فراز و فرود جنبش زنان ایران – قسمت سوم
رکود یا اعتلا؟ تدافع یا تعادل؟
م – برای اینکه در عرصه تعیین شعارها و اتخاذ تاکتیکها جنبش زنان ایران گرفتار سیاسی و روزمرگی و خودبینی و انحصارگرائی نشوند، باید در تبیین منظومه معرفتی خود بر «آرمانخواهی اخلاقی» تکیه داشته باشند، چراکه آرمانخواهی اخلاقی باعث میگردد تا جنبش زنان ایران از دو رویکرد برخوردار بشوند.
رویکرد اول: کل نگری و انسانمحوری است که جایگزین رویکرد خودنگری صرف میشود.
رویکرد دوم: انتخاب مسیر و تاکتیکهای غیر خشونتآمیز است، چراکه تکیه بر مسیرها و تاکتیکهای خشونتآمیز علاوه بر اینکه باعث میگردد تا هزینه مبارزه سرانه برای جامعه زنان ایران بالا برود و شرایط برای سکتاریست و حرکت محدود و نخبهگرایانه شدن جنبش زنان ایران فراهم بشود و همچنین علاوه بر اینکه شرایط برای سرکوب حرکت جنبش زنان توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فراهم میگردد، خود امر انتخاب مسیر خشونتآمیز باعث میشود تا جنبش زنان ایران با روشهای غیر دموکراتیک به دنبال دموکراسی سه مؤلفهای باشند که البته امری غیر ممکن میباشد.
ن – چهار مؤلفهای کردن مبارزه:
1 - مبارزه با استضعاف فکری یا استحمار،
2 - مبارزه با استضعاف سیاسی یا استبداد،
3 - مبارزه با استضعاف طبقاتی یا استثمار،
4 - مبارزه با استضعاف اجتماعی یا استخفاف.
در تبیین مبانی تئوریک جنبش زنان ایران باعث میگردد تا جنبش رهائیبخش زنان ایران در جامعه امروز ایران بدل به یک جنبش همه جانبه و انسانگرا بشود و در عرصه نظری و تئوری شرایط برای پیوند جنبش زنان ایران با دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آماده بشود و به عبارت دیگر امکان همبستگی و پیوستگی بین جنبش زنان ایران با جنبشهای مطالباتی خودجوش و خودسازمانده تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران فراهم میشود. قابل ذکر است که هر چند جنبش زنان ایران به خاطر دو شعار و مطالبه همگانگی جامعه زنان ایران که عبارت است از:
1 - رفع ستم جنسیتی در تمامی عرصههای قضائی و مدنی و اجتماعی و سیاسی و غیره.
2 - برابری حقوقی با مردان در تمامی عرصههای اقتصادی و قضائی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی، باید هویت مستقل خود را پیوسته حفظ نماید.
اما در عرصه میدانی زن ایرانی و جنبش زنان ایران حالت مجرد از جامعه بزرگ ایران ندارند و در تحلیل نهائی مبارزه میدانی زنان ایران در راستای دستیابی به مطالبات تاریخی و اجتماعی و مدنی و سیاسی و اقتصادی خودشان باید در بستر جنبشهای طبقاتی و صنفی و سیاسی و اجتماعی و مدنی همین جامعه بزرگ ایران و در کنار مردان انجام بگیرد. ایجاد خندق و دیوار چین در عرصه میدانی بین جنبش زنان ایران در تمامی شاخههای جنبشهای مطالباتی نه ممکن است و نه شدنی است و البته اعتقاد به آن هم در عرصه نظری به عنوان سم قاتل و تیر خلاص جنبش زنان ایران میباشد، به عبارت دیگر جنبش زنان ایران باید به آن مرحله از خودآگاهی مدنی و اجتماعی و سیاسی برسند که دریابند حتی دستیابی به آن دو شعار خاص جنبش زنان ایران (رفع ستم جنسیتی و برابری حقوق با مردان) هم باید در عرصه جنبش مشترک مطالباتی جامعه بزرگ ایران به انجام برسد.
دلیل این امر هم آن است که دستیابی پایدار به مطالبات جنبش زنان ایران تنها در کادر مبارزه برای دستیابی به جامعه دموکراتیک سه مؤلفهای اجتماعی شدن قدرت سه گانه اقتصادی و سیاسی و معرفتی ممکن میباشد، بنابراین هر گونه خط کشی بین جنبش زنان ایران در عرصه میدانی با جنبش مطالباتی جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه (چه توسط عمده و مطلق کردن مبارزه با حجاب تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی باشد و چه مطلق کردن مبارزه جهت رفع تبعیضات قضائی و حقوقی و اجتماعی مثل رفتن به ورزشگاهها باشد) باعث سکتاریست جنبش زنان ایران میگردد و قطعاً جنبش زنان ایران باید از آن پرهیز کنند. (در این رابطه باز هم تاکید میکنیم که جنبش زنان ایران باید تمامی این حقوق مدنی و اجتماعی و سیاسی خود را دنبال نمایند، ولی در بستر جنبش مطالباتی کل جامعه ایران، نه به صورت مکانیکی و فردی و اتمیزه شده و آنارشیستی زیرا) تجربه تاریخ 150 ساله گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران به خصوص در طول 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که رمز موفقیت جنبش زنان ایران در عرصه میدانی (نه در دیالوگ شبکههای اجتماعی و فضای مجازی):
اولاً در سازماندهی خودشان به عنوان یک هویت مستقل نهفته است.
ثانیاً در همبستگی و پیوستگی با شاخههای مختلف جنبش مطالباتی خودجوش و خودسازمانده جامعه ایران از جنبش کارگری تا جنبش دانشجویان و جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و دیگر شاخه آن قرار دارد.
پر واضح است که تنها توسط این رویکرد نظری و عملی است که جنبش زنان ایران به خاطر پتانسیل عظیم تاریخی و اجتماعی که دارند (که این پتانسیل عظیم تاریخی جنبش زنان ایران مولود سنتز ستمهای مضاعف جنسیتی و حقوقی و اجتماعی و طبقاتی و سیاسی تحمیل شده بر زنان ایران در گذشته تاریخی ایران و به خصوص در 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد) شرایط کسب هژمونی در جنبش دموکراسیخواهانه سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران برای آنها به صورت بالقوه برای آنها فراهم کرده است.
یادمان باشد که خود جنبش ضد استبدادی سال 57 (جامعه بزرگ ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) در مقایسه با جنبش مشروطیت، «یک جنبش زنانه بود» (آنچنانکه برعکس جنبش مشروطیت هر چند که از جوهر دموکراتیک برخوردار بود و نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا بود، ولی به هر حال یک جنبش مردانه بود و نقش زنان در عرصه میدانی برعکس نقش زنان در جنبش ضد استبدادی 57 بسیار کمتر بود) هر چند که در جنبش ضد استبدادی 57 جامعه ایران، جنبش زنان ایران به علت خلاء سازماندهی و برنامه و تئوری و رهبری درونجوش خود، راهی جز پیروی از هژمونی موجسوار روحانیت حوزههای فقاهتی نداشتند و همین امر هم باعث گردید تا جنبش زنان ایران در طول 40 سال گذشته حتی همان حداقلهای آزادی مدنی و اجتماعی که رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی تحت فشار جامعه جهانی و رفرم سیاسی و اجتماعی تحمیلی امپریالیسم آمریکا و دولت کندی به زنان ایران داده بود، هم از دست بدهند و رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران جهت تحمیل اسلام دگماتیست و ارتجاعی فقاهتی و ولایتی و روایتی و زیارتی هزار ساله حوزههای فقهی شیعه که بدون تردید یک اسلام زنستیزی است که برای زنان ایران حتی حاضر به قبول حداقل حقوق انسانی مدنی و اجتماعی نیستند و حداکثر حقوقی که برای زنان ایران قائل هستند در همان حد و اندازه میباشد که امام محمد غزالی به آن معتقد بود و میگفت: «برای زنان مسلمان همان به که در کنج خانه بنشینند و نخریسی کنند.»
البته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم منهای وظیفه در خانه نشستند برای زنان ایران، وظیفه کارخانه جوجهکشی شدن در خدمت مردان هم برای زن ایرانی تعریف کرده است. در نتیجه به همین دلیل است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از سال 58 جهت نهادینه کردن اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی و جهت نهادینه کردن قدرت سه مؤلفهای بادآورده و به ارث رسیده از رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، از تسخیر خاکریز حقوق زنان ایران شروع کرد. تحمیل پروژه حجاب اجباری تحت مدیریت شیخ حسن روحانی (پیچیدهترین عنصر امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) از همان آغاز نماد حرکت غاصبانه رژیم مطلقه فقاهتی جهت تحمیل حاکمیت اسلام فقاهتی و روایتی و ولایتی دگماتیست حوزههای فقهی شیعه در هزار سال گذشته، بر جامعه نگونبخت ایران بود. بدون تردید در این رابطه است که مبارزه برای رهائی زن ایران (در طول دوران حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی)، حتماً و حتماً باید از کانال مبارزه با اسلام فقاهتی و روایتی و ولایتی حاکم (که اولین قتیل آن زن ایرانی و حقوق مدنی و اجتماعی و سیاسی و قضائی و اقتصادی او بوده است)، چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی عبور کند.
همچنین بدون تردید فتح سنگرهای حقوقی مدنی و اجتماعی و سیاسی زنان ایرانی از حصار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به مثابه جادهسازی برای راهپیمائی طولانی حرکت دموکراسیخواهانه جامعه بزرگ ایران میباشد.
ع – طرح نظری و تئوریک استراتژی جنبش زنان ایران در این شرایط تندپیچ 150 ساله حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران، به عنوان یک ضرورت برای انسجام تئوریک جنبش زنان ایران میباشد، چراکه هر چند استراتژی جنبش زنان ایران (در چارچوب مبارزه با ستمهای مدنی و ستمهای اجتماعی و ستمهای طبقاتی و اقتصادی و ستمهای سیاسی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته) در راستای کسب آزادیهای مدنی و آزادیهای اجتماعی و آزادیهای سیاسی میباشد (که البته هر سه مؤلفه آزادیهای مدنی و اجتماعی و سیاسی مورد مطالبه جنبش زنان ایران تنها در چارچوب تکیه بر مبارزه دموکراتیک و دموکراتیزه کردن جامعه ایران و تحقق دموکراسی سه مؤلفهای توسط اجتماعی کردن سه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی ممکن شدنی میباشد)، ولی ضرورتی که در این رابطه باید «اتاق فکر جنبش زنان ایران» به آن عنایت نظری و عملی داشته باشند، آرایش سه فرایند مبارزه برای آزادیهای مدنی و آزادیهای اجتماعی و آزادیهای سیاسی توسط مبارزه دو مؤلفهای سلبی و ایجابی میباشد.
توضیح آنکه مبارزه سه مؤلفهای همزمان جنبش زنان ایران با ستمهای تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در سه عرصه ستمهای مدنی و ستمهای اجتماعی و ستمهای سیاسی نه ممکن میباشد و نه صحیح است و در صورت انجام توسط جنبش زنان ایران، این امر باعث بحران و بنبست استراتژی و هرز انرژی آنها میشود. فراموش نکنیم که در عرصه پیشبرد استراتژی توسط تاکتیکهای میدانی مهمترین عامل «توازن قوا در عرصه میدانی» با دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی است، چرا که تا زمانیکه «توازن قوا در عرصه میدانی به سود رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر آن باشد، بدون تردید رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب مهندسی شده جنبشهای مطالباتی و از جمله جنبش زنان ایران را دارد.»
پر پیداست که تا زمانی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب مهندسی شده جنبشهای مطالباتی و از جمله جنبش زنان ایران را داشته باشد، اولین و کمترین فونکسیون سرکوب حاکمیت مطلقه فقاهتی در عرصه جنبشهای مطالباتی، «تحمیل و تزریق رکود و خمود بر این جنبشها میباشد» تجربه جنبش سبز در سال 88 (که جنبش دموکراسیخواهانه طبقه متوسط شهری ایران با شعار: «رأی من کو؟» بود) از آنجائیکه در جنبش سبز سال 88 جنبش زنان ایران نقشی تقریباً محوری داشتند، طبیعی است که آسیبشناسی جنبش سبز میتواند برای جنبش زنان ایران یک تجربه استراتژیک باشد.
ادامه دارد