جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی 114 مرکز صنایع نفت و گاز، پتروشیمی و پالایشگاه، در 15 استان کشور چه درسهائی به همراه داشته است؟ - قسمت سوم
پر پیداست که «برداشتن این دیوار چین تفرقهانداز بین کارگران (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته) تنها در بستر یک جنبش درازمدت و فراگیر مطالباتی – سیاسی اردوگاهی (نه گروهی و نه طبقهای صرف) امکانپذیر میباشد». اضافه کنیم که در رویکرد ما در طول 45 سال گذشته (از سال 55 الی الان) چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین، «بین جنبش مطالباتی و جنبش سیاسی یا بین فرایند مطالباتی و فرایند سیاسی مبارزه کنشگران (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران چه در بخش کنشگران اقشار میانی و چه در بخش اردوگاه کار و زحمت پائینیهای جامعه بزرگ ایران) دیوار چین وجود ندارد». چراکه پیوسته بر این باور بودهایم که هر گونه جنبش مطالباتی که صورت فراگیر و اردوگاهی (چه جوهر صنفی و چه جوهر مدنی) داشته باشد، از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی به علت رویکرد حذفی و سلبی و سرکوبگرایانهای (بر پایه ناتوانی و جوهر دسپاتیزم و فساد گسترده سیستمی و ساختاری) که دارد، توان پاسخگوئی به مطالبات حداقلی مردم ندارد و به همین دلیل خود به خود این جنبشهای مطالبهمحور مردم ایران بدل به جنبشهای سیاسی میشوند.
در همین رابطه است که در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودهایم که این رژیم مطلقه فقاهتی در برابر هر گونه جنبش کارگاهی و صنفی و مدنی که قرار گرفته است، با امنیتی کردن و سرکوب کردن و عدم پاسخگوئی و عدم عقبنشینی در برابر آنها شرایط برای سیاسی کردن آنها را به دست خود فراهم کرده است؛ و همچنین در طول 42 سال گذشته حتی برای نمونه یک جنبش مطالباتی صنفی و مدنی در کشور ایران نداشتهایم که توسط رژیم مطلقه فقاهتی سرکوب نشده باشد، از جنبش کامیونداران تا جنبش ضد حجاب اجباری زنان و تا جنبشهای صنفی کارگران و پرستاران و معلمان و بازنشستگان و جنبش آزادیخواهانه دانشجویان و حتی جنبش محیط زیست و جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی و حتی جنبشهای حکومتی (مثل جنبش سبز سال 88) و غیره و غیره همه آنها بدون استثناء با سرکوب و امنیتی کردن و عدم پاسخگوئی به مطالبات و عدم عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر مطالبات مردم نگونبخت ایران بدل به جنبشهای سیاسی شدهاند.
از اینجا است که (برعکس رویکرد جریانهای مارکسیستی خارجنشین که پیوسته در چارچوب استراتژی کسب قدرت سیاسی از بالا بر محور جریان خاص خود هر گونه جنبش مطالباتی در اردوگاه بزرگ کار و زحمت و اقشار میانی جامعه بزرگ ایران را بیفایده و غیر سوسیالیستی میدانند و جنبش سیاسی را تنها در راستای تکوین حزب کمونیست تحت رهبری جریان خاص خود تعریف میکنند) باید بگوئیم که آنچنانکه 150 سال حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران نشان داده است، «تنها در بستر جنبشهای مطالباتی صنفی و مدنی است که میتوان به اتحاد و سازماندهی فراگیر اردوگاهی جهت سیاسی کردن این جنبشها دست پیدا کرد، نه از طریق تزریق حزب نخبگان از بالا، آنچنانکه لنین مطرح میکند.»
یادمان باشد که بیتفاوتی حزب توده در دهه 20 نسبت به جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین (در بستر جنبشهای مطالباتی و مدنی) و تلاش این حزب جهت تزریق حرکت دستوری تحزبگرایانه از بالای این حزب بر پراکسیس اجتماعی و مدنی و صنفی اردوگاه بزرگ زحمتکشان ایران باعث گردید که حتی پروسه جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین مطالباتی و مدنی که از مشرو طیت در جامعه ایران تکوین پیدا کرده بود، حذف و نابود بشوند.
باری، اگرچه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر خود با بهرهبرداری از رویکرد شکاف و تفرقهاندازی و رویکرد حذفی خود در میان بخشهای رسمی و غیر رسمی کارگران ایران، مانع از شکلگیری تشکلهای متحد و نیرومند سراسری و اردوگاهی و طبقاتی بین زحمتکشان ایران شده است، ولی بدون تردید «شکاف بین کارگران رسمی و غیر رسمی در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاههای کشور (توسط رژیم مطلقه فقاهتی) یکی از عظیمترین شکافهای موجود بین کارگران رسمی و غیر رسمی میباشد». بدین خاطر «پیشقدم شدن کارگران پیمانی و پروژهای در جنبش اعتصابی کمپین 1400 یک ابتکار و گام عظیم در راستای از میان برداشتن این دیوار چین بود ولی متاسفانه به علت ترفندهای مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و به علت عدم آگاهی کارگران رسمی نسبت به رویکرد اتحاد ستیز و تشکیلات ستیز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این رویکرد کارگران پروژهای – پیمانی در کمپین 1400 نتوانست به بار بنشیند، باشد که در جنبشهای آینده کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهها، آنها بتوانند به وحدت کامل دست پیدا کنند.»
سادساً خود مفاد بیانیه 9 مادهای اعلام شده توسط شورای سازماندهی اعتراضات کارگران (که در جایگاه رهبری خودجوش جنبش اعتصابی کارگران پروژهای – پیمانی کمپین 1400 قرار داشتند) نشان میداد که اعتصاب کارگران پروژهای – پیمانی نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهها (که در تیرماه 1400 تحت عنوان کمپین 1400 شکل گرفت و در ادامه جنبش اعتصابی مرداد ماه سال 1399 همین کارگران بوده است) «فصلی جدیدی در مبارزات 42 ساله جنبش کارگری و جنبشهای مطالباتی و مدنی و صنفی و جنبشهای اجتماعی برابریطلبانه و آزادیخواهانه جامعه بزرگ ایران بوده است». عنایت داشته باشیم که در بیانیه نه مادهای شورای سازماندهی اعتراضات کارگران (که رهبری جنبش اعتصابی کارگران پروژهای و پیمانی کمپین 1400 در دست داشتند) با عنوان کمپین یا کارزار 1400 آغاز شد، به فراخوانی در فضای مجازی و کانالهای مرتبط با کارگران معترض صنایع نفتی و گازی و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور پرداخت؛ و البته در همین فراخوانی بود که شورای سازماندهی اعتراضات کارگران مدعی شد که این جنبش اعتصابی ابتدا مدت ده روز جنبه اخطاری دارد و در صورتی که ما به مطالبات اعلام شده در این بیانیه نرسیم از نهم تیرماه با شکلی فراگیرتر به این اعتصاب ادامهخواهیم داد.
حال اگر همین اولتیماتوم و یا اتمام حجت فوق را در کنار مفاد 9 مادهای این بیانیه قرار بدهیم و جنبش اعتصابی کمپین 1400 کارگران پروژهای – پیمانی را در ادامه جنبش اعتصابی همین کارگران در مرداد ماه سال گذشته (سال 1399) بدانیم، بیشک بیانیه امسال آنها برای ما یک حقیقت بزرگ را آفتابی میکند و آن اینکه رهبری خودجوش این جنبش اعتصابی بر پایه جمعبندی که نسبت به شکست حرکت خود در سال گذشته (در راستای کسب تمامی آیتمهای مطالبات اعلام شده آنها) داشتهاند، به درستی دریافته بودند که:
الف – علت و دلیل شکست جنبش مطالباتی مرداد ماه سال گذشته آنها مولود و سنتز عدم توازن قوا در عرصه میدانی بوده است.
ب- همچنین دریافته بودند که خود جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین مطالباتی کارگران پروژهای – پیمانی (گرچه به لحاظ کمی نزدیک به چهار برابر تعداد کارگران رسمی صنایع فوق میباشند، زیرا جمعیت کارگران پروژهای – پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاه 120 هزار نفر میباشد، در صورتی که جمعیت کارگران رسمی این صنایع 37 هزار نفر است) «ولی به لحاظ جایگاه تولیدی و به لحاظ تفرقه کارگاهی و به لحاظ پراکندگی کار آنها و به لحاظ عدم تشکیلات و سازماندهی بین آنها و به لحاظ موقت بودن مدت کار آنها، این کارگران پروژهای – پیمانی فینفسه حتی اگر 120 هزار نفر آنها هم به جنبش اعتصابی بپیوندند، نمیتوانند توازن قوا در عرصه میدانی در برابر کارفرما و پیمانکاران به سود خود تغییر بدهند» و آنها را در برابر قبول مطالبات اعلام شده خودشان وادار به عقبنشینی بکنند.
ج – همچنین دریافته بودند که تا زمانی که جنبش کارگران رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی به حرکت آنها نپیوندند، بدون پیوند جنبش کارگران رسمی (آنچنانکه در فرایند پسا 17 شهریور 57 تجربه کرده بودند) امکان تغییر توازن قوا با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برای آنها وجود ندارد.
د – همچنین دریافته بودند که جنبش اعتصابی کارگران پروژهای – پیمانی «به علت سختی کار و فشار طاقتفرسای محیط کار و عدم توانائی مالی، توان مبارزه درازمدت اعتصابی ندارند». بدین ترتیب آنها بر این باور بودند که «با فرسایشی و درازمدت شدن مبارزه مطالباتی این جنبش، زمان به ضرر آنها و به سود حاکمیت و کارفرما و پیمانکاران مربوطهخواهد بود» و آنها «موفقیت جنبش اعتصابی مطالباتی خودشان را در کوتاهمدت شدن عمر این جنبش مطالباتی اعتصابی میدیدند». در نتیجه آنها بر این باور بودند که «برای کوتاهمدت کردن عمر این جنبش اعتصابی مطالباتی و یا به عبارت دیگر برای اینکه بتوانند از فرسایشی شدن یا درازمدت شدن عمر این جنبش اعتصابی مطالباتی جلوگیری نمایند، این کار مستلزم پیوند افقی جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین و مستقل اعتصابی – مطالباتی آنها با جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته اجتماعی برابریطلب و آزادیخواه و مطالباتی ایران (از جنبش کامیونداران تا جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان، جنبش زنان، جنبش دانشجویان، جنبش، پرستاران جنبش مزدبگیران و جنبش حاشیهنشینان غیره) میباشد.»
ه – همچنین رهبری خودجوش تکوین یافته از پائین این جنبش اعتصابی – مطالباتی دریافته بودند که برای دستیابی به توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و با کارفرمایان و پیمانکاران مربوطه آنها باید حرکتی سه مؤلفهای همزمان در پیش بگیرند:
نخست اینکه بتوانند به صورت عمودی شرایط بسیج و سازماندهی و پیوند با این جنبش اعتصابی – مطالباتی برای 120 هزار کارگر پروژهای – پیمانی شرکتهای نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاه فراهم بکنند (که برای فهم اهمیت این مهم تنها کافی است که بدانیم در جنبش اعتصابی سال جاری حداکثر 60 هزار نفر از کارگران پروژهای – پیمانی یعنی نصف کارگران پروژهای - پیمانی شرکت کردند و البته نصف دیگر آنها هم به این جنبش اعتصابی نپیوستند و سرکار خود حاضر شدند و به این بردگی تحمیلی سرمایهداری تن دادند)، بنابراین بدون تردید تنها همین آمار میتواند یکی از موانع مهم مسیر پیروزی این جنبش اعتصابی - مطالباتی برای ما عریان نماید.
دوم اینکه کنشگران این جنبش خودجوش و خودسازمانده و مستقل و خودرهبر تکوین یافته از پائین باید بتوانند «به صورت محوری (نه به صورت حاشیهای) 37 هزار نفر کارگر رسمی نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهها را در سطح رهبری خودجوش (نه در سطح کنشگری عادی صرف) این جنبش اعتصابی – مطالباتی وارد نمایند». پر پیداست که سختترین کار رهبری جنبش اعتصابی – مطالباتی کارگران پروژهای – پیمانی این بخش از مسئولیت آنها میباشد. چرا که بیشک «تا زمانی که کارگران رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی کشور در جایگاه رهبری جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین، اعتصابی – مطالباتی قرار نگیرند، هرگز و هرگز و هرگز حاضر نمیشوند تن به رهبری خودجوش و تکوین یافته از پائین جنبش اعتصابی – مطالباتی کارگران پروژهای – پیمانی بدهند.»
ادامه دارد