشستن در خارج از کشور و صدور فتوا و دستور برای جنبشهای پیشرو ایران) کار خود را «کشف دیالکتیک مشخص و شکل سازمانیابی مشخص و تئورییابی و تئوریپردازی مشخص بدانند» نه تزریق تئوریهای وارداتی که جوامع دیگر تجربه کردهاند و گروههای اجتماعی جامعه ایران از آن بیگانه میباشند و البته (در 150 سال عمر حرکت تحولخواهانه گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران) تزریق انطباقی آن تئوریهای وارداتی نشان داده است که (برای جامعهای که نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا در سال 1906 به انجام رسانیده است و برای جامعهای که پیشقراول جنبشهای رهائیبخش کشورهای پیرامونی در قرن بیستم یعنی قرن مبارزه رهائیبخش و قرن مبارزه ضد استعماری و در مرحله پسا جنگ بینالملل دوم بر علیه امپریالیسم جهانی تحت هژمونی امپریالیسم پیر بریتانیا و امپریالیسم تازه نفس هار آمریکا در دهه 30 تحت رهبری دکتر محمد مصدق معمار ملی کردن صنعت نفت ایران بوده است و برای جامعهای که تکوین و ظهور جنبش سندیکائی مستقل آن به درازای عمر انقلاب مشروطیت میرسد) حاصلی جز نابودی این جنبشهای «خود بنیاد» مطالباتی صنفی و اجتماعی و سیاسی نخواهد داشت.
آنچنانکه دیدیم در دوران سیاه حکومت پهلوی اول و در دهه پسا شهریور 20 که دوران بازتولید مشروطیت سوم در جامعه بزرگ ایران بود، همین رویکرد انطباقی و وارداتی از انقلاب اکتبر روسیه توسط سلطه احزاب پیشاهنگی لنینیستی بر جنبشهای خودبنیاد و خودسازمانده و خودگردان و خودسامانده جامعه بزرگ ایران باعث نابودی تمامی این جنبشهای خودبنیاد و خودسازمانده گردید. به طوری که در این رابطه کافی است تا عنایت داشته باشیم که در روز 28 مرداد که لمپن پرولتاریای شهر تهران (با تحریک و برنامهریزی سیدابوالقاسم کاشانی و سیدمحمد بهبهانی نماینده بروجردی و تحت هژمونی طیب و حاج اسماعیل رضائی و رمضان یخی و شعبان بیمخ) در خیابانهای تهران با سر چوب کردن لباس زیر زن مصدق رژه میرفتند و شعار: «هل من رقیب» سر میدادند، کوچکترین اثری از جنبشهای خودبنیاد و خودسازمانده و خودسامانگری که در دهه 30 در جریان ملی کردن صنعت نفت تحت رهبری مصدق (همان مصدقی که در بیدادگاه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم گفت: «گناه بزرگ من این است که بساط بزرگترین امپراطوری جهان را در ایران برچیدم» و سکاندار و پیشقراول تمامی جنبشهای رهائیبخش کشورهای پیرامونی جهان در قرن بیستم و در فرایند پسا جنگ بینالملل دوم بود) نبود و برای فهم اوج فاجعه و مصیبت، شما را دعوت میکنیم به خواندن این اشعار عارف قزوینی که برای شما هم فال است و هم تماشا البته خود این ابیات عارف قزوینی نمایش و پرچم رویکرد انطباقی و وارداتی 150 ساله پیشاهنگی در سه مؤلفه تحزبگرایانه حزب – دولت لنینیستی و رویکرد موتور کوچک با موتور بزرگ چریکگرائی مدرن رژی دبرهائی و رویکرد جنگ درازمدت آزادیبخش داخلی ارتش خلقی مائوئیستی میباشد.
ای لنین ای فرشته رحمت / کن قدم رنجه زود بیزحمت
تخم چشم من آشیانه توست / هین بفرما که خانه خانه توست
یا مسخر کنش و یا آباد / رحمت حق بر امتحان تو باد
بلشویک است خضر راه نجات / بر محمد و آل او صلوات
ادامه دارد