«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت پنجم

 

در خصوص «جنبش نافرمانی مدنی» مهاتما گاندی باید در نظر داشته باشیم که مشخصات «جنبش نافرمانی مدنی گاندی» عبارت بودند از:

الف - جنبش نافرمانی مدنی مهاتما گاندی دو مؤلفه‌ای بود یعنی هم «جوهر مقاومت منفی» داشت و هم «جوهر نافرمانی مدنی.»

ب – جنبش نافرمانی مدنی مهاتما گاندی در چارچوب خودویژگی‌های اجتماعی و تاریخی و اقتصادی و فرهنگی مردم شبه جزیره هندوستان تدوین و تنظیم شده بود؛ و در این رابطه بود که موفقیت مهاتما گاندی در پروژه «جنبش نافرمانی مدنی» در شبه جزیره هندوستان نشان داد که «خود جنبش نافرمانی مدنی یک شکل مبارزه است», لذا در تبیین و تعریف آن باید «شکل مبارزه را با جوهر مبارزه از هم جدا بکنیم»؛ و در «تعریف جوهر مبارزه، شکل جنبش نافرمانی مدنی را باید در جوامع مختلف به صورت سیال در نظر بگیریم؛ و هرگز برای تبیین تئوری جنبش نافرمانی مدنی در جوامع مختلف، نباید بر جوهر ثابتی تکیه بکنیم»؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که هرگز پروژه «جنبش نافرمانی مدنی» مانند یک کالا نیست که بتوانیم با تاسی از جوامع دیگر وارد جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بکنیم.

ج – هدف استراتژیک مهاتما گاندی در تکیه بر پروژه «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» در شبه جزیره هند عبارت بود از «بسیج همگانی توده‌های هندوستان جهت مبارزه منفی با استعمار هار بریتانیا» و البته عامل پیروزی و موفقیت مهاتما گاندی هم همان بسیج همگانی توده‌ای در مبارزه با استعمار انگلیس بود، چرا که مهاتما گاندی از همان آغاز بر این باور بود که در برابر قدرت سرکوب امپریالیسم هار بریتانیا و در شرایط حاکمیت استعمار مستقیم انگلیس بر شبه جزیره هندوستان، «تنها سلاحی که می‌تواند امپریالیسم انگلیس را به زانو درآورد، فقط و فقط و فقط بسیج توده‌های شبه جزیره هندوستان می‌باشد»؛ و بدین خاطر در این رابطه بود که مهاتما گاندی توانست در نبرد با استعمار انگلیس، توده‌های هندوستان را به صورت فراگیر و همگانی بسیج نماید؛ و رمز موفقیت گاندی در همین «پتانسیل بسیج کردن توده‌های هندوستان در مبارزه با استعمار انگلیس بود.»

بنا براین در این رابطه می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «وظیفه پیشگام و هدف استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در تعیین شکل مبارزه، باید فقط و فقط بسیج توده‌ها باشد؛ و در این رابطه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید شکل مبارزه را از جوهر مبارزه جدا نماید و به جنبش نافرمانی مدنی و جنبش مقاومت منفی باید تنها به عنوان یک شکل از مبارزه نگاه بشود»؛ و در تعریف تطبیقی (نه انطباقی) از جوهر «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» نسبت به جامعه ایران باید بر پتانسیل آن در راستای قدرت بسیج توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تکیه بشود.

یادمان باشد که علت شکست جنبش چریک‌گرائی مدرن و ارتش خلقی (از دهه 40 و 50 الی الان) در جامعه ایران به خاطر عدم پتانسیل آن شکل مبارزه در عرصه بسیج توده‌ای در جامعه ایران بود. هر چند که آن شکل مبارزه در همان دوران در جوامع دیگر آسیای جنوب شرقی و شمال آفریقا و آمریکای لاتین در عرصه بسیج توده‌ای دارای فونکسیون مثبتی بودند.

د – مهم‌ترین کاری که مهاتما گاندی در عرصه تعریف و تدوین پروژه «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» کرد این بود که دو شکل مبارزه «مقاومت منفی» و «نافرمانی مدنی» را با هم ترکیب کرد. عنایت داشته باشیم که استعمار هار انگلیس در شبه جزیره هندوستان صورت مستقیم داشت؛ و در چارچوب رویکرد امپریالیستی انگلستان بر آن کشور مستعمره، امپریالیسم بریتانیا تمامی مؤلفه‌های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و فردی و سیاسی جامعه بزرگ هندوستان را به چالش گرفته بود؛ و به همین دلیل مهاتما گاندی جهت بسیج همگانی توده‌های شبه جزیره هندوستان توانست بر دو شکل مبارزه «مقاومت منفی» و «نافرمانی مدنی» با جوهر مشترک تکیه نماید. توجه داشته باشیم که شکل مبارزه «جنبش نافرمانی مدنی» با شکل مبارزه «جنبش مقاومت منفی» متفاوت می‌باشند. هر چند که جوهر این دو جنبش می‌تواند مشترک باشند.

البته تفاوت جوهری دو شکل «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» در این است که در «جنبش مقاومت منفی» تنها توسط عدم استعمال یا عدم استفاده یا عدم خرید و غیره توده‌ها به صورت منفی مبارزه می‌کنند، به عبارت دیگر در «جنبش مقاومت منفی» مبارزه صورت اقدامی و ایجابی ندارد، در صورتی که در «جنبش نافرمانی مدنی» جنبش وارد عمل و اقدام ایجابی می‌شود، البته آن هم در شکل «غیر خشونت‌آمیز»، چراکه از مهمترین مشخصه «جنبش نافرمانی مدنی» غیر خشونت‌آمیز بودن این جنبش است. بطوریکه در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که «جنبش نافرمانی مدنی» هرگز در عمل و اقدام خود نباید وارد برخورد خشونت‌آمیز با دشمن بشود؛ و در همین رابطه است که مشخصه اساسی «جنبش نافرمانی مدنی» عبارتند از: مقاومت، مسالمت و مداومت، چرا که «جنبش نافرمانی مدنی» توسط دوری گزیدن از خشونت در مبارزه علاوه بر اینکه می‌توانند بسترسازی جهت سرکوب حاکمیت را سترون بکنند، توسط کاهش هزینه سرانه مبارزه، توانائی آن را پیدا می‌کنند تا شرایط برای «مشارکت همگانی توده‌ها در مبارزه با حاکمیت فراهم کنند.»

یادمان باشد که تمام دعاها برای آمین است و تمام اشکال مبارزه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران برای آن است تا توده‌های بیشتری را از انفعال‌گرائی بیرون بیاورند و به عرصه مبارزه بکشانند؛ که صد البته این مهم به انجام نمی‌رسد، مگر اینکه هزینه سرانه جنبش برای جامعه پائین بیاوریم و انجام این هدف استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تنها در گرو دوری گزیدن از خشونت‌گرائی در جنبش‌های توده‌ای است. هر چند که دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حاکمیت جهت بسترسازی برای سرکوب جنبش‌های توده‌ای تلاش وافر می‌کنند تا با مکانیزم‌های مختلف خشونت را به جنبش‌های توده‌ای تحمیل و تزریق نمایند؛ و به صورت مهندسی شده جنبش مسالمت‌آمیز توده‌ها را به خشونت واکنشی و عکس‌العملی وادار سازند. تجربه به خشونت کشانیدن تظاهرات آکسیونی 25 خرداد 88 در خیابان آزادی تهران که طبق گفته قالبیاف شهردار وقت تهران بیش از چهار میلیون نفر در حمایت از جنبش سبز میرحسین موسوی در آن شرکت کرده بودند و بزرگترین تظاهرات جنبش آکسیونی و اعتراضی تاریخ ایران به حساب می‌رفت، مشتی نمونه خروار می‌باشد که حزب پادگانی خامنه‌ای توسط تزریق مهندسی شده خشونت در 25 خرداد 88 در خیابان آزادی تهران نخستین بسترها جهت سرکوب همه جانبه جنبش سبز در سال 88 از حمله مغولی به خوابگاه‌های دانشجوئی گرفته تا برپائی کهریزک و خونین کردن سنگفرش‌های خیابان‌های تهران را فراهم نماید.

ه – بزرگ‌ترین هنر مهاتما گاندی در عرصه تلفیق دو «جنبش نافرمانی مدنی و جنبش مقاومت منفی» (و در عرصه تدوین و تعریف تطبیقی شکل یا اشکال تاکتیکی مبارزه برای دو جنبش تلفیقی نافرمانی مدنی و مقاومت منفی) در این امر قرار داشت که مهاتما گاندی در طول پروسس درازمدت جنبش‌های نافرمانی مدنی و مقاومت منفی خود پیوسته بر این باور بود که «شکل یا اشکال تاکتیکی مبارزه در هر جامعه‌ای باید از مردمان جامعه آموخت» یعنی هرگز نباید به صورت انطباقی یا وارداتی اشکال مبارزه تجربه شده موفق دیگر جوامع را به صورت مکانیکی بر جامعه خود تزریق کنیم (همان بلائی که جریان‌های سه مؤلفه پیشاهنگی حزب طراز نوین لنینیستی یا ارتش خلقی مائوئیستی و یا چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای در طول 76 سال گذشته، از شهریور 20 الی الان بر سر جنبش‌های خودانگیخته و خودجوش جامعه ما وارد ساخته‌اند).

مهاتما گاندی اعتقاد داشت که هیچ شکل مبارزه از پیش تعیین شده و از پیش تجربه شده نباید به صورت مکانیکی و انطباقی بر جنبش‌های خودانگیخته و خودجوش جوامع کنکریت و مشخص تزریق کرد، چراکه اگر تخم مرغ بدون نطفه هزار بار هم زیر بال‌های پرنده قرار بدهیم هرگز و هرگز از آن تخم مرغ جوجه‌ای بیرون نمی‌آید، اما برعکس اگر تخم مرغ دارای نطفه باشد حتی اگر زیر بال‌های مرغ هم قرار نگیرد، توسط حرارت یک لامپ در دستگاه جوجه‌کشی می‌توان از آن تخم مرغ جوجه تولید کرد. لذا به همین دلیل در عرصه فهم جایگاه جنبش دو مؤلفه‌ای «نافرمانی مدنی» و «مقاومت منفی» و فهم میزان فونکسیون آن در جامعه باید قبل از هر چیز «تحلیل مشخصی از شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آن جامعه داشته باشیم تا به این حقیقت دست پیدا کنیم که آیا اصلاً آن جامعه دارای نطفه یا پتانسیل مبارزه است یا نه

پس از فهم این حقیقت است که پیشگام یا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌توانند به تعریف شکل مبارزه و یا تعریف نوع جنبش و یا تعریف فرایند انقلاب و اصلاحات در آن جامعه بپردازند، چراکه تمامی این آیتم‌ها برای آن است که پیشگامان مستضعفین ایران بتوانند آن نطفه درون تخم مرغ را بدل به جوجه بکنند. لذا زمانیکه نطفه درون تخم مرغ نباشد، هر گونه بسترسازی برونی نمی‌تواند از آن تخم مرغ بدون نطفه برای ما ایجاد جوجه بکند؛ و این بزرگترین حقیقتی بود که جنبش‌های سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی ایران در 76 سال گذشته توان فهم آن را نداشتند، چرا که محصول نهائی جنش سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی ایران در 76 سال گذشته این بود که «پیشاهنگ بدل به بازیگر شده بود و توده‌ها بدل به تماشاگر»؛ و در این عرصه کار توده‌ها فقط کف زدن و تجلیل کردن از قهرمانان بود؛ و این بزرگترین موضوعی بود که مهاتما گاندی در رابطه با جنبش دو مؤلفه‌ای «نافرمانی مدنی» و «مقاومت منفی» به چالش کشید؛ زیرا مهاتما گاندی از آغاز با شعار اینکه «همه مردم را نمی‌توان کشت و همه مردم را نمی‌توان به زندان انداخت» بر این عقیده بود که «باید همه مردم را به صحنه آورد» و تا زمانیکه همه مردم به صحنه نیایند، بی‌شک جنبش‌ها چه جنبش مطالباتی باشند و چه جنبش دادخواهانه یا جنبش اعتراضی یا جنبش اعتصابی یا جنبش نافرمانی مدنی یا جنبش مقاومت منفی یا جنبش آکسیونی و خیابانی مثل جنبش سبز سال 88، محکوم به شکست خواهد بود، «عنصر تعیین کننده در این رابطه فقط و فقط مشارکت همه مردم است.»

گرامشی در مقایسه بین دو جامعه فرانسه و انگلستان یک داوری تئوریک می‌کند که در اینجا می‌تواند به کمک ما بیاید. او می‌گوید: «جامعه فرانسه بیش از 20 انقلاب کرده است، تمامی دستاوردهائی که آنها توسط این 20 انقلاب به دست آورده‌اند، جامعه انگلستان بدون انقلاب، توسط اصلاحات و رفرم حاصل کرده است» آنچه از این داوری تئوریک گرامشی قابل فهم می‌باشد اینکه «انقلاب یا اصلاحات یا نوع جنبش‌های مختلف تنها به عنوان شکل مبارزه می‌باشند (نه خود مبارزه) که بر حسب خودویژگی‌های فرهنگی و تاریخی و اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و اقتصادی آن جوامع به صورت کنکریت باید توسط پیشگام تعیین و انتخاب بشوند.»

بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه تعیین شکل مبارزه به صورت تطبیقی (نه انطباقی) باید بیش از هر امری بر «مشارکت همگانی توده‌ها در مبارزه تکیه کنند» (نه قهرمان‌سازی پیشگام و یا پیشاهنگ) و البته هرگز و هرگز این مهم در هیچ جامعه‌ای حاصل نمی‌شود مگر اینکه زنان آن جامعه که بیش از 50% جمعیت آنها را تشکیل می‌دهند به عرصه جنبش و مبارزه وارد بشوند؛ بنابراین اینکه کائوتسکی می‌گوید: «جنبش سوسیالیستی یک جنبش زنانه است» و اینکه تروتسکی می‌گوید: «معیار دموکراسی در هر جامعه‌ای و تشکیلاتی و جنبشی، بستگی به جایگاه مشارکت دموکراتیک زنان دارد» داوری غلطی نمی‌باشد، چراکه مدت 150 سال است که به علت اینکه جنبش‌های عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش جامعه ایران در غیبت مشارکت همگانی زنان ایران صورت می‌گیرد، این جنبش‌های سه مؤلفه‌ای عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش ایران گرفتار بن‌بست و رکود شده‌اند؛ و بی‌شک و بدون تردید تا زمانیکه گروه بزرگ اجتماعی زنان ایران به صورت همگانی وارد مبارزه سه مؤلفه‌ای عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نشوند، این بار سالم به منزل نخواهد رسید.

البته سؤال کلیدی که در این رابطه برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توانیم گروه بزرگ اجتماعی زنان ایران را وارد مبارزه سه مؤلفه‌ای عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش بکنیم؟

برای پاسخ به این سؤال سترگ است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید به این حقیقت واقف باشند که گروه بزرگ اجتماعی زنان ایران که بیش از 50% جمعیت امروز ایران را تشکیل می‌دهند، در طول 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی گرفتار ستم‌های مختلفی اعم از ستم جنسیتی، ستم سیاسی، ستم حقوقی، ستم مدنی، ستم اجتماعی، ستم فردی و ستم طبقاتی شده‌اند و همین لایه‌های مختلف ستم‌های تحمیلی بر گروه بزرگ اجتماعی زنان ایران باعث گردیده است تا علاوه بر تحمیل ستم‌های مضاعف بر این گروه بزرگ اجتماعی، شرایط برای اعتلای جنبش زنان ایران به صورت بالقوه (نه بالفعل) آماده باشد.

باری، در این رابطه می‌باشد که سؤال دیگری در برابر ما قرار می‌گیرد و آن اینکه چگونه می‌توانیم پتانسیل‌های بالقوه موجود در جنبش زنان ایران را از عرصه قوه به عرصه فعلیت درآوریم؟

ادامه دارد