سلسله درس‌هائی از قرآن - تفسیر سوره نجم – قسمت سوم

«بازسازی رابطه خدا و انسان، جهان» در چارچوب وحی نبوی پیامبر اسلام

 

البته همین روحانی شدن وجود خود باعث می‌گردد تا در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام آدمی خودش بدون واسطه بتواند با خداوند تماس بگیرد «وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ - ای پیامبر اگر بندگان من از تو در باب من سؤال کردند به آنها بگو من به شما نزدیکم هر آن که شما من را بخوانید من اجابت می‌کنم پس بپذیرید از من و ایمان بیاورید به من شاید هدایت و رهبری بشوید» (سوره بقره – آیه 186).

 

ما زخود سوی تو گردانیم سر / چون توئی از ما به ما نزدیکتر

با چنین نزدیکی دوریم دور / در چنین تاریکی بفرست نور

این دعا هم بخشش و تعلیم توست / ورنه در گلخن گلستان از چه رست

مولوی – مثنوی – دفتر دوم – سطر 33

 

فلسفه دعا در قرآن و در رویکرد پیامبر اسلام برای تبیین همین «رابطه بدون واسطه انسان با خداوند می‌باشد» و صد البته توسط همین دعا در قرآن و رویکرد پیامبر اسلام است که باعث می‌گردد تا انسان در عرصه وجود صورت «نظاره‌گر» و «تماشاگر» صرف نداشته باشد بلکه برعکس صورت «بازی‌گر» پیدا کند و همین صفت «بازی‌گری انسان» در عرصه وجود است که باعث گردیده است تا از قرن هفتم میلادی با بعثت پیامبر اسلام و تکوین قرآن «انسان تغییرگرا جایگزین انسان تفسیرگرای گذشته تاریخ بشر بشود.»

12 - در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن از آنجائیکه «عامل ختم نبوت» پیامبر اسلام، «ظهور عقل برهان استقرائی در قرن هفتم میلادی در بشریت بوده است»

«الدین هو العقل و لا دین لمن لا عقل له – دین همان عقل است پس کسی که عقل ندارد دین هم ندارد» (پیامبر اسلام) لذا به همین دلیل با ظهور عقل برهان استقرائی در بشریت که موضوع محوری قرآن و تکیه اصلی گفتمان عقلانیت پیامبر اسلام در 14 قرن گذشته بوده است، در فرایند «ختم نبوت» پیامبر اسلام بسط تجربه نبوی پیامبر اسلام «تنها از طریق عقل جمعی بشریت ممکن می‌باشد» هر چند که تجربه دینی به صورت فردی می‌تواند به عنوان مقوم عقلانیت و مقوم اخلاق بشریت در فرایند ختم نبوت دارای فونکسیون مثبت باشد؛ بنابراین خلاصه کردن بسط تجربه نبوی در فرایند ختم نبوت پیامبر اسلام در چارچوب تجربه صوفیانه اهل تصوف، جفا به تجربه نبوی پیامبر اسلام (و مسیری است که قرآن برای آینده بشریت ترسیم کرده است) می‌باشد.

13 - در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام (برعکس رویکرد تاچر نخست وزیر اسبق انگلیس که می‌گفت جامعه وجود ندارد، هر چه هست همین فرد و افراد می‌باشد و در چارچوب این رویکرد تاچری بود که نئولیبرالیسم تاچر- ریگانی تمامی حقوق فردی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی برای طبقه برخوردار و سرمایه‌دارها می‌خواستند و هیچ حق و حقوقی برای همگان یا جامعه که در رویکرد آنها اصلاً وجود و واقعیت خارجی ندارند، قائل نبودند) «جامعه به عنوان یک واقعیت می‌باشد» و هدف رسالت تمامی انبیاء ابراهیمی آنچنانکه امام علی در خطبه یک نهج‌البلاغه می‌گوید «شورانیدن عقول توده‌ها و شورانیدن جوامع بشری از قاعده جهت برپائی عدالت و قسط در جامعه می‌باشد.»

بدین خاطر در همین رابطه بوده است که تمامی تلاش پیامبر و قرآن بر این امر قرار داشته است تا «تمام جامعه را به عنوان کنشگران اصلی در عرصه برپائی عدالت اقتصادی و عدالت سیاسی و عدالت نژادی و عدالت اجتماعی و عدالت جنسیتی و عدالت آموزشی و غیره (که در گرو مبارزه مستمر با کالائی شدن نیروی کار انسان و کالائی شدن محیط زیست و کالائی شدن آموزش و همه امور انسانی و اجتماعی می‌باشد) به میدان مبارزه پایدار و مستمر آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه بکشانند.»

14 - در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام آزادی به معنای آزادی برای همه جامعه است (نه طبقه یا گروه خاص استثمارگر و استحمارگر و استعبادگر) و عدالت و برابری تنها زمانی دارای ارزش می‌باشد که برای جامعه بخواهند نه برای گروه‌های برخوردار سیاسی اقتصادی خودی.

15 - در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام از آنجائیکه وحی در عرصه هدایت‌گری وجود از آغاز تا کنون و برای همیشه به عنوان یک پدیده ذومراتب و مشککه می‌باشد و از آنجائیکه در رویکرد قرآنی عقل انسان چه به صورت عقل فردی و چه به صورت عقل جمعی، خود فرایندی از پروسس وحی به عنوان عنصر هدایت‌گر وجود در اشکال مختلف آن می‌باشد و وحی نبوی پیامبران ابراهیمی و در رأس آنها پیامبر اسلام تنها حلقه‌ای از پروسس وحی می‌باشد و از آنجائیکه در رویکرد قرآن خداوند همراه با انسان،

«...إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ... - خداوند سرنوشت قوم و جامعه‌ای را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه خود آن جوامع آنچه را که در ضمیرشان هست تغییر بدهند» (سوره رعد – آیه 11) در راستای تغییر جهان و جامعه و تاریخ حرکت می‌کند و از آنجائیکه در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام معماری انسان چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی مولود اراده و آگاهی و اختیار او می‌باشد،

«إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکرًا وَإِمَّا کفُورًا - ما راه را به انسان نشان داده‌ایم چگونه رفتن به عهده اوست» (سوره انسان – آیه 3)

بنابراین به همین دلیل در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن تغییر تکاملی در جهان و جامعه و خود انسان در گرو «پیوند ابدیت با تغییر» است.

ماحصل اینکه در بیش از چهارده قرن گذشته (دوران ختم نبوت پیامبر اسلام) در چارچوب «ییوند دو مؤلفه ابدیت و تغییر» به عنوان دینامیزم اسلام تاریخی سه رویکرد متفاوت تکوین پیدا کرده است، رویکرد اول رویکرد اسلام دگماتیسم یا همان اسلام فقاهتی و اسلام روایتی حوزه‌های فقهی شیعه و سنی می‌باشد که چه در تسنن و چه در تشیع با نادیده گرفتن «اصل تغییر و مطلق کردن ابدیت» در بیش از هزار سال گذشته به بیراهه اسلام فقاهتی افتاده‌اند که حاصل آن گردید که آنها با مطلق کردن فقه قرآنی (که آیات فقهی قرآن کمتر از 4% کل آیات قرآن می‌باشند و البته بیش از 90% از این 4% آیات فقهی قرآن هم در عرصه فقه فردی و هم در عرصه فقه اجتماعی علاوه بر اینکه صورت تأسیسی توسط قرآن و پیامبر اسلام نداشته‌اند، فقط در برابر فقه و سنت جامعه جاهلیت عربستان صورت امضائی داشته‌اند، طبیعی است که از آنجائیکه تلاش پیامبر اسلام و قرآن در راستای تحول تدریجی جامعه آن زمان عربستان که همان قبائل بادیه‌نشین عربستان بودند، بوده است، به همین دلیل قرآن و پیامبر اسلام جهت تحول تدریجی جامعه قبائلی عربستان، آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی می‌گوید، مجبور بوده تا به صورت موقت و امضائی نه تأسیسی، بر تعدادی از قوانین عرفی مورد تائید جامعه جاهلیت و قبائل عربستان که فونکسیون منفی اجتماعی در آن کانتکست تاریخی و اجتماعی نداشته‌اند به صورت موقت نه دائم مهر تائید بگذارد) و با تعطیل کردن «اصل اجتهاد در اصول و فروع» قرآن و اسلام و محصور کردن اصل اجتهاد به اجتهاد فقهی حوزه‌های فقاهتی کلاً اصل تغییر در عرصه دینامیزم اسلام را تعطیل کنند که البته در ادامه همین رویکرد دگماتیست انحرافی حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی بوده است که باعث گردید تا «اسلام روایتی جایگزین اسلام قرآنی بشود». همان اسلام روایتی که از نظر محمد بن حنیفه بزرگترین فقیه قرن اول هجری، در قرن آغازین ختم نبوت پیامبر اسلام بیش از 19 حدیث تائید شده از پیامبر اسلام وجود نداشته است. البته به مرور زمان بر اثر به کار افتادن ماشین حدیث و روایت‌سازی‌های قدرت‌های سه مؤلفه‌ای حاکم توسط طرفداران اسلام دگماتیست فقاهتی حوزه‌های فقهی شیعه و سنی خروارها روایت ساخته شده است که تنها بحارالانوار محمدباقر مجلسی فقیه بزرگ دربار شاه سلطان حسین صفوی 110 جلد از این روایت‌ها می‌باشد. در نتیجه همین خروارها کتاب روایت توانست اسلام تطبیقی قرآن و پیامیر اسلام را که در چارچوب پیوند دیالکتیکی بین «ابدیت و تغییر» تعریف می‌شدند، از عرصه جامعه‌سازی و انسان‌سازی و تاریخ‌سازی خارج سازند.

رویکرد دوم رویکرد انطباقی می‌باشد (بنیانگذار اولیه اسلام انطباقی مأمون عباسی در قرن دوم هجری می‌باشد) که برعکس رویکرد دگماتیست حوزه‌های فقهی، طرفداران رویکرد اسلام انطباقی در هزار سال گذشته توسط عمده کردن فرهنگ برون دینی (از فلسفه یونانی در عصر مأمون عباسی گرفته تا فرهنگ دنیاگریز و اختیارستیز تصوف هند شرقی و تا فرهنگ جبرگرایانه کلامی اشعری‌گری و یونانی‌زده اعتزالی و در ادامه آن در دوران مدرنیته و پسا مدرنیته با مطلق کردن علوم تجربی و ساینس) به صورت یکطرفه این فرهنگ برون دینی را به درون دین اسلام تزریق کردند؛ که البته این رویکرد اسلام انطباقی هم در هزار سال گذشته مانند رویکرد دگماتیست اسلام فقاهتی و اسلام روایتی نتوانسته است حداقل فونکسیون مثبت اجتماعی و تاریخی و انسانی برای جوامع مسلمین شیعه و سنی ایجاد نماید.

رویکرد سوم که همان رویکرد مورد نظر قرآن و پیامبر اسلام از آغاز ظهور و تکوین آن بوده است، «رویکرد تطبیقی» می‌باشد (به جای رویکرد دگماتیست اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی و رویکرد اسلام انطباقی که به صورت رسمی از زمان مأمون عباسی توسط تزریق یکطرفه فرهنگی‌های فلسفی یونانی و فرهنگ تصوف هند شرقی و فرهنگ فقهی تورات تحریف شده تکوین پیدا کرده است و تا به امروز ادامه دارد) بر پایه پیوند دیالکتیکی یا دو طرفه بین «ابدیت و تغییر» تکوین پیدا کرده است.

در رویکرد تطبیقی پیامبر اسلام هر چند «ابدیت» یا اصول محوری توحید و نبوت و آخرت قرآن (منهای مطلق کردن آیات فقهیان) به عنوان محور مطرح می‌باشد، «تغییر» یا نوآوری‌های جامعه بشریت و عقل جمعی انسان در دوران مختلف به عنوان شرط تعیین کننده دینامیزم اسلام مطرح می‌باشد؛ بنابراین بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که بدون حرکت تطبیقی در چارچوب پیوند تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیست فقهی و فلسفی و صوفیانه و کلامی اشعری و اعتزالی) نمی‌توانیم به دینامیزم واقعی قرآن و اسلام پیامبر اسلام دست پیدا کنیم.

لذا به همین دلیل است که در 18 آیه اول سوره نجم در راستای تبیین اسلام تطبیقی قرآن و پیامبر اسلام، «این تبیین رویکرد قرآن و پیامبر اسلام از وحی نبوی شروع می‌کند» چراکه مطابق آنچه که فوقا مطرح کردیم «بدون فهم و شناخت مکانیزم وحی نبوی پیامبر اسلام امکان شناخت دینامیزم قرآن برای ما وجود ندارد» و دلیل این امر هم این می‌باشد که:

اولاً آنچنانکه در 18 آیه اول سوره نجم به صراحت مطرح شده است، وحی نبوی پیامبر اسلام مولود تعالی وجودی و اگزیستانسی خود پیامبر اسلام بوده است که در عرصه پراتیک باطنی یا پراتیک عمودی معراجی پیامبر اسلام د ر دوران فرایند 15 ساله فاز حرائی او برای او حاصل شده است.

ثانیاً مطابق آنچه که در 18 آیه اول سوره نجم مطرح شده است بستر تکوین وحی نبوی پیامبر اسلام «قلب یا فؤاد یا وجود تعالی یافته خود پیامبر اسلام بوده است»، به عبارت دیگر مطابق آنچه که در 18 آیه اول سوره نجم مطرح شده است، «شکل تکوین وحی نبوی پیامبر اسلام صورت درونی و خودجوش و دینامیک داشته است و وحی نبوی پیامبر اسلام به صورت برونی و پکیجی و مکانیکی و تزریق شده از برون تکوین پیدا نکرده است.»

باری به این ترتیب است که فهم مکانیزم وحی نبوی پیامبر اسلام به صورت دینامیک (نه مکانیکی و تزریقی) باعث می‌گردد تا با «رویکرد تجربی» (در سه مؤلفه تجربه باطنی و تجربه در پراتیک اجتماعی و تجربه حسی و علمی) به دینامیزم اسلام و قرآن تکیه نمائیم.

ثالثاً مطابق آنچه که از 18 آیه اول سوره نجم قابل فهم است، اینکه برعکس وحی نبوی انبیاء ابراهیمی پیشا پیامبر اسلام (که وحی نبوی آنها به صورت دفعی و خارج از پراتیک اجتماعی تکوین پیدا کرده است) وحی نبوی پیامبر اسلام مولود پراتیک اجتماعی او در دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی بوده است؛ بنابراین در این رابطه بوده است که به جز 5 آیه اول سوره علق، هیچکدام از آیات دیگر قرآن در غار حرا برای پیامبر اسلام حاصل نشده است؛ و اصلاً مهمتر از آن اینکه پیامبر اسلام در دوران 23 سال مکی و مدنی به موازات تکوین پراتیک اجتماعی مکی و مدنی خود حتی برای یکبار هم دیگر به غار حرا یا دوران یا فرایند حرائی خود جهت تکیه بر پراتیک منفرد باطنی باز نگشته است.

ادامه دارد