سخن روز:

فرخنده باد 8 مارس (18 اسفند) «روز جهانی زن»

هشت مارس نماد مبارزات سه مؤلفه‌ای «حق‌طلبانه، آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه (مبارزه رهائی‌بخش) زنان» به صورت جهانی و تاریخی است.

انتخاب هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن به خاطر مبارزه زنان کارگر کارگاه پارچه‌بافی نساجی کتان نیویورک آمریکا در سال 1857 میلادی بر می‌گردد که در هشتم مارس به خیابان‌ها ریختند و خواهان افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار و بهبود شرایط بسیار نامناسب کار شدند. بدین خاطر پس از سال‌ها تظاهرات در روز هشت مارس سال 1975 سازمان ملل این روز را به عنوان روز جهانی زن به رسمیت شمرد. باری، به این ترتیب است که امروز تقریباً در سراسر جهان «8 مارس» به عنوان روز اعتراض به نابرابری‌ها و فشار و ستمی که بر زنان وارد می‌آید و همچنین یاد و خاطرهٔ کسانی که این مبارزه را شروع کرده‌اند و برای دگرگونی و بهبود وضع زنان جان داده‌اند و یا اسارت و شکنجه و سختی کشیده‌اند می‌باشد.

شاید بهتر باشد که بگوئیم که گرامیداشت روز 8 مارس، «گرامیداشت پیکاری همیشگی است که در جهان بر علیه تبعیض‌هایی (جنسیتی، طبقاتی، سیاسی، اجتماعی، نژادی، مذهبی، فرهنگی و غیره) که بر زنان جهان در تمامی جوامع در شکل‌های مختلف صورت می‌گیرد، می‌باشد». لذا به همین دلیل است که می‌توان داوری کرد که «روز جهانی زن ریشه در مبارزه زنان در عرصه جهانی (که از یکطرف برای آزادی و برابری و از طرف دیگر برای برابری با مردان مبارزه کرده‌اند) دارد» و از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که:

1 - روز جهانی زن روزی است برای دفاع از حقوق زنان و برابری کامل آن با حقوق مردان، بنابراین روز 8 مارس فرصتی است تا در این روز زنان ایران هم صدا با زنان جهان «درد مشترک خود را فریاد بزنند» چراکه زنان ایران در هر جایگاه طبقاتی و اجتماعی و قومیتی که باشند «در مشکلات خود نقاط مشترکی دارند» که بدون تردید «8 مارس می‌تواند فرصت مناسبی باشد برای ایجاد زمینه‌های گفتگو و اتخاذ راهکارهای چاره‌گشا.»

2 - روز جهانی زن فرصتی است برای «بازبینی حقوق زن» و لذا به همین دلیل است که فمینیست‌های فرانسه معتقدند که به جای ترم «روز جهانی زن» باید ترم «روز جهانی حقوق زنان» گذاشته شود.

3 - روز جهانی زن «فقط یک رویداد تاریخی نیست» بلکه این روز «نماد مبارزات، خواست‌ها و حقوق انسانی – اجتماعی – سیاسی نیمی از بشریت می‌باشد» بنابراین برای رهائی زن در ظرف جهانی و در ظرف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران از ستم‌های جنسیتی و اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و غیره «مبارزه زنان نیازمند پیگیرانه و مداوم و نهادینه شده همیشگی می‌باشد» و به همین دلیل است که می‌توان گفت که «هشت مارس در روند اعتراض‌ها و فعالیت‌های سیاسی زنان کارگر شکل گرفته و بر بستر تاریخ خروشیده تا موضوع روز جهان زن شده است»؛ به عبارت دیگر در خصوص تکوین هشت مارس به عنوان روز جهانی زن باید بگوئیم که این مبارزات زنان فرودست و کارگر بوده است که در روند تاریخ به هم فشرده شده‌اند و در یک روز تاریخی در 8 مارس 1857 با پرچمداری زنان بافنده نساجی کتان نیویورکی زمینه شکل‌گیری روز جهانی زن را فراهم کرده است. یادمان باشد که در جامعه ایران، بدون تردید رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «آخرین سنگری که مجبور به عقب‌نشینی از آن می‌باشد، سنگر قبول حقوق انسانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان و رفع ستم جنسیتی بر زنان ایران می‌باشد.»

4 - روز جهانی زن نماد مبارزه زنان نه برای خود و پدیده زن یا جنسیت و نه برای سالار شدن و کسب فرمانروایی زن است و نه برای سرنگونی و به زیر کشانیدن مردان و به چنگ آوردن قدرت، بلکه برعکس «برای کسب ارزش‌های انسانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود به عنوان زن بودن و درک شرایط فرهنگی و سیاسی و طبقاتی می‌باشد که عامل اعمال این همه تبعیضات بر زنان ایران شده است که در تحلیل نهائی بسترسازی برای رهایی زنان ایران می‌باشد.»

5 - هشتم مارس روز جهانی زن از یک ضرورت تاریخی و اجتماعی برخاسته است و آن چیزی جز «ضرورت مبارزه برای رهایی و برابری کامل زن و مرد و رفع هر گونه تبعیض و ستم جنسیتی نمی‌باشد.»

6 - هشتم مارس روز جهان زن، پژواک همه جانبه و جهانشمول و تاریخی زنان امروز جهان در عصر سرمایه‌داری برعلیه تمامی تبعیض‌های حاکم بر زنان (از تبعیض جنسیتی تا تبعیض طبقاتی، نژادی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی) می‌باشد.

7 - هشتم مارس روز جهانی زن در جوامعی مثل جامعه امروز ایران که در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «تبعیض جنسیتی بر زنان ایران فراتر از ضرورت کسب سود (در جامعه سرمایه‌داری توسط تبعیض طبقاتی) در چارچوب فرهنگ اسلام دگماتیست فقاهتی انجام گرفته است، دارای اهمیت بیشتری می‌باشد.»

8 - هشتم مارس یک سنت بزرگداشت روز جهانی زن است که فرصتی ارزشمند برای طرح همزمان و جهانی مبارزات سه مؤلفه‌ای حق‌طلبانه، برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه (رهائی بخش) زنان فراهم می‌کند.

9 - هشتم مارس روز جهانی زن می‌تواند علاوه بر همبستگی زنان جهان، بستری برای برجسته کردن مبارزه مشخص زمانی – مکانی آنها در این شرایط در عرصه بین‌المللی باشد، همچنین اعلام این حقیقت باشد که «بدون رهائی زنان در عرصه مبارزه حق‌طلبانه، برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه خودجوش و خودسازمانده و خودرهائی و خودرهبری تکوین یافته از پائین، خودشان در جوامع مختلف هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند به آزادی و پیشرفت و برابری دست پیدا کند.»

10 - هشتم مارس روز جهانی زن می‌تواند برای زنان ایران (که مدت 42 سال است که توسط اسلام فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم گرفتار تبعیض جنسیتی درسطح آپارتاید جنسیتی شده‌اند) فرصتی باشد تا جنبش رهائی‌بخش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل زن ایرانی در زوایای مختلف آن در تندپیچ امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران مورد تاکید همه جانبه قرار گیرد. باری، از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که در رژیم مطلقه فقاهتی مردسالارانه حاکم بر جامعه ایران، «جنبش زنان ایران از پتانسیل بالائی برخوردار می‌باشد» زیرا این جنبش در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «در چالش با این رژیم، برای رهائی خود مجبور بوده است که همزمان دو گفتمان سیاسی و جنسیتی را پیش ببرد» و همچنین می‌توانیم داوری کنیم که جامعه زنان ایران برای رهائی از تبعیض‌های جنسیتی، سیاسی، اجتماعی و طبقاتی تحمیل شده بر او (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته) مجبور و موظف است که «مسئله زنان ایران را با مسئله کل جامعه ایران گره بزنند»؛ و باز می‌توانیم داوری کنیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر خود با ترفندهای مختلف در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی، پیوسته تلاش کرده است تا جهت نهادینه کردن اسلام دگماتیست فقاهتی هزار ساله حوزه‌های فقهی بر جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، «سلب حقوق اجتماعی و سیاسی و حتی انسانی زنان ایران و خانه‌نشین کردن آنها در دستور کار خود قرار بدهد» تا آنجا که هیچ عرصه‌ای از زندگی زنان ایران از دست‌اندازی و تهاجم سازمان‌یافته فرهنگی و پلیسی و دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر این رژیم مصون نمانده است؛ و این تهاجم فقاهتی – پلیسی بر علیه زنان ایران، خانه، خیابان، مدرسه، دانشگاه، اداره، کارخانه و محیط‌های ورزشی و هنری و فرهنگی را در برگرفته است؛ و باز می‌توانیم داوری کنیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در راستای نهادینه کردن اسلام دگماتیست ارتجاعی فقاهتی هزار ساله حوزه‌های فقهی در شرایط فعلی «تهاجم گسترده‌ای بر علیه جامعه زنان ایران در عرصه‌های گوناگون سازماندهی کرده است» که عبارتند از:

الف – مقابله با «آزادی پوشش» زنان ایرانی در فضاهای عمومی و اداری و آموزشی.

ب – ادامه سختگیری برای اعمال ممنوعیت صدای زنان در موسیقی.

ج – حفظ ممنوعیت‌های اعمال شده در ورزش زنان.

د - کاهش میزان اشتغال رسمی زنان به پائین‌ترین سطح، به طوری که با اینکه بیش از 67 درصد دانشجویان دانشگاه‌های کشور جامعه زنان تشکیل می‌دهند، میزان اشتغال رسمی زنان ایران حتی طبق آمارهای نهادهای خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها 16 درصد می‌باشد؛ که خود این امر به معنای پائین‌ترین سطح اشتغال زنان در کشورهای امروز خاورمیانه و شمال آفریقا می‌باشد.

ه – طرح سهمیه‌بندی جنسیتی در دانشگاه‌ها برای ممانعت از ورود زنان به تحصیلات عالی (که در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی تکیه زنان ایران برای ورود به تحصیلات عالی به صورت یک جنبش خودجوش و فراگیر درآمده آنچنانکه با حجم 67 درصدی جامعه دانشگاهی ایران رژیم فقاهتی حاکم را مستأصل ساخته‌اند).

و – طرح تعادل جنسیتی در آموزش و پرورش برای کاهش استخدام زنان معلم.

ز - طرح افزایش نرخ باوری برای افزایش زاد و ولد اجباری در راستای خانه‌نشین کردن زنان.

یادمان باشد که خمینی درست دو هفته بعد از 22 بهمن 57 و کسب قدرت سیاسی در نامه‌ای که به وزیر دادگستری دولت موقت بازرگان نوشت با به چالش کشیدن «قانون حمایت خانواده سال 1346 (رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) نخستین رویکرد زن‌ستیزانه خودش را (علیرغم آن وعده وعیدهائی که در فرانسه برای جذب حمایت زنان ایران داده بود) شروع کرد». بر این مطلب بیافزائیم که در قانون حمایت خانواده سال 1346 رژیم پهلوی، در چارچوب فقه اسلام فقاهتی، موضوع حق طلاق برای مردان و تعدد ازدواج برای مردان مشروط به رأی دادگاه شده بود که این موضوع مخالف فقه خمینی بود، لذا خمینی در نامه خود به وزیر دادگستری بازرگان خواستار اصلاح قانون حمایت از خانواده 1346 شد.

یادمان باشد که «نخستین جنبش اعتراضی جامعه بزرگ (در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی شکست خورده مردم) ایران، جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر زنان ایران در هشتم مارس یا اسفندماه 1357 بود که شش روز ادامه پیدا کرد» و آنها با شعار: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردبم» موضوع تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایران را (توسط خمینی و حواریون او را) به چالش کشیدند.

یادمان باشد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «اولین رژیمی است که در جهان نیروی سرکوب‌گر نظام‌مند زنان دارد» و این نیروی سرکوب‌گر عمدتاً در اماکن عمومی قرار دارند و وظیفه آنها به چالش کشیدن آزادی پوشش زنان ایرانی می‌باشد.

یادمان باشد که موضوع به چالش کشیدن حجاب تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی توسط جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر زنان ایران از فردای انقلاب ضد استبدادی 57 الی الان (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) استمرار داشته است و به این دلیل بوده است که جنبش زنان ایران بر این باورند که موضوع حجاب تحمیلی و اجباری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فقط موضوع یک تکه پارچه نیست، بلکه برعکس حجاب اجباری (نه حجاب اختیاری و انتخابی) به معنی «کنترل فکر و بدن زن ایرانی در چارچوب اسلام فقاهتی مردسالار دگماتیست و ارتجاعی هزار ساله حوزه‌های فقاهتی می‌باشد». چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر خود پیوسته تلاش کرده است تا با «تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایران بتواند زنان ایران را آنچنان در اجتماع و خانه ایزوله کند که از آنها موجودی ضعیف بسازد که نه قادر باشند در حیات جامعه نقش و حضوری فعال و مؤثر داشته باشند و نه قادر باشند برای خواسته‌ها و حقوق انسانی و اجتماعی و سیاسی خود مبارزه کنند». بدین خاطر در این رابطه است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایران (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته از آغاز الی الان) به معنی «اعلام جنگ علنی این رژیم فقاهتی با زنان ایران بوده است»؛ به عبارت دیگر «تحمیل حجاب اجباری (نه حجاب انتخابی و اختیاری زنان ایران) توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل حجابی بر اراده جامعه زنان ایران بوده است» و دلیل این امر همان است که رژیم مطلقه فقاهتی توسط تحمیل حجاب اجباری (نه حجاب اختیاری و انتخابی زنان ایران) «اراده کنش‌گری زنان ایران را به چالش می‌کشد.»

باری، در این رابطه است که در خصوص خودویژگی‌های زن ایرانی گرفتار در حصار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به طرح چند نکته بپردازیم:

نخست آنکه «تبعیض جنسیتی» یکی از ملزومات حفظ نظام سرمایه‌داری تئوکراتیک فقاهتی، رانتی، نفتی و رفاقتی حاکم می‌باشد.

دوم آنکه اسلام فقاهتی دگماتیست مردسالار حوزه‌های فقهی باعث گردیده تا «زن به عنوان جنس دوم در برابر مرد مطرح بشود.»

سوم اینکه رویکرد مردسالاری اسلام فقاهتی دگماتیست حوزه‌های فقهی باعث شده که «نیرو و انرژی زن ایرانی در جامعه ایران فلج بشود» و زن ایرانی به عنوان ضعیفه مطرح بشود.

چهارم اینکه در بستر اسلام فقاهتی «حقوق انسانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی» زن ایرانی به میزان گسترده‌ای زیر پا گذاشته شود.

پنجم اینکه زن ایرانی را تبدیل به کارخانه جوجه‌کشی بکنند و یا اینکه زن ایرانی را از «زندگی اجتماعی» خارج کنند و «خانه‌نشینش» سازند.

ششم اینکه نیمی از جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را به بهانه‌های واهی و مجموعه‌ای از موانع قانونی و اجتماعی و سیاسی، از عرصه «زندگی سیاسی» جهت تعیین سرنوشت خود به حاشیه برانند.

هفتم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط «تبعیض جنسیتی و تبعیض سیاسی، اجتماعی، طبقاتی، فرهنگی و مذهبی تحمیلی بر زن ایرانی سبب عمیق‌ترین نابرابری اجتماعی – فرهنگی در جامعه ایران شده است.»

هشتم آپارتاید جنسی 42 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده تا «زنان کارگر ایرانی آسیب‌پذیرترین نیروی کار در بازار کار ایران بشوند». چراکه این‌ها «در برابر کار یکسان با مردان، مجبور به گرفتن دستمزد نابرابر با مردها می‌باشند.»

نهم – تبعیض جنسیتی تحمیلی بر زنان کارگر ایرانی باعث گردیده تا «بخش اعظم زنان کارگر در کارگاه‌هایی کار کنند که هیچ نظارتی بر آنها وجود ندارد و هیچ بیمه و مزایائی هم به آنها تعلق نمی‌گیرد.»

دهم – رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اولین «نبرد خود با دموکراسی» در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 با طرح «پروژه تحمیل حجاب اجباری» (نه حجاب انتخابی و اختیاری) شروع کرد؛ و لذا به همین دلیل جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین زن ایرانی در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 (کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب ضد استبدادی مردم ایران، در 8 مارس یا روز زن در اسفند ماه 57 به مدت 6 روز، با شعار: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم») توسط مبارزه با حجاب اجباری (نه حجاب اختیاری و انتخابی) شروع شد و از آنجا بود که مبارزه با حجاب اجباری بخشی از مبارزه ضد آپارتاید جنسی جنبش زنان ایران درآمد. به علت همین ستم مضاعف تحمیلی بر زن ایرانی بود که باعث شد تا جنبش زنان ایران در میان تمامی جنبش‌های اجتماعی جامعه ایران از خودویژگی‌های خاص خود برخوردار بشود، زیرا منهای اینکه این جنبش دارای تاریخی بیش از صد ساله دارد و از مشروطه الی الان به صورت مخفی و آشکار در راستای کسب حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی و انسانی زنان ایران فعالیت مستمر داشته است، «این جنبش از آغاز جوهر عدالت‌خواهانه، برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه داشته است»؛ و همچنین از همان آغاز الی الان، گرچه پیوسته زن ایرانی گرفتار تبعیض جنسیتی بوده است، ولی «مطالبات جنبش زنان ایران پیوسته فراتر از تبعیض جنسیتی بوده است و پیوسته جنبش زنان ایران مبارزه با تبعیض جنسیتی در عرصه مبارزه برابری‌خواهانه و آزادی‌خواهانه دنبال می‌کرده‌اند، نه بالعکس» بنابراین بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که جنبش زنان ایران از مشروطیت الی الان نشان داده است که «مسئله زن در جامعه ایران تنها در حیطه صرفاً زنانه حل نمی‌شود» و از اینجا است که باید بگوئیم که:

یک - اهمیت جنبش زن در عرصه جامعه مدنی جنبشی اجتماعی خودجوش و خودسازمان‌ده و خودرهبر تکوین یافته از پائین نه صرفاً به خاطر تبعیض جنسیتی زن ایرانی است، بلکه برعکس به خاطر آن است که «جنبش زنان ایران یک مؤلفه مبارزاتی در عرصه‌های مختلف جنبش‌های مطالباتی مدنی و صنفی و سیاسی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشند» و از اینجا است که می‌توان داوری کرد که جنبش زنان ایران «جنبشی جهانشمول است که پیوسته در راستای تساوی حقوق زن و مرد عمل می‌کنند.»

دو - باید عنایت داشته باشیم که مبارزه ضد تبعیض جنسیتی جنبش زنان ایران در طول بیش از یک قرن گذشته، مبارزه با تبعیض بر یک اقلیت جامعه ایران نیست، بلکه برعکس «مبارزه با تبعیض بر نیمی از جمعیت ایران می‌باشد» و از اینجا است که باید بگوئیم که «انجام هر گونه تحول برابری‌خواهانه و آزادی‌خواهانه در جامعه ایران در گرو رهائی زن ایرانی از این حصار و فشار اجتماعی – تاریخی می‌باشد.»

سه - لازم است که توجه داشته باشیم که از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر خود از آغاز بر پایه اسلام دگماتیست و ارتجاعی فقاهتی حوزه‌های فقهی (جهت نهادینه کردن قدرت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود) حرکت کرده است، با عنایت به اینکه «مبانی اسلام دگماتیست فقاهتی بر پایه تبعیض‌های چهارگانه روحانی، غیر روحانی و شیعه، غیر شیعه و مسلمان، غیر مسلمان و برده، غیر برده استوار می‌باشد» همین امر بسترساز آن شده است که این رژیم از آغاز در راستای «بازتولید تبعیضات مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، قومیتی، جنسیتی، طبقاتی و غیره در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران حرکت نماید» بنابراین اگرچه تبعیض جنسیتی تحمیلی بر زنان ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته هم به لحاظ فراگیری جمعیت زنان ایران و هم به لحاظ شدت و حدت آن (تبعیض تحمیلی جنسیتی بر زنان ایران) «تبعیض جنسیتی در میان تبعیض‌های طبقاتی، مذهبی، نژادی، قومیتی و غیره تحمیلی (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) پر رنگ‌تر می‌باشد»، ولی نباید فراموش بکنیم که مبارزه ضد تبعیض جنسیتی جنبش زنان ایران، از آنجائیکه «همراه با به چالش کشیدن تبعیض جنسیتی کل تبعیض‌های موجود در جامعه ایران را به چالش کشیده می‌شود» در نتیجه همین امر باعث می‌گردد تا «مبارزه ضد تبعیض جنسیتی جامعه زنان ایران تنها محدود و مربوط به این جامعه نباشد، بلکه مربوط به کل جامعه ایران گردد»؛ و از اینجا است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که همچنانکه مبارزه ضد تبعیض جنسیتی جنبش زنان ایران مربوط به همه جامعه ایران می‌باشد، باید بگوئیم که «رهائی زنان ایران از آپارتاید جنسیتی تحمیلی (بر جامعه زنان ایران) در گرو مبارزه همگانی جامعه ایران می‌باشد، نه صرفاً جنبش زنان ایران.»

چهار - در خصوص خودویژگی‌های جنبش زنان ایران باید عنایت داشته باشیم که از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «نماینده یک سرمایه‌داری تئوکراتیک فقاهتی، رانتی، نفتی و رفاقتی می‌باشد» و از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی، «زن را به عنوان جنس درجه دوم در عرصه این سرمایه‌داری تئوکراتیک فقاهتی، رانتی، نفتی و رفاقتی تعریف می‌کند» و از آنجائیکه «زن ایرانی در بستر این سرمایه‌داری تئوکراتیک فقاهتی، رانتی، نفتی و رفاقتی وسیله برای اطفاء نیازهای جنسی مردان و وسیله‌ای برای تولید نیروی کار توسط زاد و ولد می‌باشد» لذا به همین دلیل است که «مبارزه ضد آپارتاید جنسیتی جنبش زنان ایران دارای جوهر رهائی‌بخش فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‌باشد.»

پنج - باید واقف باشیم که از آنجائیکه در تحلیل نهائی جوهر مبارزه جنبش زنان ایران جوهر برابری‌خواهانه و عدالت‌طلبانه می‌باشد و از آنجائیکه به خصوص از دی‌ماه 96 الی آلان، گفتمان برابری‌طلبانه به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران می‌باشد (زیرا از دی‌ماه 96 جامعه ایران با شعار: «اصلاح‌طلب اصول‌گرا / دیگه تمامه ماجرا» و با عبور از جنگ اسب‌های درشکه درون حکومت، طشت گفتمان اصلاح‌طلبی حکومتی را پس از دو دهه حاکمیت این گفتمان از آسمان بر زمین انداختند) در نتیجه همین امر باعث گردیده «تا جوهر برابری‌طلبانه جنبش ضد آپارتاید جنسیتی زنان ایران از پشتیبانی عام مردمی (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) برخوردار بشود»؛ به عبارت دیگر «پشتیبانی همه جانبه جامعه ایران از جوهر برابری‌طلبانه مبارزه ضد تبعیض جنسیتی جنبش زنان ایران به خاطر آن است که جنبش برابری‌طلبانه امروز در جامعه ایران یک جنبش در خود و محدود برای خود (که تنها یک گروه مشخص اجتماعی جامعه ایران را در بر بگیرد) نیست» و به همین دلیل است که نمی‌توان در جامعه بزرگ ایران «از آزادی و عدالت و رفاه صحبت کرد و سخن از رهائی زن ایران (از تبعیضات 42 ساله گذشته بر این جامعه سخن) نگفت.»

یادمان باشد که به دلیل سرکوب خشن زنان و ستم مضاعفی که در طول 42 سال گذشته بر آنها وارد شده است، این امر باعث گردیده تا این جنبش از پتانسیل به شدت بالائی در عرصه تحول‌آفرینی برخوردار بشود. بطوریکه در این رابطه می‌توان داوری کرد که «در آینده رهبری جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودرهبر و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) می‌تواند در دست جنبش خودجوش زنان ایران می‌باشد». طبیعی است که رشد و پیشروی جنبش زنان ایران در عرصه جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر «در گرو پیوند افقی و عمودی این جنبش با جنبش‌های مدنی و صنفی و سیاسی و مطالباتی موجود جامعه ایران می‌باشد.»

شش - نباید فراموش بکنیم که جنبش زنان ایران در عرصه جامعه مدنی جنبشی «رابط بین جنبش‌های اجتماعی است». چراکه منهای جایگاه اجتماعی جنبش زنان در تمامی جنبش‌ها که حداقل یک چهارم کمی آنها زن می‌باشند، «سلول بنیادین تمامی خانواده‌ها در عرصه جنبش‌ها زن ایرانی است.»

هفت - از آنجائیکه برعکس گذشته در شرایط فعلی «زنان ایران در بازار کار ایران حضوری فعال و همه جانبه دارند، در نتیجه همین حضور فعال و غیرقابل انکار زن ایرانی باعث گردیده تا شرایط برای رشد آگاهی و ذهنی و بالطبع گسترش جنبش زن ایرانی فراهم بشود.»

هشت - عنایت داشته باشیم که در کشور ایران به خصوص در طول عمر 42 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «فقر بیشتر زنانه شده است» که البته این امر «معلول تبعیض جنسیتی زنان ایران در بازار کار می‌باشد که باعث گردیده تا روز به روز زن ایرانی فقیرتر بشود»، زیرا «محدودیت در استخدام و عدم فرصت برابر شغلی با مردها و تحمیل کارهای موقتی و دستمزدهای نابرابر و خشونت جنسی و روحی همه و همه شرایط برای سقوط زن ایرانی در ورطه فقر نسبی و فقر مطلق فراهم کرده است». در نتیجه همین فقر استخوان‌سوز تحمیلی بر بخش بزرگی از جامعه زنان ایران باعث شده است تا شرایط برای «پیوند جنبش زنان با خیزش‌های فقرستیز (مثل خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98) فراهم بشود» و بدین ترتیب است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «جنبش زنان ایران به دلیل خصلت برابری‌طلبانه و ضد تبعیض‌گرایانه جنسیتی، می‌تواند با جنبش‌ها و خیزش‌های فقرستیز پیوند پیدا بکند». طبیعی است که تا زمانیکه «زنان از حقوق کامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برخوردار نشوند، نمی‌توانند فقر نسبی و مطلق تحمیلی بر خود را ریشه کن کنند». بر این مطلب اضافه کنیم که «جنبش زنان ایران هرگز نمی‌توانند تنها با طرح خواسته‌های صرف جنسیتی (بدون مبارزه همه جانبه با مسئله تبعیض اجتماعی، تبعیض سیاسی و تبعیض طبقاتی) با فقر اقتصادی مبارزه کیفی بکنند». یادمان باشد که کلاً «در جهان سرمایه‌داری در همه جا زنان به دلیل نابرابری جنسیتی، خصوصاً در بازار کار جایگاه یکسانی با مردان ندارند». البته در این رابطه در کشور ایران «زنان اغلب در کارهای غیر رسمی با دستمزد کم اشتغال دارند و به سرعت در معرض اخراج می‌باشند و به دایره فقر پرتاب می‌شوند». پر واضح است که زنانی هم که به کارهای دائمی یا به کارهای موقتی و غیر رسمی مشغولند با حقوقی پائین‌تر از مردان کار می‌کنند.

باری، آنچه در رابطه با جنبش زنان ایران بیش از هر چیز در این شرایط قابل توجه می‌باشد «موضوع آسیب‌شناسی این جنبش می‌باشد» که در طول 42 سال گذشته کمتر به آن توجه و عنایت شده است و البته دلیل این امر همان است که در «اخلاق ما ایرانیان همیشه تجلیل و تشویق بر نقد و نظر اولویت دارد» و در همین رابطه است که در سالگردهای مثل روز جهانی زن یا هشتم مارس «بیشتر به تجلیل و تشویق از جنبش زنان می‌پردازیم تا نقد این جنبش». پر پیداست که انگیزه‌مان هم از این تشویق و تجلیل این است که «به خاطر نو پا بودن جنبش زنان و به خاطر فشارهای تاریخی که بسترساز اختلاف فاز شرایط ذهنی با مردان شده است، توسط تشویق و تجلیل به تقویت جنبش زنان ایران بپردازیم». البته در این رابطه داوری ما کاملاً خلاف این امر می‌باشد. چراکه برعکس رویکرد فوق به جنبش زنان ایران، ما بر این باوریم که «برای تقویت جنبش زنان ایران ضرورت دارد که به جای تشویق و تجلیل و تحلیل‌های یکطرفه، به نقد مستمر و همه جانبه از این جنبش بپردازیم». بدون تردید در «عرصه نقد، جهت تقویت شرایط ذهنی این جنبش، بهتر است که به صورت دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی عمل نمائیم.»

در اینجا ضرورت می‌بینیم که به «نقد و آسیب‌شناسی جنبش زنان ایران بپردازیم» و آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، «هدف ما از آسیب‌شناسی جنبش زنان ایران تقویت این جنبش اجتماعی (جامعه بزرگ ایران) می‌باشد که نمایندگی بیش از نیمی از جمعیت جامعه ایران را یدک می‌کشد» و قطعاً «بدون اعتلای فراگیر و همه جانبه جنبش زنان ایران هر گونه حرکت برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه هدفدار و رو به جلو در جامعه بزرگ ایران عقیم و سترون می‌باشد». بدین خاطر برای فرموله کردن آسیب‌شناسی جنبش زنان ایران باید به نکاتی چند در این رابطه توجه ویژه بشود.

نخستین نکته اینکه «جنبش زنان ایران (به خصوص در این شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران) یک جنبش به شدت بیمار و آسیب‌زده می‌باشد» و تا زمانیکه این آسیب‌های استراتژیکی و تاکتیکی جنبش زنان ایران درمان نشود (آنچنانکه حداقل در 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بوده‌ایم) «نه تنها این جنبش نمی‌تواند به اهداف درازمدت و میان‌مدت خود دست پیدا کند و رژیم مطلقه فقاهتی را در برابر جنبش مطالباتی مدنی خود وادار به عقب‌نشینی نماید، بلکه حتی در دستیابی به اهداف کوتاه‌مدت خود هم شکست خورده است». شکست کمپین اعلامیه یک میلیون امضائی جنبش زنان ایران که حامل اهداف حداقلی خود در چارچوب گفتمان فقاهتی حاکم بود، مشتی نمونه خروار می‌باشد. طبیعی است که علت و دلیل شکست جنبش زنان ایران در دستیابی به اهداف حداقلی و حداکثری خود در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به خاطر آن است که «این جنبش در عرصه میدانی در طول 42 سال گذشته هرگز و هرگز نتوانسته توازن قوا به سود خود تغییر بدهد». نباید فراموش بکنیم که تا زمانیکه در عرصه میدانی (نه در عرصه فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی) «جنبش زنان ایران نتوانند توازن قوا به سود خود تغییر بدهند، هرگز و هرگز قادر نخواهند بود تا رژیم مطلقه فقاهتی را در برابر خواسته‌های خودشان وادار به عقب‌نشینی بکنند». اضافه کنیم که آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، بدین تردید «آخرین سنگری که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر آن مجبور به عقب‌نشینی می‌شود، سنگر حقوق انسانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان ایران است»؛ و دلیل این امر همان است که (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «عقب‌نشینی در برابر مطالبات حقوقی، انسانی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زنان ایران بسترساز ظهور پارادوکس همه جانبه فرهنگی و ایدئولوژیکی درونی خود تعریف می‌کند.»

پر واضح است که عامل اصلی عدم توان جنبش زنان ایران (در طول 42 سال گذشته) نسبت به تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود، «تشتت و پراکندگی این جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین جامعه ایران می‌باشد» و بدین خاطر تا زمانیکه «از پائین این جنبش نتوانند بر پراکندگی و تشتت درونی خود غلبه کنند، حتی هر گونه حرکت سازماندهی از بالا توسط نخبگان جنبش زنان ایران هم محتوم به شکست قطعی خواهد بود». یادمان باشد که در میان تمامی شاخه‌های درونی جنبش کارگری ایران «تنها جریانی از جنبش کارگری ایران که توانسته است حداقل در طول دو سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی را وادار به عقب‌نشینی در برابر خواسته‌های خودشان بکنند، جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه می‌باشد». قابل ذکر است که عامل پتانسیل جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه نسبت به دیگر شاخه‌های جنبش کارگری ایران در این است که «این جنبش به خصوص در این شرایط خودویژه، از پائین به صورت دینامیک و خودجوش سازماندهی شده است، نه از بالا» و همین امر باعث گردیده است که دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هرگز و هرگز با ترفندهای مختلف امنیتی و سرکوب عریان در طول دو سال گذشته نتوانند این جنبش کارگری را به زانو درآورند؛ زیرا همان پتانسیل سازماندهی از پائین این جنبش باعث می‌گردد که در برابر هر ضربه‌ای از طرف دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این‌ها بتوانند به سرعت خود را بازسازی بکنند و حرکت خود را بازتولید نمایند، بنابراین در همین رابطه می‌توانیم داوری کنیم که «مکانیزم سازماندهی و حرکت جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه از نظر ما بهترین الگوئی است که می‌تواند برای جنبش زنان ایران جهت بازسازی و مقابله با تشتت داخلی خود به کار گرفته شود.»

اضافه کنیم که «جنبش زنان ایران هرگز از آغاز الی آلان دارای تشکیلات سازماندهی شده قبلی نبوده است» و این جنبش پیش از آنکه حاصل اتحاد شاخه‌های مختلف تشکیلاتی زنان ایران باشد، حداکثر «سنتز پیوند حرکت‌های خودجوش مستقل زنان ایران بوده است» (نه تشکل‌های مستقل زنان ایران) البته این موضوع هم دارای حسن است و هم دارای عیب. حسن آن این است که باعث شده تا «جنبش زنان ایران دارای جوهر جنبشی دینامیک تکوین یافته از پائین بشوند» و اما عیب آن این است که این «جنبش بستری جهت موج‌سواری جریان‌های خارج از این جنبش (در داخل و خارج از کشور) شده است» که صد البته، در طول دو دهه حاکمیت گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی (از خرداد 76 تا دی‌ماه 96 ) شاهد این موج‌سواری بر جنبش زنان ایران از بیرون این جنبش بوده‌ایم. نباید فراموش کنیم که تجربه جنبش زنان ایران در جنبش ضد استبدادی سال 57 نشان داد که «این جنبش از آنچنان پتانسیلی جهت تغییر توازن قوا در عرصه میدانی برخوردار می‌باشد.»

دومین آفت و آسیب جنبش زنان ایران «فردگرائی در عرصه حرکت‌های میدانی است». (نه در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی) که البته همین «فردگرائی در حرکت‌های میدانی نه تنها باعث شکست حرکت‌های فردی جنبش زنان ایران شده است»، بلکه مهمتر از آن اینکه این امر «بسترساز سترون شدن رهبری جمع تکوین یافته از پائین به صورت خودجوش جنبش زنان ایران نیز شده است». برای فهم اهمیت آسیب و آفت فردگرائی عملی در جنبش زنان ایران به صورت مصداقی می‌توانیم به جنبش شکست خورده دختران خیابان انقلاب اشاره کنیم که تحت تأثیر «جریان‌های فمینیست خارج‌نشین در راستای به چالش کشیدن مکانیکی حجاب اجباری و تحمیل شده از طرف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، دختران مشهور به خیابان انقلاب -در چهارشنبه سفید - اقدام به برداشتن فردی حجاب خود و سر چوب کردن به صورت نمادین کردند» که گرچه این حرکت فردی برای مدت بیش از یک‌ماه هم ادامه داشت و حدود 22 نفر هم در این رابطه دستگیر شدند ولی در تحلیل نهائی «جنبش دختران خیابان انقلاب شکست خوردند». دلایل شکست جنبش دختران خیابان انقلاب این بود که:

اولاً حرکت میدانی آنها «صورت فردی داشت نه جمعی.»

ثانیاً انجام حرکت نمادین فردی آنها در چارچوب همان «رویکرد مکانیکی و نقشه راه فمینیست‌های خارج‌نشین بود، نه عملی دینامیک و خودجوش و تکوین یافته از پائین.»

ثالثاً این پروژه فردی در بستر «مطلق کردن صرف مبارزه مکانیکی با حجاب تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم صورت گرفت، نه در بستر مبارزه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جنبش زنان ایران». لازم به ذکر است که در چارچوب مبارزه دیالکتیکی با موضوع حجاب تحمیلی از طرف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط دو رویکرد کاملاً متفاوت وجود دارد:

رویکرد اول اینکه با «مطلق کردن موضوع حجاب تحمیلی، تمامی خواسته‌های برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش سیاسی، اجتماعی، تاریخی، طبقاتی و فرهنگی زنان ایران را در پای این (مطلق کردن مبارزه با حجاب تحمیلی) ذبح می‌کنند». البته اوج فاجعه در آنجا است که حتی بعضاً «نمایندگان زن خارج‌نشین این رویکرد مکانیکی، حرکت خودشان را در پیوند با دولت زن‌ستیز و فاشیست و نژادپرست و دموکراسی‌ستیز ترامپ دنبال می‌کردند.»

رویکرد دوم، رویکرد آنهائی است که در جنبش زنان ایران بر این باورند که «موضوع مبارزه با حجاب تحمیلی و اجباری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، باید در بستر مبارزه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش زن ایرانی انجام بگیرد، نه به صورت مکانیکی و مطلق کردن آن.»

سومین آفت و آسیب جنبش زنان ایران «نخبه‌گرایانه بودن ساختار تکوینی این جنبش است». البته منهای اینکه این آفت باعث می‌شود که در نهایت «جنبش زنان ایران در حصار حرکت تزریقی از بالا قرار بگیرند و جوهر جنبشی خود را از دست بدهند» بستر آن می‌گردد که «جنبش فمینیستی به جای اینکه جنبش برای کسب حقوق برابر با مردان باشد، بدل به جنبش برتری زن بشود»؛ که البته خود این رویکرد «آغاز یک انحراف و انحطاط مجدد در جامعه زنان ایران می‌باشد.»

چهارمین آفت و آسیب جنبش زنان ایران «تشتت در برنامه و هدف و رویکرد و استراتژی و تاکتیک است» که در میان حرکت‌های گذشته جنبش زنان ایران در این رابطه برای مثال می‌توانیم به اعلامیه کمپین یک میلیون امضائی اشاره کنیم که نه تنها در این «اعلامیه موضوع تحمیل حجاب اجباری و آزادی پوشش زنان مطرح نشده بود، بلکه مطالبات اعلام شده زنان ایران در آن اعلامیه، در چارچوب گفتمان اسلام فقاهتی حاکم بود» در صورتی که در کادر «گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی، جنبش زنان وابسته به آن نحله، پیشرو سیاست‌ها و مصالح و امتیازگیری سیاسی از جناح در قدرت بودند». در نتیجه آنها حتی برای آزادی‌های روبنائی هم تلاش نکردند و تنها به دنبال آن بودند تا «جنبش زنان ایران را دنبالچه جریانات سیاسی در قدرت بکنند.»

فراموش نکنیم که در زمانیکه آن‌ها «شکست خوردند و در قدرت نصیبی برای آنها حاصل نشد، آنچنان به انحراف رفتند که حتی حاضر شدن از استبداد رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی هم دفاع بکنند» که بعضاً این افراد «نسبت به مبارزه گذشته خود در راستای سرنگونی رژیم ضد زن پهلوی ابراز ندامت کرد و ماهیت ارتجاعی خودش را با زبان خودش آفتابی می‌کنند» و باز در این رابطه است که بخش دیگری از جنبش زنان خارج‌نشین که از «فعالین لیبرال فمینیست می‌باشند»، از طریق برخورداری از «امکانات رسانه‌های امپریالیستی، ریاکارانه خود را نماینده جنبش اعتراضی زنان ایران دانسته و تا جایی دچار سقوط و ابتذال گشته‌اند که امیدشان را در رویای بازگشت سلطنت پهلوی و همراهی با ترامپ و نئوفاشیسم آمریکا می‌دانند.»

پنجمین آفت و یا آسیب جنبش زنان ایران از آنجا شکل می‌گیرد که جنبش زنان یک جنبش یک دست نیست و مانند دیگر جنبش‌های اجتماعی در درون خود گرایشات گوناگونی دارند، بنابراین «گرچه جنبش زنان در کلیت خود بر رهائی از تبعیض‌های مختلف جنسیتی، اجتماعی، طبقاتی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی مبارزه می‌کنند» و گرچه جامعه زنان ایران به علت ستم جنسیتی تحمیلی بر زنان ایران «خواسته‌های مشترکی دارند» اما باید عنایت داشته باشیم که «زنان ایران در عین حال به طبقات و اقشار متفاوتی تعلق دارند». طبیعی است که فعالین زن جنبش زنان نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشند. مثلاً فعالین بورژوای جنبش زنان از اولویت زندگی و مطالبات توده‌های زنان اعماق جامعه ایران که در آتش فقر می‌سوزند، بی‌اعتنا هستند. به طوری که همین فعالین بورژوای جنبش زنان ایران در سال‌های گذشته «مطالباتی در دستور کار خود قرار داده‌اند که هر چند که از جمله حقوق مسلم زنان ایران می‌باشند، اما نحوه طرح آنها نه تنها جنبش زنان ایران را گامی به پیش نمی‌برد، بلکه حتی گامی هم به عقب می‌کشاند» و بدین ترتیب است که در یک نگاه کلی می‌توان گفت که «زنان در کشور ایران در خلأ زندگی نمی‌کنند و هر کدام از آنان به طبقه و یا قشر خاصی تعلق دارند که خواسته‌های آنان خواسته‌های آن قشر و طبقه می‌باشد و با همان خواسته‌ها در مبارزات شرکت می‌کنند هر چند که بدون تردید بنابه جنسیت خود در معرض ستم جنسیتی قرار دارند اما در خودآگاه یا ناخودآگاه خود و در تجربه روزمره خود دریافته‌اند که دستیابی به مطالباتشان به عنوان زن در گرو دستیابی کل جامعه به مطالباتشان است و این مستلزم مبارزه همه جانبه و مشترک است». بدین خاطر همین پارادوکس در جنبش امروز زنان ایران به عنوان یک آسیب و آفت همه جانبه‌ای درآمده است. یادمان باشد که «رابطه جنبش‌ها بر پایه خواسته‌های مشترک آنها شکل می‌گیرد، نه بر پایه ابعاد تشکیلاتی آنها». هر چند که «درک مکانیکی و انطباقی رابطه جنبش‌ها را به صورت تشکیلاتی تعریف می‌نماید» اما در «رویکرد تطبیقی رابطه بین گروه‌های مختلف زنان (در جنبش زنان ایران) در چارچوب پایه‌های عینی و ذهنی اجتماعی تعریف می‌کنند، نه بر مبنای ایدئولوژیک و تشکیلاتی». باری، در این رابطه است که می‌توانیم وظایف پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) را اینچنین فرموله نمائیم:

1 - پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) ضروری است که واقف باشند که ستم‌های 42 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه زنان ایران، آنان را به نیرویی رادیکال با پتانسیل بالقوه بسیار بالایی برخوردار ساخته است. نیرویی که تا دستیابی به خواسته‌هایشان از پای نخواهند نشست و موتور محرک بسیاری از اعتراضات خواهند بود.

2 - پیشگامان ضروری است که واقف باشند که در این شرایط وظیفه دارند تا در چارچوب «استراتژی آگاهی‌بخش» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تلاش کنند در بستر یک تحول فرهنگی – اجتماعی – سیاسی در اعماق جامعه زنان ایران، «مانع از ظهور آلترناتیوی رویکردهای ارتجاعی در جامعه زنان و یا جنبش زنان ایران بشوند.»

3 - پیشگامان ضروری است که واقف باشند که در چارچوب استراتژی خودآگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، پیوسته با تحلیل از شرایط عینی در هر برهه از زمان با توجه به اولویت‌های توده‌های اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، آنان را برای دستیابی به حقوق مسلم‌شان آگاهی ببخشند.

4 - پیشگامان ضروری است که واقف باشند که در آرایش تبعیض‌های تحمیلی بر جامعه زنان ایران در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (اعم از تبعیض جنسیتی، تبعیض سیاسی، تبعیض اقتصادی، تبعیض اجتماعی، تبعیض نژادی، تبعیض فرهنگی و مذهبی، تبعیض طبقاتی و غیره) «ریشه اصلی تمامی این تضادها را در نظام سرمایه‌داری تئوکراتیک فقاهتی و رانتی و نفتی حاکم دنبال کنند» و در این رابطه با تعریف دقیق مطالبات زنان ایران مسیر رهائی زن ایرانی و نقشه راه آنها را ترسیم نمایند.

5 - پیشگامان ضروری است که واقف باشند که در جامعه ایران:

اولاً امر رهائی زن «رهائی انسان به صورت علی العموم است.»

ثانیاً تنها توسط تغییر ذهنیت توده‌های زن (با ویژگی‌های خاص فرهنگی و منطقه‌ای) اعماق جامعه بزرگ ایران است که امکان تحول اجتماعی – سیاسی در جامعه زنان ایران ممکن می‌باشد.

ثالثاً مبارزه بی‌امان با م «مردسالاری» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید در چارچوب مبارزه نظری با اسلام فقاهتی «مردسالار» صورت بگیرد.

رابعاً جنبش زنان ایران همچون سایر جنبش‌های دیگر اجتماعی باید از یک «جنبش منفرد در خود جدا بشوند» و از مبارزه در چارچوب «وضع موجود فراتر بروند.»

خامسا پایه و اساس تبعیض جنسیتی در جامعه ایران از نابرابری‌های اجتماعی سیاسی و فرهنگی و طبقاتی موجود در جامعه ایران سرچشمه می‌گیرند.

6 - پیشگامان باید عنایت داشته باشند که جنبش روشنفکری و جنبش مارکسیستی جامعه سیاسی ایران در راستای تحلیل و حل مشکل زنان ایران دچار ذهنیت‌گرائی و انحراف شده‌اند، چرا که آنان با «مطلق کردن تبعیض طبقاتی بر زنان ایران و فرعی گرفتن تبعیض جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تلاش می‌کنند، حل مسئله زنان ایران را به حل مسئله طبقاتی صرف حواله بدهند». از نظر آنها همه مسئله زنان ایران فقط و فقط «ستم طبقاتی است» و با «لغو کارمزدی، ستم زنان از بین می‌رود» بنابراین، «تا زمانیکه به لغو کارمزدی در جامعه ایران دست پیدا نکنیم، از نظر آنها امکان ریشه‌کن کردن آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی وجود ندارد». به باور ما، این داوری جنبش مارکسیستی و روشنفکری جامعه سیاسی ایران «یک آدرس غلط دادن و تقلیل ستم جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی بر زنان ایران به جایگاه طبقاتی آنها است که حاصل نهایی این‌ها نادیده گرفتن قدرت مردسالارانه اسلام دگماتیست فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد.»

7 - پیشگامان عنایت داشته باشند که در بستر استراتژی خودآگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، تکیه آنها بر «ترویج دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم) می‌تواند زمینه‌های عملی و نظری رهائی برای جنبش زنان ایران تبیین نماید؛ و این حقیقت بزرگ را به جنبش زنان ایران آموزش بدهد که مبارزه عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه آنها نباید محدود به مبارزه صرف بر علیه پوشش اجباری بشود». چرا که این امر زمینه‌ساز «موج‌سواری جریان‌های فرصت‌طلب رفرمیستی در راستای کسب قدرت سیاسی یا بالا بردن قدرت چانه‌زنی خودشان می‌شود». بدین خاطر در این رابطه است که باید بگوئیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ضمن اینکه «معتقد به مبارزه پیگیر زنان ایران در راستای آزادی پوشش می‌باشند، در تحلیل نهائی بر این باوریم که آزادی کامل زنان از ستم جنسیتی (تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر این رژیم) در گرو مبارزه همه جانبه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران با تبعیض‌های جنسیتی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی، طبقاتی، فرهنگی و اقتصادی می‌باشد» و هرگز و ابداً در جامعه‌ای که دارای «تبعیض‌های ریشه‌ای متعدد فوق می‌باشند، تنها توسط برخورد مکانیکی و مطلق کردن یکی از این تبعیض‌ها و نادیده گرفتن بقیه تبعیض‌ها نمی‌توانند به رهائی برسند.»

8 - پیشگامان ضرورت دارد که واقف باشند که هرگز نمی‌توان در جامعه بزرگ امروز ایران به یک «تحول عمیق عدالت‌خواهانه و آزادی‌خواهانه (از پائین جامعه) بدون مبارزه برای تساوی حقوق زن و مرد و رفع تبعیض جنسیتی و دستیابی زنان ایران به آزادی در پوشش دست پیدا کرد.»

9 - پیشگامان ضرورت دارد تا واقف باشند که برای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی قوی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (هم در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت اعماق جامعه ایران) بیش از هر چیز نیازمند به «آزادی و آگاهی و رهائی نیمی از صفوف جمعیت ایران یعنی زنان هستیم.»

10 - پیشگامان ضرورت دارد تا واقف باشند که در راستای مبارزه با اختاپوس فرهنگ مردسالارانه تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر زنان ایران، باید «مبارزه را به صورت اجتماعی – سیاسی در عرصه کلان جامعه بزرگ ایران (که بدون تردید نیمی از این عرصه زنان ایران می‌باشند) دنبال نمایند.»

11 - پیشگامان ضرورت دارد که واقف باشند که جنبش زنان ایران تنها توسط اتکا به «نیروی جامعه ایران از داخل به عنوان تنها منبع قدرت برای آنها و همبستگی افقی و عمودی با جنبش‌های (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) جامعه ایران می‌توانند به خواست‌های بر حق خود دست پیدا کنند.»

12 - پیشگامان باید عنایت داشته باشند که تنها و تنها توسط حضور فعال میدانی و جنبشی زنان ایران است که جامعه مدنی جنبشی ایران می‌تواند «توازن قوای میدانی را به سود خود تغییر بدهند.»

13 - پیشگامان ضرورت دارد که پیوسته بر این باور استراتژیک باشیم که در جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تنها «مشارکت مستقیم زنان پیشگام در کنار مردان پیشگام هست که می‌تواند پتانسیل راهبری جنبش زنان برای پیشگامی به وجود بیاورد.»

14 - پیشگامان عنایت داشته باشند که در عرصه استراتژی خودآگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، شعار «رهائی زن به معنای رفع هر گونه ستم و تبعیض و برقراری برابری واقعی و بر افتادن نظام مردسالاری حاکم بر جامعه طبقاتی موجود ایران، تنها در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم می‌تواند مادیت پیدا می‌کند» و از اینجا است که باید بگوئیم «امر رهائی زن یکی از جنبه‌های مهم استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد» و باز از اینجا است که می‌توانیم بگوئیم که وظیفه پیشگامان در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «مبارزه علیه همه تبعیض‌های موجود در جامعه امروز ایران (اعم از تبعیض جنسیتی، تبعیض طبقاتی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض مذهبی و فرهنگی و غیره) می‌باشد.»

ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:

الف – جنبش زنان ایران یک «جنبش سیاسی – اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد، نه یک جنبش سیاسی حزبی و جناحی تزریق شده از بالا» بنابراین در این رابطه است که باید بگوئیم که «عرصه فعالیت جنبش زنان ایران عرصه جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشد، نه عرصه احزاب و جریان‌های راست و چپ جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور.»

ب – جنبش زنان ایران در طول بیش از یک قرن عمر خود هرگز یک «مجموعه یکدست نبوده است، بلکه پیوسته به صورت لایه‌های مختلف با رویکردهای متفاوت بوده‌اند» که همین لایه‌ای بودن بافت ساختاری جنبش زنان ایران «باعث تشتت و تفرقه در عرصه مبارزه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه و یا رهائی‌بخش آنها شده است». در این رابطه اگر بخواهیم به یک تقسیم‌بندی کلی در عرصه تفاوت رویکردها در جنبش زنان ایران بپردازیم می‌توانیم بگوئیم که بخشی از آنها «دغدغه برابری حقوقی با مردان دارند» و بخش دیگر به دنبال «مشارکت در قدرت سیاسی در کنار مردان هستند» آنچنانکه در این رابطه باز می‌توانیم بگوئیم بخشی از آنها در عرصه حرکت نظری و عملی در جامعه زنان ایران معتقد «به حرکت از پائین هستند» آنچنانکه بخشی دیگر معتقد به «حرکت از بالا هستند» و باز در همین رابطه است که می‌توانیم بگوئیم که بخشی از آنها معتقد به «حرکت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر جنبش زنان ایران هستند» و بخشی دیگر معتقد به «سازماندهی و رهبری جنبش زنان ایران توسط نخبگان از بالا می‌باشند» و باز در ادامه همین تقسیم‌بندی است که می‌توانیم بگوئیم که بخشی از آنها معتقد به «عمده کردن موضوع حجاب اجباری تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته هستند» و بخشی دیگر بر این باورند که «موضوع مبارزه با حجاب اجباری تحمیلی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید در عرصه مبارزه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه همه جامعه ایران دنبال بشود و هرگز نباید با مطلق کردن مبارزه با حجاب اجباری به صورت تک مؤلفه جنبش زنان ایران از دیگر جنبش‌های اجتماعی در عرصه افقی و عمودی مجزا بکنیم» و همچنین در این رابطه که می‌توانیم بگوئیم که بخشی از آنها «منابع قدرت جهت رسیدن جامعه زنان ایران به اهداف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت با تکیه بر قدرت سرمایه‌داری جهانی و بوق‌های امپریالیستی و جناح‌های درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی دنبال می‌نمایند» اما بخشی دیگر «منابع قدرت جهت تحول وضعیت جامعه زنان ایران را از طریق پتانسیل موجود جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده داخلی دنبال می‌کنند.»

ج - در عرصه فرهنگ‌سازی و یا گفتمان‌سازی و یا مسلط کردن گفتمان در جامعه ایران، «مذهب یکی از عناصر اکتیو در جامعه ایران می‌باشد که بدون تکیه بران امکان گفتمان‌سازی و فرهنگ‌سازی و مسلط کردن گفتمان به صورت فراگیر و اجتماعی (در جامعه ایران) وجود ندارد.»

د – اگر بپذیریم که «تبعیض‌های موجود اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، طبقاتی، سیاسی، جنسیتی و غیره جامعه امروز ایران را در آستانه فروپاشی قرار داده است»، می‌توانیم داوری کنیم که تنها «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) است که می‌تواند جامعه ایران را از مرز فروپاشی نجات بدهد.»

ه – دلیل اینکه اصلاح‌طلبان (رفرمیست‌های درون حکومت و بیرون از حکومت) در عرصه حقوق زن در طول دو دهه (76 تا 96 ) شکست خورده‌اند این می‌باشد که آنها از «کانال گفتمان فقاهتی می‌خواهند زنان ایران را به حقوقشان برسانند» و همچنین از «کانال گفتمان فقاهتی می‌خواهند با تکیه بر اسلام دگماتیست فقاهتی جامعه ایران را به دموکراسی برسانند و یا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را از درون اصلاح نمایند»؛ به عبارت دیگر «مسئله زنان و دموکراسی را مصادره به مطلوب کنند.»

و – تجربه 150 ساله حرکت تحول‌خواهانه در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران این حقیقت را برای ما آفتابی کرده است که «هیچ جنبشی در جامعه ایران به موفقیت نمی‌رسد مگر اینکه بتوانند مطالبات خودشان را (در سطح جامعه ایران) از مطالبات گروهی به مطالبات جامعه ایران تعمیم بدهند» و بدین خاطر در این رابطه است که تا زمانیکه جنبش زنان ایران نتوانند گفتمان خودشان را بدل به گفتمان جامعه ایران بکنند، نمی‌توانند به موفقیت خودشان دست پیدا کنند. البته مشکلی که در این رابطه برای جنبش زنان ایران وجود دارد اینکه «خود جنبش زنان ایران به خاطر همان چند لایه‌ای بودنشان، دارای گفتمان واحدی نمی‌باشند و گفتمان متعددی در جنبش زنان ایران وجود دارد، از گفتمان رفرمیستی و لیبرالیستی تا گفتمان سوسیالیستی و گفتمان فقاهتی و غیره» که البته همین تکثر گفتمان‌ها در جنبش زنان ایران در شرایط فعلی به صورت یک آسیب در آمده است. چراکه این «تکثر گفتمان‌ها مانع از اجتماعی شدن آن می‌شود» و باعث می‌گردد تا گفتمان‌های فوق جنبش زنان ایران در همان چارچوب «سکتاریستی و فرقه‌ای و گروهی خود باقی بمانند.»

ز – مشکل محوری که انقلاب مشروطیت را زمین‌گیر و ناکام ساخت، «موضوع نادیده گرفتن حقوق دموکراتیک زنان ایرانی بود». یادمان باشد که «با تصویب متمم قانون اساسی مشروطیت در اولین دوره مجلس در مهرماه 1286 با قرار دادن زنان در ردیف کودکان و مجرمان و دیوانگان آنها را از حق رأی محروم کردند» و آنچنان حامیان ارتجاعی زن‌ستیز تحت رهبری سید حسن مدرس در مجلس قوی بودند که حتی تلاش مصدق هم در خصوص اصلاح قانون انتخابات بی‌نتیجه ماند.

ح – فعالین لیبرال – فمینیسم خارج‌نشین از تربیون‌های امپریالیست خبری که در اختیار دارند با برجسته کردن پاره‌ای از آزادی‌های روبنائی تلاش می‌کنند موج‌سواری کنند و «رهائی زن ایرانی را به پاره‌ای از خواست‌های روبنائی محدود نمایند.»

ط – در خصوص معضلات زنان در جامعه ایران باید توجه داشته باشیم که:

اولاً مسئله زن در جامعه ایران همپای «رشد و توسعه سرمایه‌داری به یک امر سیاسی و مبارزاتی تبدیل شده است.»

ثانیاً حتی در جوامع سرمایه‌داری متروپل که برابری حقوقی زن و مرد به رسمیت شناخته شده است و جامعه حقوق فردی معینی برای آحاد خود می‌پذیرد، «هنوز با تداوم تبعیض جنسیتی مواجه هستند.»

ثالثاً در جامعه ایران تبعیض زنان بر مبنای فقه دگماتیست حوزه‌های فقاهتی نهادینه شده است.

رابعاً این تبعیض جنسیتی آنچنانکه پهلوی دوم در مصاحبه با اوریانا فالاچی مطرح کرد «جایگاه زن در رژیم کودتائی و توتالیتاریسم پهلوی با جایگاه زن در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اختلاف چندانی ندارد.»

خامسا معضل تبعیض جنسیتی در جامعه ایران «تنها بر سر حجاب تحمیلی نیست» در زمان رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بسیاری از قوانین کشور در خصوص مسائل زنان متکی بر همین فقه دگماتیست حوزه‌های فقاهتی بودند.

ی – در خصوص «تشکل مستقل زنان» این حرف به معنای «تقابل با تشکل‌های کارگری و کارمندی و بازنشستگی و معلمان و غیره که در آنها زنان و مردان در کنار هم مبارزه می‌کنند، نیست» بنابراین هرگز نباید در تشکل‌های فوق «زنان را از صف مردان جدا بکنیم.»

ک – شرایط سخت فقر و تحقیری که سیستم سرمایه‌داری رانتی و نفتی و فقاهتی با مردسالاریش و ستم مضاعف جنسیتی و طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی بر زنان ایرانی تحمیل کرده است، باعث شده است که «زنان ایران در صف اول مبارزات ضد سرمایه‌داری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم قرار بگیرند.»

ل – در رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آزادی در پوشش برای زنان ایرانی (نه آنچنانکه جریانات لیبرال فمینیسم خارج‌نشین با پشتیبانی دولت فاشیست ترامپ به تنها پلاتفرم خود برای آزادی زن ایرانی تبدیل کرده‌اند) به عنوان یکی از بندهای مهم پلاتفرم خود که خواهان وسیع‌تر و گسترده‌ترین آزادی‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی (در عرصه دموکراسی سه مؤلفه‌ای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌باشد) مطرح می‌گردد.»

م – در رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران:

اولاً مبارزه با ستم تحمیلی بر زنان ایران «پیش شرط بر چیدن تبعیض‌های دیگر اجتماعی و طبقاتی و فرهنگی بر زنان ایران نمی‌باشد.»

ثانیاً مبارزه زنان ایران باید به صورت مرکب در راستای به چالش کشیده شدن مؤلفه‌های مختلف تبعیض‌های جنسیتی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی می‌باشد.

ثالثاً در این رویکرد مبارزات جنبش زنان آنهائی هستند که خواهان بر چیدن تام و کمال هر نوع ستم و تبعیضی اعم از ستم جنسیتی، اجتماعی، فرهنگی و طبقاتی می‌باشند.

پایان