«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت هشتم

 

خامسا جنبش زنان ایران باید به این نکته ظریف توجه داشته باشند که در عرصه «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی»، «نباید اعتقادات غیر خرافاتی توده را برآشوبند»، چراکه توده‌های اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در عرصه حفظ و پاسداری امور نهادینه شده به صورت اعتقادات فرهنگی و مذهبی و تاریخی، برخورد دفاعی و عکس‌العملی می‌کنند.

سادساً جنبش زنان ایران باید به این حقیقت آگاهی داشته باشند که اصلاً تعریف «جنبش نافرمانی مدنی» و «جنبش مقاومت منفی» عبارت است از «شکل مؤثر مقاومت همگانی مردم»؛ بنابراین هر گونه شعار و اقدامی که در این چارچوب باعث پراکندگی توده‌ها بشود، متناقض با هدف این جنبش می‌باشند.

سابعاً جنبش زنان ایران باید عنایت داشته باشند که «جنبش نافرمانی مدنی» برعکس «جنبش مقاومت منفی» بر اقدام و عمل اجتماعی تکیه می‌نماید. لذا در این رابطه است که در عرصه «جنبش نافرمانی مدنی» باید شرایط عمومی جامعه ایران جهت اقدام و انجام آن در نظر گرفته شوند و در این رابطه باید «شکل مبارزه را از خود مردم ایران و جنبش‌های خود به خودی و خودانگیخته آنها بیاموزیم، نه در اشکال از پیش تعیین شده یا توسط جوامع دیگر تجربه شده». در نتیجه هر چه توسط «جنبش نافرمانی مدنی» بتوانیم «عدد بزرگتری» از توده‌های اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را به عرصه میدانی بکشانیم، موفق‌تر خواهیم بود.

ثامناً جنبش زنان ایران باید به این حقیقت بزرگ آگاهی داشته باشند که تغییر و استحاله در جامعه امروز ایران فقط کار توده‌ها است، نه جناح‌های درون قدرت؛ بنابراین در این رابطه است که جنبش زنان ایران باید به جای تکیه بر تضادهای جناح‌های درونی قدرت بر جنبش‌های خود به خودی و خودانگیخته توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تکیه بکنند؛ و در عرصه سازماندهی و رهبری آنها بر خودسازماندهی و رهبری دینامیک و درون‌جوش خود تکیه نمایند.

12 - بزرگ‌ترین مسئولیت مدیریت جنبش زنان ایران «نهادینه کردن جنبش زنان ایران است»، چراکه بزرگترین بیماری و آفتی که در طول 39 سال گذشته جنبش زنان ایران را تهدید کرده است، «بیماری سیالیت و شناوری و غیر نهادینه شدن این جنبش بوده است»؛ که این آفت و بیماری باعث گردیده است که در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این جنبش هرگز نتواند به عنوان یک نهاد مستقل از جناح‌های درونی حکومت حرکتی تأثیرگذار داشته باشد. آنچنانکه اگر در این رابطه داوری کنیم که در طول 39 سال گذشته «جنبش زنان ایران هیچگونه فرایند مستقل از جناح‌های درونی حاکمیت نداشته است» داوری خلاف واقعیتی نمی‌باشد. مکانیزم مبارزه با این وابستگی جنبش زنان ایران به جناح‌های درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی، تنها از طریق همبستگی با جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (از جنبش طبقه کارگر تا جنبش معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و غیره) ممکن می‌باشد؛ و این مهم حاصل نمی‌شود مگر اینکه جنبش زنان ایران بتوانند خود را نهادینه کنند؛ و شاید بهتر این باشد که اینچنین مطرح کنیم که تا زمانیکه جنبش زنان ایران نتواند به عنوان یک جنبش مستقل از جناح‌های درونی حاکمیت خود را نهادینه نمایند، هرگز نخواهند توانست به رسالت واقعی خود که عبارت است از بسیج زنان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و به صحنه آوردن آنها و کاهش دادن هزینه مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه آن‌ها با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دست پیدا کنند.

باری، عواملی که باعث نهادینه کردن مستقل جنبش زنان ایران می‌شوند عبارتند از:

الف – تکوین هسته پایدار و دموکراتیک رهبری درون‌جوش جنبش زنان به صورت دینامیک در داخل کشور. قابل ذکر است که یکی از آفت‌های تاریخی 76 ساله گذشته جنبش زنان ایران این بوده است که هسته پایدار و دموکراتیک این جنبش به جای اینکه به صورت خودانگیخته و درون‌جوش و دینامیک از بستر پروسس مبارزه ضد استبدادی و رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه زنان ایران ظهور کنند، این هسته توسط جریان‌های سیاسی خارج از جنبش زنان ایران، بر جنبش زنان ایران تحمیل شده است؛ که همین تزریق هسته پایدار از بیرون جنبش زنان به این جنبش در طول 76 سال گذشته عمر جنبش زنان ایران به عنوان بزرگ‌ترین آفت و بلای جنبش زنان ایران درآمده است، چراکه این آفت تشکیلات‌سوز و سازماندهی‌سوز و هدف‌سوز و استراتژی‌سوز و پراگماتیست کننده جنبش زنان ایران در 76 سال گذشته باعث گردیده است تا مبارزه جنبش زنان ایران در 76 سال گذشته صورت انطباقی و وابسته در ادامه همان جریان‌های سیاسی برونی داشته باشد که حاصل نهائی این آفت فقدان استقلال و فقدان رهبری درون‌جوش و فقدان سازماندهی مستقل و فقدان برنامه و تئوری جنبش زنان ایران در 76 سال گذشته بوده است؛ که برای تعیین مصداق این آفت جنبش‌سوز زنان ایران تنها کافی است به سرانجام جنبش زنان در سال‌های 20 تا 32 تحت هژمونی حزب توده و سال‌های 56 تا 58 تحت هژمونی روحانیت از راه رسیده موج‌سوار و صفر کیلومتر در عرصه مبارزه ضد استبدادی و سال‌های 76 الی الان تحت هژمونی جناح‌های درونی حکومت مورد کالبد شکافی قرار دهیم. در تمامی سه فرایند فوق جنبش زنان ایران شکست خوردند، چراکه این جنبش به عنوان ابزار قدرت جریان‌های برونی درآمدند و اگر جنبش زنان هم موفقیتی در سه فرایند فوق حاصل کرده است همه آنها در خدمت بالا بردن قدرت چانه‌زنی جریان‌های سیاسی هدایت‌گر برونی بوده است.

بنابراین در راستای نهادینه کردن مستقل جنبش زنان ایران نخستین وظیفه این جنبش این است که هسته پایدار و دموکراتیک این جنبش از بیرون از جنبش (چه در داخل کشور و چه در خارج از مرزها) وارد پروسس خود جنبش بکنند؛ و صد البته برای انجام این مهم جنبش زنان ایران باید در عرصه درازمدت کردن و علنی کردن پروسس مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه خود به صورت دینامیک و درون‌جوش و خودانگیخته به آن دست پیدا کنند؛ و هیچ مسیر دیگر آلترناتیوی برای دستیابی به این مهم وجود ندارد.

ب – دومین عاملی که باید برای نهادینه کردن مستقل جنبش زنان ایران به آن تکیه بشود عامل رهبری جنبش زنان ایران است که صد البته این مهم هم باید به صورت دینامیک و درون‌جوش و خودانگیخته به انجام برسد، چرا که هر گونه رهبری تزریقی و مکانیکی برون از جنبش زنان ایران چه در داخل مرزها و چه در خارج از مرزها باعث ظهور هیولای پراگماتیست و پوپولیست و در نهایت رویکرد سانترالیسم هرمی در عرصه جنبش زنان ایران می‌گردد.

نکته مهمی که جنبش زنان ایران در رابطه با رهبری این جنبش باید در نظر داشته باشند عبارت است از اینکه:

اولاً رهبری این جنبش باید دینامیک و خودجوش و خودانگیخته در بستر پروسس درازمدت مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه زنان ایران حاصل بشود.

ثانیاً این رهبری باید به چهار مؤلفه مختلف کاریزمائی و رهبری میدانی و رهبری استراتژ و رهبری تئوریک تقسیم بشوند. قابل ذکر است که در جنبش دوم مشروطیت که از بعد از استبداد صغیر محمدعلی شاه قاجار و به توپ بستن مجلس توسط او تا فتح تهران توسط ستارخان و باقرخان ادامه داشت، با اینکه این جنبش نخستین جنبشی بود که در تاریخ حرکت تحول‌خواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران توانست به صورت دینامیک و درون‌جوش و خودانگیخته به رهبری دینامیک تحت هژمونی ستارخان و باقرخان دست پیدا کنند، اما از آنجائیکه آن رهبری دینامیک و خودجوش و خودانگیخته نتوانست در عرصه مدیریت جنبشی خود به تقسیم کار رهبری به چهار مؤلفه رهبری کاریزمائی و رهبری استراتژ و رهبری میدانی و رهبری تئوریک بپردازد، آن رهبری دینامیک و درون‌جوش و خودانگیخته ستارخان و باقرخان شکست خورد.

بر این مطلب بیافزائیم که ستارخان و باقرخان اگر چه در عرصه رهبری کاریزمائی و رهبری میدانی دارای پتانسیل لازم بودند و توان سازماندهی و بسیج توده‌ای داشتند، ولی در عرصه رهبری استراتژ و رهبری تئوریک جنبش خودانگیخته و خودجوش و دینامیک مشروطیت دوم ضعیف بودند؛ که البته سنتز ضعف رهبری استراتژ و رهبری تئوریک ستارخان و باقرخان در عرصه عمل در مرحله اول همان «پراکندگی شعار انقلاب و مبارزه» و جنبش دوم مشروطیت بود، چراکه مهمترین وظیفه رهبری استراتژ و رهبری تئوریک تعیین شعارهای انقلاب و مبارزه و حرکت است که آن شعارها مانند یک پرچم برای آن جنبش باعث مادیت اجتماعی و سیاسی و بین‌المللی و حتی تاریخی می‌شود.

عنایت داشته باشیم که بزرگترین رمز پیروزی لنین به عنوان معمار بزرگ انقلاب اکتبر 1917 روسیه در تعیین شعارهای سه مؤلفه‌ای «صلح و نان و زمین» برای مردم فلاکت‌زده و مصیبت‌زده و جنگ‌زده و استبدادزده روسیه بود و توسط همین شعار محوری سه مؤلفه‌ای بود که لنین توانست هم مردم روسیه را بر علیه حاکمیت و بر علیه جنگ و بر علیه زمین‌داران بزرگ بسیج نماید و هم تمامی نیروهای کنشگر سیاسی و اجتماعی از سربازان تا کارگران تا دهقانان به صحنه عمل و مبارزه مستقیم بیاورد.

همچنین دکتر محمد مصدق در پروسه نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران و مبارزه با استعمار انگلیس توسط شعار «ملی کردن صنعت نفت» ایران بود که توانست در جنگ با امپریالیسم انگلستان پیروز بشود و رهبری جنبش ضد استعماری کشورهای پیرامونی در فرایند پساجنگ بین‌الملل دوم را در دست بگیرد، چراکه توسط این شعار مصدق توانست هم به بسیج توده‌ای در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دست پیدا کند و هم توانست تمامی جریان‌های سیاسی مخالف خود حتی دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی و روحانیت دگماتیست و ارتجاعی حوزه‌های فقاهتی را وادار به عقب‌نشینی و تسلیم نماید و هم توانست توسط این شعار حمایت زحمتکشان کشورهای پیرامونی را جذب نماید و هم توانست کنشگران دینامیک مبارزه طبقاتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را از طبقه کارگر تا خرده بورژوازی متوسط شهری به عرصه میدانی این مبارزه همه جانبه بکشاند؛ اما برعکس هژمونی جنبش دوم مشروطیت تحت رهبری ستارخان و باقرخان به علت ضعف رهبری تئوریک و رهبری استراتژ نتوانستند به این مهم دست پیدا کنند.

پایان

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری