فراز و فرود جنبش زنان ایران – قسمت دوم
رکود یا اعتلا؟ تدافع یا تعادل؟
بدین ترتیب است که ما بر این باوریم که برای انسجام تئوریک در سه سطح «عام و خاص و مشخص جنبش زنان ایران» بازسازی مانیفست نظری جنبش زنان ایران باید در چارچوب این مبانی صورت بگیرد:
الف - مبانی انسجام تئوریک در سه سطح «عام و خاص و مشخص جنبش زنان ایران» باید در راستای دستیابی به «جامعه دموکراتیک سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی، توسط اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی باشد» چرا که دستیابی زنان ایران به حقوقشان در یک جامعه غیر دموکراتیک سه مؤلفهای غیر ممکن میباشد.
ب – مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران باید در راستای «دموکراتیزه کردن سه مؤلفهای جوهر فعالیت جنبش زنان ایران باشد» زیرا زنان ایران تنها در عرصه پراکسیس دموکراتیک اجتماعی آن هم به صورت میدانی میتوانند تمرین دموکراسی سه مؤلفهای بکنند (نه در عرصه صرف دیالوگ در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی).
ج – مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران، باید «بر پایه پیوند دو گفتمان آزادیخواهانه و برابریطلبانه باشد» هر گونه برخورد تک مؤلفهای در عرصه نظری بر یکی از دو گفتمان آزادیخواهانه و برابریطلبانه باعث سکتاریست جنبش زنان ایران نسبت به یکی از دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میشود. مضافاً اینکه تکیه تک مؤلفهای کردن بر یکی از این دو گفتمان آزادیخواهانه و برابریطلبانه باعث شکاف بین جنبش زنان ایران با طبقه متوسط شهری یا طبقه زحمتکشان پائینیهای جامعه بزرگ ایران میشود.
د - مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران باید «در راستای هدایتگری درازمدت این جنبش در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باشد» زیرا از آنجائیکه جنبش زنان ایران منهای وجه مشترک مطالباتی (با جنبشهای مطالباتی جامعه ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه) خود جنبش زنان ایران فی نفسه دارای مطالبات دو مؤلفهای (1 - رفع تبعیض جنسیتی در تمامی عرصهها 2 - برابری حقوقی با مردان در تمام عرصهها) میباشند، در نتیجه همین امر باعث میگردد تا جنبش زنان ایران پیوسته «هویت مستقل مدنی» خود را در چارچوب جامعه مدنی (جنبشی خودجوش و خودسازمانده و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین) حفظ نمایند.
ه – مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران در سه سطح عام و خاص و مشخص در جامعه استبدادزده و فقهزده و تصوفزده و استثمارزده و استحمارزده و استخفافزده امروز ایران که مدت 40 سال است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بربریت فرهنگی و بربریت سیاسی و بربریت اقتصادی بر جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تحمیل و تزریق کرده است و توسط پمپاژ خرافات مذهبی به فرهنگ جامعه بزرگ ایران، شرایط برای تقدس بخشیدن تمامی تبعیضات جنسیتی و تبعیضات مذهبی و تبعیضات فرهنگی و قومی و زبانی و تبعیضات سیاسی و تبعیضات اقتصادی و اجتماعی فراهم کرده است، لذا به همین دلیل تئوری رهائیبخش جنبش زنان ایران در این شرایط باید بر پایه «تکثرگرائی یا پلورالیسم سه مؤلفهای دینی و سیاسی و اجتماعی استوار باشد»، به عبارت دیگر تا زمانیکه مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران در راستای مادیت بخشیدن به سه مؤلفه تکثرگرائی دینی و سیاسی و اجتماعی تکوین پیدا نکند، هرگز و هرگز جنبش زنان ایران نمیتواند به صورت فراگیر و همه جانبه عمودی و افقی در جامعه ایران نهادینه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بشود.
و – با عنایت به اینکه ستمهای جنسیتی و مدنی و اجتماعی و سیاسی تحمیلی بر جامعه امروز زنان ایران در پیوند با سنتهای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی هزار ساله تاریخ ایران میباشند و بدون تحول همه جانبه فرهنگی در جامعه دینی و فقهزده و روایتزده و ولایتزده ایران امکان «استحاله جامعه سنتی ایران به جامعه مدنی وجود ندارد» و تا زمانیکه «جامعه مدنی جایگزین جامعه سنتی فعلی نشود، امکان ظهور زن ایرانی به عنوان انسان اجتماعی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد»، بنابراین در این رابطه است که پروژه اصلاح دینی یا بازسازی تطبیقی اسلام محمد اقبال لاهوری (و در ادامه آن شریعتی معلمان کبیرمان) میبایست به عنوان مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران مطرح بشود، چراکه بدون تحقق پروژه بازسازی اسلام اقبال – شریعتی امکان نهادینه کردن فرهنگی حقوق دموکراتیک زنان در جامعه دینی ایران وجود ندارد.
ز – کالائی کردن و کالائی شدن همه چیز در مناسبات سرمایهداری (اعم از کالائی شدن نیروی کار و کالائی شدن آموزش و بهداشت و مسکن و کالائی شدن محیط زیست و از همه مهمتر کالائی شدن زن) باعث میگردد تا در جامعه امروز ایران که در طول 40 سال گذشته مناسبات سرمایهداری غیر متعارف رانتی و نفتی و خصولتی و دولتی و غارتگر منهای نابود کردن تمامی زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی کشور ایران، کالائی کردن تمام امور از نیروی کار تا محیط زیست و تا زن ایرانی به صورت یک سونامی تاریخی درآورده است، لذا به همین دلیل جنبش زنان ایران بدون اعتقاد به کالازدائی کردن مؤلفههای فوق از جمله زن ایرانی نمیتوانند به جنبش رهائیبخش خود در جامعه ایران دست پیدا کنند؛ بنابراین در راستای ضرورت کالائیزدائی کردن جامعه زنان ایران است که مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران باید مضمون ضد مناسبات سرمایهداری داشته باشد، زیرا در چارچوب مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و دولتی و غارتگر موجود، جنبش زنان ایران نمیتوانند به کالائیزدائی زن ایرانی و نیروی کار و محیط زیست و آموزش و بهداشت و مسکن و دیگر امور دست پیدا کنند.
ح - نکتهای که جنبش زنان ایران در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران باید به آن عنایت داشته باشند اینکه «پراکسیس سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جنبش زنان ایران در گرو خلاقیت تئوری آنها میباشد، بنابراین بدون خلاقیت تئوری جنبش زنان ایران نمیتوانند به اتخاذ تاکتیکهای مناسب در راستای استراتژی و اهداف استراتژیک خود دست پیدا کنند». فراموش نکنیم که در خلاء خلاقیت تئوری عملیگرائی یا پراگماتیست و تاکتیکمحوری آفتها و ورطههائی هستند که در کمین جنبش زنان ایران میباشند.
ط – امروز جنبش زنان ایران گرچه یک جامعه بسته مدنی میباشند، اما این جنبش یک جنبش متحزب نیست. در نتیجه همین خلاء تحزبگرائی در عرصه جنبش زنان ایران باعث شده است که منهای خلاء سازماندهی تکیه حرکت جمعی این جنبش بر شبکههای اجتماعی فضای مجازی (و ارتباط توسط بوقهای امپریالیسم خبری و جریانهای خارجنشین برانداز و انقلابیگر بیگانه با جامعه مدنی و جامعه سیاسی داخل کشور ایران که تابع استراتژی کسب قدرت سیاسی هستند) باشد؛ بنابراین به همین دلیل است که جنبش زنان ایران برای دوری از این آسیبها باید در عرصه تئوریپروری مبانی انسجام تئوریک خود را بر موضوع تحزبگرائی و رویکرد جنبشی خودجوش تکوین یافته از پائین قرار بدهد و به این باور نظری و تئوریک دست پیدا کنند که بدون سازماندهی خودجوش در عرصه میدانی نمیتوانند به استقلال هویتی در عرصه میدانی دست پیدا کنند.
بر این مطلب بیافزائیم که در عرصه نظری و میدانی جنبش زنان ایران باید بر اصل تحزبگرائی در ادامه و چارچوب رویکرد جنبشی خودجوش و خودسازمانده تکوین یافته از پائین تکیه کنند، چراکه هر گونه رویکرد اعتقاد به تقدم تحزبگرایانه بر رویکرد جنبشی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین) باعث رویش رویکرد انطباقی و عدم پیوند بین حرکت عمودی و افقی و پیوند یکطرفه و ابزاری با جریانهای بالائی قدرت (از جریان به اصطلاح اصلاحطلبانه درون حکومت در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش گرفته تا جریانهای خارجنشین تابع استراتژی رژیم چنج امپریالیست جهانی به سرکردگی آمریکا و بالاخره تا جریانهای انقلابیگر خارجنشین که تلاش میکنند از هر طریق ابزاری به شورشهای داخلی در راستای استراتژی کسب قدرت سیاسی خود دست پیدا کنند) میشود.
ی – تکیه بر استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه خودجوش جنبشی آن هم به صورت جمعی از ضرورتهای محوری مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران میباشد، چراکه این رویکرد جنبشی باعث میگردد تا جنبش زنان ایران به جای حرکتهای فردی (مثل جریان کشف حجاب دختران انقلاب) و حرکتهای اعتراض آکسیونی و خیابانی (که مهمترین مشخصه آنها اتمیزه بودن آنها است) به سمت حرکتهای دینامیک هدایت شده و سازماندهی شده با رهبر جمعی بروند.
ک – در عرصه نظری و تئوریک جنبش زنان ایران پیوسته باید بر این باور باشند که در چارچوب اسلام فقاهتی و اسلام روایتی در هر شکل و رنگ آن امکان رهائی برای زن ایرانی (از تبعیضات جنسیتی گرفته تا تبعیضات اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و سیاسی) وجود ندارد؛ بنابراین «تکیه بر تز اسلام منهای روحانیت که همان اسلام منهای فقاهت معلم کبیرمان شریعتی میباشد، در عرصه مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران باید به صورت محوری بر آن تکیه بشود». یادمان باشد که جایگاه زن به لحاظ فلسفی در منظومه معرفتی اسلام فقاهتی و اسلام روایتی حوزههای فقهی شیعه، به اندیشههای ملأ صدرا و ملأ هادی سبزواری و غیره بر میگردد که بر حیوان بودن زن استوار میباشد و خداوند برای تولید نسل در خدمت مرد (که از جنس انسان میباشد) قرار داده است.
پر واضح است که با چنین رویکرد فلسفی به زن (در اسلام فقاهتی و اسلام روایتی در رنگهای مختلف آن) دیگر انتظار رهائی زن ایرانی از حصار اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی حوزههای فقهی داشتند، یک شوخی بیش نیست. بر این مطلب بیافزائیم که در عرصه تبیین مبانی انسجام تئوریک جنبش رهائیبخش زن ایرانی از ستمها و تبعیضات تاریخی و اجتماعی و سیاسی و حقوقی لازم است که توجه داشته باشیم که این موضوع باید به صورت دو مؤلفهای 1 - سیستماتیک و 2- تاریخی صورت بگیرد.
«در چارچوب تبیین مبانی نظری سیستماتیک تئوری رهائی زن ایرانی باید بر مفاهیم به صورت نظری تکیه بشود و آزادیهای مدنی و اجتماعی و سیاسی زن ایرانی را در سه سطح عام و خاص و مشخص مورد تحلیل همه جانبه نظری قرار بدهیم»؛ اما در خصوص تبیین تاریخی مبانی تئوری رهائیبخش زن ایرانی از ستمها و تبعیضات باید به صورت فرایندی پروسس تاریخی تکوین این ستمها در جامعه ایران از آغاز الی الان مورد مطالعه قرار گیرد. بدون تردید تنها تبیین دو مؤلفهای سیستماتیک و تاریخی پروسس رهائی زن ایرانی است که میتوان جنبش زنان ایران را به یک تئوری خلاق هدایتگر مسلح ساخت.
ل – در تبیین مبانی انسجام تئوریک جنبش زنان ایران باید بر این امر تکیه بشود که «اصلاً و ابداً با روشهای غیر دموکراتیک، جنبش زنان ایران نمیتواند در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به دموکراسی سه مؤلفهای توسط اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی دست پیدا کند» بنابراین جنبش زنان ایران در عرصه نظری و تئوریک خود باید در میان چهار بدیل یا آلترناتیو موجود که عبارتند از:
1 - بدیل انقلابیگری،
2 - بدیل براندازی و رژیم چنج،
3 – بدیل اصلاحات از طریق بالا و درون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (با تکیه بر صندوقهای رأی مهندسی شده خود رژیم توسط فشار از پائین و چانهزنی از بالا جهت تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم).
4 - بدیل تحولخواهانه از کانال جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین، تنها بر بدیل تحولخواهانه از پائین توسط جامعه مدنی جنبشی تکیه نماید، چرا که فقط بدیل تحولخواهانه از پائین توسط جامعه مدنی جنبشی در جامعه امروز ایران میتواند یک مسیر و بدیل دموکراتیک باشد و تنها در چارچوب بدیل دموکراتیک است که تاکتیکهای اتخاذی جنبش زنان ایران میتواند در خدمت استراتژی این جنبش درآید.
ادامه دارد