سلسله دروس از نهج‌البلاغه

تبیین «فلسفه مرگ انسان» در رویکرد امام علی – قسمت چهارم

 

«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ - از پدری که اقرار به زمان می‌کند و در آستانه مرگ قرار گرفته است - الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیا - به گردش وجود تسلیم می‌باشد و زیستن را پشت سر گذاشته است - السَّاکنِ مَسَاکنَ الْمَوْتَی وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً - نکوهنده دنیاپرستی بوده است و امروز به منزل مرگ رسیده و فردا از این جهان کوچ خواهد کرد - إِلَی الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یدْرِک - به فرزندش حسن که آرزومند چیزهائی است که به آن نخواهد رسید - السَّالِک سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَک - فرزندی که رونده راهی است که او هم به مرگ می‌انجامد - غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الْأَیامِ وَ رَمِیةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْیا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِیمِ الْمَنَایا وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ وَ حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَةِ الْأَمْوَاتِ - فرزندی که در دنیا بیماریها و مصیبت‌ها و پیری و موت و غم‌ها و شهوات او را نشانه گرفته‌اند - أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِیمَا تَبَینْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْیا عَنِّی وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَی وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَی مَا یزَعُنِی عَنْ ذِکرِ مَنْ سِوَای وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِی غَیرَ أَنِّی حَیثُ تَفَرَّدَ بِی دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِی فَصَدَفَنِی رَأْیی وَ صَرَفَنِی عَنْ هَوَای وَ صَرَّحَ لِی مَحْضُ أَمْرِی فَأَفْضَی بِی إِلَی جِدٍّ لَا یکونُ فِیهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا یشُوبُهُ کذِبٌ - اما بعد از مقدمه فوق پسرم: اکنون که به پشت سرم نگاه می‌کنم و گذشته عمر خودم را نگه می‌کنم می‌بینم برای من روشن شده است که دنیا به من پشت کرده است و آخرت به من روی آورده است و آگاه شده‌ام به چیزهائی که مرا از یاد غیر خودم می‌کند و نگاه کردم بدانچه که پشت سر دارم و از پیروی خواهش نفسم دوری کردم و حقیقت خودم برای خودم روشن گردید و به راهی روی آوردم که با دروغ آلوده نیست و در آن راه من بازیچه نیستم - وَ وَجَدْتُک بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُک کلِّی حَتَّی کأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَک أَصَابَنِی وَ کأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاک أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِک مَا یعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی فَکتَبْتُ إِلَیک کتَابِی مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِیتُ لَک أَوْ فَنِیتُ... - در چنین روحی و وجودی بودم که به یکباره به تو فرزندم متوجه شدم چون ترا بخشی از وجود خودم یافتم به حدی که اگر مصیبتی به تو برسد همانند آن است که به خود من رسیده است و اگر مرگ تو را دریابد گویا مرا دریافته است و این نامه و وصایا را به تو می‌نویسم تا تو را پشتیبانی کنم. خواه من زنده بمانم و خواه بمیرم» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – نامه 31 – ص 391 - س 1 به بعد).

آنچه که از فصل اول وصیت امام علی به فرزند بزرگوارش امام حسن قابل فهم است اینکه:

الف - امام علی مرگ را قافیه هستی و وجود می‌داند و بدون مرگ تکامل در وجود را غیر قابل تبیین می‌داند؛ و «مرگ آگاهی» انسان خود مرحله متعالی «خودآگاهی» می‌داند، زیرا انسان را وادار می‌سازد تا خود به داوری گذشته زیستن خویش بپردازد. لذا به همین دلیل است که شریعتی در دعاهای خود می‌گوید «خدایا زیستنی به من بیاموز که در وقت مرگ بر بیهودگی آن حسرت نخورم - چگونه زیستن را تو به من بیاموز، چگونه مردن خود خواهم آموخت، چراکه هر کس آنچنان می‌میرد که زندگی می‌کند - خدایا اخلاص، اخلاص یکتائی در زیستن، یکتائی در بودن و یکتوئی در شدن» شریعتی در این دعاهای خود مانند امام علی داوری فلسفی خودش را در باب فلسفه مرگ مطرح می‌کند. مطابق این رویکرد شریعتی فلسفه مرگ:

اولاً سنتز زیستن و زندگی می‌باشد.

ثانیاً مرگ هر کس یک تجربه فردی است که به صورت اگزیستانسی و دیالکتیکی از دل زیستن او بیرون می‌آید.

ثالثاً هرگز دو مرگ به لحاظ جوهر و مرتبه اگزیستانسی مساوی برای دو فرد وجود ندارد هر چند که ممکن است به لحاظ فیزیولوژی هزاران نفر به صورت یکسان مرده باشند ولی علت فیزیولوژی مرگ غیر از مرتبه اگزیستانسی فلسفه مرگ می‌باشد.

رابعاً در رویکرد تطبیقی شریعتی مرگ اگزیستانسی امر انتخابی است نه امر اجباری، چراکه به قول اقبال «درخت را به میوه‌اش می‌شناسند - تعرف الاشجار بالاثمارها

خامسا در رویکرد تطبیقی شریعتی زیستن بسترساز مرگ اگزیستانسی می‌باشد؛ به عبارت دیگر آنچنانکه امام علی می‌فرماید تجربه مرگ همان زیستن دیالکتیکی تجربی و تدریجی فرد می‌باشد.

سادساً چگونگی رویاروی فرد با مرگ معلول تفاوت اگزیستانسی فرد در زیستن‌های مختلف می‌باشد.

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست / پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست

آنک مردن پیش چشمش تهلکه است / امر لاتلقوا بگیرد او بدست

وآنک مردن پیش او شد فتح باب / سارعوا آید مراو را در خطاب

الحذر ای مرگ بینان بارعوا / العجل ای حشر بینان سارعوا

الصلا ای لطف بینان افر حوا / البلا ای قهر بینان اتر حوا

هر که یوسف دید جان کردش فدی / هر که گرگش دید برگشت از هدی

پیش ترک آیینه را خوش رنگیست / پیش زنگی آینه هم زنگیست

آنک می‌ترسی زمرگ اندر فرار / آن زخود ترسانی ای جان هوشدار

روی زشت تست نی رخسار مرگ / جان تو همچون درخت و مرگ برگ

از تو رستت آر نکوست آر بدست / ناخوش و خوش هر ضمیرت از خودست

گر بخاری خسته‌ای خود کشته‌ای / ور حریر و قز دری خود رشته‌ای

لیک نبود فعل هم رنگ جزا / هیچ خدمت نیست هم رنگ عطا

مزد مزدوران نمی‌ماند بکار / کان عرض وین جوهرست و پایدار

آن همه سختی و زورست و عرق / وین همه سیمست و زرست طبق

مولوی – مثنوی – دفتر سوم – ص 552 – ابیات 3479 تا 3492

ب – امام علی در وصیت به فرزندش می‌فرماید «...وَ ذَلِّلْهُ بِذِکرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیالِی وَ الْأَیامِ وَ اعْرِضْ عَلَیهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کانَ قَبْلَک مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَینَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّک تَجِدُهُمْ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِیارَ الْغُرْبَةِ وَ کأَنَّک عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کأَحَدِهِمْ... - هوای نفس خود را با ذکر مرگ رام کن و با ذکر مرگ به اقرار فنا وادارش کن و با ذکر مصائب دنیا نفست را بینا کن و از هجوم سختی روزگاران بترسان و اخبار گذشتگان را به او عرضه کن و مصیبت‌هایی را که به گذشتگان پیش از تو وارده شده است به یادش بیاور و در آثار باقی مانده از آنها سیر و سیاحت کن پس بنگر چه کردند و از کجا منتقل شدند و در کجا فرود آمدند و جای گرفتند؛ و گویا تو نیز به زودی مانند یکی از آنان خواهی شد» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – نامه 31).

در این عبارات که امام علی به فرزندش امام حسن وصیت و سفارش می‌کند، بعد خودآگاهی‌بخش و خودآگاهی‌ساز ذکر و یاد مرگ را مشخص می‌سازد، چراکه در رویکرد تطبیقی امام علی مرگ جوهر ایدئولوژیک ندارد تا توسط تکیه بر رانت آسمانی و آپارتاید مذهبی و عقیدتی بخواهیم بهشت را برای خود و جهنم را برای دشمنان‌مان تعریف نمائیم. در رویکرد امام علی شهیدبازی و بیزنس مرگ و مرگ هراسی و آپارتاید مرگ امری مذموم و شرک‌آمیز می‌باشد. او به مرگ وجودی و اگزیستانسی و فردی اعتقاد دارد که حاصل زیستن می‌باشد و معمارش تنها عمل انسان در زیستن دنیاست، چراکه علی در مکتب قرآن آموخته است که:

1 - مرگ چشیدنی است. «کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَینَا تُرْجَعُونَ - همه انسان‌ها مرگ می‌چشند و به سوی پروردگار باز می‌گردند» (سوره عنکبوت - آیه 57).

2 - مرگ یک تجربه فردی است مانند خوابیدن فرد که یک امر تجربی فردی می‌باشد نه اجتماعی. «وَهُوَ الَّذِی یتَوَفَّاکمْ بِاللَّیلِ وَیعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یبْعَثُکمْ فِیهِ لِیقْضَی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیهِ مَرْجِعُکمْ ثُمَّ ینَبِّئُکمْ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ - اوست خدائی که می‌میراند شما را در شب و بعد از آن بر می‌خیزاند شما را در روز، سپس به سوی خداست برگشت شما، آنگاه، آگاه می‌سازد شما را به آنچه که امروز می‌کنید» (سوره انعام – آیه 60).

3 - مرگ یک امر وجودی است نه عدمی. «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَینَکمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ - ما نهادیم بین شما مرگ را و کسی نیست که بتواند از تقدیر ما سبقت بگیرد» (سوره واقعه - آیه 60).

4 - مرگ پایان زندگی نیست. «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ - ای پیامبر بگو عاقبت مرگی که از آن می‌گریزید شما را ملاقات می‌کند و پس از مرگ به سوی عالم پیدا و پنهان باز می‌گردید و او شما را به آنچه کرده‌اید آگاه می‌سازد» (سوره جمعه - آیه 8).

5 - مرگ برای معنا بخشیدن به حیات است. «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا... - آنکه آفرید مرگ و حیات را تا بیازماید شما را که کدامین نکوتر در عمل می‌باشید» (سوره ملک - آیه 2).

6 - مرگ یک امر فلسفی است نه فیزیولوژی. «تُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَتُخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَتُخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی... - شب را در روز و روز را در شب و حیات را از مرگ و مرگ را از حیات خارج می‌سازد» (سوره آل عمران - آیه 27).

باری، برای تبیین فلسفه مرگ به صورت عام و کلی باید عنایت داشته باشیم که در نگاه کلی می‌توان فلسفه مرگ در سه رویکرد مختلف رویکرد اپیکوریسم، رویکرد افلاطونی و رویکرد اگزیستانسی مورد مطالعه قرار دهیم. از آنجائیکه در رویکرد اپیکوریسم سعادت را در خوشی و ادراک لذائذ همین دنیا تعریف می‌کنند و تکلیف انسان را در این جهان درک لذت‌ها و تنعمات دنیائی تعریف می‌نمایند، لذا در این چارچوب اعتقاد به آخرت مانع دستیابی به تنعمات می‌دانند. به همین دلیل نسبت به مرگ و آخرت حداقل بی‌تفاوت می‌باشند. خیام و حافظ نماینده این رویکرد در تاریخ مسلمانان می‌باشند که در این جا برای فهم بیشتر موضوع به طرح اشعار آنها در این رابطه می‌پردازیم:

ادامه دارد 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری